آقای دکتر محمد برقعی از فعالان ملی مذهبی در مقاله قبلی به نگاه غرب به داعش و حوادث اخیر تروریستی پرداخت و در بخش دوم دیدگاه داعشی را نسبت به غرب و این حوادث شرح داده است:
بخش پیشین وقایع اخیر ترورها در غرب از دیدگاه غربیان توضیح داده شد . در این بخش همان اتفاقات از منظر نیروهای اسلامی در ستیز با غرب، ازجمله داعش و القاعده شرح داده می شود. همگان می دانند که هراتفاقی از منظرهای متفاوت دگرگونه دیده می شود ، تا جایی که یکی سیاه یکی سپید می شود وهریک برداشت خودرا درست می داند .
چند سال پیش گزارشی را می خواندم از یک سرباز آمریکایی که چند سالی در افغانستان خدمت کرده بود. پس از اتمام ماموریتش، خبرنگار شد و برآن شد باردیگر به افغانستان برود و ماجرای یازدهم سپتامبر را از دید افغان ها بررسی کند. می نویسد در چندین روستا و حواشی شهرها نظر مردم رادر مورد این فاجعه و خون خواهی آمریکا جویا شدم. با شگفتگی دیدم بیشتر آنان فاجعه یازدهم سپتامبر را نشنیده بودند. ناباورانه می پرسیدم که چگونه ممکن است ماجرایی را که همه جهانیان می شناسند 82 درصد این افراد نمی شناسند. باور کردنی نبود که اکثر این مردم با امری نا آشنا باشند که انگیزه حمله آمریکا به کشورشان شد ه بود. یورش سهمگینی که حکومت طالبان را سرنگون کرد و هزاران هزار افغان را کشت، و بخش وسیعی از کشورشان رابا خاک یکسان کرد. بی دلیل نبود که بیشترشان آمریکائیان را مردم وحشی و متجاوزی می دیدند، که بی دلیل و برای منافع خود، مثل مغو لها به این کشور حمله کرده بودند.
بنابر این بر آن شدم که نخست برایشان ماجرای یازدهم سپتامبررا تعریف کنم، وبعد نظر مخاطبان را در مورد مشروعیت حمله به کشورشان جویا شوم . برای آنان گفتم که جمعی تروریست مسلمان ، با حمله ای تروریستی ، بیش از دوهزار مردم بی گناه را کشتند و آمریکا به خون خواهی آنان ناگزیر به چنان حمله خونباری به کشورشان شد. معلوم است که هربار که برای جمعی می گفتم انتظار داشتم آنان عمق این جنایت و ترور را حس کرده و متوجه مشروعیت حمله آمریکا بشوند. اما با کمال تعجب می دیدم آنان با بی تفاوتی منتظر بقیه داستان می شدند و می پرسیدند خوب تروریست ها بعدش چه کردند که آمریکا به تلافی به افغانستان چنین سهمگین حمله کرد. با تعجب دوباره و چند باره می پرسیدم مگر فاجعه سهمگین تری هم از آن هست. باور نمی کردم آنان متوجه درجه سبعیت و جنایت نمی شوند. بعدها که بیشتر اندیشیدم متوجه شدم ،برای مردمی که سالها است در اثر بمباران ها و حملات بی امان آمریکا، و پیش از آن شوروی ، هزاران هزارنفرشان کشته شده اند،کشتن دوهزارنفر رقمی نیست که درچشم آنان فاجعه بزرگی باشد . به عبارتی آن چه آمریکا ئیان را تا مرز جنون کشاند و فریاد انتقام همگان را بر آورد، برای این مردم یک کشتار در میان کشتارهای دیگر چند دهه گذشته بود. در حالی که هیچ آمریکایی شک نداشت که هرکس این جنایت را می شنود به آمریکا حق می دهد که با تمام نیرو به افغانستان یورش برده ، و انتقام خون این همه قربانیان بی گناه خود را بگیرد. در نظر بسیاری از اینان ، چند قهرمان پیرو بزرگمرد تاریخ ،اسامه بن لادن با شهادت خود ضربه کوبنده ای به این ستمگران واردکرده اند.
