وقتی در کشورهای پیشرفته زندگی میکنیم و با مردم آن سامان ارتباط میگیریم، مشاهده میکنیم که یکی از دلایل پیشرفت این کشورها پذیرش خطای بشری و خطاپذیری انسان است. پذیرش خطا، راه را برای اصلاح سبک کار و دستیابی به روشهای جدید میسر میسازد.
حال این پرسش مطرح میشود که چرا این مقوله خطاپذیری بین مردم و مسئولان ما وجود ندارد و گویا این امر یک ذنب لایغفر است. بخشی از روحانیت ما به عنوان یک صنف نیز ازآنجاکه معتقدند احکام آنها، الهی است، این تصور را دارند که اگر بپذیرند خطایی در کارشان باشد، همهچیز زیر سؤال میرود. البته چهرههای ماندگاری مانند علامه محمدتقی جعفری معتقد بود که الان زمان آن رسیده که روحانیت و روشنفکر ما هر دو به اشتباهات خود اعتراف کرده و از زیر بار این مسئولیت، شانه خالی نکنند. به اعتقاد ایشان این دو قشر نباید فرافکنی کنند و روشنفکر همه تقصیرها را گردن روحانیت و روحانیت همه تقصیرها را گردن روشنفکر نیندازد.
به نظر میرسد ریشهیابی این خطاناپذیری به نحوه توشهگیری ما از دین و قرآن برمیگردد. برای نمونه بخشی از مفسران قرآن هبوط انبیا را بهگونهای خاص پیشبینی میکنند. در قرآن داریم که حضرت آدم و زوجش میگویند: پروردگارا ما دو نفر به هم ظلم کردیم و اگر ما را مشمول آمرزش، رحم و شفقت خود قرار ندهی، در زمره زیانکاران درخواهیم آمد.[i] جایی دیگر در قرآن داریم وقتی موسی(ع)، مرد قبطی را بهطور غیرعمد کشت، بلافاصله گفت این عمل شیطانی بود.[ii] خداوند هم به حضرت موسی در سوره طه میفرماید تو آدمی را کشتی، ولی ما تو را از دامی که در آن افتادی نجات دادیم و در معرض آزمایشهای بسیاری قرار دادیم.[iii] وقتی موسی و هارون مأموریت مبارزه با فرعون را دریافت میکنند، فرعون به موسی میگوید مگر تو نبودی که یک نفر را به قتل رساندی؟ فرعون در نظر داشت که موسی(ع) این عمل را انکار کند و از این طریق هم ضربه بزرگی به نهضت موسی وارد آورد و هم به اندیشمندان و اطرافیان خود بگوید که موسی دروغ میگوید و انکارگر است و از این طریق رسالت او را زیر سؤال ببرد. با این وجود موسی با مهارت پیامبرانه خود میگوید آن زمانی که این اتفاق افتاد من از گمراهان بودم و بهروشنی به خطای خود اعتراف میکند.[iv]
خداوند در قرآن مقولهای بهنام هبوط را به انسانها معرفی میکند. خداوند در هبوط به انسان میگوید جایگاه اولیه و ابتدایی شما بهشت خلوص و صفا یا «جنت لقاء» است؛ در همین دنیای زیبا هم میتوان در هرلحظه با خدای خالق آسمانها و زمین ملاقات داشت و به آن جنت لقاء رسید. همچنین خدا به آدمیان توصیه میکند که مبادا دشمنی آشکار شیطان شما را وسوسه کرده و بفریبد که در این صورت در زمره ظالمین درخواهید آمد و از جایگاه خلوص و صفای خود تنزل پیداکرده و هبوط میکنید. طبیعی است وقتی بشر جایگاه طبیعی، تکاملی و صیرورت الیالله را از دست بدهد، با مشکلاتی روبهرو خواهد شد و به اصطلاح سرش به سنگ میخورد و به «دور» میافتد. در این زمان انسان برای برونرفت از این وضعیت و بهدست آوردن جایگاه اولیه خود تلاش میکند. در این وهله است که خدای هستیبخش و آن مهربانترین مهربانان راه برگشتپذیری، اعتصام و چنگزدن به ریسمان الهی را برای آدمیان باز میگذارد.
