بررسي كتاب خواب آشفته نفت

سرنوشت ما به نفت گره خورده است

لطف‌الله ميثمي
در 24 بهمن ماه 1390، ميزگردي با حضور دكتر داريوش رحمانيان، دكتر هاشم آغاجري و نگارنده (لطف‌الله ميثمي) به منظور نقد كتاب «خواب آشفته نفت» در پژوهشكده تاريخ اسلام به همت حجت‌الاسلام هادي خامنه‌اي تشكيل شد. دكتر محمدعلي موحد نويسنده كتاب نيز در اين ميزگرد حضور داشت. من لوح فشرده اين سه جلد را از دو ماه پيش گوش داده بودم، اما به دليل كمبود وقت، امكان ارائه كامل مباحث فراهم نبود. با توجه به اهميت مباحث اين كتاب، بر آن شدم تا نكاتي از اين سه جلد كتاب را در اين نوشته برجسته كنم؛ هرچند خواندن كامل آن را به همگان به‌طور جدي توصيه مي‌كنم. ناگفته نماند كه در چند مورد خود نيز علاوه بر معرفي كتاب، نقد يا پيشنهادي را به عملكرد نهضت‌ملي و سران آن مطرح كردم.

آقاي دكترمحمدعلي موحد در سه جلد كتاب «خواب آشفته نفت»، مطالبي آورده‌اند كه نسبت به كتاب‌هاي ديگري كه درباره نفت نوشته شده امتيازاتي دارد؛ نخست اين‌كه از قلمي قابل فهم و روان برخوردار است و مسائل پيچيده نفتي را به ساد‌ه‌ترين شكل بيان كرده است‌. دوم اين‌كه اسناد وزارت‌خارجه امريكا و انگليس بر آن افزوده شده و پرده از بسياري مسائل مكتوم ازجمله قتل تيمسار افشارطوس برداشته شده و اين مزيتي است كه در ديگر كتاب‌‌هاي نفتي وجود ندارد. دكتر موحد در اين كتاب معتقد است كه سرنوشت ما به نفت گره خورده؛ فساد، بدبختي، جنگ خليج‌فارس، سقوط هواپيماي ايرباس، همه و همه به نفت مربوط است. در اين معرفي سعي بر اين بوده نكاتي از اين كتاب برجسته شده و نگارنده مدعي نيست كه تمام نكات مطرح شده از كتاب را در اين مقاله مختصر به قلم كشيده است. توصيه مي‌شود كه دانشجويان، اساتيد و جست‌و‌جوگران اقتصاد سياسي معاصر، اين كتاب را بخوانند و به آن توجه كنند.
سه انقلاب در يك قرن
دكتر موحد در صفحه 51 كتاب آورده‌اند كه در قرن بيستم سه انقلاب يا سه تحول مهم اجتماعي در ايران رخ داد؛ اول انقلاب مشروطيت، دوم نهضت ملي ايران و سوم انقلاب اسلامي. ايشان معتقدند انقلاب اول و سوم به تغيير نظام انجاميد و نزديك بود كه نهضت ملي ايران هم به تغيير نظام بينجامد كه اگر مي‌شد، انقلاب سومي رخ نمي‌‌داد.
به نظر من گرچه نهضت ملي ايران به تغيير نظام نينجاميد، ولي نمي‌توان عظمت آن را كمتر از انقلاب مشروطيت دانست، چرا كه نخست، نهضت ملي ايران درواقع احياي قانون‌اساسي انقلاب مشروطيت و تداوم آن بود. شايد بتوان گفت كه نهضت ملي ايران، انقلاب مشروطيت به زمان شده و به روز شده بود. دوم اين‌كه طراحان نهضت ملي و ملي‌شدن نفت، نيك مي‌دانستند كه چه مي‌خواهند و مهمتر اين‌كه جنبه ايجابي داشت و زيربناي آن مانيفستي به‌نام قانون‌اساسي يك انقلاب بود و به اعتبار وجه ايجابي آن يعني قانون نه ماده‌اي ملي‌شدن نفت بود كه وجه سلبي يعني خلع يد از انگليس انجام گرفت. سوم اين‌كه طرح ملي‌شدن از راهبرد مناسب براي دستيابي به هدف برخوردار بود. در اينجا به نوشته خود به‌نام «راهبرد مصدق درباره ملي‌شدن نفت» اشاره مي‌كنم كه در پيوست يك تقديم مي‌شود. مصدق معتقد بود كه دعواي ما نه با دولت انگليس است، نه با ملت انگليس و نه با ناسيوناليسم انگليسي‌ها، بلكه دعواي ما با شركت نفت ايران ـ انگليس است.‌ ولي مكي و بقايي، باوجود تأكيد مصدق بر «شعار محدود و مقاومت نامحدود»(1) (كه به نظر من ابتكار مصدق بود) كينه‌هاي متراكم مردم از انگليس را دامن زدند و دعوا، به دعواي دو دولت، دو ملت و دو غرور و دو ناسيوناليسم تبديل شد و كار را مشكل كرد.
مرحوم دكتر عرفاني ـ مشاور اقتصادي مصدق و استاد اقتصاد نفت در دانشكده فني ـ مي‌گفت هدف مصدق ملي‌كردن نفت بود، اما هدف مكي و بقايي يا مأموريت آن دو اين بود كه نفت از دست انگليس درآمده و به دست امريكا سپرده شود. در اين راستا، مصدق نامه‌هايي به مكي مي‌نويسد كه بي‌اثر بود.
چهارم اين‌كه نسبت به انقلاب مشروطيت، عمق و گسترش نهضت ملي در شهرهاي بزرگ، كوچك و روستاها بي‌نظير بود. نكته پنجم اين‌كه بزرگترين دستاورد نهضت‌ملي، «اقتصاد بدون نفت» بود كه انقلاب ايجابي عظيمي به‌شمار مي‌آمد و ما را از مثلث «نفت ـ اسلحه ـ جنگ و سركوب» نجات داد. به نظر من اين دستاورد، علت اصلي كودتاي 28 مرداد 1332 بود.(2)
ششم اين‌كه نهضت ملي ايران توانست از موضع مظلوميت، خصلت استعماري و استثماري حاكميت امريكا و بويژه انگليس را براي ملت‌هاي دنيا آشكار ‌سازد. در اين راستا كتاب‌هاي زيادي توسط امريكايي‌ها و انگليسي‌ها نوشته شده و به مظلوميت دكترمصدق اعتراف شده است كه براي نمونه مي‌توان به كتاب «همه مردان شاه»(3) اشاره كرد.
در طول حكومت 28 ماهه دكتر مصدق، مردم از نظر فهم سياسي چنان رشدي داشتند كه شاه، فضا را براي نفس‌كشيدن تنگ ديد و اين سرباز فداكار دو بار از مملكت خود فرار كرد!
انقلاب مالكيتي نفت
در راستاي احياي قانون‌اساسي انقلاب مشروطيت، قانون 9 ماده‌اي ملي‌شدن نفت به تصويب مجلسين شوراي ملي و سنا و امضاي شاه رسيد. جوهر اين قانون اين بود كه مخازن زيرزميني نفت، جزو سرزمين ايران بوده و مالك آن ايران است. درواقع ملي‌شدن نفت يك انقلاب مالكيتي بود. يعني انگليس مالك نفت ايران نيست بلكه ملت ايران،‌ مالك نفت است. اين امر به‌قدري عميق و انقلابي بود كه نيازي به دامن‌زدن به كينه‌هاي متراكم مردم ايران از انگليس و تبديل يك دعواي ساده با يك شركت نفتي به دعواي دو دولت و دو ملت نبود. هرچند قانون ملي‌شدن نفت،‌ احياي قانون‌اساسي بود، ولي به صورت انقلابي به بار نشست و انگليس هم سعي داشت دولت مصدق را براندازد. حرف مصدق بسيار ساده بود، مي‌گفت انگليسي‌ها در پالايشگاه و مناطق نفت‌خيز بمانند و صنعت نفت را به‌عنوان يك مقاطعه‌كار اداره كنند، ولي ايران مالك است و درآمد حاصله از فروش نفت بايد به خزانه ايران بريزد و اين مسئله‌اي بود كه انگليس آن را برنمي‌تافت.