از دید غربی ها، طالبان چنان موجودات وحشی و عقب مانده و متعصبی هستند که هرکس آنان را ببیند از آنان متنفر می شود. بد قیافه هایی که از سر تعصب به باورهای دینیشان، حتی آلت جنسی حیوانات را می پوشانند، چه رسد به ستم بی حدی که بر همه کس روا می دارند. ولی از نظر بسیاری از افغان ها ،اینان مردمی مومنی هستند که برای پاسداری از مملکت و دینشان می جنگند. طالبان در زمان حکومتشان با قدرت تمام تقریبا ریشه کشت و توزیع مواد مخدر را ، که جامعه را به ویرانی کشیده بود، بر کندند، امنیت را پس از دودهه به کشور آوردند . احکام شریعت اسلام را پیاده کردند، احکامی که بیشتر مردم با آن همدلی دارند. در مقابل ، آمریکا مبارزین افغان را وسیله ای کرد برای مقابله با دشمنش شوروی ، بعد هم مملکت آنان را ویرانه رها کرد و رفت.
با این مقدمه اعمال داعش از دیدگاه خودشان بیان می شود.
1- خشونت
از دید یک غربی و همه کسانی که اسیر وسایل ارتباط جمعی غرب هستند، لحظه ای تردید نیست که هر انسانی میداند ، امثال داعش و تند روهای اسلامی،وحشی ترین مردم روی زمین هستند ، و تمام همتشان نابودی تمدن والای غرب است. اینان در مقابل دوربین گردن میزنند، خلبان سوری را در قفس آهنی می گذارند و زنده زنده می سوزانند . مردم بی گناه کوچه و بازار را در فرانسه و انگلستان و آمریکا می کشند. اینان درندگانی هستند که اهمیتی نمی دهند چه برسر خانواده این بی گناهان می آید.
حال همین مطالب را از دیدگاه آن وحشی ها نگاه کنیم . مگر کسی که روی ساختمانی بمب می اندازد جنایتی فجیع تر از گردن زدن نمی کند. این یک نفر را می کشد و آن دهها تن را تکه تکه و سر از بدن جا می کند. آن خلبان سوری زمانی که بمب می انداخت هربار حد اقل چندین زن و بچه را جزقاله نمی کرد.این همه هیاهو برای سوزاندن آن جنایت کار درون قفس برای چیست ؟
اگر در پاریس حدود صد نفر قربانی شدند ،همین دولت با دروغ توطئه حمله غیر قانونی و غیر ضروری به لیبی را رهبری کرد و نزدیک به سی هزار مردم کوچه وبازار آن جا راکشت.
. کشتار یک جانی تند روی مسلمان فریاد آمریکا را به فلک رساند و صدها روان پزشک به معالجه بازماندگان آنان رفتند، آیا چند صد هزار کشته شدگان عراق خانواده وعزیز ندارند. لذا تمام این فریاد های غربیان نشان خود محوری آنان است، و حقشان صد ها برابر بیشتر از این ها است. کسانی ما را وحشی می خوانند، که خود صدها بار وحشی ترند. چند ضربه کوچک خورده اند و رسما پاره ای از مهمترین رهبران سیاسیشان با صدای بلند و در مقابل تمام بلندگوهای جهان می گویند، ما باید برویم به انتقام، خانواده های اینان را بکشیم .حتی پزشک نامی ای از میان آنان به صراحت می گوید، چه غم که ده هزار کودک این شهرها کشته شوند. مگر همین شعارها را اسرائیل در مورد مردم غزه بارها به عمل نیاورد ، و دولت های غرب یک پارچه کشتار آن را موجه ندانستند
بدین سان امثال داعش نه تنها خود راوحشی نمی دانند، بلکه خود را از غربیان هم انسان تر می بینند و هیچ عملشان را غیر موجه نمی شناسند. لذا تمام تبلیعات غرب مردم خودش را قانع می کند، و کسانی را که از دید آنان به جهان می نگرند و الا در میان مردم منطقه حتی مخالفان داعش و القاعده هم خریدار چندانی ندارد. بی دلیل نیست که هر روز بر خیل طرفداران آنها افزوده می شود. آن هم نه تنها در خاورمیانه ،که در ماوراء النهر و آسیای دور و شمال آفریقا .حتی در بسیاری از این کشورها، تندروهای سابق ،مثل طالبان و القاعده و وحمس هم ،میدان را به داعش می بازند.
