برای ناظرین خارج از آمریکا قطعا غامض است که وزن و جایگاه لابی ها و مراکز قدرت در آن جامعه را بخوبی بسنجند. ممکن است این پیش فرض وجود داشته باشد که کشور آمریکا مثل هر جامعه دیگری است، فقط در معیار بزرگتر– ولی این طور نیست. دولتمردان (نمایندگان کنگره و یا کابینه رئیس جمهور) به عنوان نمایندگان منتخب مردم، قدرت کامل، لازم و مستقل برای طراحی سیاست های کشور نداشته، و در نهایت مجبورند که با لابی ها به تفاهم برسند. از طرفی، لابی ها در حقیقت نهادهای قدرتمندی هستند که پاسخگو و منتخب مردم نبوده ولی سرمایه کلان در اختیارشان هست. از طرف دیگر، هر سیاستمداری برای کمپین انتخاباتی خود به سرمایه چشم گیری محتاج است که باید به نحوی آن را برای کمپین خود فراهم کند. ساختار اوبر- کاپیتالیسم جامعه آمریکا، شرایط فرهنگی خاصی را ایجاد می کند، که مردم این مناسبات را طبیعی پنداشته، و درک و اعتراضی به آن مناسبات غیر دموکراتیک نداشته باشند. از همین جهت است که بسیاری از جامعه شناسان، خصوصیت دموکراتیک جامعه آمریکا را محدود شمرده و فرآیند پلوتوکراسی ( زرسالاری) را برجسته می شمارند. از آن جا که پلاتفرم کاندید حزب دموکرات برنی سندرز خواهان تحولات رفرمیستی و دموکراتیک بود، لابی ها طبیعتا موضع مثبت و خوشی نسبت به وی نداشتند. اگر سندرز منتخب حزب دموکرات می شد، برنامه وسیع آچمز کردن وی بوسیله لابی ها و مراکز قدرت آغاز می گشت. زمانی که وی در رقابت پیش انتخاباتی شکست خورد و کنار گذاشته شد، توجه جدی «سیستم قدرت» به سرنوشت انتخابات کاسته شد، چرا که در طول تاریخ معاصر آمریکا، قدرت همواره توانسته است که از ظهور برنی سندرز ها و آن گفتمان جلوگیری نماید. در این انتخابات ریاست جمهوری، بعضی از لابی ها با صدای بلند حضور داشته، و برخی دیگر از لابی ها غیر مستقیم و بی صدا عمل می کنند.
عربستان سعودی به اطاق های فکر و نهاد های اندیشکده در آمریکا در سطح وسیع پول و دولار وقف می کند. به صندوق اوقاف معتبر ترین دانشگاه ها کمک مالی کرده، به بیناد های مختلف مثل بنیاد کلینتون کمک مالی می کنند. عربستان با بوجه نجومی برای تسلیحات نظامی، و از طریق خرید اسلحه، سرمایه زیادی را به طرف اقتصاد آمریکا سرازیر می نماید– امسال بودجه نظامی عربستان از روسیه سبقت گرفت. کمک به فعال کردن کارخانجات اسلحه سازی، اشتغال ایجاد شده، و نوعی سرمایه گزاری در آمریکا تلقی می شود. به عبارت دیگر، به همه مراکز و بازیگران اعانه و پول داده می شود.
به طرق مختلف دیگری نیز سرمایه مالی به اقتصاد آمریکا سرازیر می شود. مدت هایی است که کشور های قطر و عربستان به عنوان سرمایه گزاری، اوراق قرضه دولتی آمریکا مثل، Treasury Bonds و Treasury Bills را می خرند. در ضمن، آن ها سهام های بنگاه های مختلف خصوصی را نیز می خرند Equities Trading ، و بدین وسیله با سیستم مالی آمریکا مرتبط شده اند. در کنار آن، مثل کشور نوروژ، کشورهای قطر و عربستان پول نفت را در صندوق معینی در ساختار Sovereign Fund نگه داشته ، و از آن طریق نیز بخشی از سرمایه به بدنه اقتصاد آمریکا منتقل Park می شود. همه این ها، امتیاز و کمک به اقتصاد آمریکا می باشد.