اقتصاد ربوي
دكتر موحد در اين كتاب معتقد است كه سرنوشت ما به نفت گره خورده و عنوان «خواب آشفته نفت» را به همين دليل انتخاب كرده‌اند. توضيح اين‌كه اگر از قرارداد «رويتر»، داستان نفت ايران را بررسي كنيم ملاحظه مي‌كنيم كه ما از يك‌سو عمدتاً نفت‌خام را فروخته و براي حفاظت آن اسلحه مي‌خريديم و نتيجه و سنتز آن، جنگ و سركوب بوده است. درنتيجه باوجود درآمد سرشار نفت، نتوانسته‌ايم از توسعه موزون و مناسبي برخوردار باشيم.(4) هر سال كه مي‌گذرد، وابستگي بودجه ما به درآمد نفت بيشتر مي‌شود، آن هم درآمدي كه درآمد نيست بلكه به قول مهندس سحابي انتقال ثروت است. شايد بتوان گفت كه ما طي اين مدت اسير مثلث نفت ـ اسلحه ـ جنگ بوده‌ايم كه يك بار در دوران نهضت ملي از اين اسارت نجات يافتيم و يك بار هم در ابتداي انقلاب.
اگر ربا را درآمد پوك و توخالي و درواقع «نازكي كار و كلفتي پول» بدانيم، شايد بتوان گفت ما در طول اين يكصدسال، از اقتصاد ربوي برخوردار بوده‌ايم و شايد وقت آن رسيده باشد كه علماي ما به اقتصاد ربوي در سطح كلان توجه بيشتري داشته باشند. آنچه نهضت ملي و مصدق سعي داشتند انجام دهند اين بود كه صنعت نفت را در سراسر ايران ملي كرده و با تقويت تدريجي صنعت نفت، تجارت نفت و خام فروشي را كمرنگ كنند.
در راستاي ديدگاه دكتر موحد، بايد گفت حجت‌الاسلام سيدمحمد خاتمي، پس از گذشت يكصدروز از تصدي مقام رياست‌جمهوري گفت كه مرض مزمن اقتصاد ما، اعتياد به درآمد نفت است و اين قول رئيس‌جمهوري است كه يك‌بار بيش از 20 ميليون و بار دوم بيش از 22 ميليون از آراي مردم را به همراه داشت.
ديدگاه‌هاي مصدق درباره قراردادهاي نفت در گفت‌وگو با ترومن
دكتر موحد معتقدند كه حكومت رضاشاه درواقع اجراي همان قرارداد وثوق‌الدوله بود كه ملّيون ايران با آن مخالف بودند. نكته‌اي كه ايشان به آن اشاره مي‌كند اين است كه امريكا هم با اين قرارداد مخالفت كرد، شايد به اين دليل كه مي‌خواست در تعارض با انگليس زمينه نفوذي در ايران به دست آورد.
در «خواب آشفته نفت» آمده است كه:
الف ـ مصدق درباره پيشنهاد جكسون و به‌دنبال آن هريمن گفت: آزادي ملت ايران را با هيچ‌‌چيز معامله نمي‌كنم.
ب ـ مصدق سعي داشت ارتش يكصدهزار نفره را محدود كرده و كشاورزي را تقويت كند. اين نشان مي‌دهد كه مصدق اهميت زيادي براي توليد قائل بود، درحالي‌كه اساس قرارداد وثوق‌الدوله مبتني بر اين بود كه درآمد نفت،‌ صرف راهبرد انگلستان در منطقه شود.
ج ـ اولويت دكترمصدق براي حل اختلاف در قراردادها، دادگاه‌هاي ايران بود.
د ـ خانه‌سازي براي كارگران ظرف سه سال پس از قرارداد.
هـ ـ آموزش ايرانيان در متن قرارداد گنجانده شود.
و ـ قرارداد بايد ساده و همه‌فهم باشد، نه مانند قرارداد 1312 معروف به قرارداد 1933. توضيح اين‌كه قرارداد كنسرسيوم منعقد شده در سال 1333 نيز از پيچيدگي زيادي برخوردار است.
زـ مصدق اجاره نمي‌دهد مك‌گي (معاون وزارت‌‌‌خارجه امريكا) با مهندس كاظم حسيبي ـ كه از همراهان دكتر مصدق بود ـ مذاكره كند. توضيح اين‌كه به نظر مي‌رسيد مك‌گي مي‌خواست بين اعضاي هيئت اختلاف بيندازد، ولي مصدق همه مذاكرات را براي اعضاي هيئت مذاكره‌كننده توضيح مي‌داد.
وام‌گرفتن از امريكا
در كتاب «خواب آشفته نفت» آمده كه مصدق اصرار زيادي داشت كه از امريكا وام بگيرد. به نظر مي‌رسد هدف او از اين اصرار اين بود كه نخست امريكا را از انگليس جدا كند. دوم اين‌كه مشكلات داخلي ايران را با توجه به نداشتن ارز حل كند. سوم اين‌كه از مخالفت مخالفان كه انتظار داشتند مذاكرات با امريكا شكست بخورد، بكاهد.
تقويت مليون مصر
در كتاب دكتر موحد چنين آمده كه مصدق در بازگشت از امريكا مطمئن بود كه امريكا و انگليس مشتركاً عمل مي‌كنند و اميدي به امريكا نيست و امريكا، قانون ملي‌شدن نفت را قبول ندارد. به نظر من شايد به همين دليل بود كه مصدق در برگشت، در مصر توقف كوتاهي داشت و در سخنراني خود، مليون مصر را تشويق و تقويت كرد. اين درحالي بود كه مصدق معتقد بود كه شعار محدود باشد و مقاومت نامحدود. شايد دليل اين‌كه دكترمصدق مليون مصر را تقويت كرد، رسيدن وي به اين يقين بود كه تنها راه مقابله با انگليس و امريكا، عمق‌دادن و گسترش بسيج افكار عمومي و همچنين طراحي اصلاحات اجتماعي در داخل باشد تا لايه‌هاي عميق‌تري از مردم به نهضت‌ملي بپيوندند و بتوانند مقاومت بيشتري كنند.
پيشنهاد بانك بين‌الملل
دكترمصدق بدون اين‌كه از پشت پرده خبري داشته باشد، وقتي پيشنهاد بانك بين‌الملل به او مي‌رسد، حضور انگليس را در آن پيشنهاد مي‌بيند. اين مطلب بعدها توسط اسناد روشن شد. دكتر مصطفي علم در كتاب ارزشمند خود به‌نام «نفت، قدرت و اصول ملي‌شدن نفت ايران و پيامدهاي آن» ماهيت انگليسي و ضد ايراني اين پيشنهاد را برملا كرده است.(5) به‌طوري‌كه رئيس بانك بين‌الملل بدون اجازه چرچيل آب هم نمي‌خورد. در اين پيشنهاد برگشت كامل كاركنان انگليسي مطرح شده بود كه قابل قبول نبود و مردم آن را نمي‌پذيرفتند. ديگر اين كه بانك حاضر نبود به نمايندگي ايران (On behalf of Iran) عمل كند. سومين اختلاف هم بر سر قيمت نفت بود كه براي توضيح بيشتر مي‌توان به كتاب خواب آشفته نفت اشاره كرد.
امريكا در جايگاه ميانجي
در كتاب خواب آشفته نفت آمده كه مصدق از مك‌گي مي‌پرسد آيا دولت امريكا در شركت‌هاي نفتي امريكايي سهمي دارد يا نه، و او پاسخ مي‌دهد به‌هيچ‌وجه.
