علم سیاست به عنوان یک چارچوب تعریفی نظاممند برای نظام سیاسی، آن را به صورت مجموعهای از نهادهای رسمی و غیررسمی در تعامل با یکدیگر قرار میدهد تا تصمیمی سیاسی ایجاد کند که تأثیراتی بر جامعه داشته باشد و بر این اساس، منافع عمومی آن را تأمین کند و به عنوان پایهای حیاتی برای روند سیاسی پدیدار شود و هرگونه استتار یا ساختگی آن به معنای لزوماً به معنای بیهودگی این روند و در نتیجه تباهی سیاسی کشور خواهد بود.
از اینجا دلایل اختلاف در توسعه دموکراتیک سیاسی بین ملت ها و کشورهای جهان مشخص می شود. عموم مردم که بیشتر به تفاوت های اقتصادی و تکنولوژیکی دلبستگی دارند، به سختی آگاه می شوند و یا درک می کنند. از نظر آگاهی، آن ها به طور غیر مرتبط با توسعه دموکراتیک و مدنی مرتبط نیستند و بنابراین، این پرسش اغلب پیش از پاسخ به این مشکل، دچار لغزش می شود، یعنی پرسش درباره علل آن و راه های حل آن که منجر به جهش عمومی اجتماعی می شود.
در الجزایر، جایی که سیاست بر اساس نوسانات ارادههای متضاد بین اجزای مختلف جامعه سیاسی و فرهنگی حرکت میکرد، قبل از ظهور گروههای دیگری (از دهه 1990) که لزوماً به معنای خالص سیاسی نیستند، بلکه به آن مرتبط هستند.
از نظر علایق یا کارکردها، به دلیل ابهام زیاد و گرد و غباری که میدان نبردی را که بین اکثر آن ها فوران کرده، در شکل خود، قبل از محتوا و ماهیت، باعث می شود که مساله رنسانس واقعی در حال چرخش باشد. احزاب از روزی که آگاهی سیاسی ملی با ظهور نهضت ملی ایجاد شد، پرسش های زیادی داشتند که:
چه کسی بر چه کسی حکومت می کند؟
چه کسی اولین کسی است که بر چه کسی حکومت خواهد کرد؟
چگونه به تغییر سیاسی دست یابیم؟
با چه کسی شروع شد و با چه کسی تمام می شود؟
بنابراین، پیش از جستجو برای یافتن پاسخ، باید در جستجوی یک پرسش صادقانه و درست بود.
بنابراین، فقدان یا بهتر بگوییم فقدان توانایی طرح پرسش صحیح سیاسی، با گذشت چندین دهه، به دلیل دستکاری هایی که استراتژی برای دگرگونی جامعه صورت می گیرد، به راهبردی برای نادیده گرفتن جامعه در مسائل سیاسی و در نظر گرفتن آن تبدیل شده است.
یک روند سیاسی نامشخص که در مبانی عمومی ساده اش به اراده عمومی جامعه مرتبط نیست و با در نظر گرفتن آن ؛ به استعفای داوطلبانه از سیاست به سختی توجه می شود و بنابراین این خلاء ناشی از این استعفای مردمی با توجه به ماهیت ، هم چنین باید از نظر سیاسی پر شود و خلاء آن را نمی پذیرد.
از طرف دیگر به دلیل دستکاری هایی که در یک فرآیند سیاسی نامشخص رخ می دهد دیگر در ساده ترین قوانین آن نیز به اراده عمومی جامعه ربطی وجود ندارد.
اما باید پویایی سنتز سیاسی و ماهیت جامعه در تعامل با آن را به دقت بررسی کرد، و چه از روی دلهره، پذیرش یا رد آن، لزوماً به این نتیجه خواهد رسید که مشکل اصلی عدم ادامه طرح پرسش صحیح سیاسی در الجزایر این است که شکست جامعه محلی در تولید داوطلبانه و بدون مداخله نخبگان سیاسی، ابزاری مصنوعی که تمام سطوح تولید سیاسی را شکل داد.
کشورهایی که از طریق توانایی خود در ایجاد جوامع مدنی و سیاسی قوی، مراحل جدی را در فرآیند ایجاد دموکراسی های واقعی پشت سر گذاشته اند، کشورهایی هستند که در آن ها دموکراسی محلی با به کارگیری هوشمندانه عموم مردم، به طور طبیعی و خود به خود، موفق به ظهور و رشد شده است.
