خانم اعظم_طالقانی هم ازقافله استبداد ستیزان رفت. او براستی اعظمی بود ازجامعه زنان.
چه اندوهبار است که گرگ اجل یکایک از این نسل می برد وما با قدمها ودستان خویش یکایک،بهترین انسانهای دوران را بدرقه گورستان می کنیم ومنتظر مسافران بعدی می مانیم که بی شک خود نیز دیر یا زود مسافر این قافله خواهیم بود.
اگر بخواهیم فهرستی از زنان نامی ایران را بشماریم بی تردید #عظم_طالقانی ازبرجسته ترین انهاست.پیشینه مبارزات وزندان وشكنجه های او در رژیم پهلوی بر کمتر کسی پوشیده است وحاجتی به تکرار نیست اما پس ازانقلاب او درخشانتر است. انقلابی که بیش از همه وامدار کسانی چون او بوداما دیگرانی رشته اش را بدست گرفتند که میراث خوارش بودند.
اعظم طالقانی دینداری،آزادیخواهی ومبارزه با استبداد را توامان داشت وهیچیک را قربانی دیگری نکرد.اصالت وهویت برای او معنایی روشن داشت.
در جامعه مدنی ایران”جامعه زنان انقلاب اسلامی” قدیمی ترین نهادی است که از اوایل جمهوری اسلامی تاسیس کردوتاکنون ادامه دارد.بسیاری ازما دیده ایم که سالهای مدیدی هر روز عصر را تا پاسی از شب در این مؤسسه مي گذراند.گرچه نهادی بیشتر قایم به فرد بود اما مکانی بودکه فرصتهای فراوانی برای مغضوبان وسوته دلان فراهم می کرد که گردهم آیند و از غربت به درآیند،نشست های تحلیلی وآموزشی فراوانی از دگرباشان برپا کرد و بروندادهای ارجمندی داشت که مجموعه خاطرات ارزشمند مهندس سحابی ازجمله آنها بود.
بسیاری نمی دانستند که او درتمام این سالهاي پر تلاش،لحظه ای مسئولیت مادری فرزندی که تمام وقت نیاز به مراقبت داشت واکنون مردی دردهه پنجاه است را فروگذار نکردوبا ویلچر به همراه خودش به موسسه وجلسات می برد.اگر همه انچه گفته شد برای یک مادرفضیلت بود اما باتوجه به آگاهی از بار گران این مسئولیت كه توانمندی بالایی می طلبید توجه ويژه ايشان به مسائل اجتماعي وحضور مستمر در حزب و وظايف مدني وخيريه اي عظمت همت او را که براستی اعظمش می ساخت بیشتر نمایان می کند.هنگامی که خبر پروازش رسید نخستین مسئله ای که به ذهنم هجوم آورد این بودکه ازاین پس چه کسی صادق بيمارش را به دندان می کشد وتفرج می برد وتیمار می کند.
اعظم طالقانی گرچه در آغاز بانام پدرش شناخته می شد اما خود نیز درطول اعتبار پدر به جایگاهی مستقل وستودنی دست یافته بودوبه مثابه اعظم شناخته می شد.
او سرمایه اجتماعی اش را درست وبجا وسنجیده استفاده می کرد،نه می گذاشت ناصالحان وقدرتمندان مصادره اش کنند ونه می گذاشت ذخیره روزهای مبادا باشد بلکه دائم در حال سودرسانی و کنشگری بود.کاش برخی زنان دیگر راه او را می رفتند وسرمایه اجتماعی شان را برباد نمی دادند وچون او در میان مردم و در دل زنان استوار می ماندند وگره گشایی می کردند.
در زمانه ای که دهانها بسته بود او دهان همه بود.پس ازسال 1368 که اجماع جریانات سیاسی چپ و راست برکوبیدن اسطوره فضیلت آیت الله منتظری، همراه وهمرزم پدرش بود او گویی پس ازطالقانی منتظری را پدر می دانست وچون فرزندی دلسوز و استوار،صدای او ونشریه پیام هاجرش در کنار صدای دکتر صلواتی ونشریه نوید اصفهان باوجود کم شمار بودن اما پربازتاب بود وچشمها را خیره می کرد.هر دو بارها احضار وتهدید را بجان خریدند ومیدان خالی نکردند تااینکه توقیف شدند.ما نیز درآن زمانه پناه برده بودیم به پیام هاجر.تنها تریبونی در دنیای مطبوعات که می توانستیم سخنی از ممنوع شده ها بگوییم.
اعظم طالقانی بانامه های سرگشاده اش سنگری شده بود برای انانکه می خواستند حقیقتی بگویند یا بشنوند.درآن فضای سنگین شهامتش سبب شد که استاد عالیقدرمان #آیت_الله_منتظری با یاداوری یک حکایت تاریخی بگویند اگر یک مرد باشد اعظم طالقانی است.
یکی ازمشخصه های بارز او که دستمایه توجه دیگران بود پوشش او بود.پوشش سنتی او هیچگاه تغییر نکردوچون پرچمی بود برایش که هیچگاه زمین نگذاشت اما درپی آن نبود که این پرچم را با هر روشی درهمه جا به اهتزاز درآورد وتحمیل سبک پوشش به دیگران را ملامت می کرد.در سفری به نیکوزیا برای شرکت در همایش درباره ایران در سال 1376او همانگونه ظاهر شد که درتهران بود.بمانند همه سفرهايش،چادر برایش نه تنها محدودیت نبود که بسیار بیش از انانکه آنرا محدودیت می دانستند می کوشید ونقش اجتماعی داشت.او نشان می داد که می توان برهمان باورهایی بود که ربطی به جمهوری اسلامی نداشت وپس از سال 57 نگرفته بود ولی با انچه به نام این باورها انجام می شود هم درتعارض بود.درباره او سخن بسیار است و درمناسبتهای دیگر بازهم خواهم گفت.سخنانی که نشان می دهد چرا او نامش ویادش به نیکی ماندگارخواهد بود.راهش مانا باد و روحش شاد.
(روزنامه سازندگی،شنبه11 آبان1398با اندکی تغییر.مقاله روز درگذشت خانم طالقانی نوشته شد اما ترجیح دادم باتاخیر ولی در روزنامه منتشرشود)
منبع: کانال گفتارهای باقی