شايد دليل اين‌كه مصدق، امريكا را به‌عنوان ميانجي مي‌پذيرد، همين امر باشد، چرا كه مصدق به نيكي مي‌دانست كه دولت انگليس بيشتر سهام قرارداد دارسي و سپس قرارداد 1933 را خريده و درنتيجه ملي‌شدن نفت به‌معناي رودرروشدن با دولت انگليس است. توضيح اين‌كه مك‌گي حرف درستي زد، ولي تمام حقيقت را به مصدق نگفت، چرا كه اصولاً دولت امريكا، نشأت گرفته از درون شركت‌هاي خصوصي و فرامليتي است و هريك از دولتمردان امريكايي، در يك يا چند شركت نفتي يا تسليحاتي به‌عنوان هيئت‌مديره فعالند. همچنين به اين دليل بود كه منافع دولت امريكا نمي‌توانست از منافع دولت انگليس جدا باشد. به نظر من شايد مصدق به اين امر توجه نداشت، درنتيجه به ميانجيگري امريكا اعتماد كرد. براي نمونه در كتاب «براندازي» نوشته استيون كينزر آمده فاستر دالس از يك‌سو وزيرخارجه امريكا بود و ازسوي ديگر مبرزترين وكيل كمپاني‌هاي نفت، و افزون بر اين دو جايگاه، كشيشي بود كه كمونيسم را معادل شيطان مي‌دانسته است. انگليس به كمك او و برادرش آلن‌دالس ـ رئيس سازمان سيا ـ بود كه كودتاي 28 مرداد را با حساسيت‌هاي ضدكمونيستي ترتيب دادند. براي تقريب به ذهن مي‌توان نقش كاندوليزا رايس، وزيرخارجه سابق امريكا و ديگر اعضاي كابينه بوش در شركت‌هاي نفتي را دنبال كرد. براساس مطلب بالا معتقدم اگر مرحوم مصدق به سفر امريكا نمي‌رفت(6) و امريكا را به‌عنوان ميانجي انتخاب نمي‌كرد و وقت گرانبهاي خود را صرف حل مسائل داخلي ايران مي‌كرد و اصلاحات اجتماعي خود را زودتر شروع مي‌كرد، طبعاً مخالفين او ـ يعني طرفداران انگليس و سلطنت ـ با اطلاع از شكست او در مذاكرات، متشكل نمي‌شدند. توضيح اين‌كه مك‌گي براساس آنچه در كتاب «همه مردان شاه» آمده، يك روز بعد از 26 اسفند 1329 ـ يعني روزي كه قانون ملي‌شدن صنعت نفت در مجلس شوراي ملي تصويب شد ـ به ايران آمد و با شاه ملاقات كرد و از او خواست كه با قانون ملي‌شدن نفت مخالفت كند. شاه در پاسخ مي‌گويد ناسيوناليسم ايران به حدي قوي است كه نمي‌تواند با آن مخالفت كند. دو روز بعد، يعني 29 اسفند، قانون ملي‌شدن در مجلس سنا هم تصويب و به امضاي شاه مي‌رسد. اين نشان مي‌دهد كه امريكا با قانون ملي‌شدن نفت عميقاً مخالف بوده، اما روشن نيست كه مصدق از اين ملاقات و موضع امريكا خبر داشته يا نه.
حتي ديدگاه نيروهاي ملي پس از كودتاي 28 مرداد هم اين بود كه اگر ترومن ـ رئيس‌جمهور وقت امريكا ـ با «آچسن» وزيرخارجه‌اش و مك‌گي معاون او و هنري گريدي سفير امريكا در ايران بر سر كار مي‌ماندند كودتايي شكل نمي‌گرفت. در زمان كودتا، رئيس‌جمهوري امريكا آيزنهاور بود، وزيرخارجه فاستر دالس و رئيس سيا، آلن دالس و سفير امريكا در ايران لوي هندرسون.
قيام ملي 30 تير 1331
در اين كتاب مطالب زيادي درباره قيام ملي 30 تير ـ پيش‌ و پس از آن ـ آمده كه خواندني است. يكي از نكات مهم آن اين است كه عصر روز 30 تير، مصدق چند پيروزي به‌طور همزمان به‌دست مي‌آورد: نخست اين‌كه شاه عقب‌نشيني كرده، مصدق پيروز شده و وزارت جنگ را به‌دست مي‌آورد. دوم اين‌كه از 64 نفر نماينده مجلس شوراي‌ملي، 61 نفر به او رأي اعتماد مي‌دهند و سوم اين‌كه پيروزي ايران در دادگاه بين‌المللي لاهه اعلام مي‌شود. نكته ظريفي كه دكتر موحد به آن اشاره مي‌‌كند اين است كه مصدق باوجود همه اين پيروزي‌ها، سوگندنامه‌اي را پشت قرآن براي شاه مي‌فرستد و سرلشگر احمد ‌وثوق را كه مورد اعتماد شاه بود به معاونت وزارت دفاع (سابقاً جنگ) مي‌گمارد. از آنجا كه مصدق مي‌دانست مبارزه با انگليس كار مشكلي است براي جلب اعتماد شاه اين سوگندنامه را براي شاه فرستاد كه او قصد تغيير نظام سلطنتي را نداشته و نخواهد داشت، ولي مخالفين مصدق و در رأس آنها بقايي با انتصاب وثوق ـ از روي عمد يا ناداني ـ مخالفت مي‌كنند كه البته مصدق هم به نامه آيت‌الله كاشاني در اين رابطه پاسخ مي‌دهد (صفحه 558)، درحالي‌كه مي‌توانستند برنامه‌اي براي وزارت دفاع به مصدق پيشنهاد دهند و باعث اختلاف نشوند.
واقعه ديگري كه باعث اختلاف آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق شد، استعفاي دكتر امامي پس از واقعه 30 تير از مجلس شوراي‌ ملي بود. طوري‌كه در كتاب آمده هفت نفر از سران نهضت ملي از آيت‌الله كاشاني تقاضا كردند نامزد رياست مجلس نشود، ولي ايشان رياست مجلس را به‌عهده گرفت و از اين زمان بود كه بين رؤساي قوه‌مجريه و مقننه جدايي افتاد و ماجراي نامه‌هاي آيت‌الله كاشاني پيش آمد كه بحث مستقلي مي‌طلبد. كار اختلاف‌ها به جايي كشيد كه كاشاني و حائري‌زاده با طرح مشترك امريكا و انگليس براي حل مسئله نفت مخالفت كردند و اين درحالي بود كه مصدق با اين طرح موافق بود. آيت‌الله كاشاني و ابوالحسن حائري‌زاده با اصل پرداخت غرامت به انگليس مخالفت كردند و گفتند طبق قرارداد دارسي، انگليس به ما خيلي بدهكار است و شعارهايي را طرح كردند كه جنبه كارشكني داشت و بوي براندازي مصدق را مي‌داد كه بعدها هم آشكار شد. مسئله غرامت يكي از شرايط ملي‌شدن در آن زمان بود كه از ابتداي ملي‌شدن مطرح بود، معلوم نبود چرا اينها در يك شرايط خاصي با آن به مخالفت پرداختند.
به نظر من مصدق با تيزبيني‌اي كه داشت اگر مملكت را به دست آيت‌الله كاشاني و دوستان او مي‌داد و خود از موضع قانوني ملي‌شدن نفت به صورت اپوزيسيوني قوي عمل مي‌كرد، شايد كودتايي مانند كودتاي 28 مرداد شكل نمي‌گرفت.
دكتر بقايي پس از قيام 30 تير
پس از قيام 30 تير، شعار اصلي دكتر بقايي، مصادره اموال قوام‌السلطنه ـ نخست‌وزير منصوب شده از 26 تا 30 تير ـ بود. مصدق با اين كار مخالف بود، چرا كه مي‌دانست مسئول اصلي شهداي 30 تير، در درجه اول شاه بود ـ كه به قانون‌اساسي تن نداد و مخالف بود كه وزارت جنگ، طبق قانون، در اختيار نخست‌وزير باشد و در پي آن قوام را به نخست‌ويري منصوب كرد ـ و ثانياً نمايندگان مجلس شوراي ملي بودند كه قوام را تأييد كردند. فرماندهي نيروهاي مسلح و فرمانداري نظامي هم در آن روزها با شاه بود. بقايي مي‌خواست شاه را از اين مخمصه نجات دهد و شعار فرعي مصادره اموال قوام‌السلطنه را مطرح كرد. او پيشتر عضو حزب دموكرات قوام‌السلطنه بود و از اين طريق به مجلس راه يافت و بعد به قوام پشت پا زد و به مصدق نزديك شد. قوام در مقابل مي‌گفت من روز 28 تير استعفا دادم و فرمانداري نظامي هم به دست من نبود. اينها مطالبي است كه اسناد آن در كتاب آمده است.
9 اسفند 1331 و قصد شاه براي خروج از كشور
در اين كتاب آمده در جريان 9 اسفند 1331، شاه به مصدق اطلاع مي‌دهد كه قصد خروج از مملكت را دارد. مصدق با اين خروج مخالفت مي‌كند، اما شاه اصرار مي‌ورزد. در پي اصرار شاه، مصدق به او مي‌گويد پس مسئله مخفي بماند، ولي شاه آن را در كانال‌هايي مطرح مي‌كند. علماي موسوم به 9 اسفند(7) همچون آيات عظام بهبهاني، نوري، چهلستوني و كاشاني، با اطلاعيه‌اي مردم را به خيابان كشيده و مانع خروج شاه مي‌شوند. آنها اين‌طور وانمود مي‌كنند كه مصدق مي‌خواهد شاه را از مملكت خارج كند. موحد در اين كتاب با استفاده از اسناد وزارت‌خارجه امريكا نشان مي‌دهد كه علاء، وزير دربار شاه، به لوي هندرسون سفير امريكا گفته ‌كه مصدق مخالف خروج شاه بود. اين افشاگري مستند از يك‌سو صداقت مصدق را مي‌رساند و ازسوي ديگر، توطئه 9 اسفند براي كشتن مصدق را نشان مي‌دهد كه تفصيل آن براي اولين‌بار در اين كتاب آمده است.