2- دنیای پاکان در جهان ناپاک
شاید ذهنیت موسس داعش بهترین بیانگر اندیشه حاکم بر این جمع باشد . او در دامن القاعده رشد یافت و مرید زرقاوی بود. اینان هرچه در پیرامونش می دیدند جنگ بود و خون ریزی رفتن . متوجه شدند تمام مبارزه آنان با کمونیست در عمل نه در دفاع از اسلام بلکه آلت دست آمریکا شدن ،در رقابتش با شوروی ،بود . کمک های سخاوتمندانه عربستان و حمایت نظامی واطلاعاتی پاکستان ، اگر نه تمامی به فرموده غرب ،که بیشتر به اشارت آن بوده است. حتی طالبان مخلوق آنها بود. خلاصه خود را فریب خوردگانی یافتند که آلت دست منافع دیگران شده بودند، و جان بازی آنها همه بر عبث بوده. کم کم هم دیدند ،با گذر زمان هر روز بیشتر سران آرمان گرای مجاهدین تبدیل به مزدوران جنگی ای شده که جنگ جویان خود رابه خدمت هر کس که بیشتر می خرید می بردند . اینان همه دولت های پیرامونشان را فاسدانی یافتند که آنان را وسیله منافع خود کرده اند. لذا هرروز خشن تر و بیرحم تر شدند.
اگر در افغانستان هنوز آرمانی بود و پول فراوان اسامه بن لادن آرمان گرا که همه هستی خود رابر سر باورهایش گذاشته بود، و از این همه کشتار و خشونت تنها نجات اسلام از دست جهان مادی گرا را طلب می کرد ،حمله به عراق همه چیز رابه نهایت سیاهی رساند. صدام فاسد رفت و شیعه رافضی ،از نظر دینی آنان مطرود بود ، بر سر کار آمد. حمله به عراق چنان خونبار بود که خاطره مغول ها را زنده کرد. حقارتی که هرگز در این ابعاد در جهان اسلام ، از سوی غرب پیش نیامده بود. ومهمتر آنان در چنگال شیر نر خونخواره ای اسیر شده بودند که در برابرش امکان هیچ مقاومتی نبود. دولت های مسلمان منطقه نیز هر یک بنابر منافع خود، به این تسلط غیر قابل مقاومت غرب یاری میرساندند .لذا زرقاوی چنان خونخواری شد که بدنه اصلی القاعده و موسسان آن هیچ گاه تا به این مرز پیش نمی رفتند . او دشمن را نمی کشت و سفارت ها را منفجر نمی کرد بلکه زنان و مردان عادی را هدف می گرفت. بی رحمی او چنان افسار گسیخته و سرشار از نفرت بود که مورد اعتراض پاره ای از سران القاعده قرار گرفت و طالبان از او فاصله گرفت.
البغدادی مرید او و از جنس او بود. چون بیشتر زائیده شرایط کنونی خاورمیانه بود، نه شرایط مجاهدین آرمانگرایی که رسالت خود را نجات اسلام از دست کمونیست های کافر، یا خروج نیروهای کافر وفاسد غرب از سرزمین مقدس حجاز می دانستند. لذا القاعده عراق به رهبری زرقاوی، به شیعه کشی و یا هر گروه کشی دست زدند . آنان به دنبال کشتار جنگ جویان مهاجم و یا مثل القاعده مقابله با آمریکا واسرائیل نبودند بلکه افراد مستاصلی بودند که نفرتشان را بر سر هرکس که می توانستند فرو می ریختند.
البغدادی در اسارت آمریکائیان به تحولی بزرگ دست یافت . او به این نتیجه رسید که اینان نیز مثل حکومت های منطقه بی اخلاق وفاسدند. اینان هم شکنجه می کنند، دوروهستند، برای پیشبرد مقاصدشان دروغ می گویند،رشوه می دهند، ستیز شیعه وسنی را دامن میزنند و در مواردی ایجاد می کنند. بدین سان جهان پیرامون هر چه هست آلوده است وهیچ کجا نشانی از انسانیت نیست. گرگانی که هریک به دنبال پاره پاره کردن دیگری است.
