ایستاد و همه چیز را گردن گرفت

زندگی عزت‌الله سحابی مقاطعی مختلف دارد و یکی از این مقاطع زندان سال ۱۳۵۰ است، زندانی که هفت سال به درازا می‌کشد. محمد توسلی در این زندان هم‌پرونده مهندس سحابی بود و چند صباحی را با او در زندان گذراند. مقابل محمد توسلی نشستیم تا از تجربه آن زندان برایمان بگوید و از آشنایی‌اش با مهندس عزت‌الله سحابی، حاصلش شد این گفت‌وگوی او با “تاریخ ایرانی” که در پی می‌آید:

***

می‌خواهیم به گذشته بازگردیم و در اولین آشنایی و فعالیت مشترک سیاسی شما با مهندس سحابی متمرکز شویم. شما به دلیل همراهی و فعالیت مشترک با مهندس سحابی اولین زندان خود را نیز تجربه کردید. از اولین آشنایی با مهندس سحابی بگویید؟

ابتدا لازم می‌دانم درگذشت برادر و همفکر دیرینه‌ام شادروان مهندس عزت‌الله سحابی را به خانواده محترم آن مرحوم، دوستان و همفکران و همه آزادیخواهان ایران تسلیت بگویم. به نظر من مرور زندگینامه مهندس سحابی و خصوصیات و شخصیت ویژه او می‌تواند برای نسل امروز و فردای جامعه ما بسیار آموزنده و عبرت آمیز باشد.

 قبل از اینکه به گذشته بازگردم و اولین شناخت خود از مهندس سحابی را بگویم و آنطور که شما خواسته‌اید تجربه زندان سال ۱۳۵۰ با مهندس سحابی را بازگو کنم لازم می‌دانم این مقدمه را بیان کنم که در سه مقطع با مهندس سحابی تجربه مشترک زندان داشته‌ام. یکبار در سال ۱۳۵۰، دفعه دوم سال ۱۳۶۹ و دفعه سوم نیز ۱۳۸۰. در هر سه دوره از آقای مهندس سحابی متاثر بودم ولی همواره ایشان را دوست داشته‌ام و از ایشان تقدیر کرده‌ام. جامعه ما نیز همواره چنین نگاهی به مهندس سحابی داشته و دارد و همواره او را دوست داشته است. یافتن پاسخ به این پرسش برای امروز ما کلیدی است که چهره‌هایی همچون مهندس سحابی واجد چه ویژگی‌های اخلاقی هستند که بعد از ۶۰ سال مبارزه تا آخرین لحظات زندگی نیز به اندیشه و راه خود پایبند بوده و از خود پایداری و صبوری به خرج داده‌اند؟ به نظر من شاید پاسخ این باشد که مهندس سحابی علاوه بر تاثیرپذیری از محیط خانوادگی و شادروانان دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان، مبانی فکری خود را مستقیما از قرآن گرفت و مبانی محکم اعتقادی‌اش را نه از دیگری که خود از قرآن اخذ کرده و لذا با نگاه آخرت‌نگرانه و احساس تکلیف دینی و اجتماعی وارد عرصه فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شده و در نتیجه تحمل مصائب و مشکلات زندگی برای او در طول زندگی پرفراز و نشیب‌اش سهل و قابل تحمل شده بود.

 اما آشنایی من با مهندس سحابی چگونه شکل گرفت؟ در سال ۱۳۳۵ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم و بلافاصله به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان درآمدم. آشنایی من با مهندس عزت‌الله سحابی نیز از طریق فعالیت‌های انجمن اسلامی دانشجویان صورت گرفت. به لحاظ سنی ۸ سال کوچک‌تر از مهندس سحابی هستم و ایشان از جمله فارغ‌التحصیلان و پیشکسوتان انجمن اسلامی دانشجویان بود که در جلسات عمومی انجمن اسلامی دانشجویان مهندس سحابی را می‌دیدم و با ایشان آشنایی پیدا کردم. اما قبل از آنکه با مهندس عزت‌الله سحابی آشنا شوم با پدر ایشان دکتر یدالله سحابی آشنا شده بودم. این آشنایی به دوران دبیرستان من باز می‌گشت. دانش آموز دبیرستان «رهنما» بودم و دکتر سحابی نیز که یکی از فرزندانش در این مدرسه درس می‌خواند از جمله اعضای انجمن خانه و مدرسه بود و بسیار نامشان را می‌شنیدم.