توطئه قتل افشارطوس (رئيس پليس مصدق)
موحد در اين كتاب نشان مي‌دهد كه اسناد وزارت‌خارجه امريكا به ترتيب زمان منتشر شده است، ولي طي ده روز كه حول و حوش قتل افشارطوس است، انقطاعي در انتشار اسناد به چشم مي‌خورد و نشان مي‌دهد كه لوي هندرسون از توطئه قتل افشارطوس كه به دست بقايي انجام شده باخبر بوده‌ است. افشارطوس ـ بنا به قول دكتر فاطمي ـ سه بار با دكتر بقايي در خانه حسين خطيبي ـ از دوستان بقايي ـ ملاقات داشته است و براي بار آخر كه به خانه خطيبي مي‌رود، او را بيهوش كرده و به غار «تلو» در جاده لشگرك برده و به قتل مي‌رساند. قرار بود فاستر دالس،‌ وزيرخارجه امريكا، به ايران بيايد كه با قتل افشارطوس از اين سفر منصرف مي‌شود. مخالفين مصدق سعي داشتند با قتل افشار طوس و بي‌ثبات نشان دادن ايران و جلوگيري از سفر فاستر دالس زمينه را براي براندازي مصدق فراهم كنند.
امريكا وقتي ملاحظه مي‌كند كه انتشار اسناد به زيان ابرقدرت مدعي دموكراسي است و برچسب تروريستي مي‌خورد، اجازه نمي‌دهد اسناد مربوط به ترور افشار طوس منتشر شود.
ديدگاه‌‌هاي امريكا درباره ملي‌كردن نفت ايران و مصدق
الف ـ‌ آچسن، وزيرخارجه امريكا به ايدن، وزيرخارجه انگليس گفته بود كه اگر مصدق سقوط كند، كمونيست‌ها حاكم مي‌شوند، ولي ايدن با اين امر مخالفت كرد.
ب ـ لوي هندرسون، سفير امريكا در ايران، نامه‌اي به وزارت‌خارجه امريكا در واشنگتن، پيش از سفر چرچيل و ايدن ـ نخست‌وزير و وزيرخارجه انگليس، به امريكا نوشت و در آن از يك‌سو به مظلوميت ايران و از سوي ديگر به استثمار انگليس اشاره كرد. او در اين نامه از امريكا مي‌خواهد كه تابع انگليس نشود تا كمونيسم بين‌الملل از اين وضعيت سودي نبرد. او ضمن همدردي با ايران، به واشنگتن توصيه مي‌كند در مقابل ايران صبور و شكيبا باشيم. هندرسون همچنين به تحقير ايران توسط انگليس در طول قرارداد اشاره كرده و برخلاف انگليس كه با مليون مخالفت مي‌كردند، آنها را تأييد مي‌كند. دكتر موحد در اين كتاب ضمن آوردن كامل اين نامه، آن را با نامه‌ها و تهديدهاي لوي هندرسون نسبت به مصدق، در اواخر حكومت مصدق مقايسه مي‌كند و نشان مي‌دهد كه چرخشي 180 درجه‌اي داشته است.
ج ـ كارشناسان بانك بين‌الملل گزارشي از صنعت نفت ايران به لوي هندرسون مي‌دهند كه نكات زيادي به نفع ايران در آن ذكر شده بود، ولي لوي هندرسون از افشاي اين نامه خودداري مي‌كند. جالب اين‌كه يكي از اين كارشناسان، رئيس شركت نفت امريكايي تگزاس بوده است. آقاي موحد اين گزارش را در كتاب آورده است:
1ـ در زمان ملي‌شدن نفت و خلع يد، ايرانيان از صنايع نفت به خوبي حفاظت كرده‌اند كه جاي نگراني وجود ندارد.
2ـ براي غرامت پيشنهاد مي‌دهند كه پس از فعاليت مجدد صنعت نفت، درمجموع 25 ميليون تن نفت خام و 5 ميليون تن فراورده‌هاي نفتي طي شش سال به انگليس تحويل داده شود.
اگر هندرسون اين گزارش را افشا مي‌كرد، گام بزرگي در جهت حل مسئله نفت و بويژه غرامت برداشته مي‌شد.
د ـ لوي هندرسون به چند دليل براي ندادن وام به دكتر مصدق اشاره مي‌كند:
1ـ جلوگيري از به خطر افتادن منافع امريكا در عربستان ‌سعودي به خاطر ملي‌كردن و اداره كردن صنعت نفت توسط خود ايراني‌ها
2ـ جلوگيري از ايجاد اختلاف بين امريكا و انگليس
3ـ جلوگيري از تقويت كمونيسم بين‌الملل
4ـ هندرسون در پايان اشاره مي‌كند كه افكارعمومي انگليس، تقويت مقاومت‌هاي نهضت ملي ايران به رهبري مصدق را نمي‌پذيرد.
هـ ـ ترومن رئيس‌جمهور وقت امريكا، در پاسخ نامه تند چرچيل به او مي‌نويسد: قانون ملي‌شدن صنعت نفت براي ايرانيان از قرآن هم مقدس‌تر است؛ حتي براي جانشينان بعد از مصدق (توضيح اين‌كه خوب است مخالفان رفراندوم، به اين مسئله توجه داشته باشند).
و ـ لوي هندرسون در نامه‌اي به وزارت‌خارجه امريكا مي‌نويسد: اقتصاد بدون نفت كه از دستاوردهاي مصدق (در دوران تحريم بين‌المللي نفت) به‌شمار مي‌رود، چنانچه تداوم يابد به ديكتاتوري خواهد انجاميد و تنها حزب‌توده مي‌تواند آن را اجرا كند
زـ ترومن و آچسن رئيس‌جمهوري و وزيرخارجه وقت امريكا، در ملاقاتي كه با آيزنهاور و دالس (رئيس‌جمهور و وزيرخارجه بعدي) داشتند با كودتا ‌در ايران عليه مصدق مخالفت مي‌كنند، كه اسناد آن در كتاب آقاي موحد آمده است.
ح ـ در مقطعي براي حل مسئله نفت ايران،‌ وزيردفاع امريكا با دو پيشنهاد وارد صحنه چالش نفتي مي‌شود:
1ـ اعطاي وام يكصد ميليون‌دلاري به ايران
2ـ ورود شركت‌هاي نفتي امريكايي به درون اين چالش. اين امر درنهايت با مخالفت انگليس و طرفداران براندازي مصدق روبه‌رو مي‌شود.
ط ـ در سال 1954 (1333 شمسي) هنگام عقد قرارداد كنسرسيوم، يك كميته فرعي سناي امريكا، ميزان غرامت را 350 ميليون دلار برآورد كرد. براي مقايسه لازم است دانسته شود كه آچسن، ميزان غرامت را 500 ميليون دلار ـ معادل 30 ميليون تن نفت ـ برآورد كرده بود كه به مدت شش سال، سالي 5 ميليون تن تحويل انگليس شود، ولي انگليس زير بار اين پيشنهاد امريكا هم نرفت. به نظر من دليل آن اين بود كه از ابتدا براندازي مصدق را در برنامه داشت.
ي ـ طي 10 روزي كه قتل تيمسار افشار طوس اتفاق افتاده بود، انتشار اسناد وزارت‌خارجه امريكا قطع مي‌شود و عجيب اين كه موارد تروريستي افشا نمي‌شوند.
ديدگاه‌هاي انگليس درباره ملي‌كردن نفت و مصدق
الف ـ چرچيل نخست‌وزير محافظه‌كار انگلستان، دولت كارگري انگليس در زمان خلع‌يد را به باد انتقاد گرفت و گفت كه او مي‌توانست با چند تفنگدار، آبادان و پالايشگاه را نگه‌دارد و اجازه ندهد به دست ايراني‌‌ها بيفتد.
ب ـ از نظر مقام‌هاي انگليس، حزب‌توده در واقعيت خطرناك نيست، ولي براي ترساندن روحانيت بايد درباره آن اغراق كرد. (توضيح اين‌كه مصدق نيز حزب‌توده را يك جبهه ضدفاشيسم هيتلري مي‌دانست و نفوذپذيري آن توسط روس و انگليس را قبول داشت)
ج ـ نظر مقام‌هاي انگليسي در گفت‌وگو با امريكايي‌ها اين بود كه مليون و ناسيوناليسم ايران رقمي نيست كه بتوان به آن اشاره كرد. احساسات ناسيوناليستي، يك موج موقتي است، همان‌طور ‌كه پس از انقلاب مشروطيت و گسترش احساسات ملي، ايران به حوزه نفوذ روس و انگليس تجزيه شد، پس مي‌توان درباره نهضت‌ ملي هم به همين طريق عمل كرد. انگليسي‌ها معتقد بودند اگر امريكايي‌ها از مليون ايران حمايت نمي‌كردند، تا اين حد رشد نمي‌كرد.
