از تقابل تا تعامل سازنده

در پی انتخابات خرداد 1392، در سرمقاله چشم‌انداز ایران شماره 85 (اردیبهشت و خرداد 1393) با عنوان «جوانه‌های راهبردی امید» گفته شد که پس از پیروزی انقلاب در بهمن 1357، جریانی سعی داشت که بدون راهنمای عمل و نقشه راه، ما را با دنیا به تقابل بکشاند و ما در این راه هزینه‌های اجتماعی هنگفتی پرداختیم که حتی نسل‌های پس از ما نیز باید تاوان آن را بدهند ازجمله انتقال پرونده انرژی هسته‌ای به فصل هفتم شورای امنیت که هر آن، امکان جنگ قانونی علیه ایران را به قدرت‌های جهانی می‌داد، ولی خوشبختانه در جریان یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، کلیدواژه‌هایی چون «تنش‌زدایی»، «تعامل سازنده با همسایگان و جهان» و «قانون‌گرایی» مطرح شد و رأی مردم ایران و تنفیذ مقام رهبری را به دنبال خود داشت. پس‌ازآن، به نظر می‌رسد مملکت ما وارد فاز جدیدی شد و امیدواریم این راه باوجود فراز‌و‌نشیب‌هایش ادامه یابد.

در زیر به نمونه‌هایی از «تقابل‌های بدون تئوری و عقب‌نشینی‌های بدون تئوری» می‌پردازیم، باشد که با کمک طراحان راهبردی، به نقشه راهی دست یابیم که ضمن تعامل سازنده با جهان، دربردارنده تعامل سازنده با مردم ایران نیز باشد. مسلم است که این تعامل، در پرتو اجرای بدون تنازل قانون اساسی – که رأی مردم را همراه خود دارد – رخ خواهد داد.

· انقلاب توحیدی، اسلامی و مردمی ایران، با پیروزی خود در بهمن 57 و سقوط نظام شاهنشاهی 2500 ساله، سلاطین و شیوخ موروثی منطقه را به وحشت انداخت. همین امر کافی بود که در پی نگرانی‌هایشان، ائتلافی علیه انقلاب تشکیل دهند، ولی ما با مطرح‌کردن شعار «صدور انقلاب» بدون آنکه توضیح کافی در مورد آن داده باشیم که صدور انقلاب از نظر ما، جنبه فیزیکی و نظامی نخواهد داشت، ائتلاف آنها را ناخواسته آبیاری کردیم. طبیعی بود ائتلاف آنها وارد مرحله جدی‌تری شود و پیوندشان با حامیان نفتی-تسلیحاتی خود بیشتر شود. مسلم بود که در پی هر انقلابی، دستاوردها و تجربیات آن انقلاب، به مبارزان دیگر کشورها منتقل خواهد شد. کشورهای استعمارگر و توسعه‌طلب، صدور کودتا را تأیید و توجیه می‌کنند، اما در برابر صدور انقلاب حساسیت چشمگیری نشان می‌دهند كه نمونه‌های زیادی از آن را می‌توان در تاریخ معاصر نام برد. به نظر می‌رسد ما قدر و عظمت انقلاب خود و تأثیری که در جهان داشت را متوجه نبودیم و این شعار، باعث شد ائتلاف‌های سیاسی – نظامی علیه ما شکل بگیرد. به‌ویژه که در همان سال‌ها سعی کردند دست ایران را در کودتای بحرین نشان دهند و حساسیت فوق‌العاده‌ای علیه ایران به راه انداختند. ولی درنهایت این شعار بدون پشتیبانی منطقی، کار را به جایی رساند که ما خطبه‌های عربی که در نمازجمعه خوانده می‌شد را قطع کردیم. در گزارش‌ها آمده بود موقع نماز جمعه در تهران، بسیاری از شهروندان عربستان و شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس به خانه‌هایشان می‌رفتند تا خطبه‌های نمازجمعه تهران را گوش دهند.

· در ابتدای انقلاب، رادیوی ایران به زبان عربی مردم عراق را به آنچه در ایران اتفاق افتاد تشویق می‌کرد. اعضای حزب الدعوه عراق که حزبشان اساساً رسالتی فرهنگی داشت و زمانی که مرحوم امام در تبعید در عراق به سر می‌بردند، با دیدگاه‌های سیاسی امام مخالفت می‌کردند، یک‌باره با مرحله‌سوزی کاملی وارد فاز نظامی شدند و دست به ترور رهبران حزب بعث زدند که این امر با واکنش شدیدی از جانب حزب بعث، روبرو شد و شهید صدر و خواهرش و عده زیادی از رهبران آن حزب، اعدام و زندانی شدند که در اثر این مرحله‌سوزی راهبردی، هزینه‌های زیادی داده شد. سفیر ما در عراق، حجت‌الاسلام دعایی نیز با این تبلیغات و دشنام‌ها از رادیو عربی مخالف بود چراکه مناسبتی با تنش‌زدایی با همسایگان نداشت. همه می‌دانیم که این تندروی‌های بدون تئوری، درنهایت به کجا منجر شد.

· اوایل انقلاب در یک پیام نوروزی شعار مبارزه با التقاط مطرح شد. تا آن زمان کلیدواژه التقاط در فرهنگ مارکسیستی به کار می‌رفت. بدین معنا که هرکسی ایدئولوژی دیگری را در ایدئولوژی پرولتاریا دخالت یا نفوذ می‌داد، التقاطی نامیده می‌شد و التقاطی‌گری واژه مصطلحی بود که نشان می‌داد که فرهنگ خرده‌بورژوازی در مارکسیست‌ها نفوذ کرده است. متأسفانه این شعار به دست نیروهایی افتاد که سعی کردند با آن مسلمانان مبارز را از چرخه مدیریت کشور حذف کنند. برای نمونه دکتر شریعتی که دارای آثار متعددی بود و پیروان فکری زیادی داشت و این نیروها در پیروزی انقلاب نقش زیادی داشتند، معتقد بود اصلی‌ترین مانع برای پیشرفت دین اسلام، متافیزیک یونان است و اصلی‌ترین کار و عمل صالح، رهایی از این متافیزیک است. توجه شود که متافیزیک یونان نفوذ عمیقی در معارف اسلامی داشته و دارد به‌طوری‌که آیت‌الله مطهری، می‌گویند منطق ارسطو که خارج از دین بود به‌تدریج وارد دین اسلام شده و مقدمه معارف اسلامی شد.[۱] بنابراین اگر کسی بخواهد از نفوذ این یونانیات رها شود، سال‌ها در معرض التقاط قرار خواهد گرفت و چاره‌ای جز این هم ندارد و این التقاطی است ممدوح و با التقاط مذموم سیستماتیک، بین دین اسلام و مکتب یونان از زمین تا آسمان تفاوت دارد. متأسفانه به این التقاط سیستماتیک که فلاسفه ما همچون فارابی و ابن‌سینا و … و تداوم آن تا زمان حال خیلی‌ها به آن دچار شده بودند توجهی نشد و بیشتر شامل حال جوانانی شد که قلب آنها برای اسلام می‌تپید و همین‌ها بودند که جبهه‌های جنگ تحمیلی علیه دشمن را رونق می‌دادند. این شعار التقاط به دست گزینش‌ها افتاد و به حربه‌ای برای حذف نیروهای مترقی تبدیل شد. نیروهای دیگری بودند که علم و دیالکتیک محصول علم را به‌جای منطق ارسطو کلید فهم معارف اسلامی قلمداد می‌کردند و حتی می‌گفتند «خرد عصر که ترکیبی از فلسفه، عرفان و علم است می‌تواند کلید فهم قرار گیرد». این‌ها همه در معرض حذف قرار گرفتند و مسلماً یکی از دلایل کمرنگ‌شدن حضور روشنفکران و نواندیشان مذهبی در جبهه‌های جنگ، همین سوء‌استفاده از شعار التقاط بود که خوشبختانه مرحوم امام در 27 تیر 1367 در بیانیه معروف خود که در آن، قطعنامه 598 پذیرفته شد، بدین مضمون اشاره کردند که مبادا جوانانی که قلبشان برای اسلام می‌تپد کنار زده شوند چراکه انگ و برچسب التقاط از خود التقاط خطرناک‌تر است،[۲] مرحوم امام طی 10 سال که در رأس نظام بودند به عوارض منفی عملکرد مبارزه با التقاط، پی برده بودند و شجاعانه آن را نقد کردند.

در همان زمان، در یکی از مقالات «راه مجاهد» نوشته شده بود سه جریان دست‌به‌دست هم داده‌اند و به جان ثمرات و نیروهای انقلاب افتاده‌اند. نخست روحانیت غیرمکتبی که با انگ و برچسب، تکفیر می‌کرد، دیگر سازمانی که حذف و تصفیه می‌کرد و اگر امثال بهشتی و رجایی و باهنر را نمی‌توانستند تکفیر و تصفيه کنند، سازمان دیگری آنها را ترور می‌کرد.

دین اسلام مانند گوهری است که گویا از بالای کوه به پایین آمده و با گل‌و‌لای و امثالهم آمیخته شده و کار روشنفکران و نواندیشان دینی این بوده که به احیای دین بپردازند و طبیعی است که احیای دین با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد. بنابراین این راه رهایی از یونان غربی را بایستی مغتنم شمرد نه اینکه آن را به التقاط منتسب کرد و امیدواریم بزرگان جامعه در این راه تلاش مجدانه‌ای انجام دهند و بایستی انسجام مکتبی و فرهنگی‌مان را به حدی اعتلا دهیم که نه‌تنها دیگر فرهنگ‌ها نتوانند در آن، تهاجم یا نفوذ کنند، بلکه انسجام ما را تقویت کرده و تازیانه تکاملی شوند.

· در ابتدای انقلاب مطلب حقی از جانب رهبر انقلاب مطرح شد و آن این بود که در شورای امنیت سازمان ملل، آنچه می‌گذرد «حق توحش» است بدین معنا که دو ابرقدرت و چند قدرت جهانی، سرنوشت مردم مظلوم جهان را در راستای منافعشان رقم می‌زنند. از یک‌سو این مطلب حق بود و از سوی دیگر ما برای تغییر نظام جهان، توان نداشتیم و نتیجه آن این شد که در پایان جنگ تحمیلی قطعنامه 598 شورای امنیت را بپذیریم. ما بدون توجه به توان نیروهای خود، خواستیم نظم جهانی را تغییر دهیم ولی درنهایت، به نظم جهان یعنی قطعنامه و احکام شورای امنیت سازمان ملل، تن دادیم و تأکید هم کردیم که پذیرش قطعنامه، جنبه تاکتیکی نداشته، بلکه جنبه استراتژیک دارد. هرچند برخی در همان زمان، معتقد بودند که به‌جای پذیرش قطعنامه، بایستی آتش‌بس مطرح شود، ولی پذیرش قطعنامه آن هم با امضای مرحوم امام که هم رهبر کاریزماتیک، هم رهبر قانونی، هم مرجع دینی مردم و هم دارای رأی مردم بود، راهبردی را نشان می‌داد که ازآن‌پس باید در ساز‌وکارهای سازمان ملل، حرکت کنیم ولی دولت نهم از این قاعده عدول کرد و شعار هولوکاست را مطرح کرد که به توضیح آن نیز خواهیم پرداخت.

· در 13 آبان 58، سفارت امریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تصرف شد و دو روز بعد امام آن را تأیید كرد و انقلاب دوم نام گرفت. هم‌زمان با این تصرف بود که دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان استعفا کرد و اداره امور مملکت به دست شورای انقلاب به ریاست مهندس بازرگان افتاد. متأسفانه کسانی که دست‌اندرکار این تصرف بودند و به اسناد سفارت دست یافتند اسنادی را منتشر کردند که مربوط می‌شد به کسانی که برای تسهیل امر انقلاب و کاسته‌شدن هزینه‌ها با سفارت امریکا مذاکراتی داشتند و این اسناد هم حربه‌ای برای حذف یک جریان از چرخه امور شد، ولی متأسفانه دست‌های مرموزی در امان ماندند یا اسنادشان خیلی دیرتر منتشر شد. دوره کامل این اسناد که با ترجمه فارسی در اختیار مردم قرار گرفت، تجربه 50 سال امپریالیسم و کارکرد آنها در خاورمیانه بود که بسیار ارزشمند بود، ولی نسبت به آنها توجه کمی شد.

در جریان گروگان‌گیری شعارهایی مانند محاکمه کودتاگران 28 مرداد یا محاکمه گروگان‌ها و اعدام آنها از طرف نیروها سرداده می‌شد ولی درنهایت با سخنرانی مرحوم امام، امر گروگان‌ها به مجلس شورای اسلامی واگذار شد، مجلس نیز رسیدگی به این امر را آن‌قدر عقب انداخت تا اینکه در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، ریگان جمهوریخواه و محافظه‌کار جدید، رأی آورد و کارتر شکست خورد، آنگاه بود که گروگان‌ها آزاد شدند و به بیانیه الجزایر منتهی شد که تاکنون انتقادات زیادی به آن شده است و بررسی آن مطلب مستقلی می‌طلبد.

· 31 شهریور 59، حزب بعث عراق به رهبری صدام با کمک ارتش عراق، 5 استان کشور ما را اشغال کرد، مرحوم امام بلادرنگ فرمان دفاع دادند و در سوم خرداد 61 خرمشهر آزاد شد. ازآنجاکه شعار ما از ابتدای جنگ سه چیز بود: نخست، دفاع در برابر تجاوز، دوم تنبیه متجاوز و سوم پرداخت غرامت از طرف متجاوز. ازآنجایی‌که سازمان ملل و شورای امنیت هیچ برخورد فعالی به نفع ما نمی‌کردند مسئله قصاص متجاوز مطرح شد به این معنا که اگر بخشی از خاک عراق را تصرف کنیم برخورد دنیا با ما متفاوت خواهد شد و متجاوز تنبیه و به ما غرامت داده خواهد شد. در سال‌های پایانی جنگ، شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان، توسط رزمندگان ما داده می‌شد، شعاری که گرچه حق بود اما ما توان آن را نداشتیم. گزارش‌هایی هم که به رهبر انقلاب داده می‌شد مناسب با توان تاریخی رزمندگان نبود. قصد ما تحلیل و بررسی جنگ از ابتدا تا انتها نیست بلکه هدف این مقاله این است که بگوییم ما شعارهایی دادیم که حق بود، اما توان آن را نداشتیم و به عقب‌نشینی انجاميد و درنهایت احکام ولایت فقیه به احکام شورای امنیت و قطعنامه 598 منتهی شد.

· متأسفانه ملاحظه کردیم رئیس دولت نهم، بدون تئوری و اطلاع، شعار نفی هولوکاست را مطرح کرد. این درحالی بود که دولت آلمان هولوکاست را پذیرفته بود و غرامت آن را هم پرداخته بود. روژه گارودی معاون دبیرکل حزب کمونیست فرانسه -که به دین اسلام مشرف شد – در کتاب خود به نام «تاریخ یک ارتداد»، مطلب محققانه‌ای نوشته بود که تعداد کشته‌شدگان هولوکاست بسیار کمتر از شش میلیون نفر بوده او به همین مناسبت به سه سال زندان در فرانسه محکوم شد. متأسفانه این شعار نفی هولوکاست برای ما هزینه‌های اجتماعی زیادی را به دنبال داشت، در سرمقاله‌های کیهان با آب‌وتاب فراوان مطرح شد و دیگر مسئولان نیز از آن حمایت کردند. به نظر من نیز با توجه به مظلوم‌نمایی جامعه یهود و صهیونیست‌ها و دولتمردان اسرائیل و نفوذی که در جهان داشتند، قطعنامه‌های زیادی علیه ما صادر شد. چندی پس از شعار نفی هولوکاست، رئیس دولت نهم در دانشگاه کلمبیا سخنرانی کرد و آقای محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، درباره این سخنرانی به این مضمون گفت رئیس دولت اصولگرا، از موضع اصولی خود، به‌طور اصولی تجدید‌نظر کرد و در همایشی که با موضوع هولوکاست در تهران، تشکیل شده بود، رئیس دولت نهم در سخنرانی افتتاحیه گفت باید درباره هولوکاست تحقیق شود، اگر از ابتدا همین شعار تحقیق مطرح می‌شد مشکلی ایجاد نمی‌شد و حتی می‌شد جمعی از محققان جهان را نیز دعوت کرد، اما ازآنجایی‌که شعار نفی هولوکاست دور از واقعیت بود، دیدیم که در پروسه عقب‌نشینی‌هایش به کجا منتهی شد: «ملت اسرائیل دوست ما هستند، مردم اسرائیل دوست ما هستند».

در یکی از نشست‌های آژانس بین‌المللی هسته‌ای، طرفداران اسرائیل پيش از نشست تدارکاتی ديده بودند تا سمپاتی و ترحم شرکت‌کنندگان را برانگیزند، دولتمردان اسرائیل و صهیونیست‌ها با رسانه‌های زیادی که دارند، تبلیغات زیادی علیه ایران انجام دادند و گفتند به مسئولان کشوری که شب را روز و روز را شب می‌کنند – هولوکاست را نفی می‌کنند- چگونه می‌توان اعتماد کرد که درباره بمب اتمی دروغ نگویند؟ حتی کار را به جایی رساندند که درباره فتوای مقام رهبری درباره حرام‌بودن بمب اتمی، تشکیک کرده و گفتند ممکن است جانشین ایشان برخلاف ایشان نظر دهند.

سخن پایانی

در جریان جنگ در سال 64 و 65 مذاکراتی با امریکا داشتیم که به مذاکرات مک‌ فارلین معروف شد، ریگان رئیس‌جمهور وقت امریکا در گفت‌وگو با چهار خبرنگار ارشد امریکایی، اعلام کرد در پرتو این مذاکرات بود که یک گروه تندرو در ایران کنار زده شد. بعد از پذیرش قطعنامه 598 مجاهدین به رهبری رجوی با کمک صدام، حمله ناجوانمردانه‌ای به ایران کردند که عوارض راهبردی و منفی بسیاری داشت. ازجمله اعدام‌های بی‌رویه در زندان‌ها و حتی اعدام کسانی که هیچ ربطی به مجاهدین نداشتند. برآنیم که با جمع‌بندی از این چند نمونه، از حرکت‌های بدون تئوری پرهیز کرده و اکنون‌که ملت و دولت یازدهم ما، راه تعامل با جهان را در پیش گرفته است مبادا این راه، به‌شدت و خشونت در داخل بينجامد و بنابراین پیشنهاد ما این است که همه نیروها به باروری تئوریک چنین حرکتی بپردازد.

[۱] . شهید مطهری در صفحه 125 کتاب منطق و فلسفه می‌نویسند: «لغت فلسفه ریشه یونانی دارد» و در صفحه 127 می‌نویسند «مسلمین این لغت (فلسفه) را از یونان گرفتند، صیغه عربی از آن ساختند و صبغه شرقی به آن دادند و آن را به معنای مطلق دانش عقلی به کار بردند». شهید مطهری در صفحه 18 همین کتاب می‌نویسند: «یکی از علومی که از جهان خارج وارد حوزه فرهنگ اسلامی شد و پذیرش عمومی یافت و حتی به‌عنوان مقدمه‌ای بر علوم دین جزو علوم دینی قرار گرفت، علم منطق است. علم منطق از متون یونانی ترجمه شد. واضع و مدون این علم ارسطاطالیس یونانی است. این علم در میان مسلمین نفوذ و گسترش فوق‌العاده یافت. اضافاتی بر آن شد و به سرحد کمال رسید».

[۲] «علما و روحانيون ان‌شاءالله به همه ابعاد و جوانب مسئوليت خودآشنا هستند ولى از باب تذكر و تأكيد عرض مى‏كنم امروز كه بسيارى از جوانان و انديشمندان در فضاى آزاد كشور اسلامى‏مان احساس مى‏كنند كه مى‏توانند انديشه‏هاى خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامى بيان دارند، با روى گشاده و آغوش باز حرف‌هاى آنان را بشنوند و اگر بيراهه مى‏روند، با بيانى آكنده از محبت و دوستى راه راست اسلامى را نشان آنها دهيد و بايد به اين نكته توجه كنيد كه نمى‏شود عواطف و احساسات معنوى و عرفانى آنان را ناديده گرفت و فوراً انگِ التقاط و انحراف بر نوشته هاشان زد و همه را يك‌باره به وادى ترديد و شك انداخت. این‌ها كه امروز این‌گونه مسائل را عنوان مى‏كنند مسلماً دلشان براى اسلام و هدايت مسلمانان مى‏تپد، و الّا داعى ندارند كه خود را با طرح اين‏ مسائل به دردسر بيندازند. این‌ها معتقدند كه مواضع اسلام در موارد گوناگون همان‌گونه‌ای است كه خود فكر مى‏كنند. به‌جای پرخاش و كنارزدن آنها با پدرى و الفت با آنان برخورد كنيد». (صحيفه امام، ج‏21، ص: 99)

منبع: چشم انداز ایران

مطالب مرتبط

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

مطالب پربازدید

مقاله