سخنرانی مهندس میثمی به مناسبت دومین سالگرد هاله و عزت الله سحابی

هاله با عزت رفت

همه بچه هاي ملي مذهبي، نهضت آزادي، جبهه ملي، انجمن اسلامي و… به مراتبي اين روحيه را در مهندس مي ديدند که زماني اشتباهي مي کرد، اشتباه خودش را مي‌پذيرفت و ما بيشتر او را دوست  مي‌داشتيم و علاقه اي که به او وجود داشت، بيشتر به دليل اين روحيه بود.

هر شب ستار هاي به زمين مي‌برند و باز، اين

آسمان غمزده غرق ستار ه‌هاست

مرگ دانه در درون خاک، مژده تولد درخت

سايه‌گستري است.

دو سال از درگذشت اين دو بزرگوار مي گذرد و خوشبختانه در اين دو سال، مرگ اينها به درخت سايه گستري تبديل شد و ملت با آراي خويش به پيروزي دست يافت. ابتدا از هاله آزاده صحبت مي کنم. هاله مصداق بارز اين بيت شعر از حافظ بود که:  “منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن، منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن “ او با انسان ها به همين گونه برخورد  می‌کرد.  فردي بود فطري و حنيف، به معنايي که ابراهيم حنيف داشت، حقيقت گرا و جستجوگر بود و در فطرت خودش گرايشي به انفعال و باطل نداشت. در برخورد با ديگران، ويژگي پايدار انسانيشان را مي ديد و روي انسانيت انسان ها بسيار برخورد می‌کرد و تمام زندگي او به همين شکل گذشت.

مي دانيد که هاله در جمعه خونين 17 شهريور سال 57 ، در جويي دراز کشيد و از بالاي  سرش رگبار تير می‌گذشت. آنجا به شهادت نرسيد اما از آن به بعد هميشه آرزوي شهادت داشت.  در پاريس هم که براي ادامه تحصيل رفته بود، هميشه عکس مهدي رضايي را همراه داشت و مي گفت اي کاش ما هم مثل اينها شهيد بشويم.  اين روحیه جان به کف در زندگي او بسيار ديده مي شد، حتي زماني که در اواخر عمر پدرش براي پرستاري از او از زندان مرخصي گرفته بود؛ مي گفت ما را از زندان ديپورت کرده اند.  روحيه بد نديدن و خوش بيني و به قول طالقاني، “چشم خيربيني “ هم در پدر بود و هم در هاله.  زنده ياد هاله وقتي که به زندان اوين رفت، تفرق و سفر ه‌هاي مختلف، تبديل به يک سفره شد و همه دور هم زندگي مي کردند. همه يک کمون شدند و زندگي مشترکي با هم داشتند و کلاسهاي زيادي می گذاشت و ديدگاه هاي افراد و تفاوتي که در افکار انسا نهاست، برايش اهميت نداشت.

