فقیه فقید احمد قابل، در میان دانش آموختگان حوزه های علمیه دو ویژگی بارز داشت که وی را به عنوان یک پژوهشگر دینی و دانش آموخته حوزه، برجسته میکرد. ویژگی اول، شیوه «پژوهش های علمی و فقهی» وی بود که در همین راستا، فتاوا و نظریات جدیدی ارائه می کرد. ویژگی دومش «حضور در صحنههای اجتماعی، شجاعت، صراحت، درستکاری و همراهی با خواسته های مردم» بود، که این ویژگی ها در زندگی سیاسی-اجتماعی وی بروز پیدا می کرد.
الف. فقیهی پرسشگر در پژوهش های دینی- فقهی
احمد قابل از انگشت شمار فقیهان و برآمدگان حوزه های علمیه سنتی بود که با نگاهی کاملا حوزوی، اندیشه ها و فتاوای رایج را مورد نقد و کاوش قرار می داد. به یک معنا، با نحله فکری و مصطلح نواندیشان دینی، تفاوتهایی داشت، زیرا غالبا نواندیشان دینی با نگاهی خارج از حوزه های سنتی و با شیوه هایی دیگر (مانند متد های جامعه شناسی یا علوم سیاسی)، وارد مقولات فقهی می شوند؛ اما به معنایی دیگر، با توجه به نوآوری هایی که در حوزه اندیشه فقهی ارایه داده است و با توجه به میوه و ثمره پژوهش های او، بدون تردید، از برجسته ترین نواندیشان دینی بود، هر چند از جهت متدلوژی کاملا سنتی و حوزوی محسوب می شد.
به عنوان نمونه در مسئله «حجاب»، با غور و کنکاش در «منابع سنتی» و حتی با استدلال به نظریات فقیهان گذشته، اجباری بودن حجاب مصطلح را زیر سوال می برد. هر چند پوشش کامل تر یعنی آن حجابی که امروز توصیه می شود را مستحب و پسندیده تر می دانست اما قائل بر وجوب حجاب نبود (در حالیکه اکثر فقیهان به وجوب آن نظر داده بودند) و نتیجتا حکم نمی داد به اجباری بودن و الزامی بودن آن (که حکومت اسلامی موظف باشد مردم را به رعایت آن اجبار کند).
استدلال های احمد قابل، کاملا به شیوه رایج سنتی بود و در بسیاری از موارد به فتاوای فقیهان قرون اول مراجعه می کرد. در آثارش رجوع به فتاوای فقیهان قرون اولیه (که اکنون شاذ و نادر تلقی می شود) بسیار واضح و مشهود بود، و دلیل آن، به نگرش فقهی وی برمی گشت.
«شریعت عقلانی» بارزه اصلی نگاه فقهی احمد قابل و کلید رمزیابی از «متدلوژی» وی هست. شریعت را با عقل می سنجید و هنگامی که بین شریعت و عقل تعارض ایجاد می دید، قاطعانه، جانب عقل را می گرفت. «متون شریعت» را درجه بندی می کرد هم افقی و هم عمودی. در سلسله مراتب درجه بندی، قرآن را «متن اولیه» و سنت را «متن ثانویه» تعریف می کرد. و در سلسله مراتب تاریخی، قرآن و سنت را متون اولیه، و نظریات و فتاوای فقیهان را متون درجه دوم می دانست. در مورد واژه «عقل» نیز، تعریف خاصی از آن را ارایه می داد که نقش زمان و مکان در آن بارز می شد. در صورتی شریعت را مستند می دانست که با معیارهای «عقل کنونی» یعنی عقل فردی و عقل جمعی این زمان منطبق باشد. لذا نظریات مطرح شده در متون بعدی شریعت و متون علمی عالمان را منابع محکمی نمی دانست، هر چند به آنها استناد می کرد ولی آن نظریات را حد اکثر به عنوان یک نظریه در کنار سایر نظریات مطرح می کرد.
در استناد به متن های شریعت، نگاهش متوجه متون اولیه فقه بود، و در بین آن متون اولیه، یعنی متن کتاب (قرآن) و سنت (حدیث)، قرآن را به دلیل عدم تحریف آن، معتبرتر می دانست. متن دوم (سنت و حدیث) را به عنوان سند اولیه در نظر نمی گرفت چون معتقد بود با توجه به تحریف ها و جرح هایی که شده است برای مشروعیت محتوای آن، بایستی به متن اولیه (قرآن) رجوع کرد.
نتیجتا می توان مدعی شد که «شریعت عقلانی» احمد قابل، دو ملاک داشت: یکی «قرآن» به عنوان کتاب خدا و دوم «عقل» به عنوان ترازوی سنجش. احادیث و نظرات فقهی را در ترازوی خرد می گذاشت تا وزن و اعتبار آن را بسنجد.
