شناخت مفهوم اصلاح ساختار بدون شناخت دقیق مفهوم ساختار ممکن نیست. به همین دلیل برخی به اشتباه به دلیل کلمه “اصلاح” در عبارت”اصلاح ساختار” آن را بازسازی یا مترادف با اصلاح و اصلاحات (رفرمیسم) تلقی میکنند. در حالی که وقتی سخن از ساختار به میان میاید دایره بحث از اصلاح و اصلاحات به معنای رفرمیستی آن خارج میشود. پس از این درباره وجوه تمایز اصلاح ساختار به مثابه یک استراتژی با دو استراتژی رفرمیسم و انقلاب بحث خواهد شد. اما پیش از آن باید مفهوم ساختار بیشتر روشن شود.
ساختار در لغت به معنی ساخت، ساختمان، ترکیب، سازمان و تشکیلات معنی شده است و در علوم اجتماعی مساوی است با ساخت اجتماعی مشروط به اینکه میان عناصر و اجزای آن، رابطه ای نسبتا ثابت و پابرجا بر قرار باشد. به همین دلیل در بحث پیرامون عاملیت ـ ساختار، ساختار به معنای رویه ها و فرایند های تکرار شونده تعریف میشود و عاملیت به معنای قدرت و اراده فردی برای مقاومت در برابر فشار برای تسلیم شدن به این تکرار است.
در جامعه شناسی سیاسی، ساختار به معنی چینش قدرت و نحوه اعمال قدرت حکومتی بر جامعه به کار می رود. ساختار نشان دهنده چگونگی رابطه میان دولت و جامعه از طریق : 1) نحوه اعمال قدرت حکومتی که ساخت قدرت سیاسی را تشکیل می دهد و 2) میزان اعمال قدرت حکومتی بر جامعه و یا کوشش برای ایجاد دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی است .
در علم حقوق نیز رایج ترین کاربردهای واژه ساختار در حقوق عمومی و توصیف دولت و تشکیلات اداری است . در علوم سیاسی، ساختار به ترتیب و تنظیم نظام مند نهادها و مقامات عالی حکومت برای جریان قدرت و اداره امور یک اجتماع اشاره دارد و این مفهوم مترادف با شكل حکومت است. مطابق این تلقی، ساختار به مفهوم رژیم سیاسی نزدیک می شود و رژیم سیاسی نیز معلول تنظیم و تلفيق نهادها و شیوه هایی است که بر اساس آن قدرت سیاسی اعمال میگردد. در تعریف عملیاتی ساختار می توان گفت عبارت است از: نحوه ترکیب بندی و مهندسی منظم نهادهای مهمی چون رهبری، قوای اجرایی، تقنینی، قضایی و سایر نهادهای مهم هم عرض عالی مانند نیروهای نظامی و امنیتی. ماهیت ساختار عموما از درون حوادث و در اوضاع و احوال متغیر شکل گرفته و تجسم یافته است.
پس منظور از ساختار قدرت مجموعه ای از نهادها و عناصر قابل بررسی اند که قوام نظام سیاسی را سامان بخشیده و به عنوان اجزای اصلی نظام، هر کدام نقش و کارکردهای خاصی را ایفا می کنند و همه آنها مؤلفه های تشکیل دهنده ساختار قدرت به شمار می آیند و نه همه ساختار. به این معنا ساختار مفهومی انتزاعی است که تعین خاصی ندارد و در عین حال نشان دهنده محصول نهایی «سیستم سیاسی» است که مؤلفه های تشکیل دهنده آن را عناصر ساختاری و یا «ساختار قدرت سیاسی» می نامند.”
به تعبیر دیگر، ساختار عبارت است از کل سازمان یافته از عناصر متعدد در ارتباط با یکدیگر به عنوان یک كل. بنا براین ساختار را نباید منحصر و محصور در یک یا چند نهاد دانست. همچنین نباید ساختار را منحصر به سازمان ها کرد، زیرا رویه ها و مناسبات در این سازمان ها است که ماهیت آن را میسازد. شبکه قدرت نیز مفهومی بسیار نزدیک به ساختار است . شبکه قدرت حاصل نوعی چینش مؤلفه های ساخت قدرت، توأم با ایجاد نوعی تقدم و تأخر میان افراد، گروه ها و نهادها است که نظم و آرایش ویژه ای به مؤلفه های قدرت تحمیل کرده و هریک از نهادها را متناسب با ساختار قدرت در جایگاه خود قرار میدهد. بدین ترتیب می توان شبکه قدرت را حاصل روابط و موقعیت هایی دانست که در یک ساختار سیاسی – اجتماعی وجود داشته و به ایفای نقش می پردازند.
آنچه در تبیین شبکه ساختار قدرت سیاسی نظام ها، دولتها و سازمان ها مؤثر واقع می شود، دیدگاه عمومی تحلیل سیستم هاست.
«سیستم» عبارت از مجموعه عناصری است که به هم مرتبط اند. ویژگی های هر سیستم عبارت است از هدف، اجزا، روابط، محیط، منابع، حالت، سلسله مراتب و پیچیدگی. در چارچوب نظریه سیستمی قدرت سیاسی از نقطه نظر ساختاری، ترکیبی از چهار جزء شبکه ارتباطات، عناصر، مرزها و آدله توجیهی(ایدئولوژی) قدرت است. از منظر نظریه سیستم ها انسجام، هماهنگی اجزا و عناصر ساختار قدرت در ایجاد توسعه الزامی است؛ اما اگر عناصر و نهادهای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از انسجام درونی برخوردار نگردند، امکان حرکت مجموعه در مسیر رشد و توسعه امکان پذیر نخواهد بود.
#سعید_مدنی
#اصلاح_ساختار
https://t.me/iranfardamag