د ـ دولتمردان انگليس معتقد بودند اگر گزارش كارشناسان بانك بين‌الملل را قبول كنيم، درواقع تسليم ايران به مصدق است.
هـ ـ كارشناسان بانك بين‌الملل به چرچيل پيشنهاد مي‌كنند براي نشان‌دادن مودت و دوستي نامه‌اي به ايران بنويسد، ولي چرچيل زير بار نمي‌رود، چون خط چرچيل براندازي مصدق بود.
وـ در دوران ملي‌شدن نفت مواضع دولت انگليس در برابر ايران به شرح زير بود:
1ـ نبايد به پرستيژ انگلستان ضربه بخورد و گفته شود كه ايراني‌ها، انگليسي‌ها را از آبادان بيرون كردند.
2ـ نبايد به اقتدار انگليس در منطقه ضربه بخورد.
3ـ به غرور ناسيوناليستي انگليس كه بويژه در زمان چرچيل ـ فاتح جنگ بين‌الملل دوم ـ فروني يافت نبايد خدشه‌اي وارد شود.
4ـ به منافع بادآورده و سرشار انگليس از نفت ايران نبايد لطمه‌اي وارد شود.
5ـ‌ ملي‌كردن نفت و اداره آن توسط ايرانيان، الگويي براي كشورهاي نفت‌خيز مي‌شد و اساس قراردادها به هم مي‌خورد، بنابراين لازم بود به هر شكلي جلوي آن گرفته شود.(8)
توضيح اين‌كه اين پنج عامل طوري به هم تنيده شده و گره خورده بود كه كارشناسي‌ها هم تا حدي قدرت مانور داشتند. جكسون ـ رئيس اولين هيئت انگليسي كه براي حل مسئله نفت به ايران آمد ـ هنگام خروج از ايران در فرودگاه مهرآباد و همچنين ورود به فرودگاه هيترو لندن گفت تا زماني‌كه مصدق سرنگون نشود، هيچ قراردادي امضا نخواهد شد.
به نظر مي‌رسد علت اصلي ادامه مذاكرات انگليس با ايران، به اين دليل بود كه در طول مذاكره، ترك و شكافي در قانون ملي‌شدن نفت ايجاد كرده و به اين وسيله مصدق را ملكوك و با جانشينان او قراردادي امضا نمايد. درواقع انگليس آنچنان خودمحور بود و به خود اصالت مي‌داد كه بنا به ضرب‌المثلي مي‌گفتند هر كه تاكنون با ما درافتاده ورافتاده. اين ديدگاه هر ديكتاتوري در طول تاريخ بوده است.
ديدگاه‌هاي شركت‌هاي فرامليتي نفت
الف ـ دكتر موحد مي‌گويد اگر منافع اين شركت‌ها و كشورها تأمين مي‌شد، هر حكومتي را در ايران تأييد مي‌كردند.
ب ـ ايدئولوژي امريكايي ـ انگليسي در تمامي قراردادهاي نفتي و معادن، اين بوده كه يك‌هشتم يا 5/12 درصد از معادن نفت در اختيار صاحب زمين قرار گيرد. به نظر مي‌رسد با يك محاسبه دقيق در تمامي قراردادهايي‌كه با ايران بسته شده، سهم ايران از 5/12 درصد بيشتر نبوده است. برخي به غلط فكر مي‌كنند امريكايي‌ها و انگليسي‌ها و شركت‌هاي نفتي آنها ايدئولوژي ندارند.
ج ـ وجه ديگر ايدئولوژي فرامليت‌ها اين است كه اين‌گونه تبليغ مي‌كنند عامل سرمايه، عامل خبرويت، مانند نيروي كار متخصص و مهندس و تكنسين از آنِ آنهاست و 5/12درصد هم كه به ايران مي‌دهند همراه با منت است، چرا كه ايراني‌ها كاري انجام نداده‌اند.
پي‌نوشت:
1ـ راهبرد مصدق درباره ملي‌شدن نفت، «شعار محدود، مقاومت نامحدود»؛ چرا و چگونه؟» چشم‌انداز ايران، شماره 26.
2ـ ر.ك: سرمقاله «علت اصلي كودتا»، چشم‌انداز ايران، شماره 32
3ـ استيون كينزر، همه مردان شاه، ترجمه لطف‌الله ميثمي، تهران، نشر صمديه.
4ـ سرمقاله «سوراخ‌هاي استخر ايران كجاست»، چشم‌انداز ايران، شماره 69.
5ـ اقتصاد سياسي مصدق، درس‌هايي براي امروز، چشم‌انداز ايران، شماره 18، گفت‌وگو با رضا رئيس طوسي.
6ـ «اين ملك عقيم نيست»، فرشاد مؤمني، چشم‌انداز ايران، شماره 69.
7ـ علماي 9 اسفند اصطلاحي است كه دكتر مصدق در كتاب «خاطرات و تألمات» خود آورده است و مي‌توان اين حادثه را در آن كتاب و همچنين خاطرات شعبان جعفري و ديگر كتاب‌ها مطالعه كرد.
8ـ «علت اصلي كودتا»، چشم‌انداز ايران، شماره 32.
***
پيوست 1
راهبرد مصدق در ملي‌شدن نفت ايران
استراتژي پيروز، «شعار محدود» و «مقاومت نامحدود»
دكترمصدق كارشناس بزرگي بود. معمولاً ما يا عرفان داريم يا كارشناس هستيم، آنهايي كه كارشناس هستند، عرفان ندارند و آنهايي كه عرفان دارند، كارشناس نيستند. دكترمصدق هر دوي اينها را با هم داشت؛ ايشان به قدري در مسائل ژرف‌كاوي مي‌كرد كه با گذشت 56 سال از كودتاي 28 مرداد و 58 سال از قانون ملي‌شدن نفت، تمام اسنادي كه تا به حال توسط وزارت‌‌خارجه امريكا و انگليس منتشر شده در زمان خودش آنها را پيش‌بيني كرده بود. من روي اين مسئله، كار كارشناسي انجام داده‌ام، عمده بيشتر اسناد و ديدگاه‌هاي دكترمصدق در زمان نخست‌وزيري‌اش را هم مطالعه نموده و تطبيق داده‌ام كه بسيار دقيق و موشكافانه است.
٭٭٭
امروز مي‌خواهم درباره راهبرد يا استراتژي دكتر مصدق در ملي‌شدن نفت صحبت كنم، او نه‌تنها يك بزرگمرد سياسي بلكه يك استراتژيست بود. همان‌طوركه مي‌دانيد در سال 1328 قرارداد گس‌ ـ گلشائيان بسته شد كه از طرف انگليس حمايت مي‌شد و كابينه آقاي ساعد هم آن را مطرح كرد، ولي در مجلس با مخالفت مليون به رهبري دكترمصدق روبه‌رو شد و اواخر مجلس پانزدهم آن‌قدر وقت مجلس را با سخنراني‌هاي طولاني گرفتند كه عمر مجلس به تصويب آن نرسيد و بعد مجلس شانزدهم آمد و در آنجا هم باز فراكسيون نهضت‌ملي به رهبري دكترمصدق بود كه ضمن بررسي قرارداد گس ـ ‌گلشائيان به پيشنهاد دكترمصدق در مجلس شوراي‌ملي، در 26 اسفند 1329 قانون ملي‌شدن نفت در سراسر ايران تصويب شد كه نه‌ماده داشت. سه روز بعد، در 29 اسفند، مجلس سنا اين قانون را تصويب كرد و به امضاي شاه رسيد و اين روز، روز ملي‌شدن نفت اعلام شد كه با شب عيد نوروز مصادف بود و همه مردم به شكل مضاعف جشن گرفتند و پايكوبي كردند.
قانون ملي‌شدن نفت درراستاي “قانون‌اساسي انقلاب مشروطيت” بود. اما به نظر من عميق‌تر، تازه‌تر و فراگيرتر بود؛ چرا كه قضيه ملي‌شدن و قضيه خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس به عمق روستاهاي ما نيز كشيده شده بود.