براي او اصل؛ انسانيت، حنيف و فطري بودن انسان ها بود. هاله اين روحيه را هم از تربيت پدر و پدربزرگ، داشت و هم به شهادت من، از مأنوس بودنش با قرآن و حضرت ابراهيم.  او يک قرآ ن‌پژوه بود و زندگي حضرت ابراهيم را خيلي خوب مطالعه کرده بود. بويژه اين آيه‌اي که بعدها آيت‌الله العظمي منتظري روي آن کار کردند و در رساله حقوق 1 به آن صورت بندي فقهي دادند؛ آيه 126 سوره بقره که در آن، حضرت ابراهيم مي گويد: خدايا شهر مکه را شهر امني بگردان و از تو مي خواهم که اهل ايمان به خدا و آخرتش را روزي بدهي. خداوند مي گويد “:و مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً“ ؛ کسي را که کفر ورزيد من روزي  می‌دهم، “ثُمّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ “ سپس انکارگران را ناچار  به‌سوي عذاب مي‌برم که بد گرديدني است.  به اين صورت است که خداوند به حضرت ابراهيم هم تذکر مي دهد که درباره انسانها بايد بلند نظر بود و روزي رسان، خداوند است.  همان چيزي که عارف بزرگ، مرحوم خرقاني مي گويد که نانش دهيد، از ايمانش نپرسيد.  اين روحيه در هاله خيلي نهادينه شده بود؛ هم در روابطش که با مادران صلح داشت و هم در مسائل ديگر.  يک روز در دفتر نشريه چشم انداز، به او گفتم که مي خواهم نقدي به خودم بکنم، ما نسلي هستيم که ۵۰ سال است مبارزه کرده ايم؛ نقدهايي که به مارکسيستها در نهضت جنگل، نهضت ملي و در سال  ۵۴ داشتيم، رسوباتي در ذهن ما ايجاد کرده که شايد نتوانيم از آنها بگذريم و در معادلاتمان هم ناخودآگاه تأثيرگذار است اما تو اینطور نيستي، روحيه و خميره اي که داري و جهان بيني قرآني که در تو نهادينه شده، به انسانيت، خيلي بها می‌دهي و من به او مي گفتم که تو شايسته آن هستي که خود را بسازي تا رئيس جمهور اين مملکت شوي.  کار يک رئيس جمهور اين است که همه را با يک چشم ببيند؛ سني، شيعه، کرد، بلوچ، عرب، فارس و… من مي گفتم که نسل ما لايق چنين بينشي نبود. به او مي گفتم که براي نمونه بي نظير بوتو، رئيس جمهور پاکستان، چه امتيازي داشت؟ او به ترجمه قرآن استناد مي کرد اما تو پژوهشگر قرآن هستي و تجربه مصدق و تجربه پدر و پدربزرگ، مهندس بازرگان و مجاهدين را داري، تجربه انقلاب و جنگ را داري، زماني در ميان مجروحان جنگ بودي و به هرحال اين روحيه اي بود که هم از اُنس با قرآن گرفته بود و هم تربيت خانوادگي. زنده ياد هاله در تظاهرات و راهپيمايي‌ها که مي آمد، تعداد زيادي گل با خودش مي‌آورد، يک پايش هم درد  مي‌کرد اما زياد راه می‌ رفت و به بسيجيها گل مي داد.  او مي گفت که اصلاً نبايد درگيري باشد و به قول قيصر امين پور؛ پيروزي نه در جنگ كه بر جنگ.

او عاقبت به خير شد؛ مثل حضرت زهرا(س) در آن مباهله که با پدر و همسر و دو فرزندانشان، به مقابله با مسيحيان نجران رفتند و درحالي که قرار بود جنگ پرهزينه اي رخ دهد، زماني که ديدند اينها با گفتمان جان به کف آمده و ممکن است همه شان نابود شوند، دست از جنگ برداشتند. هاله اين روحيه صادقانه را داشت و بهترين بدرقه اي هم که هنگام دفن او در ده و نيم شب يازدهم خرداد ۱۳۹۰ همراهش بود، فرياد “يا زهرا “ بود. قرآن با بينشهاي فقهي تفاو تهاي زيادي دارد.  کافر و منافق هم خدا را قبول دارند. مشرک هم در کنار خدا، خداي ديگري را قبول دارد. فرعون و نمرود هم خدا را قبول دارند. هاله اين تفرقه هاي شکلي را که ايجاد کرده اند، بي اصالت مي‌دانست و معتقد بود که واژه ناس در قرآن، همه را در برمي گيرد. او اين روحيه را در عمل، به کار مي گرفت؛ سرزدن به مجروحان و خانواد ه‌هاي زندانيان از هر جناح و هر تفکري از کارهاي او بود. اين روحيه او در کتاب  “تحليلي بر جنگ احد؛ قله بحران، قله مديريت “که به نگارش او بود و در تحقيقات آن نيز حضور داشت، مشهود است.

ما از سال ۱۳۳۹ با مهندس سحابي آشنا بوديم. از آنجا که در دانشکده فني و انجمن اسلامي و نهضت آزادي بوديم، در رابطه با سلوک و رفتار او به ياد دارم که اول بهمن ۱۳۴۱ ، سران نهضت آزادي را دستگير کرده بودند، مهندس مانده بود و يک اعلاميه ۱۴ صفحه‌اي به قلم مهندس بازرگان که ما در دفتر مهندس رضي در چاپ آن فعاليت داشتيم. او مهندس بود و ما سربازهاي پياده اما مي‌ديديم که همه با هم ور قهاي پلي‌کپي را مرتب مي کنيم، روي هم مي گذاريم، منگنه و تا مي‌کنيم و من خيلي خوشحال بودم که من که دانشجوي سال دوم بودم با مهندس سحابي که در هيئت اجرائيه نهضت آزادي است، يک کار را با هم انجام مي‌دهيم. در زندان شيراز نيز در سا لهاي ۵۱ و ۵۲ با هم بوديم. بهترين دوران زندگي من در کنار ايشان بود. ما کلاسي داشتيم با آقاي عمويي از افسرهاي حزب توده، دکتر ميلاني و آقاي احمدزاده هم بودند. زماني که عمويي تعريف مي‌کرد که در پادگان عشرت آباد، افسران حزب توده را اعدام کردند، من ديدم که اشکهاي مهندس، سرازير مي‌شود. او دوستي داشت به نام سروان محقق که هم دانشکده‌اي او بود و در ديالکتيک خاصي که براي خودداشت، صاحب نظر بود.  سروان مهندس محقق هم جزو اعدامي ها بود. وقتي بعد از گفت وگو با عمويي در راهروي زندان با هم راه مي رفتيم، او مدام روي زانويش مي‌زد و مي گفت حيف از اين جوان هايي که گير اين رهبري افتاده اند؛ رهبري اي که از ک.گ.ب دستور مي‌گرفت و وابسته به شوروي بود. اين دلسوزي مهندس براي جوان ها حتي از تفکرات ديگر براي من بسيار اثرگذارتر بود. در زندان شيراز اعتصاب غذا شد و مهندس هم با وجود سن و سال بالا و بيماري در اين اعتصاب غذاي خشک شرکت کرد.  وقتي که آمدند با زور چماق و شاق، اعتصاب را بشکنند، مهندس را هم بردند. من را هم با او بردند. او را خوابانده بودند و از دو طرف، شلاق مي زدند. سر او را تراشيدند و او با دمپايي و لباس زندان بود. اين صحنه مرا به اين فکر واداشت که مهندس چرا اين قدر براي جوانها هزينه مي‌دهد؟ اگر او در دادگاه از مشي مجاهدين دفاع نکرده بود، ۱۱ سال زندان به او نمي دادند. او به نسل جوان ايمان داشت و بعد از اين همه شکنجه بدون اينكه خم به ابرو بياورد، با همان دمپايي ها به زندان برگشت و مطالعه قرآن را شروع کرد و هيچ گونه ايرادي هم نمی‌گرفت و اين در حالي بود که جوان ها با تندروي در زندان، اين مشکلات را ايجاد کرده بودند؛ آنها فکر مي کردند که زندان، مثل بيرون است و بايد با پليس درگير شوند و پليس را گروگان بگيرند. اگر ايشان و آقاي احمدزاده و آقاي هَجري نبودند، زندان آتش گرفته بود و همه از بين رفته بودند. روحيه ديگري که خيلي مهم است و من معتقدم اگر اين روحيه در ايران و در مسئولان ما بود، الان مشکلي نداشتيم، روحيه خطاپذيري است. من در صنعت نفت در خليج فارس بودم، هنگام حفاري چاه شماره پنج ساسان، يک چکش در چاه افتاد و مته ديگر کار نمي‌کرد، يک ماه معطل شديم و چاه انحرافي زديم. هزينه يک ماه هم  ۶۰۰ هزار دلار آن زمان بود . مديرعامل ما نامه اي نوشت که ما به دليل “خطاي بشري“ ۶۰۰ هزار دلار از دست داديم. اين بر من خيلي اثر گذاشت. اصولاً در زندگي غرب، خطاپذيري يک روال جاري است. اما در ما وجود ندارد. پيش فرضهايي که ما قبل از ورود به قرآن داريم، کار دست ما داده است. ما بارها در قرآن داريم که انبيا بشر بودند ولي متأسفانه بشر بودن آنها در ما نهادينه نشده است. حضرت موسي به خدا مي گويد، قتل غيرعمدي را که مرتکب شده، عمل شيطان بوده و مي گويد خدايا مرا بيامرز و خدا او را آمرزيد (قصص ۱۵ و ۱۶)  بنده خطاي خود را مطرح مي کند و خداي رحمان هم توبه پذير است و مي پذيرد يا در سوره طه خداوند به موسي مي گويد که تو قتلي انجام دادي اما از آنجا که در پروسه غم افتادي، خطاي خودت را پذيرفتي و دچار رنج شدي، ما تو را بخشيديم و از غم نجاتت داديم و تو را در معرض آزمايش هاي زيادي قرار داديم (طه ۲ و ۴۹) اما حالا جواني را مي بينيم که سوار ماشيني گران قيمت در شهرک غرب، جوان ديگري را زير مي گيرد، با موبايل به پدرش خبر  مي‌دهد و او مي گويد غصه نخور، ديه دارد!  و غم و خطاپذيري اي رخ نمي‌دهد. يا زماني که حضرت موسي و هارون بر سر اقدام سامري در گوسال ه پرستي اختلافشان بالا مي‌گيرد، حضرت هارون، شش انتقاد به موسي مي‌کند و وقتي موسي مي بيند حق به جانب هارون است، مي گويد؛ خدايا از تقصير من و برادرم بگذر و ما را در رحمت خودت داخل کن. در مراحل بعدي وقتي موسي (ع) در برابر فرعون قرار مي گيرد، فرعون اشاره به اقدام او در قتل يک قبطي مي کند و مي گويد آن کار را تو انجام دادي و تو از انکارگراني و موسي جواب مي دهد آن عمل را هنگامي مرتکب شدم که از گمراهان بودم ولي تو در بني اسرائيل نسل‌کشي مي کني و آنها را به بندگي خود گرفته اي (شعرا ۱۹ تا ۲۲) من اين روحيه انبيا را که خطاپذير بودند و متأسفانه در تفسيرهاي رسمي، از آن مي گذرند، در مهندس سحابي ديدم. همه بچه هاي ملي مذهبي، نهضت آزادي، جبهه ملي، انجمن اسلامي و… به مراتبي اين روحيه را در مهندس مي ديدند که زماني اشتباهي مي کرد، اشتباه خودش را مي‌پذيرفت و ما بيشتر او را دوست  مي‌داشتيم و علاقه اي که به او وجود داشت، بيشتر به دليل اين روحيه بود. همينطور که وقتي آدم اشتباه مي کند و توبه مي کند، خدا او را بيشتر دوست دارد، بندگان خدا هم همين گونه اند. در جامعه، انقلاب و مسئولان ما اين خطاپذيري کمرنگ شده است. از نظر يک تجربه بشري، در دوره اوباما، از زبان آنها گفته شد که ما خطاهايي کرده ايم و در خاورميانه منفور شده ايم، اعتماد مردم از دست رفته، کسر بودجه داريم، بيکاري داريم و… همه اينها را قبول کردند؛ اينكه ما ابرقدرت سلطه بوديم و حالا مي خواهيم ابرقدرت علمي  تکنولوژيک شويم.  اين را پذيرفتند و به خطاهايشان اولويت دادند و به اصطلاح اهم و مهم کردند.  گفتند اول بايد اعتماد را جلب کرد.  براي کسب اعتماد، يک چالشي بين يک زن و يک مرد سياهپوست در رقابتهاي رياست جمهوري راه انداختند. پس مردم به چنين نظامي اعتماد پيدا کردند. بعد از آن مسئله مسکن و بيكاري را حل کردند و با طبقه‌اي در خاورميانه به نام اخوان المسلمين، پيوند خوردند.

آنها از نظر منافع ملي خودشان، اول خطا را پذيرفتند و بعد به آن اولويت دادند و تا حدي حل کردند. درسي که ما از مهندس مي گيريم و درس مهمي است، خطاپذيري است که اصلاً روش انبيا بوده است.  زماني که انبيا از خدا طلب مغفرت مي کردند، ما چرا اين کار را نکنيم؟ متأسفانه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ ، درگيري دو خطاناپذير رخ داد؛ يک طرف، آقاي رجوي بود که خود را نوک پيکان تکامل و پيشتازترين پيشتازها مي دانست که هيچ خطايي در ايدئولوژي آنها نيست و هر انتقادي را سرکوب مي‌کرد: “يحْسَبُونَ  کل صَيْحَةٍ عَلَيهْمْ “ . اين گونه به اپوزيسيوني تبديل شد که خودش بيشترين اپوزيسيون را داشت. طرف ديگر هم که مي گفتند ما ادامه راه انبيا هستيم و حکمي که مي دهيم، خطايي در آن نيست و ما حرف خداوند را مي زنيم.  زماني که اين دو خطاناپذير با يکديگر درگير شدند، هزينه‌هاي اجتماعي زيادي داديم که هنوز هم ادامه دارد. مهندس در سال ۷۳ به اين جمع بندي رسيده بود که جامعه ما به مرز فروپاشي اخلاقي و ايدئولوژيک رسيده و مي گفت که عمدتاً درآمد نفت است که نظام را سرپا نگه داشته که البته آن هم درآمد نيست بلکه انتقال ثروت است اما از آنجا که منفعت ملي را در اولويت می‌ديد، مي گفت که اگر چنين فروپاشي‌اي واقعيت داشته باشد، ما نبايد آن را هُل بدهيم و تسريع کنيم. در سال ۵۷ که بحث ولايت فقيه، مطرح شده بود، به امام علاقه داشت و امام هم کاريزما بود و از آنجا که ملاک او منفعت ملي بود، مي گفت که ما چالش سني  شيعه داريم و حالا اگر چالش ولايت و ضدولايت را هم به آن اضافه کنيم، آن هم در خود شيعيان و با اين شرايط، به شيخ انصاري و برخي ديگر از فقهاي مشهورکه ولايت فقيه را قبول ندارند بايد بگوييم دشمن. اين تيزبيني و منفعت ملي نگري در آن شرايطي که کسي جرأت نداشت اين حرف را بزند خيلي عجيب بود. در مواقع بسيار زيادي مي‌ديدم که مهندس رويکرد به خدا دارد و با خدا ملاقات مي کند. واقعاً اين روحيه اي که هاله داشت را بسيار زياد در زرين خانم )همسر مهندس سحابي( ديده‌ام. ايشان هم در دادگاه مهندس سحابي، هم زندان نهضت مقاومت ملي، هم زندان نهضت آزادي و ساير زندان ها مقاومت زيادي از خود نشان داد. من به کوه دماوند نگاه می‌کنم که خُرد می‌شود و سنگريزه دارد اما زرين خانم ريزش ندارد و استحکام او بسيار زياد است. زماني که هاله عروج مي کند، آقاي خاتمي که از زرين خانم مي‌پرسد چه مي بيني؟ مي گويد: “ما رَأَيتُ اِلا جَميلا“  همان حرفي که حضرت زينب درباره شهداي عاشورا گفت. من در برابر مقاومت و شکوه ايشان سر تعظيم فرود مي‌آورم و اميدوارم مثل مهندس و هاله عاقبت به خير شوم و صبر و مقاومت بي شائبه اي که در زرين خانم هست، در وجود ما هم جريان پيدا کند.

منبع: نشریه چشم انداز ایران شماره ۸۵

پي‌نوشت:

1. رساله حقوق، آيت ا لله العظمي منتظري ، قم،انتشارات ارغوان دانش، ۱۳۸۵

2. َ قتَلَت نفَسًا فنَجَّينْاَكَم منِ الغْم وَ فتَنَاَّكَ فتُوُناً…

3. قَالَ رَب اغْفِرْلىِ و لِاخَى وَ أدَخِلنْاَ فىِ رَحْمَتكِ و أنَتَ أرَحَمُ الرَّاحِمِين )اعراف: ۱۵۱)

4. هر فريادي را به زيان خويش مي‌پندارند(منافقون۴)

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله