بخش پایانی روز نخست سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» به میزگرد تفکر آینده با مدیریت دکتر عباس منوچهری و با حضور دکتر رضا داوری اردکانی، دکتر احسان شریعتی و دکتر بیژن عبدالکریمی اختصاص داشت. در این میزگرد هر یک از سخنرانان به بحث پیرامون نسبت تفکر شریعتی و آینده پرداختند. عبدالکریمی از تن ندادن شریعتی به هیچیک از سیستمهای تئولوژیک یا تفکر سکولار سخن گفت و بر گشودگی شریعتی نسبت به تمام سنتهای فکری تاکید ورزید. احسان شریعتی پس از طرح بحثی در مورد مفهوم تفکر و آینده، به تبیین مفهوم نوشریعتی با عطف نظر به این دو مفهوم پرداخت. در نهایت رضا داوری اردکانی نیز به مسئلهی توسعهنیافتگی به مثابه توقف تجدد و غیاب خرد اشاره کرد و در پایان خاطراتی از همکاری با شریعتی مطرح کرد. گزیده مباحث این میزگرد در ادامه میآید:
بیژن عبدالکریمی: شریعتی نسبت به همه سنتها گشوده بود
تفکر شریعتی به هیچ یک از سیستمهای تئولوژیک تن نمیدهد و در عین حال تفکری سکولار هم نیست.
دوران منطق شرقشناسی و شرقشناسی معکوس به پایان رسیده است. منطق شریعتی خارج از اندیشههای شرقشناسانه و شرقشناسانه وارونه بود.
یکی از مولفههای فکر شریعتی، گشودگی نسبت به تمام افقهای تاریخی بود. او وقتی بودا تدریس میکرد گویی یک بودیست است؛ وقتی مارکس تدریس میکرد، گویی یک مارکسیست است. او بر خلاف اصحاب تئولوژی به سهولت به ندای اندیشمندان و سنن گوناگون تاریخی گوش میسپرد و این یکی از ویژگیهای تفکر آینده است. در اندیشه شریعتی گویی در همه سنتها و مذاهب مولفههایی وجود دارد که با او سازگار است. شریعتی ندای هستی را هر جا که بود میشنید. او ندای هستی را از زبان تمام متفکران میشنید.
شریعتی نسبت به همه سنتها گشوده بود. این گشودگی به هستی است که دین و مذهب آینده تاریخ بشر خواهد بود. گشودگی به تاریخ در شریعتی دیده میَشود. او با همه سنت های فکری نوعی برخورد پدیدارشناسانه است. به این اعتبار باید شریعتی به عنوان یکی از نیازهای آینده جامعه ما مورد توجه قرار گیرد.
احسان شریعتی: نوشریعتی، اتکا به میراث شریعتی برای عزیمت به آینده است، نه تکرار یا تجدیدنظر یا عبور!
احسان شریعتی سخن خو را با بسم رب المستضعفین آغاز کرد و افزود:
ما باید درکی از تفکر، آینده و نوشریعتی داشته باشیم. در مورد اینکه ذات تفکر چیست، فلاسفه زیادی به بحث پرداختند؛ منجمله هایدگر. تفکر برای هایدگر یک نوع تذکر است. این یک تعریف از تفکر است. اما همانطور که هایدگر خود تصریح کرده متفکر کسی است که مقابل متفکر بزرگ میایستد و میاندیشد و ما باید مقابل هایدگر بایستیم و بیندیشیم. این کاری است که به عنوان مثال مرحوم فردید انجام نداده است. همانطور که مثلا طرفداران پوپر در ایران داشتیم، یک نحلهای در ایران پدید آمد به نام طرفداران هایدگر که این نقض غرض بود چون هنوز هایدگر حتی درست ترجمه نشده است.
ما می دانیم که پایان سده بیستم دوره پساها و پایانها بوده است، اما اکنون در دورهی پساپساها هستیم، یعنی پایان پایانها. یعنی دورهی پایان فراروایتها، سپری شده است. امروز مقابل ما یک خرابه قرار دارد از فراروایتهای قبلی. بنابراین در پایان این دورهی پساپساها، که ما در مقابل خرابابادی که قرار داریم، بحث بازسازی یا نوبازسازی یا از سرگیری مطرح است. یعنی همه چیز باید بازسازی شود. این بحث در همهی حوزهها مطرح است. تفکر معاصر غرب هم که به نقد خویش بهتر از بقیه میپردازد به همین رسیده است.