تنها راه نجات از این جهان سراسر سیاه و آلوده ،ایجاد یک جامعه پاک دینان است.جایی که اسلام راستین با دستورات الاهیش بهشتی در این جهنم سراسر عفن و کثافت ایجاد کند، تا مومنان راستین از سراسر جهان با خانواده خود به آنجا سفر کنند و در این فضای پاک و الهی که “خلافت” می خواندش زیست کنند. اما تمام جهان فاسد و منحرف پیرامون در فکر نابودی آنان است ، لذا باید با چنگ ودندان از آن پاسداری کرد. بدین سان هر کشتار از مردم بیرون از این حلقه مجاز است. برده کردن آنان ، تکه تکه کردنشان ،استفاده مادی و گرفتن کمک نظامی ، فریب هر کس وهرکشوراز این ناپاکان برای بقا سرزمین پاکان مجاز است.
این تجربه را یهودیان پس از جنگ جهانی دوم داشتند . تجربه هولناک هولوکاست ، همکاری عموم کشورهای اروپایی در این زمینه با نازی ها و حتی همکاری واتیکان در این کشتارها. لذا به دنبال ایجاد سرزمین پاکان بر آمدند. سرزمینی متعلق به قومی که یهوه برگزیده خود وبرتر از همه مردم جهان کرده بود. برترهایی که همه به نوعی از آنان متنفرند و در قتل عام آنان شریک. بدین سان قتل عام های دیریاسین و صبره وشتیلا و تل زعتر، وکشتار بیرحمانه بومیان برای فراری دادنشان از خانه و کاشانه اشان. فریب و استفاده از هر دولتی در جهت منافع خود. ترور یست هایشان قهرمانان ملی آنان شدند و این همه به دست کسانی که سابقه درخشانی در مبارزات حقوق بشری داشتند. کیبوتص ها شکل گرفت همان بهشت موعود ومحل زیست ایده آلیست های سوسیالیست مومن به برتری اخلاقی و وجودی خود نسبت به همه مردم جهان.
از این روی داعشیان کشتارهایشان را نه تنها نشان سبعیت وبیرحمی ای که در غرب گفته می شود نمیدانند ، بلکه آن را وسیله ای برای ایجاد و حفظ جهان پاکاشان می دانند. لذا در مناطقی که قلمرو خلافتشان هست نه تجاوزی می کنند، نه مال کسی را میدزدند ، نه به شهروندی زور می گویند . خلافی اگر از یکی از آنان در این موارد سرزند، او را با نهایت خشونت و باسرعت هرچه بیشتر، بر طیق قوانین اسلامی مورد قبول خودشان تنبیه می کنند. تا جایی که اگر یک داعشی پول جنسی را که از مغازه داری برداشته نداده باشد به صلیبش می کشند.
آنان حتی چون برادران و خواهران زندگی مومنانه و اخلاقی می کنند و تمام تلاششان آن است که این جامعه نمونه را برای ورود منجی بزرگ ، که درتمام ادیان ابراهیمی ،به دنبال تعلیمات زرتشت ،نویدش داده شده مهیا سازند. اینان خود را پیش قراولان جهانی می دانند که قرار است در آن ظلمی و جوری نباشد و حکومت واقعی الهی در آن برقرار شود. برای توجیه تضاد این همه خشونت و جنایت و آن ادعای پاک دینی نیز به آیه ای ازقران مراجعه می دهند”محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم” آیه 29 سوره فتح (محمد رسول خدا وهمراهانش دربرابر دشمنانشان بسیار سخت و شدید و در میان خود بسیار مهربان هستند)
3- مقابله با فریب وسانسورخبرگزاری های غرب
داعشیان مثل عموم مردم منطقه از دولت های خود در رساندن نظراتشان انتظاری ندارند.اصلا آزادی بیان در این منطقه یک حق و توقع نیست.اما این انتظار را از غرب دارند. خطر سانسور و فریب در غرب صدها بلکه هزاران بار بدتر از این خطر در منطقه شان است. زیرا در این جا کسی به وسایل ارتباط جمعی این کشورها اعتمادی ندارد. مردم منطقه یاد گرفته اند که نه از متن خبر، بلکه از میان خطوط بفهمند چه می گذرد. دنیا هم که توجهی به این وسایل ارتباط جمعی دولتی ندارد ، به ویژه که بردی محدود ومحلی دارند . اما گزاره های جمعی غرب نه تنها تا حد زیادی مورد اعتماد هستند، بلکه با چنان وسعت و دامنه ای که دارند می توانند یک خبر کوچک ومحلی منطقه ای را تبدیل به خبری جهانی کنند و چون این منبع اصلی اطلاع رسانی در جهان هستند پس در حقیقت اذهان مردم جهان را به سویی که می خواهند سوق می دهند. کشتار حدود صد وبیست نفر در پاریس را چنان جهانی میکنند ، که چند گروه مترقی و با تجربه سیاسی ما ایرانیان خارج از کشور هم علیه این جنایت اعلامیه میدهند و در ایران هم جمعی به همدردی با بازماندگان این قربانیان جلوی سفارت می روند. اما کشتاربسیار بزرگتری که توسط همین گروه روز پیش از آن در لبنان اتفاق افتاد نه در جهان انعکاس پیدا نکرد،بلکه نیروهای سیاسی و فعالان اجتماعی منطقه هم اظهار همدردی نکردند.
