از انزوای اصولی تا دشمن‌تراشی

 متأسفانه دیدگاهی راهبردی وجود دارد که معتقد است اصیل‌بودن ما در شرایطی است که دشمنان زیادی داشته باشیم و آن را به انزوای اصولی تعبیر می‌کنند و می‌گویند چه اشکالی دارد وقتی پای اصول به میان می‌آید، یک‌دنده و پایدار باقی‌ بمانیم و کاری به اتحاد همه دشمنان علیه خود نداشته باشیم؛ چراکه خدا با ماست.

برای روشن‌شدن این مسئله راهبردی لازم است نگاهی به تاریخ معاصر ایران بیندازیم تا مصداقی از انزوای اصولی را توضیح دهیم.

اقتصاد مقاومتی در دوران مصدق

مرحوم دکتر محمد مصدق، رهبر جبهه ملی، با شعار نفت ملی بسیجی در مردم ایران ایجاد کرد که در سایه آن، انتخابات قلّابیِ دوره شانزدهم افشا شد و در دور بعدی، هشت نفر از نمایندگان جبهه ملی در تهران به مجلس شانزدهم راه یافتند و با تشکیل کمیسیون نفت قانون 9 ماده‌ای ملی‌شدن نفت را در سراسر ایران به تصویب مجلس شورای ملی و مجلس سنا و شاه رساندند. روز 29 اسفند سال 1329، مردم ایران به جشن و پایکوبی پرداختند و این روز ملی اعلام شد که هنوز هم  ادامه دارد.

همه می‌دانیم ملی‌کردن نفت که لازمه آن مقابله با امپراتوری انگلیس بود چه عظمتی داشت و در شرایطی این کار انجام شد که رزم‌آرا اعلام کرده بود ما حتی یک لوله‌هنگ هم نمی‌توانیم بسازیم، چه رسد به اداره صنعت عظیم نفت. همان‌طور که می‌دانیم، مصدق در طراحی راهبردی خود به عوامل زیر توجه داشت:

1. از نظر خارجی، ملی‌کردن معادن در فرانسه و انگلیس و ملی‌کردن نفت در مکزیک تجربه شده بود. پرداخت غرامت نیز لازمه ملی‌کردن بود که مصدق نیز آن را قبول داشت تا واکنشی به وجود نیاید.

2. سازمان ملل متحد در سال 1948 (1327 شمسی) یعنی دو سال پیش از ملی‌شدن نفت در ایران، مصوبه‌ای داشت که ملت‌های جهان هم صاحب سرزمین خود بوده و هم صاحب و مالک منابع و معادن زیرزمینی هستند؛ بنابراین ملی‌کردن صنعت نفت مخالفتی با قوانین بین‌المللی نداشت و سران نهضت ‌ملی به این امر توجه کافی داشتند.

3. مصدق بارها اعلام کرد دولت و ملت ایران با دولت و ملت انگلستان سر جنگ ندارد و ناسیونالیسم ایران قصد مقابله با ناسیونالیسم ملت انگلستان را  ندارد. آنچه مطرح است، اختلاف دولت و ملت ایران با شرکتی به‌نام «شرکت نفت انگلیس و ایران» است. مصدق با چنین تقلیلی، می‌خواست واکنش‌های دولت انگلیس، به حداقل برسد تا نتواند دنیا را علیه ما بسیج کند. پرداخت غرامت را هم تضمین کرده بود.

4. مصدق قانون 9 ماده‌ای ملی‌شدن صنعت نفت را درواقع احیای قانون اساسی انقلاب مشروطیت اعلام کرد که دربرگیرنده استیفای حقوق ملت ایران است. با این کار قانون فوق از پشتوانه انقلاب مشروطیت و قانون اساسی آن انقلاب برخوردار شد که اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت.

5. مصدق مهندس مهدی بازرگان را که تجربه‌ای در صنعت نفت نداشت، در رأس هیئت خلع ‌ید به آبادان فرستاد و اصرار او در این کار این بود که مبادا رئیس شرکت نفت انگلیس  و ایران، فکر کند بازرگان، سعی دارد جایگزین او شود و مدیریت صنعت نفت را در دست گیرد.

6. مصدق به نمایندگی از مردم ایران اعلام کرده بود که ملی‌کردن نفت، یعنی نشان دهیم که عملاً ایران مالک سرزمین و مالک زیرزمین و منابع نفتی است؛ معنای ملی‌کردن این نیست که کارشناسان انگلیسی که صنعت نفت را اداره می‌کردند از کار برکنار یا از ایران اخراج شوند. بلکه او می‌خواست کارشناسان انگلیسی، به‌عنوان مقاطعه‌کار، در ایران بمانند و صنعت نفت را اداره کنند و شیر نفت به‌ روی ایران و خریداران نفت ایران بسته نشود. او می‌خواست که ایران به‌عنوان مالک و ناظر و انگلیس به‌عنوان مقاطعه‌کار عمل کند.

7. خواست ملت ایران این بود که نخست، شرکت نفت انگلیس و ایران حسابرسی ارائه داده و دوم اینکه مالیات خود را به وزارت دارایی پرداخت کند؛ و از آنجا که این شرکت غاصب از این دو امر خودداری نمود، منتخبان مردم ایران ملی‌کردن را تنها راه دیدند و درواقع مصدق در مقابل این خواست مشروع توپ را در میدان آن‌ها انداخت.

8. قانون ملی‌شدن صنعت نفت از حمایت قاطبه ملت ایران، اعم از بازاریان، اساتید دانشگاه، کسبه و روحانیت برخوردار بود. دراین‌باره باید گفت که چهار نفر از مراجع عظام، آقا سید محمدتقی خوانساری، کوه‌کمره‌ای، صدر و فیض، نه‌تنها از ملی‌کردن نفت حمایت کردند، به آن فتوا دادند. آیت‌الله‌العظمی بروجردی که مرجع تقلید تامّه بود از نخست‌وزیر و ملی‌کردن نفت حمایت می‌کرد. بسیج بی‌سابقه‌ای در سراسر ایران و حتی روستاها، در حمایت از ملی‌کردن ایجاد شد که بی‌نظیر بود و حتی وسیع‌تر و عمیق‌تر از بسیج مردمی در دوران انقلاب مشروطیت به نظر می‌رسید. به‌طوری‌که می‌توان گفت تا آن زمان، قانونی به عظمت قانون ملی‌شدن تا این حد از پشتوانه مردمی برخوردار نبود؛ حتی بیشتر از قانون اساسی.

9. مصدق دکتر شمس‌الدین امیرعلایی را مأمور کرد تا – علی‌رغم میلش – با قطار سلطنتی به آبادان برود. او می‌خواست نشان دهد که حتی نیروی سلطنت نیز از امر ملی‌شدن حمایت می‌کند. توضیح اینکه جورج مک‌گی، معاون وزارت خارجه امریکا، روز 26 اسفند 1329 به ایران آمد تا شاه را از امضای چنین قانونی بازدارد. ولی شاه به او گفته بود که ناسیونالیسم ملت ایران، به حدی قوی است که در این صورت، مرا هم با خود خواهد برد.

  1.  دولت انگلیس به دیوان بین‌المللی مستقر در لاهه در هلند شکایت کرد که خوشبختانه این دیوان به نفع ایران رأی داد و حتی دوگلاس، قاضی انگلیسی، هم به نفع ایران رأی داد که مظلومیت ایران در جهان را نشان می‌داد.
  2.  مصدق در تمام طول نخست‌وزیری خود، هیچ‌وقت نبود که تن به مذاکره با مقامات شرکت نفت انگلیس و ایران و حتی دولت انگلیس ندهد. حتی پس از قیام ملی 30 تیر 1331 و پیروزی مصدق و واگذاری اختیارات تام به او، مذاکره با انگلیس را شروع کرد.
  3.  برخی از یاران مصدق نظیر شمس‌الدین امیرعلایی به مصدق اعتراض کرده بودند که چرا چهار نفر از وزرای کابینه او درباری‌‌اند و با شاه سر و سرّی دارند. او توضیح داده بود که اولویت من، امر ملی‌کردن نفت است و نمی‌خواهم خاطر ملوکانه، مشوّب شود که مبادا کابینه در راستای تضعیف ایشان کار می‌کند.
  4.  او در چند مورد خطاب به حسین مکی توصیه کرد که مبادا احساسات ناسیونالیستی و ملی ایران، علیه احساسات ناسیونالیستی و ملی انگلیس، برانگیخته شود و تلاش داشت تا جلوی این کار را بگیرد.

*************

می‌بینیم تمامی این ملاحظات به‌کار رفته بود تا مبادا دشمن‌تراشی شده یا خللی در امر ملی‌شدن صنعت نفت  ایجاد شود. با این حال در جریان خلع ‌ید، با تحریم شدید نفتی از جانب انگلیس روبه‌رو شد و حتی کشتی‌های نفتکش دو شرکت مستقل نفتی که خواهان خرید نفت ما بودند را نیروی دریایی انگلیس در دریا توقیف کرد. مصدق با برنامه‌ریزی اقتصاد بدون نفت و پرداخت داوطلبانه مالیات از جانب مردم به دلیل اعتمادی که به دولت او داشتند، توانست بهترین مدیریت اقتصادی را ارائه دهد. به‌طوری‌که صادرات حتی از واردات هم بیشتر شده بود. شاید بتوان در تاریخ معاصر ایران، این دوران را دوره انزوای اصولی نامید. بااین‌حال با درآمد سرشار فراملیت‌های نفتی، مصدق را، در اوج مظلومیت، از طریق کودتای نظامی سرنگون کردند.

آقای استیون کینزر در کتاب همه مردان شاه نوشت که پیروزی ایران در بهمن 57، پیامد کودتای امریکا و انگلیس علیه حکومت ملی و قانونی مصدق بود.

در مقابل نظریه‌ای وجود دارد که می‌گوید ما اگر دشمن نداشته باشیم، حتماً یک جای کار ما می‌لنگد. برای نمونه پس از وقوع جنگ تحمیلی و اشغال 4 استان ایران، مرحوم تیمسار ظهیرنژاد پیشنهاد کرد که تنگه هرمز را به روی کشتی‌های باری و نفتی جهان ببندیم. وقتی به نخست‌وزیر وقت (رجایی) اعتراض شد که این کار باعث می‌شود علاوه بر حمله جناح جنگ‌طلب دنیا به ایران، جناح‌های نفتی و تجاری نیز با ایران به مخالفت برخاسته و درنتیجه به بندرعباس حمله خواهد شد، ایشان گفت که تازه اصالت انقلاب معلوم می‌شود. گویا تا آن لحظه، انقلاب ما اصالت نداشته است. علاوه بر ظهیرنژاد، شعار بستن تنگه هرمز، بی‌توجه به عوارض و عواقبش چندین بار از طرف افراد دیگر تکرار شد و بر سر زبان‌ها افتاد. بستن تنگه هرمز یعنی اعلام جنگ به دنیا. آقای دکتر احمدی‌نژاد یک‌بار اعلام کرد ما سعی داریم اورانیوم تولید کرده و در بازار جهانی بفروشیم. کریستین امانپور که با ایشان مصاحبه می‌کرد، گفت متوجه هستید چه می‌گویید؟ یعنی هنوز اورانیومی تولید نکرده، می‌خواهید در بازار 1000 میلیارد دلاری خریدوفروش اورانیوم، وارد شوید؟ و طبیعی است که این دشمنی کشورهایی چون کانادا و استرالیا را برخواهد انگیخت. یا در شرایطی که روژه گارودی در کتاب تحقیقاتی خود ثابت کرد که آمار قربانیان هولوکاست، شش میلیون نفر نبوده و یک و نیم میلیون نفر است، او را در دادگاهی در کشور به‌اصطلاح دموکراتیک فرانسه، به سه سال حبس محکوم کردند که چرا به خود جرئت داده و چنین حرفی زده است. آن‌وقت آقای دکتر احمدی‌نژاد در جایگاه رئیس‌جمهور می‌گوید که اصلاً هولوکاستی در کار نبوده است. این دشمن‌تراشی باعث شد که از آن پس نه‌تنها دولت‌های غربی، مردم آن سامان نیز بگویند مسئولان ایرانی، می‌خواهند روز را شب و شب را روز جلوه دهند و پروسه بی‌اعتمادی به ایران و تکنولوژی هسته‌ای ما شروع شد. در ادامه این پروسه و بی‌اعتمادسازی‌های دیگر بود که پرونده ایران از آژانس، به شورای امنیت سازمان ملل و آن هم به فصل هفتم این شورا منتقل شد؛ فصلی که کشورهای پنج به‌اضافه یک را قادر می‌ساخت که جنگی قانونی علیه ما راه بیندازند. توجه کنیم که حمله امریکا و انگلیس و چند کشور دیگر به عراق جنبه قانونی نداشت و موافقت شورای امنیت را نیز به دست نیاورده بود. درباره موضوع لیبی هم دیدیم که چگونه شورای امنیت تشکیل شد و منطقه پروازممنوع را تصویب کرد، اما در عمل لیبی به ویرانه‌ای بدل شد. برای آنکه روحیه مردم ایران نشان داده شود، دیدیم در سال 92 با آنکه دکتر احمدی‌نژاد یارانه به مردم می‌داد و سیب‌زمینی و سهام عدالت توزیع می‌کرد، اما برخلاف انتظارشان که مردم به کاندیدای آن‌ها یعنی دکتر جلیلی رأی دهند، وقتی روحانی در مناظره تلویزیونی گفت که ما نمی‌خواهیم با دنیا بجنگیم، می‌خواهیم هم سانتریفیوژ بگردد و هم اقتصاد مردم، مردم به این نظر رأی دادند. کسانی هم که رأی نداده بودند، در شادی سراسری مردم از عصر تا سحر 25 خرداد شرکت کردند و حمایت سراسری مردمی از این خط‌مشی در این شادی به نمایش درآمد.

نمونه دیگر مبارزات انقلابی پیش از انقلاب بود که شکل مسلحانه هم داشت و با شعارهای ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی همراه بود، شعارشان این بود که «زنده‌باد اتحاد خلق‌های ایران و امریکا، مرگ بر امپریالیسم امریکا»؛ یعنی تأکید آن‌ها روی امپریالیسم امریکا، یعنی برتری‌طلبی، استثناگرایی، توسعه‌طلبی و خوی جهان‌خواری امریکا بود، نه اینکه این شعار به همه شهروندان امریکا تعمیم داده شود و مردم امریکا را هم دشمن خود کنیم. گرچه بعضی از مسئولان می‌گویند که منظور از مرگ بر امریکا، مردم امریکا نیست، ولی بایستی که ما همیشه مسئولی را به این شعار منگنه کنیم که این توضیح را ارائه کند، وگرنه از ظاهر شعار چنین برنمی‌آید؛ و جای سؤال است که چرا این شعار اصلاح نشود؟ این در حالی است که مرحوم امام خمینی در 27 تیر 67، قطعنامه 598 شورای امنیت را به‌طور استراتژیک پذیرفتند و نه تاکتیکی، یعنی دولت‌ها هم باید به راهکارهای جهانی توجه داشته باشند.

در شرایطی که تضاد شیعه و سنی در منطقه خاورمیانه به‌صورت راهبردی خطرناک درآمده است، نیاز داریم که این چالش را بر اساس آموزه‌های قرآن و سنت تعدیل کرده و علاوه بر آن، اجازه ندهیم که اتحاد مردم خودمان به خطر بیفتد. ملاحظه می‌کنیم که علاوه بر تضاد شیعه و سنی، مدتی است با خطر چالش دیگر شیعه‌-سنی در درون ایران و منطقه با چالش دیگری نیز رو‌به‌رو هستیم که جا دارد در شرایط فعلی اقدام‌های عمیق و سریعی در راستای آشتی ملی و وحدت ملی انجام شود.خطر دیگری که وجود دارد، این است که سال‌هاست ما اقتصاد خود را به صادرات و درآمد نفت گره زده‌ایم و طبیعی است که صادرات نفت هم به دلیل فقدان برتری هوایی و دریایی در خلیج‌فارس، همیشه احتمال دارد که به جنگ گره بخورد؛ خصوصاً اگر شعار بستن تنگه هرمز را داده و بگوییم چون ما تحریم هستیم نمی‌گذاریم آن‌ها هم نفت صادر کنند. توجه کنیم که جنگ تحمیلی هزار میلیارد دلار خسارت به ایران وارد ساخت؛ در حالی که تا آن زمان، مجموع درآمد ما تا سال 67 که قطعنامه را پذیرفتیم، بدین مبلغ نمی‌رسید.

برخی اقتصاددان‌های ما مانند محسن رنانی، معتقدند سیاست‌های پولی و مالی، دیگر جواب نمی‌دهد و با راهکارهای اقتصادی وداع کرده‌اند و معتقدند که تنها راه برون‌رفت، آشتی ملی و ایجاد اعتماد بین مردم و همچنین مردم و حاکمیت است؛ و این تنها راه تعیین‌کننده‌ای است که می‌توان اقتصاد مقاومتی را بدان وسیله عملی کرد.

منبع: چشم انداز ایران شماره 99

مطالب مرتبط

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

مطالب پربازدید

مقاله