بنابراین تفکر آینده به معنای نزدیک آن، برخلاف تصور مرحوم فردید که پریروزی یا پسفردایی را مدنظر قرار میدهد و آینده را خیلی دور میبیند، آنچه از درک شریعتیوار از زمان یا در تفکر دینی به قول هایدگر میآمد، انتظار ظهور قریبالوقوع است. یعنی از امکان ظهور و آینده در راه و خطری که عنقریب فرامیرسد صحبت میکنیم. این ناظر بر امر ناممکنی است که میتواند ممکن شود. مثلا در بحث دریدا دموکراسی یک کمبودهایی دارد که در این دموکراسیِ در راه میتوان این کمبودها را اصلاح کرد. به قول چگوارا واقعبین باشیم، ناممکن را بخواهیم. تخیل همیشه نقش انقلابی دارد و نقش مستقیمی با آینده دارد.
دکتر شریعتی یکی از بحثهایی که دارد، بحث تاریخ آینده است که میگوید از کتاب «جهانی بین دین و امید» الهام گرفته است. شریعتی میگوید همانطور که ما فکر میکنیم باید تاریخ گذشته را بنویسیم، باید تاریخ فردا را بنویسیم که این یک نوع تناقض به نظر میرسد. ولی همان طور که سیمون ویل به ما میگوید آینده چیزی به ما نمیدهد، ما باید همه چیزمان را به آینده ببخشیم. یا برگسون میگوید آینده آن چیزی نیست که بر سر ما فرود خواهد آمد، بلکه آن چیزی است که ما میسازیم. وقتی شریعتی میگوید تاریخ آینده را بنویسیم، یعنی ناممکن را ممکن کنیم و آینده را بسازیم. این تفاوت نگاه پیشروی است که روشنفکری شریعتی دارد با بنیادگرایان که زندگی امروز را در خدمت دیروز میخواهند و تاریخزده هستند. منظور از بازگشت شریعتی، بازگشت به سرچشمهها برای آغازی دیگر بود. از این روست که تفکر شریعتی که با اقتضای زمان معاصر که ازسرگیری و نوبازسازی باشد، یک نسبتی خواهد داشت. این تا جایی است که ما به میراث شریعتی وفادار باشیم.
برای من میراث شریعتی در یک جمله خلاصه میشود که زندگی مبارزه با زر و زور و تزویر و به ویژه این آخری است که شریعتی آن را به استحمار ترجمان کرده بود و یک مفهومسازی بدیع ملی ـ مذهبی از شریعتی بود.
مفهوم دیگری که مربوط به این سمینار است و امیدواریم فردا هم ادامه پیدا کند، مفهوم نوشریعتی است. سمپوزیوم به معنای با هم بودن است. ما گفتیم یک بحث درون پارادایمی انجام دهیم. نه به این معنا که با منتقدان گفتوگو نکنیم که در جای خود انجام خواهد شد. بلکه منظور این است که در بین طیف کسانی که همافق با شریعتی میاندیشند بحث و جدل کنیم و علیرغم همه اختلافبرداشتها یک میانگینی به جامعه بدهیم که سر چه چیز بحث میکنیم. موضوع سمپوزیوم، خود شریعتی نیست. میراث شریعتی به عنوان نقطه عزیمت برای آینده است؛ از سوی ما به عنوان نوشریعتیها. شریعتی باور داشت چیزی به نام ایسم صحیح نیست و به همین دلیل شریعتیسم از نظر او بیمعناست. خود او هم شریعتیست نبود و نمیخواهد از ما که چنین باشیم. وقتی میگوییم نوشریعتی، میخواهیم ببینیم میراث شریعتی که چکیده آن زر و زور و تزویر است و بدیل آن ـ عرفان برابری آزادی ـ چه معنایی دارد. این نوشریعتی به معنای تکرار شریعتی در اکنون نیست. همچنان که نمیخواهیم از شریعتی عبور کنیم (نوشریعتی معادل «نه شریعتی» نیست). یا اینکه بگوییم نوشریعتی مشابه نئوشریعتی است؛ چنانکه در مورد نومارکسیسم گفته میشود که گویی یک سنتی قبلا حاکم شده و اکنون نئو میخواهد در آن ارتدوکسی تجدیدنظری کند. اما در مورد شریعتی هیچگاه ارتدوکسی حاصل نشد که بشود در آن تجدیدنظر کرد.
منظور این است که اکنون و اینجا در مواجهه با شریعتی و میراث فکری او، خود باشیم و خود بیندیشیم و بنا به این تفکر پرسشگری و اعتراض کنیم و پاسخگوی اندیشه و کار خودمان باشیم. بنابراین از اینجا شریعتی میشود نوشریعتی و now-shariati که ما باشیم و حرف میزنیم!
رضا داوری اردکانی: تفکر شریعتی پایدار و زنده است، چون عمق دارد
رضا داوری اردکانی با ابراز خوشحالی در این مجلس سخنان خود را آغاز کرد که گزیدهای از آن در ادامه میآید:
شریعتی علاوه بر فضایلی که داشت خطیب ماهری بود و میتوانست با مقدماتی که در ظاهر با بحث ارتباطی نداشت فضا را آماده کند. ولی من سخنران نیستم. من آمدم اینجا که به همسر دکتر شریعتی و فرزندان گرانقدرشان و به روان بزرگ دکتر علی شریعتی ادای احترام کنم.
ما [من و شریعتی] با هم در یک وادی نبودیم، اما روابط بسیار صمیمانهای داشتیم. ایشان به من لطف داشتند و من هم به ایشان ارادت و احترام داشتم. دکتر احسان شریعتی اشاره خوبی کردند که بیاییم میان تفکر و فلسفه تمایز قائل شویم. مثلا گفته میشود منشاء فلسفه یونان است، معنای آن نیست که بشر قبل از یونان فکر نداشته است!
دکتر شریعتی صاحب تفکر بود. به بیان دیگر دکتر شریعتی درد داشت. علم مهم است. بدون علم، جامعه کنونی در جای خودش قرار نمیگیرد و پیشرفت نمیکند و دوام نمیآورد؛ اما آنچه حرکت ایجاد میکند، درد است. ما این را ندیده میگیریم. هر کس چند لحظه با شریعتی دمخور میشد این درد را حس میکرد. حتی در پشت شوخیها و طنزها و ظرافتها و شیرینزبانیها.
به نظرم من این زمان، زمان توسعهنیافتگی است. توسعه نیافتگی بیرون بودن از زمان تاریخ است. زمان توسعهنیافتگی زمان بیفکری است؛ زمان غیاب خرد است. در یک کلمه، زمان توقف مدرنیته است. توسعه نیافتگی قبل از مدرنیته نیست. خواجه نصیرالدین طوسی توسعهنیافته نبوده است؛ متعلق به تاریخ زمان دیگری بوده است. توسعهنیافتگی نه غیرمدرن است و نه مدرن هست! زمانی است که تجدد در آن توقف پیدا کرده است. وقتی تجدد متوقف شده از آینده صحبت کردن مشکل است.
در تاریخ گذشته، متفکران همیشه نشانههای آینده بودند؛ آیندهساز نبودند! آیندهای که ساخته میشود صرفاً متعلق به مدرنیته است. به من انتقاد میکنند تو منتقد تجدد هستی و از توسعه دفاع میکنی! من از توسعه دفاع نمیکنم بلکه از درد توسعهنیافتگی مینالم. برای خروج از این وضع باید رویی به آینده داشت. یکی از بلایای این توسعهنیافتگی میانمایگی است.
میگویند شریعتی ضد خرد است! یا به من میگویند چرا از ابوذر میگویی! آیا ابوذر حتما باید کتاب فلسفه بنویسد تا من از او سخن بگویم؟ این میانمایگی است. سخن گفتن بر حسب مشهورات است! فیلسوفان کتاب مینویسند چون بر اساس عقل مشترک فکر نمیکنند. مردم به عقل مشترک نیاز دارند و بر اساس آن زندگی میکنند. اما تفکر را نباید با عقل مشترک و مشهورات سنجید. آیندهای که ما با آن مواجه میشویم در درون تجدد است. اگر بخواهیم از توسعهنیافتگی خارج شویم، در عالم تجدد داریم فکر میکنیم. اگر به فکر آیندهای هستیم که ورای فکر مدرن است، آن حرف دیگری است.
قدما و متقدمان قبل از تجدد، آیندهی تاریخ خودشان بودند. ابن سینا آینده است؛ حافظ آینده است. اما آنها آیندهساز نبودند. آینده زمان آنها عاقبت زندگی انسانی بود. آخرالزمان بود. آن جایی که به حساب بشر رسیده میشود. آینده آخرت بود. پس سه آینده داریم؛ آیندهای که در تفکر است؛ آیندهای که در آخرت است و آیندهای که ساخته میشود.
ما در صد سال اخیر جنبش فکری داشتیم. در مشروطه یک حرکتی ایجاد شد. در جوانی من، مرحوم دکتر شریعتی یکی از کسانی بود که نظر داشت، درد داشت.
خیلی شوار است که کسی در گوشهای بنشیند و جهان توسعهنیافته را تجربه کند و فارغ از سیاست کار کند! لازم نیست انسان سیاسی باشد! ما نمیتوانیم به سیاست بیالتفات باشیم. سیاسی بودن یک چیز است؛ التفات به سیاست داشتن یک چیز.
دکتر شریعتی خویشتن را که مطرح میکند، شبیه «من» فروید نیست. این خویشتن خویش چیزی است که اینجا ایستاده و هماکنون فکر میکند و عمل میکند.
ما به شریعتی نیاز داشتیم و البته استقبال هم از فکر و اندیشهی شریعتی شده است. یکی از نشانههای استقبال این است که شریعتی با شاعرانه نوشتنش و گزینگویی گفتن پایدار شده است. خانواده شریعتی خودشان بودند. احسان شریعتی 15 سالش بود که از ایران رفته است. به ایشان پیغام دادم که البته این پیغام به دست ایشان نرسید؛ گفتم به ایشان سلام برسانید و بگویید انشاءالله در سالهای آینده دکتر احسان شریعتی خواهید بود؛ نه احسانِ دکتر شریعتی!
شریعتی بیهوده شریعتی نشده است. حرفهایی که او در تاریخ زده است را باید یک بار دیگر مورد تفکر قرار داد. شریعتی تتبع کرده است؛ حرف بیمدرک نزده، ولی غرض او تتبع تاریخی نبوده است. بلکه او حرف و نگاه دیگری به اسلام و تاریخ اسلام داشته که عرضه کرده است.
یکی از نشانههای تفکر این است که میماند. این را بدانید که هیچ چیز سطحی دوام ندارد. اگر چیزی ماندگار شد، بدانید که عمق و اهمیت داشت و در جایی رسوخ کرده است و تفکر شریعتی چنین است. شریعتی کسی است که در تاریخ و فکر معاصر ما پایدار و زنده است. امروز نام شریعتی هست، کتابهای او هست و خوانده میشود. اما قرار نیست شریعتی تکرار شود.
داوری اردکانی در پایان خاطراتی از شریعتی ذکر کرد: من و شریعتی در ادارهی مطالعات و برنامههای آموزش و پرورش حدود 7-6 ماه همکار بودیم. در کمیسیون خوبی که سازمان برنامه در مورد آموزش و پرورش داشت، هر وقت جلسهای بود، رئیس ما به من و دکتر شریعتی میگفت به جلسه آن کمیسیون بروید. در جلسات کمیسیون دکتر شریعتی هیچ چیز نمیگفت؛ حتی یک کلمه. من هم کم حرف میزدم. ولی یک بار ندیدیم شریعتی یک کلمه بگوید. ولی وقتی برمیگشتیم، شریعتی دیگر آن شخص ساکت نبود. چنان آن مجلس را تصویر میکرد؛ به خصوص با حرفهایی که میشد کاریکاتور شود. یکی از شیرینترین ایام کار من معاشرت با ایشان و آن ظرافتها و خوش صحبتیها و شادیهام توام با درد او بود.
منبع: سایت اکنون ، ما و شریعتی