داعش شاهد است که غرب با سیاستی جدید،رسما به سانسور و تحریفی دست زد که شیوه آشنای حکومت های منطقه اش بود. در جنگ عراق مقامات دولتی آمریکا رسما گفتند ما اجازه نمی دهیم خبرنگاران آزادنه هرجا می خواهند بروند وهر گزارشی رابدهند. ما دیگر نمی گذاریم بلای ویتنام بر سرمان بیاید. زیرا اگر مردم کشورمان بدانند ما چه فاجعه ای به بار می آوریم،به حکم انسانیت واخلاقشان،بر علیه ما بر می خیزند. حتی اعلام کردند کشتار مردم عراق را ثبت هم نمی کنیم ،مبادا خبر نگاران فضول ،با استفاده از قانون ، آن ها رابه دست آورده و افشا می کنند .همین سیاست در مورد لیبی نیز اجراشد
اینترنت این انحصار را شکسته، اما دامنه کار آن قابل مقایسه با خبرگزاری های حاکم نیست. لذا داعش برای رساندن صدایش ترفند نوینی یافت. خشونتی تکان دهنده در برابر دوربین . زدن گردن با شمشیر، اعدام دسته جمعی و فیلم برداری از تیر خلاص زدن آن ، سوزاندن خلبان در قفسی آهنین . همه این ها به شکلی که در فیلم های سینمایی مشتری ها را به خود جذب می کند و چون فیلم هایی اینان واقعی هستند، بیشتر از فیلم های ساختگی با همین اعمال جاذبه دارند. بدین سان خبرگزاری های بزرگ جهان را مجبور می کنند که تبلیغاتشان را پخش کند و نامشان را عالم گیر کنند. ترفندی که بوکو حرام هم به کار می برد، تا یک گروه جنگجوی نیجریه ،که هیچ موقعیت استراتژیک جهانی ندارد ،در جهان شناخته شود.
در همین راستا مجسمه های موزه معروف عراق ،و یا بقایای شهر باستانی خورساباد، که سه هزار سال پیش پایتخت دولت آشور بود، را خراب می کند و از این تخریب فیلم برداری می کند . زیرا دیده بود طالبان با تخریب مجسمه های هزار و پانصد ساله بودا در بامیان ،توجه جهانیان را به خود جلب کردند. توجه شود ،آن چه که در غرب یک فاجعه است ،نزد اینان یک عمل مقدس دینی است. پیروی از رسول الله در تخریب بت ها ،درون کعبه ، پس از فتح مکه . حضرت محمد و حضرت ابراهیم بت ها را شکستند، و قهرمانان تاریخی شدند. اینان نیز در برابر دیدگان جهانیان به تخریب بت ها دست می زنند و این خود بهترین نشان از تبعیت اینان از پیامبران است.
4-عقلانیت
داعشیان چنان ترسیم می شوند که گویی یک مشت دیوانه بی فکر هستند، که بی آن که بدانند چه می کنند، مثل یک مجموعه جن زده و نیمه خواب ،هر چه به آنها بگویند ،مثل رباط انجام می دهند. به همین سبب بعضی صحبت از داروهای روان گردان می کنند واین که اینان تحت تاثیر آن داروها منگ و گیج عمل می کنند.اما همان گونه که در بالا آمد دیدیم آنان بسیار حساب شده و از روی عقل حرکت می کنند.