به عنوان عضو انجمن اسلامی دانشجویان چقدر با مهندس سحابی که از قدیمی‌های انجمن بودند مرتبط بودید؟

سال ۱۳۳۹ دوره اوج فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی در دانشگاه تهران بود و بطور طبیعی اعضای انجمن اسلامی دانشجویان نیز در عرصه سیاسی فعال بودند. در آن زمان فعالیت و اقدامات مشترکی با مهندس سحابی انجام نداده بودم و بیشتر نام ایشان را می‌شنیدم. در اردیبهشت ۱۳۴۰ و بعد از تاسیس نهضت آزادی ایران از جمله اعضای فعال دانشجویی نهضت آزادی بودم و دانشجویان و حتی چهره‌هایی مثل لطف‌الله میثمی را برای عضویت در نهضت عضوگیری می‌کردم. در این مقطع به واسطه فعالیت برای نهضت آزادی با مهندس سحابی مرتبط شدم. مهرماه سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیل از ایران رفتم و پنج سال بعد در سال ۱۳۴۶ به ایران بازگشتم که مهندس سحابی به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی به تازگی از زندان آزاد شده بودند. در دورانی که خارج از ایران بودم عملا ارتباطی با دوستان نهضت آزادی نداشتم اما دوستان من همچون دکتر ابراهیم یزدی مکاتباتی با مرحوم بازرگان و مرحوم رحیم عطایی داشتند. بعد از سال ۴۴ هم که فعالیت نهضت آزادی تحت فشار ساواک عملا متوقف شده بود در قالب انجمن اسلامی مهندسین بیشتر به انجام فعالیت‌های فرهنگی متمایل شده بودیم و دور و نزدیک با مهندس سحابی مرتبط بودم.

پس چه شد که مسئولیت رساندن نامه مهندس سحابی به قطب‌زاده در حمایت از زندانیان سال ۱۳۵۰ را برعهده گرفتید؟

در شهریور ۱۳۵۰ یک روز مرحوم رجایی اطلاع داد که تعداد بسیار زیادی از دوستان بازداشت شده‌اند. احساس تکلیف می‌کردیم که باید برای دوستان زندانی اقدامی بکنیم و در این میان مهندس سحابی به من گفتند که نامه‌ای می‌نویسند و از من درخواست کردند که نامه را به طریقی به دست صادق قطب‌زاده برسانم تا ایشان از طریق ارتباطات بین‌المللی خود بر حکومت وقت فشار بیاورد. وقتی نامه را از مهندس سحابی دریافت کردم به واسطه برادرم نامه را به مسافری به مقصد آلمان سپردم تا یکی از دوستان در آلمان نامه را برای صادق قطب‌زاده ارسال کند.

تصمیم برای نوشتن این نامه در کجا گرفته شده بود؟ تصمیم شخصی مهندس سحابی بود یا به نهضت آزادی مربوط می‌شد؟

به صورت دقیق اطلاع ندارم که مهندس سحابی آیا با اشخاص خاصی مشورت کرده بود یا خیر. آن روز‌ها فضای امنیتی خاصی حاکم بود و مقتضای فعالیت سیاسی نیز حکم می‌کرد که پرس‌و‌جو نکنیم. نامه ارسال شد و مدتی بعد در روز نوزدهم مهرماه ۱۳۵۰ مامورین ساواک به منزل ما در خیابان ایران آمدند و به سلول انفرادی در اوین منتقل شدم. سه سال بود که ازدواج کرده بودم و دو فرزند کوچک داشتم. بازجویم در اوین منوچهری بود که دو جلسه من را بازجویی کرد و من هر دو بار جریان فرستادن نامه به اروپا را تکذیب کرده و نپذیرفتم. در فاصله همین روز‌ها یک بار صدای آقای هاشمی رفسنجانی را شنیدم و متوجه بازداشت او شدم. یک روز صبح منوچهری من را از سلول کشان کشان به اتاق بازجویی برد و روی تخت خواباند و شروع کرد به شکنجه تا جایی که بیهوش شدم و در شرایطی که تعادل ذهنی خود را از دست داده بودم واقعیت را گفتم. فردای آن روز به سلول دیگری منتقل شدم و هنگام رفتن به دستشویی از آخرین سلول راهرو، علی میهن‌دوست نام من را پرسید و بعد از معرفی خود به من خبر داد که مهندس سحابی نیز بازداشت شده و من فهمیدم که او نیز در اوین است.