ولی چند مثال ملموس ممکن است که موضوع را بهتر ترسیم کند. چندی پیش شاهزاده عربستان ولید بن طلال حدود 6.6 درصد سهامفاکس نیوز (دست راست ترین و صهیونیست ترین خبرگزاری) آمریکا را خریده بود – که سال گذشته اکثر آن پکیج سهام فاکس را فروخت، و فقط 1 درصد را نگه داشته. روزنامه گاردین اعلان کرد که شاهزاده ولید همواره از روپرت مرداک سهام دار اصلی فاکس حمایت کرد (1). ولی مهم تر اینکه، ولید طلال بزرگترین سهام دار سیتی بانک Citigroup آمریکا می باشد. به عنوان مثالی دیگر، شرکت نفت سعودی آرامکوAramco ، غنی ترین شرکت نفتی دنیا، امسال اعلان کرد که بخشی از آن را در بازار سهام خواهد فروخت. متخصصین بازار نفت، ارزش آرامکو را در حدود کمی بیش از 2 تریلیون دولار تخمین می زنند. مقامات سعودی اعلان کرده بودند که در دو سال آینده 5 درصد آن به فروش خواهد رفت که برابر است با 100 میلیارد دولار.
فروش سهام در این میزان در بازار بانکی و مالی دنیا کار ساده ای نبوده و نیازمند مشاورین متخصص می باشد، در نتیجه این امور به بانک های سرمایه گزاری و شرکت های غول پیکر امور مالی متحول می شود. شرکت های آمریکایی همچون Citigroup و یا J.P. Morgan ، و یاMorgan Stanley، و یا Goldman Sachs. این بنگاه ها مشاوره می دهند که مثلا کشوری چون عربستان چگونه سهام صادر کرده و آن ها را بفروشد، و یا قوانین حقوقی آن معاملات را برای مشتری (آرامکو عربستان) تشریح می کنند، و یا برای فروش آن سهام ها، مشتری (آرامکو عربستان) را با خریداران سهام ها مرتبط می نمایند. بانک های اصلی سهام ها را خریده و بعد به دیگران و زیرمجموعه ها می فروشند. بنگاه های مشاور دهنده امور مالی نامبرده بالا، از هر دو طرف معامله کمیسیون دریافت می کنند. برای فروش 100 میلیارد دولار از شرکت آرامکو عربستان، کمیسیون 0.6 در صد (برابر با 600 میلیون دولار) به شرکت های مالی آمریکا برای سرویس مشاوره تعلق می گیرد. این نوع ارتباطات مالی (به عنوان مثال)، روابط این دو کشور را تقویت می کند.
در عین حال، همکاری استراتژیک بین آمریکا و عربستان همواره عمیق و منسجم بوده است. بعنوان مثال، در برنامه های بحران سازی اکنون در سوریه و قبلا در نیکاراگوئه و افغانستان، کشور عربستان یک همکار قابل اتکای آمریکا بوده است. زمانی که که دولت رونالد ریگان می خواست بطور محرمانه با برنامه های بحران سازی دولت ساندانیستا در نیکاراگوئه را سرنگون کند، عربستان به نیابت از ریگانبه شورشیان کونترا کمک مالی نموده بود.
بطور مشخص روابط هیلاری کلینتون با عربستان بهتر از دولت اوباما هست و خواهد بود. در این راستا، سیاست خارجی دولت خانم کلینتون نسبت به خاورمیانه هم بیشتر با عربستان همخوانی دارد. برای اینکه رقیب انتخاباتی خود را بکوبد، ترامپ یک الی دو بار صحبت انتقادی در مورد عربستان داشته است، ولی معاونش مایک پنس، بر عکس ترامپ حامی سیاست خارجی بوش، چینی و هیلاری است. پس در صورت پیروزی ترامپ در انتخابات، عربستان و شیخ نشین های خلیج فارس نباید از این بابت نگران باشند.
بطور خلاصه می شود گفت که لابی عربستان با رأس ساختار قدرت در آمریکا مرتبط بوده، و فاقد هر نوع پایگاه اجتماعی در جامعه آمریکا می باشد. بخاطر همان نبود پایگاه اجتماعی در آمریکا است که علی رغم وتو پرزیدنت اوباما، 97 درصد نمایندگاه کنگره به مصوبه شروع دادگاه خسارت علیه عربستان رای دادند. در مقایسه با آن، آیپک لابی قدرتمند اسرائیل در آمریکا در اواخر قرن بیستم یک پایگاه اجتماعی قوی در جامعه بنا ساخته است. طرفداران آیپک در جامعه آمریکا بسیار متشکل هستند، و به عنوان عقل واحد عمل می کنند. این لابی می تواند هر سال 6 هزار نفر را در کنگره سالیانه اش در ماه می دور هم جمع کند. بسیاری از سناتورها، نمایندگان کنگره، و استاندار هایی که به آینده سیاسی خود اهمیت می دهند، در آن کنگره سالیانه حضور پیدا می کنند. تنها کاندید ریاست جمهوری که در تاریخ معاصر از آیپک تمسک جویی نکرده و در کنگره شرکت نکرده، برنی سندرز بود.
