پس از پیروزی انقلاب، تلاش برای ترویج ایدئولوژی و فرهنگ جدید «انقلاب فرهنگی» نام گرفت و در پی آن در نظام آموزش و پرورش تحولاتی اساسی ایجاد شد. تغییر در محتوای دروس، گزینش معلمان و تغییر ساختار آموزشی مانند گنجاندن معاونت پرورشی، برخی از شاخصهای تغییرات تدریجی در آموزش و پرورش بود. همهی این تلاشها با هدف تثبیت ایدئولوژی و فرهنگ مورد نظر نظام اسلامی در ذهن دانشآموزان بود و نشانگر هژمونی نظام سیاسی جدید. یادگیری بخشی از فرایند جامعهپذیری است و مکانیسمی مهم برای شکلگیری نسلهای بعدی که فرهنگ جامعه را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند. از همان بدو پیروزی انقلاب وظیفهی نظام آموزشی تربیت نسل نوینی شد که ارزشها و نگرشهایش نسبت به جنسیت، ملیت، مذهب و بسیاری مفاهیم دیگر مطابق نظر حاکم باشد. این فرایند در دههی اول انقلاب با مقاومت جدی مواجه نشد و به نظر میآمد در بیشتر موارد با موافقت و همدلی معلمان، دانش آموزان و والدینشان طی میشود. مواضع تهاجمی انقلاب، دیگر فرهنگهای رقیب را چنان در موضع تدافع قرار داد که برای آنها جز پذیرش هژمونی فرهنگ مهاجم یا عقبنشینی از فضای عمومی به محیطهای بستهتر مثل خانه ها چارهای باقی نگذاشت.
از دیدگاه گرامشی وقتی گروهی اجتماعی برتری خود را از طریق «رهبری اخلاقی و فکری» بر سایر گروهها تضمین میکند، موفق به کسب هژمونی شده است. گرامشی هژمونی را نوعی رهبری ایدئولوژیک میداند که به واسطهی آن طبقه حاکم کنترل باورهای عامه و جهانبینی آنها را در دست میگیرد؛ یعنی اقتدار خود را با کنترل فرهنگ بر سایر طبقات اعمال میکند. نظام مسلط با کسب هژمونی برای حفظ تسلط خود دیگر به خشونت یا اجبار نیاز ندارد. فلسفهاش دربارهی زندگی نزد عموم پذیرفته شده است و عموم مردم را قانع میکند که تابعیت آنها امری طبیعی و الزامی است. بعدها بوردیو نیز همین ایده را در قالب مفهوم خشونت نمادین بازسازی کرد. او ضمن قائل بودن به تمایز میان سلطهی فیزیکی و رهبری اخلاقی، تأکید کرد که گروههای قدرتمند جامعه برای معناسازی و تکوین ذهنیت افراد خصوصا کودکان تلاش بسیاری میکنند تا شرایط لازم را برای تداوم (بازتولید) مناسبات اجتماعی موجود در جهت منافع خود فراهم سازند. هژمونی ترکیب خاصی از اجبار و رضایت است؛ به معنای یک نظام کنترل اجتماعی و به ویژه کنترل طبقات و گروه های پایین دستی جامعه است بدون استفاده از زور؛ نیز وضعیتی روانی است شامل نوعی پذیرش نظم اجتماعی-سیاسی یا جنبهای از آن نظم که البته لزوما آشکار نیست. از دید گرامشی اگر جهانبینی نیروی اجتماعیای را دیگران بپذیرند، این نیروی اجتماعی دارای هژمونی است.
شایع شدن رقص و پایکوبی دانشآموزان مدارس با ترانه “جنتلمن” نشانهی روندی است که مدتها پیش آغاز شد و بر پایهی آن هژمونی ایدئولوژی و فرهنگ رسمی تضعیف و فرهنگهای رقیب آن تقویت شده است. در آغاز انقلاب موضع تهاجمی فرهنگ نظام مسلط که در مواردی با زور نیز همراه بود، رقبای متنوع و متکثر، از سلطنتطلب تا دموکرات و چپ، را وادار به عقب نشینی کرد و در نهایت فضای آموزش و پرورش و دیگر مکانهای رسمی را تصرف کرد. جنگ نیز در تثبیت این روند بسیار مؤثر بود. اما از دههی ۱۳۷۰ به تدریج علائمی از بازسازی فرهنگهای رقیب پیدا شد که به اشکال مختلفی در حوزهی عمومی بروز و حضور داشت. ناتوانی فرهنگ رسمی در حفظ موضع تهاجمی و عدم قابلیت بازتولید آن نیز در این فرایند اثر مهمی داشت. به این ترتیب از اواسط دهه 1370 طیف وسیعی از گرایشهای فرهنگی بازسازی شدهی رقیب مجدداً در سطوح مختلف اجتماعی ظاهر شد. شکلگیری پدیدهی موسیقی زیرزمینی و امثال آن نمودی از این فرایند بود. تعمیق دوگانگی فرهنگی خانه و بیرون خانه نیز نشانهی عبور شرایط قبلی و ورود به دورهای بود که در آن با افول هژمونی حاکم فرهنگهای رقیب نیز میدان مییابند.
در میان سیل واکنشها به پدیدهی اقبال دانشآموزان به ترانۀ ساسی مانکن، مواضع مقامات رسمی بهویژه مقامات وزارت آموزش و پرورش مایهی تاسف بود؛ مواضعی که نشان از ناتوانی آنها در فهم فرایندی دارد که سالها پیش آغاز شد و پس از این نیز با قوت بیشتری هر روز به گونهای بساط هژمونیک فرهنگ رسمی را بر هم خواهد زد.
ایران فردا