شما اسم مهندس سحابی را نیز در بازجویی آورده بودید یا فقط ارسال نامه را پذیرفته بودید؟

قاعدتا اسم مهندس سحابی را نیز آورده بودم که نامه را از ایشان تحویل گرفتم. چند روز بعد هم‌سلول مهندس سحابی شدم و از طریق ایشان فهمیدم که بعد از بازداشت من، اسدلله خالدی از بچه‌های انجمن اسلامی آلمان بازداشت شده بود و برای اعتراف گرفتن بسیار هم شکنجه شده بود اما او هیچ اطلاعی از جریان این نامه نداشت. مهندس سحابی برای من توضیح داد که بعد از بازداشت با احتمال دادن اینکه من جریان را در بازجویی ها گفته‌ام، هیچ چیز را تکذیب نکرده بود و از موضع بالا و با شجاعت با بازجویان برخورد کرده و همه چیز را برعهده گرفته و از بازداشت اعضای سازمان مجاهدین انتقاد کرده و می‌گوید که مبتنی بر نگاه ملی خود قصد کمک به این زندانیان را داشته‌اند. در این پرونده من و مهندس را نیز به عنوان عضو مجاهدین طبقه‌بندی کردند درحالیکه ما عضو این سازمان نبودیم و تنها به قصد کمک به زندانیان این سازمان که پایه گذارانشان سوابق دیرینه‌ای با نهضت آزادی داشتند دست به عمل زده بودیم.

نامه چگونه دست ساواک افتاده بود؟

من بعد‌ها مطلع شدم که دو نامه به مقصد صادق قطب‌زاده ارسال شده بود. یک نامه‌‌ همان بود که مهندس سحابی تهیه کرده بود و نامه دیگر را هم آقای هاشمی رفسنجانی برای آقای خمینی نوشته بود که احتمالا در‌‌ همان پاکت قرار داده شده و توسط من ارسال شده بود که من از نامه دوم خبر نداشتم. ماجرا اما از صندوق پستی صادق قطب‌زاده در پاریس لو می‌رود که گویا تحت نظر ساواک بوده است.

پس نامه‌ها از ایران خارج می‌شود؟ مهندس سحابی در کتاب خاطرات خود نوشته‌اند که نامه‌ها در فرودگاه مهرآباد کشف می‌شود؟

من این روایت را نشنیده‌ام. مهندس سحابی در خاطرات خود نوشته‌اند که نامه‌ها را از درون وسایل یک خانم در فرودگاه مهرآباد پیدا می‌کنند، درحالیکه نامه‌ها توسط یکی از دوستان برادرم که مرد بود از ایران خارج شده بود. شاید مهندس سحابی برای اطمینان از طریق دیگری هم عمل کرده و نامه‌ها را فرستاده باشند. تا جایی که اطلاع دارم ساواک نامه‌ها را از درون صندوق پستی صادق قطب‌زاده درآورده و لذا چون از ارسال کنندگان نامه اطلاعی نداشتند به صورت کور و تنها براساس حدسیات، من و اسدالله خالدی را که با دانشجویان اروپا ارتباط تنگاتنگی داشتیم بازداشت کردند.

پس شما معتقدید که بازداشت شما کاملا کور و به قصد اعتراف‌گیری بوده است؟

کاملا. آن‌ها بر اساس تحلیل خود به این نتیجه رسیده بودند که شاید من این نامه‌ها را به اروپا فرستاده باشم. البته بعد‌ها صادق قطب‌زاده هم این روایت را تایید کرد. جالب اینکه نامه آقای هاشمی را در بازجویی‌ها در مقابلش می‌گذارند اما او قبول نمی‌کند که این نامه نوشته اوست و حتی در مطابقت دستخط نامه و دستخط آقای هاشمی نیز ناتوان می‌مانند. خلاصه چون آقای هاشمی به نوشتن نامه اعتراف نکرد بعد از شش ماه آزاد شد. اما چون من اعتراف کرده بودم در دادگاه اول سه سال محکوم شدم و در دادگاه دوم که همزمان با خرداد ۱۳۵۱ و اعدام پنج نفر از پایه‌گذاران سازمان مجاهدین خلق بود حکم من به یکسال کاهش پیدا کرد. مهندس سحابی نیز چون مسئولیت را برعهده گرفتند و بر مواضع خود نیز ایستادند، یازده سال حکم زندان گرفتند. بعد از پایان بازجویی‌ها هم همراه با مهندس سحابی و آقای هاشمی رفسنجانی و مهندس غرضی و تعداد زیادی از اعضای سازمان مجاهدین به زندان قزل قلعه منتقل شدیم. در این دوران با آقای هاشمی و سحابی به دلیل هم پرونده بودن بسیار نزدیک بودم. در ملاقات‌هایی هم که با خانواده‌های خود داشتیم و در یک فضای عمومی صورت می‌گرفت دکتر سحابی که برای دیدن عزت الله سحابی می‌آمدند هنگام خداحافظی جمله «والعاقبه للمتقین» را بر زبان می‌آوردند که برای آن روزهای ما بسیار امیدبخش و روحیه بخش بود.

