در سالهای اخیر، نظم بینالملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونهای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بیسابقهای مواجه شده است. نه تنها ارزشهای مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفهی پاسداری از این ارزشها را داشتند، به شدت مورد بیاعتمادی و تردید قرار گرفتهاند.
یکی از مهمترین علل این بحران، افت اخلاقی در میان بازیگران اصلی عرصهی جهان است. کشورهای قدرتمند با گزینشگری در رعایت قواعد بینالمللی، “منافع ملی” را بر هر ارزش جمعی ترجیح میدهند. نمونههای این دگرگونی بیشمارند: تجاوز نظامی آشکار به اوکراین توسط روسیه که با واکنش غرب همراه بوده است، یا حملات یکجانبه به کشورهای از جمله حمله اسرائیل به غزه و فاجعه انسانی بی سابقه در تاریخ بشر و اخیرا به کشور ایران با بهانههای بازدارندگی و پیشگیری امنیتی. این دوگانگی در رفتار، نهادهای جهانی مانند سازمان ملل، شورای امنیت و حتی گروههایی مانند G7 را به نهادی بیاثر و حتی ابزاری برای فشار سیاسی بدل کرده است.
بیاعتمادی عمومی نسبت به این نهادها نه تنها مشروعیت آنها را کاهش داده، بلکه فرایندهای همکاری و هماهنگی بینالمللی را مختل کرده است. در شرایطی که دنیا بیش از هر زمان دیگری نیازمند همگرایی در موضوعاتی چون تغییرات اقلیمی، امنیت سایبری، همهگیریها و بحرانهای انسانی است، این سردرگمی و بیثباتی سیاسی، مسیر توسعه و حل بحرانها را به بنبست میکشاند.
بحران فعلی نشانهی آشکار فروپاشی نظم جهانی مبتنی بر قواعد و اخلاق است. در چنین شرایطی، راهحل تنها بازگشت به اصول مشترک و بازسازی اعتماد نیست، بلکه جهان نیازمند طراحی مجدد نهادها و قواعدی است که بتوانند واقعیتهای نوین جهانی را بازتاب دهند و تمام بازیگران اصلی را در یک چارچوب منصفانه و قابل قبول گرد هم آورند.
چند روز پیش، دونالد ترامپ بار دیگر نشست گروه هفت را پیش از پایان ترک کرد. درحالیکه خبر حمله هوایی تلآویو به خاک ایران هنوز در صدر اخبار بینالمللی است، رهبر آمریکا بی شک به فکر تصمیمات یکجانبه خود بود. از دید هم پیمانانش، ترک نا بهنگام او، این بار بهبهانه بررسی بحران ایران و اسرائیل بود. این فقط یک ژست سیاسی نبوده است؛ بلکه نماد فروپاشی تدریجی نهادی است که روزگاری خود را «ستون نظم جهانی» میدانست: گروه هفت کشور صنعتی جهان.
در دهه ۱۹۷۰، G7 بیش از ۸۰ درصد ثروت جهان را در اختیار داشت. امروز، سهم آن به حدود ۳۵ درصد کاهش یافته است. این کاهش نه فقط عددی، بلکه نمایانگر پایان یک دوره تاریخی است؛ دورهای که در آن دولتها بهسادگی پشت سر چند کشور غربی صف میکشیدند.
اما بحران G7 صرفاً اقتصادی نیست. شکافهای عمیق سیاسی میان اعضا – از چین و روسیه گرفته تا بحران اوکراین، موضوع اسرائیل، و تغییرات اقلیمی – نشان میدهد که این نهاد دیگر حتی در ارزشها هم همگرایی ندارد. تناقض تا جایی پیش رفته است که اروپا در همین نشست G7 خواهان انزوای روسیه بود؛ درحالیکه ترامپ بازگشت مسکو به G8 را پیشنهاد میکند. اما، همین کشور های اروپایی، درباره تجاوز اسرائیل به ایران سکوت اختیار کردند: برای روسیه، تحریم و محکومیت طلب کردند؛ برای اسرائیل، سکوت یا تأیید.
ایالات متحده، بزرگترین عضو این گروه، بهجای تقویت G7، در سالهای اخیر بارها آن را تضعیف کرده است. چه با ترک نشستها، چه با تصمیمات یکجانبه و خروج از معاهدات جهانی. ترامپ G7 را «باشگاهی ناکارآمد» خوانده و حتی مشروعیت آن را زیر سؤال برده است.
ماجرای گروه G7 نمونه ایست از افول ارزشهای جهانی مانند حقوق بشر، دموکراسی، و نظم حقوقی بینالملل که زمانی پشتوانه اخلاقی G7 بود، اما امروز بیشتر از هر چیز شاهد از بین بردن مشروعیت آن هستیم. جهان امروز به بازیچه معیارهای دوگانه این کشورها بدل شده است: دفاع گزینشی از حقوق بشر، حساسیت گزینشی به تجاوز، و عملگرایی گزینشی در سیاست خارجی. اگر در زمینه معضل اقتصادی، جهان دیگر منتظر تصمیمات گروه هفت نمیماند و کشورهای نوظهور، ائتلافهای تازهای ساختهاند، به این دلیل این است که نظم جدیدی در حال شکلگیری است که الزامات اقتصادی خود را به چگونه شکل گیری این تحول تحمیل کرده اند؛ نظمی که در آن کشورهای غربی نه قدرت سابق را دارند، نه مشروعیت گذشته را، و نه حتی از وحدت ظاهری برخوردار هستند. افول جدی نظام اخلاقی و قانونی مرجع، میدان مسابقه هر چه قوی تر شدن را برای هر بازیگر تنها گزینه ادامه حیات کرده است. بدتر از این قانون جنگل است که روابط میان دول و ملت ها را تنظیم خواهد کرد.