✅مصدق خط روشنی دارد. استقلال را توام با آزادی می خواست. “موازنه منفی” مصدق بعد از وقوع انقلاب و استعفای دولت بازرگان به تاریخ پیوست چرا که بازرگان معتقد بود قرار بود نه شرقی نه غربی باشیم قرارمان مرگ بر آمریکا با چاشنی مرگ شوروی نبود.
✅مصدق مشروطه طلب بود. به همان میزان که همدستی با خارجی علیه منافع ملی را خیانت می دانست تخطی از آزادی قلم و بیان را خیانت به مردمش می دانست پس در دوره زمامداری حکومتش به همان میزان که برای استقلال ایران از تعدّی شووری و انگلیس تلاش کرد در بسط آزادی های سیاسی و مدنی کوشید.
✅مصدق در حوزه حکومتداری سکولار بود. دین را در قدرت دخالت نداد نهاد دولت و نهاد دین را ادغام نکرد. در برابر خواسته مذهبیونی که اعمال نوع خاصی از شریعت را خواستار بودند مقاومت کرد اما آزادی مذهبی را سرکوب نکرد.
✅مصدق متشرّع بود اما دینداری اش را در حکومتداری دخالت نداد. محور اصلی ایده او “ایران گرایی” بود. ایرانیّت را محور وحدت همه مذاهب و اقلیت ها و گونه های متنوع فکری و عقیدتی می دانست. او هیچگاه تنفر مذهبی را اشاعه نداد.
✅در “موازنه منفی” مصدق مرگ بر این و مرگ بر آن کشور جایی نداشت. به “حسین مکّی” نسبت به شعله ور کردن احساسات ضد انگلیسی هشدار داد. از بخش خصوصی انگلیس برای سرمایه گذاری در صنعت نفت دعوت کرد تا نشان دهد مسئله او نه ستیز با بیگانه و بیگانه ستیزی است که دفاع از منافع ملی ایرانیان است.
✅مصدق مشروعیت قدرت را از مردم می دانست و آن را موکول به عامل بیرونی نمی کرد. “مجلس همانجاست که مردم هستند” برآیند دیدگاه او و اعتقادش به قدرت رای مردم بود.
✅مصدق وقتی از مردم حرف می زد توده های بی شکل منظورش نبود او برای تاسیس نهادهای مدنی تلاش کرد. با سقوط دولتش تلاش هایش ناکام ماند.
✅از “راه مصدق” اینگونه می توان استنباط کرد که توسعه متوازن و پایدار نه با سرکوب و یکسان سازی که از مسیر آزادی به دست می آید. استقلال با تعامل در ستیز نیست. نه شرقی نه غربی بودن تحریک دشمن و هدر دادن منابع ملی نیست. با مرام مصدّق هم “کشف حجاب” نفی می شود هم “حجاب اجباری”. قدرت ملی و شکوفایی و نشاط جامعه به عنوان یکی از منابع اصلی قدرت ملی در سیاست خارجی تجلی می یابد.
✅با مصدق نه می توان همکار دولت خارجی و نهادهای وابسته اش بود و نه در کنار استبداد ایستاد. استقلال در امتداد آزادی است و وحدت نه در “سکوت قبرستانی” که در به رسمیت شناختن تکثّر در جامعه است.
✅مصدق را با توسعه آمرانه نمی توان فهمید. چرا که او به هم افزایی نیروها برای سازندگی اعتقاد داشت. عمر توسعه آمرانه در ایرانِ متکثر ، محدود است، توسعه زوری تضاد آفرین است. مصدق علیه تضاد بود. تضاد بین ایرانی بودن و دیندار بودن، بین استقلال و آزادی، بین تعامل جهانی و عدم وابستگی به خارجی. با زبان کینه علیه هیچ مذهبی در ایران نمی توان مصدقی بود.
✅گفتمان مصدق با توجه به شرایط روز نیاز به بازسازی دارد. نقطه چین هایی هستند باید پررنگ تر شوند باید تبیین شوند اما سر خط های آن آنقدر روشن و مشخص است که هر نیرویی که بخواهد در برابر تکثّرگرایی در ایران قرار بگیرد و مذهب گرایی را جایگزین ایران گرایی کند و استقلال را نفی کند از دایره مصدقی بودن خارج می شود. او نماد پروسه ناتمام توسعه دموکراتیک است.به خاطرهمین خطوط پررنگ است که نمی شود مصاره اش کرد.