افزون بر مرحوم آيت‌الله كاشاني كه نقش زيادي در بسيج مردم و پيروزي قيام30 تير 1331 داشتند، مراجع چهارگانه آيات عظام صدر، فيض، كوه‌كمره‌اي، آقاسيد محمدتقي خوانساري به ملي‌شدن نفت فتوا داده بودند، آيت‌الله العظمي بروجردي هم دكترمصدق را تأييد نمودند، ولي فتوا ندادند. تمام حوزه‌‌هاي علميه در شهرستان‌ها اين قانون را تأييد كردند و وارد اين مبارزه شدند. قشرهاي دانشگاهي، دانشجويي، دانش‌آموزي و بازاري ـ بار مبارزات ضداستعماري در آن مقطع عمدتاً روي دوش بازار بود ـ واقعاً مايه گذاشتند؛ به اين ترتيب بعد از 46 سال قانون‌اساسي مجدداً روح تازه‌اي ‌پيدا كرد. به نظر من عظمت قانون ملي‌شدن از عظمت قانون‌اساسي مشروطيت بيشتر بود؛ چرا كه قانون‌اساسي به روز و به زمان شد و نسل جديد فعالانه در آن مشاركت داشت. بسيج عجيبي حول ملي‌شدن به‌وجود آمده بود و نهضت‌ملي تا روز آخر به قانو‌ن ملي‌شدن وفادار ماند.
٭٭٭
دكترمصدق كينه عجيبي نسبت به انگليس داشت. گاندي هم نسبت به انگليس كينه داشت. منتها گاندي يك سخني دارد كه بايد آن را به خط زرين بنويسند، مي‌گويد: “من سي سال با نفسم مبارزه كردم تا كينه انگليس را از درون خويش بزدايم تا بتوانم با انگليس مبارزه‌اي روشمند و علمي داشته باشم.” يكي از مولفه‌هاي استراتژي درست اين است كه مبارزه طي يك پروسه، “مرحله‌بندي” و “زمان‌بندي” داشته باشد. دكترمصدق تمام مسائل ملت ما در آن روزها را ناشي از استعمار انگليس مي‌دانست. آنها مي‌خواستند كه مالكيت همه‌چيز، حتي انسان‌ها را به‌دست آورند، به همين دليل يك شبكه جاسوسي مستقر كردند به‌طوري‌كه دكترمصدق رسماً پالايشگاه آبادان را “لانه جاسوسي انگليس” ناميد، با اين وجود علي‌رغم نفرت از رفتار انگليس، ايشان به شيوه گاندي يك مبارزه مرحله‌مند و زمان‌بندي را با انگليس آغاز نمود. بدين معنا كه گفت: “ملت ما، با ـAnglo Iranian Oil Company ـ يعني شركت نفت سابق انگليس و ايران روبه‌روست؛ ما يك دولتيم و طرف مقابل خود را محدود كرد كه ما نه با مردم انگليس و نه با دولت انگليس و نه با غرب، بلكه با يك شركت طرف هستيم. … ما تنها مي‌خواهيم نفت را ملي كنيم.” در آن زمان سازمان ملل، قانوني تصويب كرد كه هر ملتي بر منابع روي زمين و زير زمين خود حاكميت و مالكيت دارد، يعني از نظر بين‌المللي، هم حاكميت بر منابع و هم حاكميت ملي تصويب شده بود، بنابراين مقاومت بين‌المللي بر سر راه ملي‌شدن نخواهد بود. در چنين فضايي دكترمصدق به‌عنوان كارشناسي هوشيار از فضا به‌گونه‌اي بهينه بهره‌برداري كرد.
مسئله ديگر، فضاي ملي‌كردن در آن زمان بود، دولت‌هاي كارگري در فرانسه و انگليس، معادن زغا‌ل‌سنگ و ديگر معادنشان را ملي كردند و ملي‌كردن به صورت عرف در آمد و يك پديده جاري در كشورهاي غربي شد و البته بايد غرامت هم مي‌پرداختند. دكترمصدق هم گفت: “به‌دنبال ملي‌كردن نفت، ما غرامت هم مي‌پردازيم. مهم اين است كه ما مالك منابع خود باشيم.”
اتفاق ديگر، ملي‌شدن نفت مكزيك بود و دولت مكزيك غرامت هم پرداخته بود. اواخر دوره دكتر مصدق هم قرار شد كه ما هم به همان روالي كه مكزيك غرامت داد ـ ولي شش برابر مكزيك ـ غرامت ‌دهيم و به اين ترتيب تمامي موانع ملي‌شدن نفت به لحاظ استراتژيك حل شد.
٭٭٭
در يك استراتژي درست نبايد دشمن‌‌تراشي كنيم، مثلاً در دوران جنگ بياييم بگوييم كه شيخ‌نشين‌ها همه خوك‌هاي خليج‌فارس هستند و همه را عليه خود بسيج كنيم، چند ماه بعد بگوييم كه شما برادران ما هستيد و بياييد دست به دست يكديگر بدهيم كه جلوي ناوگان‌‌هاي امريكا و… را بگيريم. دشمن‌تراشي يك مشكل ماست. مصدق دشمن‌تراشي نمي‌كرد. افكارعمومي از يك‌سو بيشترين نيرو را بسيج نمود و از سوي ديگر شعارش محدود بود و با مقاومت افكارعمومي بين‌المللي و مقاومت داخلي هم روبه‌رو نبود، درنهايت، شاه هم ملي‌شدن نفت را امضا كرد. بنابراين نيروي دربار هم پشت اين قضيه بود. مرحوم دكترشمس‌الدين اميرعلايي، مشاور دكترمصدق، براي من نقل كرد كه يك بار احمد مصدق نزد او مي‌رود و مي‌گويد كه به توصيه پدر، شما با قطار سلطنتي براي “خلع يد” به خوزستان برويد. ايشان گفتند كه به پدر بگو كه زندگي من، زندگي ساده‌اي بوده و تا به حال زندگي‌مان ايجاب نمي‌كرد كه با قطار درجه يك و دو برويم، چه برسد به قطار سلطنتي! دكترمصدق دوباره احمد مصدق را مي‌فرستد و به ايشان مي‌گويد كه “ضرورت دارد و بايد با قطار سلطنتي بروي.” دكتر امير علايي تحمل نمي‌كند و نزد دكتر مصدق مي‌رود و از ايشان دليل اصرارشان را مي‌پرسد. دكترمصدق مي‌گويد: “براي اين‌كه دولت انگليس بفهمد نيروي سلطنت هم پشت جريان ملي‌كردن هست”، يعني در بسيج‌كردن نيرو هم ايشان بسيار فعال بود. درنهايت حركت بزرگي خلق شد. دكترمصدق اصرار داشت كه ما نمي‌خواهيم انگليس را از ايران بيرون كنيم و ايشان نيك مي‌دانست درگيري تمام‌عيار با بريتانياي كبير كه آفتاب در مستعمراتش غروب نمي‌كند كار بزرگي است. در شرايطي كه همه جامعه نسبت به انگليس كينه شديدي داشتند، يك‌نفر بيايد بگويد كه ما نمي‌خواهيم انگليس را بيرون كنيم، تا به حال انگليس ارباب ما بوده و به ما دستور مي‌‌داده، اما حالا قرار است كه مقاطعه‌كار ما بشود؛ يعني ما مالك نفت، مشاور و ناظر باشيم و انگليس مقاطعه‌كار باشد. اين عمل تقواي سياسي ـ راهبردي مصدق را نشان مي‌دهد.