بر خلاف بسیاری از فقیهان و دانش آموختگان حوزوی ما، که به هنگام بررسی مسایل فقهی، آن شجاعت فقهی و صف شکنی در مخالفت با نظریه مشهور و رایج را نداشته و یا به دلایلی دیگر به نوعی تساهل و تسامح در پذیرش بدون دلیل آرای فقهی موجود می رسند و همان را که قرنهاست مشهور شده است ادامه داده و «شرح» بر شرح، و «حاشیه» بر حاشیه می نویسند، احمد قابل، از نظرات فقهی که قرن ها تکرار شده بود خارج می شد و نظرات جدیدی را مطرح می کرد. این شجاعت را داشت که در برابر مخالفت ها مقاومت کند، بی محابا، آن نظریات را نقد می کرد و «پرسشگری» پیشه می ساخت.
در این شیوه «پرسشگری»، به سادگی نظریات فقیهان و اسلامشناسان کنونی و گذشته را نمی پذیرفت، با تازیانه های پرسش، نظریات مطرح را به چوبه دار پرسشگری می بست، آنقدر غور و کنکاش می کرد تا فرشته «خرد» به کمکش آید و راهی نشانش دهد. دست از طلب بر نمی داشت تا به کام دل برسد و حلاوت پاسخ خردمندانه را بچشد.
در سال های قبل از انقلاب هنگامی که مرحوم صالحی نجف آبادی کتاب «شهید جاوید» را نوشت و در آن نظرات جدیدی را در چرایی حادثه عاشورا ارائه کرد، آیت الله منتظری از آن حمایت کرد و هزینه سنگینی برای این حمایت پرداخت؛ چون در فضای سنتی حوزه تقابل شدیدی با وی صورت گرفت.اتفاقا همزمان با منتظری، روحانیون دیگری نیز بر آن تقریظ نوشته و حمایت کردند اما وقتی فشارها زیاد شد برخی از آنان تقریظ خویش را پس گرفتند و حتی برخی ضد تقریظ نوشتند، زیرا هزینه شنا خلاف جهت آب زیاد بود و با جو سنتی رایج نمی ساخت. احمد قابل نیز همین راه استاد را پیشه کرد. در برخی از نظریات فقهی خویش (مثل همین مساله حجاب بانوان) به نتایج خاصی رسید که حتی با نظر استاد خویش هم در تعارض بود. اما این شجاعت و صراحت و صداقت را هر دوی آنها داشتند که هم استاد بتواند به صراحت نظرات خویش را ابراز کند و هم شاگرد، و این سبب تقابل و تعارض بین آن دو نشد.
در نظریه مشهور وی در رابطه با «حجاب و پوشش بانوان»، نظر بسیاری از فقیهان را ناشی از متن اولیه نمی دانست بلکه آنرا منتج از احادیث می دانست. به عنوان نمونه استناد می کرد به فتاوای عدم وجوب حجاب برای بردگان، و سپس این پرسش را مطرح می کرد که چرا حجاب برای کنیزان واجب نبوده و برای زنان آزاد واجب بوده است؟ اگر استدلال مشهور را بپذیریم که حجاب برای رفع مفسده است و با دیدن موی برهنه زنان، مردان به مفسده می افتند یا ممکن است بیفتند، به لحاظ عقلی دیدن موی زن برده هم می تواند همان مفسده را ایجاد کند. سپس به آیات مربوط به حجاب در سوره نور قرآن اشاره می کرد که اجمالا می گوید «مردان نگاهشان به زنان نبایستی آلوده به قصد و غرض باشد» و استدلال می کند که در این آیات همین توصیه برای زنان هم هست که «زنان نیز نباید چنین نگاه باغرض و ناسالمی نسبت به مردان داشته باشند»، آنگاه نتیجه می گیرد که پس مقصود از حجاب که هم به زنان و هم به مردان توصیه می شود نمی تواند حجاب مصطلح و پوشاندن مو (که مخصوص زنان هست) باشد. یعنی نگاه ها باید انسانی باشد نه جنسیتی. در نتیجه وی، توصیه های قرآن درباره حجاب را توصیه هایی اخلاقی می دانست.
شریعت را عقلانی می کرد و با پرسش هایی، مبانی فقهی و شرعی گذشته و گذشتگان را زیر سوال می برد. اوج کار او در این بود که مبانی شریعت را در ترازوی خردورزی می برد و در آن وزن کشی، و با معیار خویش، سره را از ناسره جدا می کرد.
ب. مجتهدی کُنشگر در صحنه های سیاسی-اجتماعی
نگاه فقهی کنکاشگرایانه و پرسشگرایانه وی، در نگرش و کارکرد او در زمینه های اجتماعی نیز وجود داشت. طبیعتا شاگردی و حشر و نشر با مرحوم آیت الله منتظری تاثیر زیادی بر کارکرد اجتماعی وی داشت. اما به نظرمی رسد که در کنار آن، دو نکته دیگری هم تاثیر داشت: یکی روحیه فردی و شخصیتی وی، که انسانی شجاع و رک و صریح گو و نترس بود، و دوم معیاری که انتخاب کرده بود و با آن معیار (ترازوی خرد) دیگر نمی توانست سکوت کند، نه می توانست با مسائل فقهی و سنتی رایج کنار بیاید و نه می توانست با شرایط اجتماعی حاکم هماهنگ باشد.
به همین دلیل در مورد مسائل اجتماعی نیز نمی توانست خودش را توجیه کند زیرا معیار و محک احمد قابل، خردورزی و کنکاشگری و پرسشگری بود، و همان طور که در گفتار علی (ع) در نهج البلاغه آمده است و همچنانکه امام حسین (ع) در خطبه مشهورش می گوید وظیفه عالمان دینی این نیست که در برابر اجحاف ها سکوت کنند، وظیفه آنها این است که مشاورانی برای رهبران و ائمه جامعه باشند و هنگامی که مشورت ها به نتیجه نمی رسد بایستی فریاد دردمندی های جامعه باشند؛ اینجا بود که نگاه فقهی و نگاه اجتماعیِ احمد قابل با هم تلاقی می کرد، همانگونه که این تلاقی در نگاه استاد، مرحوم آیت الله منتظری وجود داشت.
در زمینه های اجتماعی، هنگامیکه احساس می کرد باید حرفی بزند، لب به سخن گفتن می گشود. زمانی که آیت الله منتظری در حصر بود و سخن گفتن از ایشان و مطرح کردن حتی نام ایشان در فضای رسانه ها به نوعی ممنوع بود، احمد قابل پیام تبریک منتظری را در سال 76 بعد از انتخابات پخش کرد و بازداشت شد. بعد از آن چندین بار بازداشت و زندان، حبس تعلیقی و حبس قطعی گرفت. در نهایت بعد از فوت استاد خویش و در حالت مریضی هنگامی که از فریمان به سمت قم برای تشییع جنازه استاد عازم بود، در بین راه، جلوی ایشان را می گیرند. کم سابقه و شاید بی سابقه بوده است که کسی را برای جلوگیری از رفتن به تشییع جنازه بازداشت کنند. ممکن بود در جریان تشییع جنازه ای، اگر فردی سخنرانی نماید یا تظاهرات کند و یا شعاری بدهد دستگیرش کنند اما اینکه در هنگام عزیمت به محل تشییع جنازه، کسی را بازداشت کنند، شخصا سابقه تاریخی دیگری را سراغ ندارم که در طول این چند دهه انجام شده باشد.
در دوران حبس در شرایطی بود که به دلیل عدم رسیدگی پزشکی، تقریبا نیمه نابینا شده بود و معالجه کافی نمی شد. از دسترسی به امکانات محروم بود و حتی هنگامی که از لحاظ جسمانی دیگر غیرفعال شده و تا ماه های آخر زندگی اش همچنان بر حرفهای خود تکیه می کرد و به عنوان ناصح مشفقی برای حکومت بود و وقتی که می دید نصیحتهای دلسوزانه اش به جایی نمی رسد سعی کرد فریاد اعتراضش را بلند کند و در جنبشهای اعتراضی هم همراه مردم و در برابر زور و قدرت قرار می گرفت.
این اواخر وضعیت جسمی خوبی نداشت، سالیانی بود که ترکش جنگ را در کنار نخاع خود بر دوش می کشید، همین اواخر مجبور شدند برای یک عمل جراحی آن ترکش را خارج کنند. تحمل سالیان دراز درد و رنج این زخم های جسمانی و روحانی، و زندان و محرومیت از حقوق اجتماعی، سبب شد که مدتی به صورت خودتبعیدی به تاجیکستان برود اما اینها هیچکدام سبب نشد که او حرف خویش را نزند. از آخرین توان هایی که داشت بهره برد تا به صراحت و شجاعت، نظرات فقهی و اجتماعی و دیدگاههای سیاسی خود را طرح کند. حرف خویش را زد، کار خویش را کرد و آرام آرام چون شمعی فروخفت. شمعی روشن کرد ولی خود، خیلی زود خاموش شد.
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.