هم چنین بدون توسل به خودنمایی نخبهگرایانه، باید پیش رفت، زیرا ممکن است تصنعی بودن لزوماً برتر نباشد، اما ممکن است ناشی از یک آگاهی عمومی یا یک اشتباه باشد که محتوای آن این است که هرکس دارای مدرک دانشگاهی یا بالاتر باشد، لزوماً یک مخالف سرسخت تر است و یا حتی یک سیاستمدار کارکشته و یک رهبر تواناتر است که باید زمام مسئولیت محلی را به او واگذار کرد.
تجارب بسیاری در میان کشورهای توسعه یافته، با تمرکز بر دموکراسی محلی، منجر به ظهور رهبرانی شده که با چالش های عصر حاضر در گیرند شدند و با دانش عمیق خود از روان و مشکلات پایگاه های توده ای و وضعیت جامعه جنبش نهادی در آن ها، راه حل واقعی و جادویی برای مسائل کشورهای فراملی هستند، به عنوان مثال، در آمریکا، اکثر رهبران آن مقامات محلی در شهرداری ها و ایالت های بزرگ بودند و از طریق پروژه ها در نردبان تولید نخبگان بالا رفتند پیشنهاداتی که ارائه کردند، چه در چارچوب رسمی حزب یا نهادی بودند.
بنابراین، روشن می شود که جامعه شناسی فرآیند سیاسی در بعد محلی آن، موضوعی تعیین کننده در رسیدن به سطوح توانایی مردم برای تمدن و در نتیجه دستیابی به تغییری است که آن ها به دنبالش هستند، در مورد مردمانی که همچنان خود را از این طریق خود را برتر می بینند، اقتدار کشور با اعتقاد به این که انعکاس اراده آن هاست، کسانی هستند که آن را نمایندگی نکرده اند، با توجه به این که از نظر واقعیتی که در حال زندگی کردن هستند، اشتباه کرده که از آن آگاه نیست زیرا نخبگانی پیشرو ایجاد نکردند که در کنترل این واقعیت جدی باشند.
اکثر احزاب سیاسی در الجزایر به جامعه شناسی سیاست توجه ای ندارند و از اهمیت آن آگاه نیستند، تا زمانی که روند سیاسی از روزی که به روند انتخاباتی فصلی تقلیل یافت، به صورت مکانیکی پیش می رود.
برای مثال، با جذب عنصر «نماینده پارلمان»، به معیارهای سنتی مانند قبیله گرایی و وفاداری سیاسی متوسل می شوند، بنابراین، یکنواختی و میانه روی سیاسی به وجود آمد که استعفای مردمی از سیاست را عمیق تر می کند و در نتیجه بی میلی انتخاباتی از آن تا زمانی که دولت را در بنیان مشروع خود تهدید می کند و همچنان این روند گسترش و افزایش می یابد.
نتیجه این که پرسش سیاست در بحران ساختاری آن در الجزایر رخ می دهد و قطعاً این امر در مورد اکثر و حتا همه کشورهای منطقه صدق می کند و این در ناتوانی اذهان عمومی از حضور جدی در صحنه فرآیند سیاسی است که از محیط محلی شروع می شود.
زیرا مرحله شناختی حیاتی و شدید برای امور عمومی است. تلاش برای درک موضوع ملی از طریق آن و نه برعکس، حتا درک این پارادوکس منجر خواهد شد.
برای واژگونی ساختار سیاسی دروغینی که آگاهی آن همچنان توسط نخبگان مصنوعی تداوم می یابد، که وظیفه تضمین تداوم مکانیک پروژه سیاسی خالی از واقعیت و واقع گرایی را بر عهده دارند و به همین دلیل درفرهنگ میانه روی ریشه دوانده است.
پس به عنوان یک امر طبیعی که می تواند همزیستی با آن و پذیرش آن باشد و این حد وسط امروز بیشتر در سطح محلی مشهود بود تا در سطح ملی، و اگر مردم واقعاً آگاه بودند شاید شرایط متفاوت بود، زیرا که خیابان های اطراف آنها مخدوش است، جاده ها فرسوده است، شهرنشینی بدون شهرنشینی است.
اکنون در این شرایط تکمیل یا هماهنگی و هویت همه حوزههای اجتماعی نامشخص است و در ناهماهنگی پوشانده شده، که همه نشاندهنده ویرانی واقعیتی است که شما از تلویزیون یا تصاویر و درگزارشهای روزنامهها مشاهده نمیکنید، اما بزرگ ترین فاجعه این است با توجه به ناکامی اش در تولید نخبگان «محلی» خود و انتظار برای دیدن آن ها که آن را تولید می کنند و برای آن کار می کنند، توسط آگاهی محلی نظارت نمی شود.
منبع: رای الیوم