از دیگر منظره‌های فراموش نشدنی آن ملاقات‌ها وقتی بود که آقای هاشمی بر خلاف سایر زندانیان عبای خود را روی زمین خاکی ملاقات پهن می‌کردند و همسر و فرزندانش و خودش روی آن می‌نشستند و صحبت می‌کردند درحالیکه همه ما ایستاده با خانواده‌های خود ملاقات می‌کردیم. بعد از مدتی به زندان عشرت آباد و بعد هم به کمیته مشترک منتقل شدیم و در این دوران با بچه‌های مجاهدین بسیار بحث و گفت‌وگو کرده بودم و احساس کرده بودم که زمینه‌های تغییر ایدئولوژیک در آن‌ها قابل ردیابی است. لذا روز در حیاط زندان عشرت آباد و درحال قدم زدن به آقای هاشمی گفتم که نسبت به مواضع بچه‌های مجاهدین نگران هستم اما آقای هاشمی با قاطعیت به من پاسخ داد که: «اصلا نگران نباشید چرا که این‌ها در فرایندی خود را ترمیم و اصلاح می‌کنند.» من اما تا این حد خوش‌بین نبودم چراکه تجربه کنفدراسیون دانشجویان و گروه‌های چپ در خارج از کشور را دیده و شناخت داشتم و بعد‌ها هم متاسفانه در عمل چنین پیش آمد.

در خاطرات آقای لطف‌الله میثمی درباره بازداشت آقای سحابی به دنبال نگارش نامه حمایت از زندانیان مجاهدین آمده است که بازداشت آقای سحابی بدان دلیل که از چهره‌های شناخته شده سیاسی بودند، شور و نشاط خاصی در بچه‌های مجاهدین در زندان ایجاد کرد. آن زمان آقای سحابی چه جایگاهی در عرصه سیاسی داشتند؟

با تاسیس سازمان مجاهدین، مهندس سحابی و آیت‌الله طالقانی به دلیل رابطه نزدیکی که با پایه‌گذاران سازمان داشتند به لحاظ سیاسی از آن‌ها حمایت می‌کردند و به مباحث ایدئولوژیک آن‌ها حساسیت کمتری نشان دادند. بعد از آزادی مهندس بازرگان از زندان و گفت‌وگو با پایه‌گذاران سازمان مجاهدین با ایشان، مهندس بازرگان به دلیل انتقاداتی که به مبانی‌شناختی آن‌ها داشتند و نیز عدم تعلق خاطر به مشی مسلحانه حریم خود را با بچه‌های مجاهدین حفظ کردند. بنابراین بازداشت مهندس سحابی، اثر مثبت زیادی روی روحیه زندانیان برجای گذاشت. لذا در زندان هفت ساله‌ای که گذراندند، بسیار مورد احترام بچه‌های زندانی سازمان بودند و با یکدیگر تعامل فکری نیز داشتند. نتیجه اینکه وقتی مهندس سحابی در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد در جلسات خصوصی اعضای نهضت آزادی هیچگاه قانع نشد که نظراتش را با نظریات مهندس بازرگان یکی کند و اگر به اسناد نهضت آزادی در سال‌های اولیه انقلاب که توسط مهندس سحابی اداره می‌شد رجوع کنید به تحلیل‌های مفصل مهندس سحابی بر می‌خورید که اتفاقا تفاوت‌هایی نیز با تحلیل‌های مهندس بازرگان دارد.

اما یک نکته مهم برای شناخت شخصیت مهندس سحابی بازخوانی تجربه جدایی او از نهضت آزادی بود، سال ۱۳۵۸ که سیزده نفر از اعضای نهضت آزادی از جمله مهندس سحابی با نگارش یک نامه از نهضت جدا شدند. اما مسئله این است که در ایران اصلا سابقه نداشته و ندارد که جریانی انشعاب کرده باشد و نه تنها پنجه به صورت یکدیگر نکشیده باشند بلکه روابط برادرانه خود را نیز حفظ کرده و همکاری‌هایی جدی با یکدیگر داشته باشند. همه این‌ها نمودار خصوصیات برجسته شخصیت اخلاقی مهندس سحابی است که کمتر در فعالین سیاسی ایران و به خصوص فعالین سیاسی چپ می‌توان سراغ گرفت. مهندس سحابی به لحاظ سلوک سیاسی می‌تواند الگو و سمبل رفتار سیاسی و اجتماعی در ایران ما باشند. از جمله خصوصیات دیگر مهندس سحابی اخلاق‌مداری و صداقت اوست. در سال‌های اخیر مهندس سحابی در یادداشت‌ها و مصاحبه‌های خود تصریح کرده است که در اختلاف نظر‌هایی که قبلا با مهندس بازرگان داشته حق با بازرگان بوده است. رحمت خدا بر او باد.

به نقل از: تاریخ ایرانی / گفت و گو از مریم شبانی

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله