این خون مسئولیت می‌آورد

ستار رفت تا این تلنگر را بر ذهن و روح های خسته مان وارد کند که این سرا را سزا بیش از این است. برای ساختن این سرا خون زیاد ریخته شده، رنج فراوان کشیده شده و به قول شاعر« ما برای اینکه ایران کشور خوبان شود رنج دوران برده ایم». این خون ها از آغاز تا کنون مسئولیت می آورد.

مادرش او را خداداد نامیده بود. زمانی که از بستر بیماری در دوران نوجوانی نجات یافت مادر فرزند را هدیه ای از جانب خداوند دانسته بود. خواهرش برادر خود را سیاوش ایران زمین می داند. همو که خونش باید برای نجات ایران بر زمین ریخته می شد. مویه های مادر و دختر از سر عجز نیست آنها به ستارشان افتخار می کنند. ستار اهل سازش نبود. آخرین نوشته هایش نشان داد چندان اهل در لفافه سخن گفتن و از پشت کلمات پیچ در پیچ پیامش را رساندن نیست.

او به صراحت از وضع اقتصادی کشور و فقر و گرانی سرسآم آور و استفاده ابزاری از دین و رشد نابرابری و زندان های پر از نخبه کشور گلایه می کند. مسئولان ارشد نظام را مورد خطاب قرار می دهد و در برابر تهدیدها و پذیرش سکوت بر صحت گفتار و نوشته هایش تاکید می کند.

ستار، رباط کریم، شکنجه، کشته شدن، دفن مخفیانه اینها همه واژه هایی هستند که در سرزمین ما هر یک برای خود بار معنایی خاص دارند. ستار نشان وفاداری به ایران است.یادآور دلاوری های ستار خان در مشروطه و عشق او به آزدی ایران است. رباط کریم نشان از حاشیه مچاله شده ایران است. شکنجه نشان از هتک حرمت انسان و کشته شدن یا همان که ما شهادت می نامیم، ریخته شدن خون بی گناهی به جرم حق گویی و خود تلنگری در فضای رخوت است. دفن مخفیانه اوج پایمال کردن حقوق انسانی است.

قصه ستار قصه دردناکی است که بارها روایت شده است. خون ستار نه اولین خون حق گویان ایرانی بوده و نه آخرین آن. گویی سرنوشت مقرر کرده این سرزمین برای رسیدن به آزادی تاوانی سنگین پرداخت کند. ستار هم در ردیف این آزادیخواهان است. او آن چنان شفاف عمل کرده و نقطه نظرات خود را بیان کرده که نیازی نیست در موردش اغراق شود. قطعا او هم انسان است؛ هم سفید و هم سیاه. هم نقطه قوت دارد و هم نقطه ضعف. اما ستار علاوه بر این خصوصیت انسانی از ویژگی ای استثنایی نیز برخوردار است. او در محله های فقیر رباط کریم نوشته هایی می نویسد که کاملا به روز هستند. از فاصله طبقاتی و فقر مردم شکوه می کند، از سیاست خارجی که در خدمت مردم نیست، از استفاده ابزاری از دین و مصیبت های دیگر می نویسد. او شهروند- روزنامه نگار و کارگر ساده ای است که بدون پیچیدگی دردهای جامعه اش را خیلی خوب روایت می کند. او اصلا خود بخشی از این درد است و به همین دلیل خواهرش می گوید ستار لیسانس درد داشت، فوق لیسانس درد داشت و دکترای درد داشت.

ستار در برابر تهدیدها مقامت می کند و به اعتقاد خودش آنچه را که می دید می نوشت. حاضر به سکوت و دست کشیدن از کار خود هم نیست. ستار قلم پرداز کلاسیک صرف نیست. اما در بطن مصیبت های این مردم است. خود کارگری است که وظیفه دارد نان آور خانه و تکیه گاه مادر بیمارش باشد وستونی برای خواهرش.

او خود درد را لمس کرده و از عمق زخم هایی که بر جامعه سیطره یافته به خوبی آگاه است. ستار می داند که چه بنویسد و برای چه کس باید بنویسد. خیلی ها در دل کتابخانه ها از درد مردم می نویسند اما ستار در بطن دردهای مردم از درد مردم می نویسد. او حق دارد اعتراض کند. حتی اگر این اعتراض با ادبیاتی تند بیان شده باشد.زیرا به خوبی اشاره می کند چگونه فقر امکان رشد انسان را سلب می کند. چگونه فضای بسته سیاسی و اقتصادی کشور را از توسعه محروم می کند. چگونه استفاده ابزاری از دین، دین را نابود می کند .

می توانیم در روش با ستار موافق نباشیم، می توانیم روش های متفاوتی داشته باشم. حتی ستار شاید در میان ما مخالفانی هم داشته باشد. زیرا که بحث روش است و نه محتوی؛ اما شاید همه بتوانیم متفق القول باشیم که ستار شیدا بود. شیدای آزادگی . این طبیعت متفاوت انسان ها و شرایط اقتصادی و اجتماعی شان است که یکی را محافظه کار ودیگری را بی پروا، یکی را معتدل و یکی را انقلابی می کند. ما باید همه همدیگر را به رسمیت بشناسیم. هم چنانکه ستار عصیان گر را باید به رسمیت بشناسیم. او تحمل ماندن را نداشت. به همین خاطر است که در آخرین مکالمه ها و نوشته هایش می گوید مردن به این ماندن شرف دارد.

داستان ستار همه ویژگی های یک تراژدی را دارد. قهرمان برخاسته از درد و رنج انسان در برابر خدایان می ایستد و شکوهمند و دردمند بر خاک می افتد تا سکوت کنندگان و مخاطبانش را امید، نیرو، ترس و ترحم دهد. این ایستادن در دورانی که خستگی و رکود و رخوت جامعه را فرا گرفته تلنگری بزرگ است برای یادآوری اینکه انسان می تواند علیه بردگی باشد.

ستار در دورانی سخت و سیاه سطر پایان این تراژدی را نوشت و رفت . اکنون هم لازم نیست همه سرنوشتی مشابه ستار داشته باشند. درس ستار صرفا کشته شدن نیست . مویه و افسوس و زاری تنها مرهمی بر زخم هایمان است. ستار نه اولین شهید ایران و نه آخرین شهیدش خواهد بود. او هم به روح های بزرگی پیوست که در خاک نماندند. آنها که به قولی ایستاده مردن را بر زیستن در ذلت برتر می دارند. اما این ایستاده ها از ما مرگ نمی خواهند. آنها فدا شدند تا تلنگر بزنند بر تعهدمان. تعهدی که گاه گاه در فضای سنگین یاس و ناامیدی فراموش می شود، زیر آوار روزمرگی ها له می شود و در جامعه ای استبداد زده زیر بار خودخواهی ها مدفون می شود. قرار نیست همه مانند ستار همچون صاعقه ای در دل شب بدرخشند و زنهار بر خفتگان دهند اما قرار است بر تعهد مان بر خون ستار بایستیم.

حتما لازم نیست روش یا ادبیات ستار را داشته باشیم بلکه مهم همان صداقت ستار است و تعهد اوست به آزادی. قرار نیست همه رفتنی ستارگونه داشته باشند، مهم این است تا چه اندازه حاضریم برای ایران و مردمش مایه بگذاریم؟ تا چه میزان حاضریم از خودخواهی های مان به نفع دیگران بگذریم؟ تا چه اندازه حاضریم بخشی کم یا زیاد از داشته های مان را صرف جامعه بحران زده مان بکینم؟ بحران هایی که خود نیز بخشی از آن هستیم.

ستار رفت تا این تلنگر را بر ذهن و روح های خسته مان وارد کند که این سرا را سزا بیش از این است. برای ساختن این سرا خون زیاد ریخته شده، رنج فراوان کشیده شده و به قول شاعر« ما برای اینکه ایران کشور خوبان شود رنج دوران برده ایم». این خون ها از آغاز تا کنون مسئولیت می آورد. قرار نیست خون با خون پاسخ داده شود اما قرار است حرمت این خون ها پاس داشته شود. شاید خون ستارها با تلاش یک یک ما در حد توان مان برای کاستن از درد و رنج مردم سرزمین مان پاس داشته شود. به خصوص اینکه این روزها و روزهای آینده شرایط هم میهنانمان سخت تر از قبل هم خواهد شد.

مطالب مرتبط

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

تاملی بر راهبرد سیاسی - نظامی و نگرش ژئوپولیتیک ایران و اسراییل

سران جمهوری اسلامی بنابر تحلیل هایی که کارشناسان سیاست بین المللی آن ارائه می دادند، از درک شکل گرفتن فضای نوین زور و قلدری غافل ماندند و در عمل بی توجه به واقعیت های ژئوپولیتیک نوین و غافل از اهمیت اصل موازنه نیروها بودند، و بر این پایه از یکسو به گسترش شبکه «محور مقاومت» و آوردجویی با حریفان مختلف دست زدند، و ازسوی دیگر بی محابا به فعالیت نگرانی آفرین غنی سازی در سطح بالا ادامه دادند.
افسوس که جمهوری اسلامی توانایی عبرت گرفتن از شکست های خود را ندارد، و شکست را پیروزی قلمداد می کند، و تحقیر شدن را سربلندی وانمود می نماید.

مطالب پربازدید

مقاله