لابی اسرائیل در آمریکا، چند دفتر در یک ساختمان در گوشه شهر واشنگتن نیست. بلکه لابی اسرائیل یک فضای فرهنگی حاکم در کل جامعه آمریکا است. بسیاری از این بخش از نظر سازان در برنامه های تحلیلی تلویزیون ها، و جرائد مختلف حضور و گفتمان غالب دارند.
لابی های اسرائیل فعال در آمریکا – مثل آیپک – به جناح راست اسرائیل متصل می باشند، و این فضای مانوور سیاستمداران آمریکایی را بسیار محدود می کند. در عین حال باید متذکر شد که بسیاری از آمریکایی های یهودی تبار لیبرال در مطبوعات بطور منفرد از مذاکرات برجام حمایت کردند.
استنباط اشتباهی است که فکر کنیم، لابی اسرائیل فقط یک سازمان (مثل آیپک)، و یا چند اطاق فکر می باشد. مقامات سازمان آیپک در دولت آمریکا بطور مستقیم مسئولیت کاری نمی گیرند. ولی افراد شبکه نومحافظه کاران (نئوکان های) که در مقام نهاد های استراتژیک بین المللی و امنیتی دولتی و غیر دولتی مشغول اند، در خدمت همان هدف غایی می باشند. { برای شناسایی دقیق پدیده و شبکه نومحافظه کاران آمریکا رجوع کنید به مقاله نگارنده با عنوان «تبارشناسی ایدئولوژی گروه بودش- راست جدید آمریکا»؛ دوماهنامه چشم انداز ایران، شماره 17، آذر ماه 1381}
وقتی دونالد ترامپ در رقابت های پیش انتخاباتی بعنوان نماینده حزب جمهوری خواه انتخاب شد، تعدادی از شخصیت های نومحافظه کار (نئوکان) اعلان کردند که از کاندید حزب خودشان حمایت نکرده و از هیلاری پشتیبانی خواهند کرد. در زبان “مودب” واشنگتن، عقاب های جنگ طلب را Internationalist خطاب می کنند. نومحافظه کاران بطور پراکنده و متناقض موضع نمی گیرند، و از آنجا که تشکیلات منضبطی بوده، بصورت دیسیپلینه پیام می دهند، هرچند گه کاهی بطرز خاموش. اواخر مشاهده می شود که عوامل نومحافظه کار ( نئوکان) مدتی است که نسبت به حمایت از هیلاری در ملاء عام سکوت اختیار کرده که در این مقطع حساس، مبادا هیلاری یک چهره و ایماژ جنگ طلب پیدا کند– به عبارت دیگر، با چراق خاموش حرکت می کنند. یادآوریم که در کمپین انتخاباتی شان، برنی سندرز و دونالد ترامپ به این وجه هیلاری پرداخته و حساسیت ایجاد کرده بودند.
این در حالی است که بعضی از « لیبرال های عقاب» (مرتبط به حزب دموکرات) به شکل علنی، سیاست خارجی نوین و متفاوتی از پرزیدنت اوباما را مطرح می کنند. مارتین ایندیک Martin Indyk از صهیونیست های استرالیا بود که در دولت اسرائیل مشغول به کار شد. سپس، در آمریکا مدارک شهروندی وی را با عجله ترتیب دادند که وی در زمان دولت بیل کلینتون بتواند در وزارت خارجه قرار گرفته و معاون مادلین آلبرایت شد. اکنون وی یکی از مدیران اطاق فکر Brookings Institution می باشد. روزنامه واشنگتن پست (2، اکتبر، 2016) چند روز پیش از وی نقل قول می کند که “هژمونی (سلطه) آمریکا که بعد از جنگ جهانی دوم بنا شد، اکنون در خطر است. نکته اینجا است، که چگونه آن را بازسازی کنیم.” (2). خانم مادلین آلبرایت از اطاق فکر استراتژیک Atlantic Council نیز در قالب بیانیه ای مواضع شبیه به آن را نسبت با خاورمیانه منعکس نمود(همان). واقفیم که آلبرایت به شخص هیلاری و عقاب های حزب دموکرات نزدیک است. اطاق فکر استراتژیک دیگری بنام Center for American Progress –که به تشکیلات حزب دموکرات نزدیک می باشد– در همین ماه اکتبر گزارش تحلیلی منتشر کرده و اعلان نمود که در مقابل نفوذ ایران باید ایستادگی کرد، و سیاست خارجی پرزیدنت اوباما در خاورمیانه تغییر داده شود (همان).
نومحافظه کاران ( نئوکان ها) همواره بر آن بوده اند که از نظر تئوریک، سیاست سطله جهانی آمریکا Pax Americana را به منافع صهیونیسم گره زده و آن دو را در یک راستا ترسیم نمایند. در طول کمپین انتخاباتی خود، دونالد ترامپ صحبت های پراکنده ای در مورد سیاست خارجی کرده که گاه متناقض بوده، و یک خط سنجیده را دنبال نکرده است. در نتیجه، اعتمادی به سیاست وی بعنوان یک بستر حساب شده و منسجم ایجاد نشده. از یک طرف قول باطل کردن قرارداد برجام را می دهد، و از طرف دیگر، نکاتی را در مورد روسیه، پوتین، پیمان ناتو، خاورمیانه، و سوریه، منعکس کرده که پارادایم واشنگتن ( تشکیلات رسمی سیاست خارجی) و نومحافظه کاران از وی فاصله بگیرند.
راست های مذهبی، بنیادگرایان مسیحی Evangelicals– در حدود چهار دهه اخیر، حزب جمهوریخواه از نظر فرهنگی و اجتماعی یک گفتمان متصلب و جزمی را پرورش داده، و در این راستا با بنیادگرایان مذهبی ائتلاف سیاسی برقرار کرده است. حزب جمهوری خواه فرهنگ راست را به راه انداخته تا برای تحریک طبقه کارگر سفید پوست که بخاطر مسائل فرهنگی، به پلاتفرم اقتصادی جمهوریخواهان رای بدهند –که در حقیقت به نفع 5 در صد بالای جامعه است . پس بنیادگرایان مذهبی یکی از مهره های ائتلاف محافظه کاران شده اند. سال ها پیش نویسنده و تاریخ دان معروف آمریکا گور ویدال Gore Vidalمقاله ای در هفته نامه مترقی Nation نوشت، و خطاب به رهبران نومحافظه کار گفت که شما بخاطر حمایت بی حد و مرز از اسرائیل حتی با بنیادگرایان ناخوشایند همراه شده اید. برای بنیادگرایان مذهبی مهم است که چه نوع قاضی هایی به دادگاه ها منتصب می شوند، چرا که تصمیماتی دادگاهی، بسیاری از قوانین و سیاست اجتماعی را شکل می دهد. لابی Evangelical مستقیما از ترامپ حمایت کرده، و مخالف شدید مواضع لیبرال اجتماعی/فرهنگی هیلاری هستند. انتخاب مایک پنس برای معاونت ترامپ، هدیه ای به بنیادگرایان بود.
بنگاه های بیمه بهداشتی private health insurance companies که برای شهروندان آمریکایی پوشش بیمه فراهم می کنند، از بخش خصوصی بوده، و برای آن ها سرویس بهداشت برای مردم به عنوان کالای انتفاعی محسوب می شود. در مقایسه با دیگر کشورهای پیشرفته صنعتی دنیا، همواره بخشی از مردم آمریکا در دهه های اخیر از بیمه بهداشت محروم بوده اند. در دهه 1980، سناتور ادوارد کندی( برادر کوچکتر جان اف کندی) از ایلات ماساچوست، به دنبال آن بود که برنامه بهداشت همگانی را دنبال کند. ولی جامعه آمریکا «بهداشت همگانی» را رادیکال حساب می کرد، و وی موفق نشد. در سال های 1993 ، که بیل کلینتون بعنوان پرزیدنت در کاخ سفید مستقر بود، همسر خود هیلاری کلینتون را مامور کرد که برنامه بهداشت همگانی را دنبال کند. شرکت های توانمند بیمه بهداشت، برنامه هیلاری کلینتون را در آن زمان آچمز کرده، و جلوی عملی شدن آن را گرفتند. آگاه بر این سابقه و زمینه ، پرزیدنت اوباما دریافته بود که موفقیت برنامه بهداشت اش در گرو هماهنگی با بخش خصوصی است. هیلاری از برنامه بیمه بهداشت اوباما Affordable Care حمایت کرده، و گویا با بنگاه ها به یک تفاهم و دتانت رسیده باشد.
ترامپ در شناساندن مواضع خود و پلاتفرم اش – نسبت به همه مسائل – خیلی ابهام انگیز است. از طرفی وی شخصا شناخت و دانش کافی در این موارد ندارد، و از طرف دیگر، خیلی راحت تر است که یک کاندید خود را به مواضع مشخص متعهد نکرده، و در کمپین انتخاباتی خود بصورت شعاری فقط یک موج و سپهر احساسی در مردم ایجاد نماید: که “من ناجی حق پایمال شده شما هستم”، همین. ترامپ از یک طرف برنامه بهداشت اوباما انتقاد شدید کرده، ولی در عین حال غیر مستقیم القا می کند که همه شهروندان باید دسترسی به بهداشت داشته باشند. مردم و بنگاه های بخش خصوصی نمی دانند که این مواضع متناقض را چگونه تعبیر نمایند که آیا نسبت به برنامه دولتی بهداشت، موضع دموکراتیک چپ (بهداشت عمومی) دارد، یا برنامه سنتی جمهوری خواهان (خصوصی سازی) ؟
شرکت های نفتی ، و شرکت های داروسازی pharmaceutical companies از دیگر لابی های قدرتمند در آمریکا هستند که در این انتخابات صدای بلندی نداشته اند. در سال های گذشته این استنباط وجود داشت که شرکت های عظیم نفتی می توانند در سیاست خاورمیانه تاثیر گذار باشند. ولی در رابطه با ایران، در دو دهه گذشته، بطور تعجب آوری ثابت شد که شرکت های نفتی مغلوب سیستم سیاست تحریم { محور، لابی اسرائیل– نومحافظه کاران– کنگره } بودند.
لابی اسلحه ، (N.R.A.), National Rifle Association بر آن است که برای فروش سلاح های گرم به شهروندان شرایط آزادی بی حد و مرزی داشته باشد. در این راستا، لابی اسلحه به ماده دوم متمم قانون اساسی تکیه دارد. پلاتفرم حزب دموکرات ها معتقد است که برای امنیت جانی افراد جامعه، سیستم قانونی نیازمند حداقل نظارت حقوقی می باشد. چند سال پیش پرزیدنت اوباما متن مصوبه ای در این مورد به کنگره فرستاد، و نظرسنجی ها نشان می دادند که 75 درصد مردم از این مصوبه حمایت می کردند، ولی قدرت لابی N.R.A. به حدی بود که اکثریت نمایندگان کنگره مخالف مصوبه اوباما رای داده، و قطعنامه تصویب نشد. در این انتخابات لابی اسلحه از ترامپ حمایت کامل کرده، و مخالف شدید هیلاری کلینتون می باشد.
برای یک شناخت کلی از سیطره لابی ها در حوزه سیاسی آمریکا می شود به یک مثال دیگر اشاره کرد. روزنامه نیویورک تایمز چند روز پیش (26، اکتبر 2016) مطلبی را منتشر کرد که بنگاه عظیم ارتباطات AT&T ، حدود 100 لابی گر ثبت شده واشنگتن در اختیار دارد. این مقاله می افزاید که در انتخابات امسال، لابی این شرکت در بین 100 سناتور آمریکا، به 85 سناتور حمایت مالی کرده است، و از بین 435 نماینده مجلس، به 374 نماینده کمک مالی کرده است (3).
ساختار شکنی «سیستم قدرت» در جامعه آمریکا پیچیده بوده، و بیش از جمع تعداد همه لابی ها می باشد. در این چارچوب، مشاهده می شود که که هیچ لابی با سیاست خارجی و سپهر غالب آن موضع مخالف نمی گیرد.
(در این مقاله واژه هایی به انگلیسی نگاشته شده که خوانندگان در صورت علاقمندی بتوانند مقولات را در شبکه اینترنت بطور مستقل جستجو و تحقیق نمایند)
——————————
منبع: اعتماد