آنان بر آنند که آشنایی با اسلام واقعی چشمان آنان را به فساد حاکم بر جهان باز کرده واز فریبی که مردم اسیر آن هستند خود را رهانیده اند. لذا حال یک پارچه شور و شعفند . بسیار دقیق نقشه نظامی می کشند . از همه کشورها با زیرکی کامل برای منافع خود بهره می گیرند. شرایط حاکم بر منطقه و جهان را می شناسند .به همین سبب نه تنها در منطقه حکومت خود را بر قرار کرده اند، بلکه در عمده کشورهای اسلامی طرفدار پیدا کرده اند، و هر روز هم بر دامنه نفوذشان افزوده می شود. اینان با فراست متوجه شده اند که حتی القاعده وحمس و سلفی ها هم سخن مطلوب روز مسلمانان خشمگین را نمی زنند .بنابراین همه جا این فکر تازه قدرت آنان را به خطر انداخته است
می گویند 60 کشور جهان علیه ما بسیج شده اند ،اما ما به نیروی عقل و تدبیر بر جای ایستاده ، و هر حمله آنان را پاسخی در خور می دهیم . دشمنان ما با نیروی تکنولوژی و پول خود می جنگند، و ما به نیروی ایمان ، وتاریخ نشان داده که ایمان پیروز است . حضرت محمد با یک مشت عرب بیان گرد ،که حتی در جنگ ها مرکب سواری کافی نداشتند، و بسیارشان شمشیرهم نداشتند ، امپراطوری بزگ ونیرومند ایران را شکست دادند و بخش عظیمی از قلمرو امپراطوری رم را فتح کردند.لذا ما از ائتلاف همه کشورها هم هراسی نداریم ،به ویژه که اینان در گفتارشان صادق نیستند، و همه بر علیه هم نقشه می کشند
نفرت وسیع از غرب در بزرگ شدگان در غرب
در طول دویست سال گذشته ، با وجود تمام ستم هایی که غرب در حق مردم جهان سوم کرد، بخش وسیع و رو به افزایشی از مردم این مناطق با همه وجود خواستار ارزش های غربیان شدند. با آن که غرب را استعمار گری میدانستند که امپرطوری اسلامی مقتدر عثمانی را از بین برد ومسلمانان را خوار کرد و دولتمردانش را به فساد و نوکری کشاند ، اما برای مردم خودش خوب بود. حکومت هایشان بر خلاف حکومت های کشور منطقه فاسد ودزد و نوکر صفت ووطن فروش نبودند. مردمشان در میان خود مردمی اخلاقی بودند. از خیل تحصیل کرده های متجدد که بگذریم، حتی در میان مسمانان این کشورها ،بسیاری چون مهندس بازرگان بودند که می گفتند مسلمان واقعی غربی ها هستند ،نه این جوامع مسلمان فاسد. غرب استعمار گر جهانی رویایی و قانون مدار و اخلاقی بود ،که همه از دینداران دو آتشه با عرفی ها آرزو داشتند چنان شوند. شناخت اینان از غرب از طریق فرآورده های علمی وادبی آن بود ، ومی دانیم که همیشه زیبایی های فرهنگ غالب است که سفر می کنند . اطلاع مردم از غرب از طریق روشنفکران بود. روابط اینان نیز با فرهیختگان جوامع غربی بود. اطلاعات از غرب نیز از طریق وسایل ارتباط جمعی در تسلط غرب به دست می آمد ،که مثل هر فرهنگی زیبایی خود را به نمایش می گذاشت.