مرحوم بازرگان در كتاب خاطرات خود نوشته‌اند كه روزي مهندس حسيبي نزد من آمد و گفت كه دكترمصدق مايل است كه شما به‌عنوان رهبر هيئت خلع‌يد به همراه آقايان عبدالحسين علي‌آبادي و محمد بيات به مناطق جنوب برويد. مرحوم بازرگان گفته بود كه من صلاحيتي ندارم، من كه رجل نفتي نيستم. مهندسين عالي‌مقام هستند، آنها بروند. با هم نزد مرحوم طالقاني رفته و آنجا استخاره مي‌كنند و بعد نزد دكترمصدق مي‌روند و حتي مهندس بازرگان چند شخصيت نفتي را معرفي مي‌كند و دكترمصدق مي‌گويد كه من در اين مرحله نمي‌خواهم انگليسي‌ها را بيرون كنم و نمي‌خواهم در آنها حساسيت ايجاد كنم و به اين دليل شما را انتخاب كرده‌ام كه هيچ‌چيز از مسائل نفتي نمي‌دانيد. ولي مي‌خواهم كه شما برويد و نقش فيگوران را بازي كنيد. او در اين مرحله نمي‌خواست با امپراتوري بريتانياي كبير برخورد تمام‌عيار كند. در دانش سازماندهي يك اصل به‌نام اپورتونيزم و يا فرصت‌طلبي تشكيلاتي هست كه نيروها را بدون تجهيزات درمقابل دشمني كه تا دندان مسلح است عريان مي‌كنند كه اين، هرزدادن نيروها و قراردادن ملت ايران در اختيار بريتانيا بود، آن هم درحالي‌كه ناوهاي انگليس هم به خليج‌فارس آمده بودند و تهديد مي‌كردند. مرحوم بازرگان در اين فراز از خاطراتش عرفان مصدق را به‌خوبي نشان مي‌دهد. نامه‌هايي هم كه مصدق به مكي مي‌نويسد دال بر اين امر است كه مكي بايد مراقب سخنانش باشد و خارج از اصول ديپلماسي صحبت نكند. اين نامه‌ها در تاريخ ثبت شده است. اصل بر “شعار محدود” و “مقاومت نامحدود” بود كه اين روح استراتژي پيروز دكترمصدق و طراحي درستي بود. بنابراين چنانچه در تاريخ ژرف‌انديشي شود، اين نكته روشن خواهد شد كه برخلاف باور برخي غرض‌ورزان ‌كه مي‌گويند دكترمصدق آدمي بود با افكار واهي و اتوپيايي و تفكر افراطي و مي‌گفت “يا همه يا هيچ”، واقعاً اين‌گونه نبوده است. مصدق دشمنان نهضت‌ملي را به‌خوبي مي‌شناخت.
در دانشكده فني استادي به‌نام دكترعرفاني داشتيم كه مشاور اقتصادي مرحوم مصدق بود. در درس اقتصاد نفت از وي سوال ‌كرديم كه چه شد علي‌رغم طراحي مصدق، از آن عدول شد؟ نظر ايشان اين بود كه نبايد به‌سادگي از اين مقطع گذشت، جناحي كه در نهضت‌ملي بودند ـ دكتربقايي و حسين مكي ـ حتي مصدق را به سازشكاري با انگليس متهم مي‌كردند. در شرايطي كه امريكا تنصيف منافع را با عربستان پذيرفته بود، اينها سعي داشتند كه نفت را از انگليس بگيرند و به امريكا بدهند. ولي دكترمصدق، ملي فكر مي‌كرد. او مي‌خواست ايراني‌‌هايي كه در خارج بودند به ايران بيايند و رشته مهندسي نفت در دانشكده فني برقرار بشود و همان‌ها هم كادرسازي كنند. متخصصاني هم به ايران آمدند، ازجمله دكتر مهندس شمس كه رئيس دانشكده فني آبادان شد. مكّي صحبت‌هايي مي‌كرد و نفرت مردم ايران را عليه دولت و ملت انگليس دامن مي‌زد و نتيجه آن شد كه دو ملت، دو دولت و دو غرور ناسيوناليستي با هم درگير شدند. در آن‌سوي قضيه چرچيل فاتح جنگ دوم نخست‌وزير شد و ابعاد خصومت عميق‌تر گشت.
وقتي كه جكسون ـ اولين نماينده انگليس ـ براي مذاكره به ايران آمد، همزمان با خلع يد و هيجانات بود، تندروي‌هايي هم مي‌شد كه حساسيت برانگيز بود. مثلاً زماني‌كه مردم آبادان ماشين مكي را روي دست‌ بردند، وي دچار غرور ‌شده و به دكترمصدق ‌گفته بود كه نفت را من ملي كردم. از اينجا بود كه خلع يد مكانيكي شد؛ يعني پيشنهاد مكي به مرحوم بازرگان براي اشغال ميز نماينده انگليس در شركت نفت آبادان. به‌نظر من اين روند در اهداف استراتژيكي كه مصدق در نظر داشت نمي‌گنجيد و انقلاب ما در مرحله اول، انقلاب مالكيتي بود. طراحي اين بود كه اين مرحله به پيروزي برسد اما اين اعمال باعث شد كه انگليسي‌ها پالايشگاه را تخليه كردند، اما مهندسان ايراني پالايشگاه را راه انداختند. همان مردمي كه رزم‌آرا مي‌گفت ” يك لولهنگ هم نمي‌توانند بسازند” توانستند پالايشگاه را بدون كمك انگليس اداره كنند.
متأسفانه دعواي يك دولت با يك شركت تبديل به دعواي يك دولت با يك دولت ديگر و دعواي يك ملت با يك ملت ديگر و دعواي غرور ايراني با غرور انگليسي شد و از كنترل خارج گرديد. دكترمصدق بعد از سفر يك ماهه‌اش به امريكا، از طريق مصر به ايران ‌آمد. البته در مصر سخنراني پرشوري عليه استعمار انگليس كرد و در آنجا احساسات ناسيوناليستي ملت مصر را عليه انگليس برانگيخت و به نفع ملي‌شدن كانال سوئز ترغيب و تشويق نمود و زماني‌كه به ايران بازگشت، جمال امامي در مجلس با پرخاشگري خطاب به دكترمصدق فرياد زد كه “شما ازجانب چه كسي به مصر رفتيد و عليه انگليس صحبت كرديد؟ ما دعوايي با بريتانيا نداشتيم.”
اين يك معماي استراتژيك است، چرا مصدقي كه آن‌گونه اصرار داشت، تبديل به مصدقي شد كه عليه انگليس صحبت كرد و سفارت انگليس را بست. من به اين نتيجه رسيدم كه دكترمصدق به اين مسئله نگاه كارشناسي و راهبردي داشته است. تحولات بسياري در روزهاي 26 و 29 اسفند 1329 ايجاد شد، با رجوع به كتاب‌ها، گويي اين سه روز، سيصدروز بوده است، مثلاً آقاي مك‌گي، معاون وزارت‌خارجه امريكا، در 27 اسفند به ايران مي‌آيد و به شاه مي‌گويد: “بايد بازي را بر هم زد. اجازه بدهيد كه اين قانون ملي‌شدن را برگردانيم”، شاه مي‌گويد: “ناسيوناليسمي كه در ايران شكل گرفته به‌قدري قوي است و به‌قدري مردم بسيج شده‌اند كه بنده مي‌ترسم، اصلاً چنين كاري ممكن نيست.” اين مسئله در خاطرات مك‌گي و هم در كتابي به‌نام “همه مردان شاه” كه در سال 1383 آن را ترجمه كرده‌ام هست. امريكا علي‌رغم آن چيزي كه دكتربقايي و امثالش فكر مي‌كردند، ملي‌شدن نفت را قبول نداشت. فقط مي‌خواست برنامه عربستان در ايران پياده بشود. مك‌گي مي‌گويد كه امريكا قانون ملي‌شدن نفت را قبول نداشت و اسناد هم در اين زمينه زياد است. وقتي مصدق به امريكا مي‌رود، آنجا عميقاً متوجه اين موضوع مي‌شود. در امريكا به او گوشزد كردند “قانون ملي‌شدن نفت نه، ولي تنصيف منافع آري” و اين درحالي‌ است كه قانون ملي‌شدن نفت براي دكترمصدق از هر مسئله‌اي مقدس‌تر و مهم‌تر شده بود. وقتي هم به ايران ‌آمد، ‌گفت ما بايد اصلاحات اجتماعي بكنيم و لايه‌هاي عميق‌تر ملت را بسيج كنيم و به همين دليل تقاضاي اختيارات تام از مجلسي ‌كرد كه بيشتر اعضاي آن طرفدار انگليس بودند. با اختيارات تام، قانون تأمين اجتماعي كارگران و قانون بيست‌درصدي كه به نفع دهقانان بود در زمان مصدق ايجاد شد و قوانين مترقي ديگر…. ..
