این نوشتار ترجمهای است از مصاحبه مجله ژاکوبی با نوام چامسکی که در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۲۰ انجام شده است.
تأکید میکنم، شما باید نگاهی بیندازید به تاریخ خاص ایالات متحده، که تا اندازهای با دیگر جامعههای صنعتی متفاوت است، حتی با کانادا. ایالات متحده بهطور اتفاقی، تا حدی غیرمعمول، یک جامعه «تحت حاکمیت شرکتها»، توسط یک اجتماع تجاری با آگاهی طبقاتی بالاست که همچنین همواره در یک جنگ طبقاتی خشونت بار در حال نبرد هستند. تاریخ کار و کارگری آمریکا را ببینید که به طرز غیرمعمولی خشونتآمیز است. در ایالات متحده، صدها کارگر در کنشهای کارگری کشته شدهاند در زمانی که هیچ موردی مانند آن در انگلستان، کانادا، فرانسه و دیگر کشورهای مشابه رخ نداده است.
جنبش کارگری، در گذشته، بر اساس همبستگی و پشتیبانی متقابل بنیان یافته بود- پشتیبانی توسط یک گروه کارگران از گروهی دیگر- و در واقع هنوز تا اندازهای باقی مانده است. برای نمونه اگر کشورهایی با خشونت، اجتماع آنها و نیروهای کارگری را سرکوب میکردند، اتحادیه صنفی باربران کشتی از اجازه دادن به قایقها برای تخلیه بار خودداری میکردند. بنگاههای تجاری محافظهکار ایالات متحده به زودی پی بردند که باید پشتیبانی متقابل را در هم بشکنند.
شما این رویداد را بلافاصله میتوانید بعد از جنگ دوم جهانی ببینید؛ وقتی که جهان تجارت بسیج شد تا سعی کند قدرت کارگران را که در فاصلهی رکود بزرگ اقتصادی دهه ۱۹۳۰ و جنگ توسعه یافته بود، ضعیف و کماثر کند. یکی از اولین واکنشها در سال ۱۹۴۷، قانون تافت-هارتلی بود که برای نمونه، تحصنهای فرعی را ممنوع کرد. تحصنهای فرعی ابزاری برای همبستگی طبقاتی است. این نوع تحصنها که غیرقانونی اعلام شده است، هنگامی رخ میدهد که یک اتحادیه صنفی در اعتصاب بوده و اتحادیه دیگری به کمک آنها میشتابد. در واقع، رئیس جمهور ترومن آن را وتو کرد اما تردیدها به آن اهمیتی نداد. در مقابلِ قوای دموکراتیکی که در دهههای پیش توسعه یافته بود، واکنش منفی شدیدی از سوی بنگاههای تجاری وجود داشت.
یک موضوع ویژهی دیگری درمورد ایالات متحده وجود دارد؛ یک پروپاگاندای ضد چپ، تقریباً پریشانخاطر و ستیزهجو. برای نمونه، مککارتیسم، که منتسب به جو مککارتی است، هر چند کسی که واقعاً آن را آغاز کرد، ترومن بود. یکی از جنبههای آن- رد بیتینگ- این بود که رهبران ستیزهجوی کارگری را به این اتهام که آنها در برابر کمونیسم ضعیف بوده و یا برای روسیه کار میکنند و چیزهایی از این قبیل، از اتحادیههای صنفی بیرون برانند. تأکید میکنم که این موضوع تا حدی خاص ایالات متحده است.
امروزه به راحتی شما میتوانید این مورد را در جاهایی ببینید که مناظرات بسیار زیادی دربارهی سوسیالیست بودن سندرز میشود. «چگونه میتوانیم یک رئیس جمهور سوسیالیست داشته باشیم؟» سندرز در واقع کسی است که در بیشتر جامعهها، یک سوسیال دموکرات میانهرو نامیده میشود. در جامعههای دیگر، واژهی «سوسیالیست»، دشنام به حساب نمیآید- مردم خود را سوسیالیست وحتی کمونیست مینامند. در ایالات متحده، با پروپاگاندای شدید، لکهی ننگی به آن چسبیده است که از ۱۹۱۷ آن را میشناسیم. تأکید میکنم که این قبیل تلاشهای شدید پروپاگاندا برای اهریمنی جلوه دادن مفاهیم سوسیالیسم و کمونیسم (با گفتن اینکه، گولاک یا چیزی شبیه آن معنا میدهد) تقریباً منحصر به ایالات متحده است. این سد راهی است در برابر اینکه حتی اصلاحات سوسیال دموکراتیکی از جنس نیودیل ملایم آغاز شود.
اینها هم مشکلات مشخصی هستند که البته کاملاً خاص ایالات متحده نیستند، اما در اینجا با توجه به سرشت جامعه – که به گونهای غیرمعمول «تحت حاکمیت شرکتها»ست و همچنین این اجتماع تجاری حاکم، ستیزهجو و سازمانیافته است- به صورت غلوآمیزی رخ میدهد. اتاق بازرگانی ۲۳ و دیگر سازمانهای تجاری در حال نبرد در جنگ تلخ طبقاتی هستند.
نهاد ALEC برای نمونه، یک مؤسسهی تجارتبنیان مهمی است که حمایت خود را تقریباً از طیف کاملی از شرکتها بهدست میآورد. آنها هم اکنون در حال نبرد در جنگی جدی هستند تا تصویب هر گونه قانونگذاری اصلاحی را غیرممکن سازند و این کار را از طریق کنترل در سطح ایالت انجام میدهند. آنها مواد قانونی را برای ایالتها مینویسند- پروپاگاندای جمعی تجارتبنیان – و تلاش میکنند که قانونگذاران ایالتی آن را تصویب کنند. این کار چندان سختی نیست که به یک سناتور ایالات متحده رشوه بدهید، اما کمی کار میبرد. به هر حال فشار وارد آوردن به قانونگذار ایالتی آسانتر است؛ آنها منابعی ندارند و قادر به ایستادن در برابر گروه انبوهی نیستند که لابیگری کرده و فشار میآورند. بخش زیادی از این ماجرا به شکلی برجسته ارتجاعی است. آنها به طرز بسیار آشکاری سعی بر ویرانی نظام آموزش عمومی و هر گونه اصلاحات مربوط به کار دارند. در واقع، آنها شدت میبخشند به آنچه که در جلوگیری از به ثمر رسیدن تلاشها به سرانجام رساندهاند، تا از کیفری شدن دزدی از دستمزدها جلوگیری کنند. دزدی از دستمزدها، تجارت بسیار بزرگی در ایالات متحده است. با خودداری کارفرمایان از پرداخت، سالانه به میزان میلیاردها دلار از دستمزد کارگران دزدیده میشود. دزدی دستمزد تجارت بسیار بزرگی است. ALEC، سعی میکند که حتی از انجام تحقیق در این باره جلوگیری شود؛ آنها صرفاً اجازه دادند که ادامه یابد و بنابراین در حال رسیدن به خواستهی خود هستند. این نمایشی از بیرحمی «طبقات تاجرمسلک» با آگاهی طبقاتی بالا بود. یکی از دسیسهآمیزترین برنامههای آنها، که کمابیش به طور مخفی آن را ادامه میدهند، تلاشی است تا ایالتها درخواستی برای افزودن اصلاحیهای به قانون اساسی داشته باشند که نیازمند بودجه متوازن باشد. اگر شما ایالتهای کافی داشته باشید که آن را تصویب کنند، اصلاحیه وجود خواهد داشت. البته بودجهی متوازن برای دولت فدرال به معنای ریختن پول در بخش نظامی و کاستن از رفاه اجتماعی است. آنها در آستانهی موفق شدن هستند. تقریباً هرگز در رسانهها گزارشی از آن داده نمیشود، اما خوب، آنها در حال رسیدن به نتیجهی دلخواه خود هستند. این جنگی طبقاتی است که همواره در ایالات متحده در سطحی فراتر از دیگر کشورهای مشابه رخ میدهد. شما میتوانید آن را در جهات مختلف ببینید. اگر نگاهی به حقوق مدیران اجرایی در نسبت با پرداختی کارگران بیندازید، شکاف، بهویژه از ۱۹۸۰، در ایالات متحده بسیار بیشتر از جامعههای اروپایی است. اینها همه معضلات حیاتی و مهمی در ایالات متحده است که [حل آن] نیازمند تلاشی بسیار شدید است.
دلیل اینکه در رسانهها، بسیار زیاد و در طیفی گسترده از سندرز بدگویی میکنند، چندان به خطومشی او مربوط نیست، به این علت است که او الهامبخش یک جنبش گستردهی مردمی است که نمیخواهد صرفاً هر چهار سال یکبار نمایشی برگزار کند تا دکمهای فشار داده شود، بلکه میخواهد که به طور مدام عمل کند- فشار بیاورد- تا به تغییراتی نایل شود و موفقیتی به دست آورد. این موضوع برای «طبقهی تاجرمسلک» دلهرهآور است. [از دیدگاه این طبقه،] نقش اجتماع باید این باشد که تماشاگرانی منفعل باشند و درگیر نشوند.
منبع نشریه ایران فردا