اما با گسترش روابط در جهان، چه از طریق مهاجرت ،چه از طریق اینترنت این معادله بر هم خورد . در سالهای اخیر مسافران به غرب تنها کسانی نبودند که برای کسب دانش و مبادله فرهنگی بدانجا میرفتند ، بلکه ملیون ها مردم جهان سومی برای کار ،و بسیاری برای گریز از ستم حکومت های خود راهی غرب شدند. این بار تماس ها محدود به فضاهای دانشگاهی و علمی نبود و رابطه با غرب از حیطه فرهیختگان این جوامع بیرون رفت، و رابطه با مردم کوچه و بازار غرب بر قرار شد. مسافران به غرب تاکسی راندند ،کار گل کردند ، کاسب کار شدند ، کارمند سطح پائین دولتی و کمپانی ها، وشاهد مردمی شدندکه خیل عظیمشان دلبسته امثال آقای ترامپ و خانم سارا پیلین هستند. کوتاه کلام شناخت از غرب محدود به شناخت فرهیختگان آن نبودند که مردم عادی با همه ایرادات و کم فرهنگیشان را نیز شامل می شد.
نفاق
بدیسان دیگر غرب که مردم خاور میانه برای خود در ذهن ساخته بودند و این تصور برای هر کدام که باغرب نزدیک تر شده بودند بیشتر مخدوش شد. دیدند که در این دیار هم نفاق و دروغ به مردم روبه افزایش است اگر در دوران جنگ ویتنام بسیاری بی گناهان کشته می شدند و نظامیان و دولت مردان برای پیروزی خود دست به هر جنایتی میزدند خبرنگاران شریف و جانبازی هم بودند که مردم را در جریان می گذاشتند و در اثر افشاگری های آنان بخش وسیعی از مردم آمریکا به حکم انسانیت و وجدان بر علیه جنگ تطاهرات می کردند و همین مبارزات هم بالاخره سبب شد که ماشین جنگ از کار بیفتد و چهره جنایت کاران در ابعاد وسیعی بر ملا شود اما از زمان جنگ عراق مقامات جلوی افشاگری ها را گرفتند. به اسم حمایت از جان خبرنگاران جلوی فعالیت های آنها را گرفتند و گفتند ما هرجا که صلاح بدانیم شمارا می فرستیم و وزبر دفاع آمریکا آقای رامسفلد اعلام کرد ما نمی گذاریم ماجرای ویتنام و افشاگری ها تکرار شود در نتیجه دهها برابر ویتنام کشتند و صد ها برابر فاجعه بارتر مردم بی گناه را قتل عام کردند ولی نگذاشتند مردم مطلع شوند که اگر شده بودند بسیاریشان در برابر این کشتاری که کم از حمله مغول نداشت بر پا می خواستند.همین ماجرا در فرانسه تکرار شد اگر در مبارزات استقلال طلبانه مردم الجزایر فرانسویانی جنایت ها کردند اما روشنفکران و وجدان های بیدار آن کشور نیز با تمام نیرو به مقابله آن رفتند اما همین فرانسه پرچمدار حمله به لیبی شد که در اثر آن سی هزارشهروند لیبی کشته شدند و تمام ساختار سیاسی و اقتصادی آن ویران شد اما با همان ترفند عراق مردم فرانسه را خواب کردند
جوانان مسلمان ساکن غرب که اطلاعاتشان محدود به رسانه های غربی نیست از این همه نفاق هرروز خشمگین تر می شوند . وقتی می بینند مردم غزه را با چنان بیرحمی و سبعیتی قتل عام می کنند تا جایی که مدارس و بیمارستان هارا هم بمباران می کنند و حتی بر سر کودکان و سالمندان وزنانی که به ساختمان های شناخته شده سازن ملل پناه برده بودند بمب می ریزند و دول غربی یک پارچه از این جنایات حمایت می کنند وحتی مانع صدور یک قطع نامه تشریفاتی در محکومیت جنایات فلسطین می شوندغرب دیگر جامعه متمدن و قابل احترامی نیست
اینان ار دولت های کشورهایی که خود یا پدر ومادرشان از دست آنان گریخته و به غرب پناه آورده بودند انتظاری ندارند تمام آن ها را فاسد و ستمگر می دانند ولی از غرب انتظار ندارند که چنین سقوط کرده باشد که حتی حال هم که جمعی حمله به عراق و لیبی و غیره را محکوم می کنند سخن از فاجعه ای که بر سر مردم آمده و انسانیتی که در مسلخ سیاست قربانی شد وارزشهایی که غرب به آن می بالید زیر پا گذاشته شد نمی کنند بلکه آن را سیاست شکست خورده می دانند و حداکثر اعتراض که چرا دولتهای غربی مردمشان را به بهانه های دروغ به میدان جنگ فرستادند.