جكسون، نماينده انگليس، همزمان با خلع يد به ايران آمد و هنگام خروج در فرودگاه مهرآباد گفت: “تا زماني‌كه مصدق بر سر كار است ما هيچ قرارداد نفتي با ايران نخواهيم داشت و اين مطلب را در فرودگاه هيثروي لندن نيز تكرار كرد. خط انگليس از ابتدا خط براندازي مصدق بود. اما با اين وجود مصدق موفق شده بود با اصلاحات اجتماعي و بسيج توده‌ها، انگليسي‌ها را از پاي دربياورد. اين است كه مي‌گويم و معتقدم كه حركت مصدق يك “استراتژي پيروز” بود. اگر فضا امنيتي ـ نظامي نمي‌شد و امريكا به كمك انگليس نمي‌آمد، ما صنعت نفت‌مان را واقعاً ملي كرده‌ بوديم و اقتصاد ملي داشتيم. در دوره دكترمصدق، بدون نفت، ما اقتصاد متوازن نيز داشتيم. در سال 1331 صادرات با واردات برابر بود و حتي حجم صادرات بر واردات غلبه نموده بود و ما به يك اقتصاد ملي رسيده بوديم و درآمد نفت هم مي‌توانست مكمل آن باشد. به يقين مي‌توانم بگويم كه ما در آن زمان از ژاپن جلوتر بوديم. امروزه در نروژ اين طرح دكترمصدق يعني داشتن يك اقتصاد ملي و متعادل و عدم استفاده از درآمد نفت در بودجه را ملاك قرار داده‌اند. صحبت امروز من داستان مختصري از يك «استراتژي پيروز» بود.
روزي كه آقاي عالي‌نسب خدمت دكترمصدق رفته بود، دكترمصدق به او ‌گفته بود كه جلوي صدور نفت را گرفته‌اند و نفت ما را تحريم نموده‌اند و بايد كاري كرد تا اين نفت در داخل ايران به جريان بيفتد. به‌دنبال توصيه دكترمصدق، آقاي عالي‌نسب چند سماور نفتي آزمايشي درست ‌كرد و به همين مناسبت جشن كوچكي هم در نخست‌وزيري ‌گرفته شد و مصدق با اين سماور نفتي يك استكان چاي ‌خورد. اين آغاز ملي‌شدن صنعت نفت ماست. نفت ما صادر مي‌شد و همه‌چيزمان از خارج مي‌آمد، اما اكنون چندين هزار كيلومتر لوله نفتي و بيش از 10 پالايشگاه داريم و كشور ما پتانسيل ترانزيت شدن نفت و گاز منطقه را دارد. اين مسائـل اتفاقاتي بـود كه در داخـل كشـور روي داد اما بعـد از مـدت كوتاهي در مصـر، در سال 1956 (1335) جمال عبدالناصر قيام كرد و كانال سوئز را ملي اعلام نمود؛ و اين درحالي بود كه هفتاد درصد سهام كانال متعلق به كشورهاي انگليس و فرانسه بود. عبدالناصر گفت من با الهام از دكترمصدق، دست به ملي‌كردن كانال زدم.
عبدالكريم قاسم نيز در سال 1958 (1337) در عراق عليه سلطنت زمان خود قيام كرد. يكي از كارهاي وي كه با الهام از مرحوم مصدق شكل گرفت قانون شماره 80 بود. براساس اين قانون، 95درصد اراضي كه دست كنسرسيوم نفت بود به ملت عراق برمي‌گشت و تنها كنسرسيوم حق داشت در جاهايي كه چاه زده، بهره‌برداري كند و بقيه مناطق ملي اعلام شد و اين هم برمبناي تجربه ايران شكل گرفت. چند روز قبل از سقوط عبدالكريم قاسم ائتلافي به‌وجود آمده بود و بعثي‌هاي فعلي با كمپاني‌هاي انگليس و امريكايي متحده شده بودند. كردهاي عراق به رهبري ملامصطفي بارزاني هم در اين ائتلاف بودند. سفير امريكا به دفتر عبدالكريم قاسم رفت ـ درست مثل هندرسن كه يك روز قبل از كودتاي 28 مرداد به خانه دكترمصدق رفت ـ و گفت كه اگر اين قانون لغو نشود نتيجه‌اش سرنگوني است. عبدالكريم قاسم مقاومت كرد و دو روز بعد با آن وضع فجيع كودتا شد. خوشبختانه اين قانون هنوز هم در جسم و جان عراقي‌ها ماندگار است. عبدالكريم قاسم يك قانون ديگر هم گذراند كه هر دولتي سر كار بيايد و بخواهد اين قانون شماره 80 يا 95 درصد اراضي را برگرداند دولت خائني است. به اين ترتيب، تا به حال حتي دولت‌هاي وابسته هم نتوانسته‌اند اين قانون را برگردانند و يكي از هدف‌هاي نيروهاي ائتلاف (امريكا، انگليس و هم‌پيمانانشان) در عراق اين است كه اين قانون را از بين ببرند. نيكسون در كتاب “جنگ حقيقي” كه در سال 1359 نوشته، اشاره كرده كه اولين كسي كه به منافع امريكا و غرب ضربه زد، دكترمصدق بود و بعد اشاره‌اي به ملي‌شدن نفت مي‌كند و مي‌گويد كه ملي‌شدن نفت در ايران، ريشه درختي بود كه ساقه‌ها و برگ‌هايش به كل منطقه و دنيا رسيد. سيري را كه نيكسون به‌عنوان يك رجل نفتي در كتابش مطرح مي‌كند بسيار جالب است. اگر با قوه قهريه، با كودتا و… دكترمصدق را ساقط كردند، ولي حق از بين نرفت، بلكه دوام بيشتري پيدا كرد. اگر چيزي ناحق باشد ديگر در تاريخ عقبه نخواهد داشت. آقاي استيون كينزر در كتاب “همه مردان شاه” مي‌‌نويسد: اگر كودتاي 28 مرداد نبود، مطمئناً انقلاب اسلامي شكل نمي‌گرفت و اگر انقلاب اسلامي پيروز نشده بود، ديدگاه‌هاي اسلامي در منطقه گسترش پيدا نمي‌‌كرد، خاورميانه تحريك نمي‌شد و 11 سپتامبر هم اتفاق نمي‌افتاد؛ آن هم پس از فروريختن دو برج تجارت جهاني (دوقلوها) و پنتاگون پس از پنجاه‌سال، وقتي در داخل امريكا ضربه مي‌خورند به اين جمع‌بندي مي‌رسند و حق را به دكترمصدق مي‌دهند و مظلوميت او را مطرح مي‌كنند، ولي چرا اين‌قدر دير! به اميد آن روزي كه بشريت حق را در همان مقطع خودش تأييد كند. يك خبرنگار نبايد اجازه دهد كه مظلوميت كسي را پس از گذشت 50 سال بازگو كنند. اميدوارم كه استقلال‌طلبي، آزاديخواهي، عرق‌ملي و راهبردي دكترمصدق مبتني بر بسيج حداكثري مردم، شعار محدود، مقاومت نامحدود و عدم دشمن‌تراشي در رگ و
ريشه و خون ما جاري شود.

سوتيتر:

نهضت ملي ايران به تغيير نظام نينجاميد، ولي نمي‌توان عظمت آن را كمتر از انقلاب مشروطيت دانست

مصدق معتقد بود كه دعواي ما نه با دولت انگليس است، نه با ملت انگليس و نه با ناسيوناليسم انگليسي‌ها، بلكه دعواي ما با شركت نفت ايران ـ انگليس است.‌ ولي مكي و بقايي، باوجود تأكيد مصدق بر «شعار محدود و مقاومت نامحدود»(1) (كه به نظر من ابتكار مصدق بود) كينه‌هاي متراكم مردم از انگليس را دامن زدند و دعوا، به دعواي دو دولت، دو ملت و دو غرور و دو ناسيوناليسم تبديل شد و كار را مشكل كرد

اگر از قرارداد «رويتر»، داستان نفت ايران را بررسي كنيم ملاحظه مي‌كنيم كه ما از يك‌سو عمدتاً نفت‌خام را فروخته و براي حفاظت آن اسلحه مي‌خريديم و نتيجه و سنتز آن، جنگ و سركوب بوده است. درنتيجه باوجود درآمد سرشار نفت، نتوانسته‌ايم از توسعه موزون و مناسبي برخوردار باشيم

در كتاب «خواب آشفته نفت» آمده كه مصدق اصرار زيادي داشت كه از امريكا وام بگيرد. به نظر مي‌رسد هدف او از اين اصرار اين بود كه نخست امريكا را از انگليس جدا كند. دوم اين‌كه مشكلات داخلي ايران را با توجه به نداشتن ارز حل كند. سوم اين‌كه از مخالفت مخالفان كه انتظار داشتند مذاكرات با امريكا شكست بخورد، بكاهد

موحد در اين كتاب نشان مي‌دهد كه اسناد وزارت‌خارجه امريكا به ترتيب زمان منتشر شده است، ولي طي ده روز كه حول و حوش قتل افشار طوس است، انقطاعي در انتشار اسناد به چشم مي‌خورد و نشان مي‌دهد كه لوي هندرسون از توطئه قتل افشارطوس كه به دست بقايي انجام شده باخبر بوده‌ است

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله