تقی رحمانی

آیا محمد اقتدار گرای منصوب و عارف مسلح بود؟

ابتدا بگویم که اقتدار گرائی در ردیف فاشیست و توتالیتاریسم است و مدل حکومتی در دنیای جدید است. با این معیار ها حکومت و رهبر مدینه 1400 سال پیش را تحلیل نمی کنند.این دید اوج پس و پیش کردن تاریخ است.

بعد هم باید اضافه کنم که نسل اول روشنفکران مسلمان صاف کاران خوبی بودند، بازرگان چنین بود. نسل دوم جوشکاران ورزیده ای بودند مانند شریعتی، نسل سوم تراشکاران پر سروصدایی هستند که یکی از انان دکتر سروش است.

منتها وی عرفان نظری و هم فلسفه تحلیلی را به کار می گیرد تا به نیازی پاسخ دهد که بیشتر مسئله ساز است تا پاسخ.مسئله سازی خوب است اما به شرطی که مسئله را پاسخ ندانیم.

به راستی از نواندیشی دینی که قصد اصلاح دینی دارد با دید گاه خواب های انبیا و بحث های عرفانی چه چیز به نام اصلاح دینی می ماند؟

اما بحث اخیر سروش، محمد را اقتدار گرا و در جلسه دوم محمد را عارف مسلح منصوب برای اقتدار تحقق خداوندی دانست.  بحثی که بازی با کلمات است و هم بحران انسان متشرعی که سوالات جدید وی را به بحران بیشتری رسانده است.

اما اگر بحث سروش را ساده و روان کنیم این می شود محمد با اقتدار( بخوانید با خشونت )پیام آن خدایی را که خودش تفسیر می کرد اجرا کرد.ولایت بر جان و مال مومنان داشت. این اختیار هم از خدائی می گرفت که خودش تفسیر می کرد،این اختیار هم برای محمد است.محمدی هم قران را تالیف است.

سروش می گوید که دین مستقر شده است دیگر به دین جدید نیاز نیست ما باید این دین را از درون مرمت کنیم.

اما به نحوه استدالل توجه کنید وی با فهم اشعری، کار محمد را که تحکیم زور گویانه دین است قبول می کند. چرا که تقدیر خدای محمد بوده که دینش را با شمشیر رواج دهد و حفظ کند.در این مورد مثال خضر و موسی را می اورد . در حالیکه برخلاف نظر سروش این مثال نشان می دهد که پیامبر از حتی موسی نمی توانست هر امر غیر منطقی را قبول کند عاقبت خضر او را وا می گذارد. یعنی موسی هم خضر را رد می کند. روش انسانی خود را پی بگیرد. پس حساب رفتار پیامبران مانند حساب خضر نیست.

اما مهم این است که چرا چنین دینی خشونت پرور را باید مرمت کرد. ان هم با روش سروش که التقاط میان عقلانیت تحلیلی و عرفان نظری با ریشه اشعری است؟

چطور می شود دین با زور شمشیر مستقر شده را برای انسان عقلانی امروز با منطق مرمت کرد؟

این اوج اعوجاج فکری سروش است از این رویه دین داری ، از دین چه می ماند ؟ البته دینداری متشرعانه سروش برای خودش می ماند. اما همان طور که در نوار این همان فرد مجری و شیفته سروش هم می گوید بعد از این سخنرانی دینداری در این دنیای مدرن سختر شد.

بحث من دینداری نیست بحث من حفظ دین هم نیست بحث من ایمان افراد هم نیست.

بحث متدلوژی دو گانه سروش برای اصلاح دینی است که منتفی می کند اصلاح دینی را.

مخاطب سروش مردم نیستند عوام دین خود را دارند .اگر قرار سروش روی کسی اثر بگذارد روشنفکر مصرف کننده است که با استدلل امری را قبول می کند . اما روشنفکری و تحصیل کرده ای با این استدلل سروش دین دار بماند باید به عقلش شک کرد.مگر می شود دینی با شمشیر قوام یابد، محمد مسلح دین بیاورد من چرا باید به دین باور داشته باشم؟ حال هر چقدر سروش اشعری گونه از لزوم این دین بگوید.

پس یک راه می ماند حلقه عرفانی برای جمع هایی که می خواهند معنوی باشند در این دنیای مدرن .سروش عرفان نظری با دین اقلی را به این جمع اهدا می کند.

این جا دیگر مریدان هر چه مراد بگوید باور می کنند اگر لازم باشد مراد یک لمعه اشعری می شود یک لحظه عقلی .

مهم این است که هر چه مراد می کند شیرین می کند.اما این مراد برای همه مراد نیست دیگر. قرار بود اصلاح دینی عام صورت بگیرد. نه حلقه های عرفانی خاص.

پ.ن البته بگویم در زندان که بودم قبض بسط شریعت سروش خواندم در سال که 1368 بود به نظرم این امد که مسیر سروش همان مسیری است که مجاهدین در التقاط با مارکسسیم رفتند عاقبت به جایی رسیدند که اسلام را کنار گذاشتند انانی که مجاهد ماندن به رهبری رسیدند معیار اندیشه و عقیده اش رهبر عقیدتی نام گرفت و جای محمد نشست به نام محمد البته.

سروش با دید متشرعانه و هم حفظ دینداری شدید در طی زمان  اول قران را کرد تالیف محمد. بعد روایتی از محمد داد که او اقتدار گرا بود بعد از این هم این رهبران عرفان حلقه مانند سروش هستند که دین را حفظ خواهند کرد البته برای جمع های عرفانی- دینی. که او مرادش باشد.البته بگویم او در باور و رفتار هنوز مسلمانی متشرع و معتقد است.

مطالب مرتبط

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

تاملی بر راهبرد سیاسی - نظامی و نگرش ژئوپولیتیک ایران و اسراییل

سران جمهوری اسلامی بنابر تحلیل هایی که کارشناسان سیاست بین المللی آن ارائه می دادند، از درک شکل گرفتن فضای نوین زور و قلدری غافل ماندند و در عمل بی توجه به واقعیت های ژئوپولیتیک نوین و غافل از اهمیت اصل موازنه نیروها بودند، و بر این پایه از یکسو به گسترش شبکه «محور مقاومت» و آوردجویی با حریفان مختلف دست زدند، و ازسوی دیگر بی محابا به فعالیت نگرانی آفرین غنی سازی در سطح بالا ادامه دادند.
افسوس که جمهوری اسلامی توانایی عبرت گرفتن از شکست های خود را ندارد، و شکست را پیروزی قلمداد می کند، و تحقیر شدن را سربلندی وانمود می نماید.

مطالب پربازدید

مقاله