در مکتب جبر با دترمنیزم که قرآن به آن مکتب شیطان میگوید، خطاپذیری و برگشتپذیری امکان ندارد چراکه وقتی اقدامی وارد تاریخ شد، نمیتوان آن را برگرداند. اینجاست که شیطان با وسوسههای خود راه توبه، انابه و چنگ زدن به ریسمان خدا را میبندد؛ این بدان معناست که راه ریشهیابی و اصلاح سبک کار را متوقف میکند. خداوند در قرآن خطاب به آدمیان میگوید مبادا شیطان شما را در معرض فتنه قرار داده و مانند پدر و مادرتان جایگاه شما را از بهشت خلوص و صفا تنزیل و تنزل دهد.[v] این توصیهای است به بشریت. با این نگاه هبوط یک تازیانه تکامل تلقی شده و با اعتصام و چنگزدن به ریسمان الهی راه بازگشت را برای بشریت باز میگذارد. به نظر میرسد این موضوع یکی از معجزات روشمند قرآن است.
گفته شد یکی از دلایل آنکه خطاپذیری در ما وجود ندارد، شیوه توشهگیری ما از دین و قرآن است. متأسفانه برخی مفسران ما ضمیر فاعل هبوط را به جای دیگر برمیگردانند. این مفسران بر این باورند که اگر بپذیرند که انبیا میتوانند خطا داشته باشند، همه احکام دین زیر سؤال میرود. آیا هنگامیکه صاحبماهی از قوم خود کنارهگیری و در قدرت مطلق خداوند تردید کرد[vi]، این عمل یک هبوط تلقی نمیشود؟ آیا او بلافاصله در این وادی ظلمت ندا سر نداد و به ریسمان خدا چنگ نزد؟ و مگر نگفت که خدایا الهی جز تو نیست و تو منزهی از اینکه من هر تصوری نسبت به تو داشته باشم؟ آیا خداوند دعای او را مستجاب نکرد و او را از وادی غمی که در آن بود نجات نداد؟ آیا خداوند این رویه را برای همه مؤمنان ارزانی نمیدارد؟ آیا نمیتوان تعبیر کرد که با این روش خداوند میگوید ما همه مؤمنان را نجات میدهیم.
در جای دیگر در قرآن آمده که پیامبر در روش خود برای دعوت به اسلام، در حال مذاکره با اشراف قریش بودند. در این هنگام شخصی نابینا به نام ابن اممکتوم به سمت پیامبر رفته و طلب موعظه میکند. این سؤال برای پیامبر اکرم (ص) مطرح میشود که بین اشرافی که در آن لحظه موعظه میکرده و آن شخص نابینا کدامیک را ترجیح دهد. خداوند در خطاب به پیامبر روشی را مطرح میکند و میگوید اولویت با نابینایی است که حاضر و آماده آمده و برای تقویت جایگاه خود از پیامبر طلب موعظه میکند. با این پیام خداوند، این نابینا، نسبت به پرداختن به جذب اشراف قریش که البته آن هم مهم بوده، اولویت داده میشود. در روایات آمده که پیامبر بارها گفته است که خداوند ابن اممکتوم را رحمت کند که موجب رشد من شد.[vii] متأسفانه در بعضی از تفاسیر گفته میشود حتی این آیه نیز خطاب به شخص پیامبر نبوده است. این در حالی است که هبوط و خطاپذیری و بازگشتپذیری راه را برای پیشرفت و تکامل و توسعه بشر باز میکند.
نمونه این روند را در تاریخ معاصر منطقه نیز دیدیم. وقتی در جنگ 1967 اعراب از اسرائیل شکست خوردند مرحوم جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر نخست این شکست را پذیرفت و دوم اینکه به خطای خود اعتراف کرد و استعفا داد تا ملت مصر فرد دیگری را برای ریاست جمهوری انتخاب کنند. در خطاپذیری نیروی عظیمی نهفته است که میتوان آن را لطف خدا نامید. در پی این خطاپذیری عبدالناصر، ملت مصر به خیابانها ریختند و در یک حرکت رفراندومگونه از او خواستند مقام ریاستجمهوری را بپذیرد. صداقت نیروی عجیبی ایجاد میکند؛ honesty is the best policy صداقت بهترین خطمشی است. در تاریخ معاصر ایران زندهیاد مهندس عزتالله سحابی یک چهره ماندگار و خطاپذیر است. سخنان زیادی در مورد شخصیت ایشان گفتهشده است، ولی به نظر من آنچه موجب ماندگاری و محبوبیت او شده، همانا روحیه پایدار او یعنی صداقت، خطاپذیری و بازگشتپذیری اوست چراکه خداوند توابین را دوست دارد إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ و یحب المتطهرین.[viii]