عصر پنج شنبه 10 اسفند 1391 مراسم رونمایی از کتاب «روزها» اثر دکتر محمد علی اسلامی ندوشن با حضور مردم فرهنگ دوست یزد و جمعی از استادان دانشگاه، دانشجویان، پژوهشگران، روزنامه نگاران و نویسندگان کشورمان در کتابخانه وزیری یزد برگزار شد.
در آغاز این مراسم، پیام شمس الدینی گزارشی درباره مقدمات برگزاری این برنامه به حضار ارائه کرد و با سپاسگزاری از همکاری بنیاد میبدی، انجمن چارسوق و شخصیت هایی مانند حسین بشارت، حسین مسرت و… مدیریت این برنامه را به استاد نامدار زبان و ادب فارسی دکتر اصغر دادبه سپرد. در این مراسم، حسین مسرت، کریم فیضی، جعفری ندوشن و محمود رهبران به ترتیب پیام های دکتر محمد جعفر یاحقی، دکتر شیرین بیانی، دکتر رستگار فسایی و استاد غلامحسین امیرخانی را قرائت کردند. آنچه در ادامه می خوانید، گزارشی از سخنرانی ها و نوشته های صاحبنظران و اندیشمندان درباره نویسنده «روزها» و خدمات فرهنگی وی می باشد.
اصغر دادبه: اسلامی ندوشن لحظه ای ایران را از یاد نبُرده است
خدمات خالصانه استاد دکتر اسلامی ندوشن به فرهنگ ایران و زبان فارسی بر هیچ کس پوشیده نیست، ایشان بی گمان یکی از بزرگترین خادمان زبان فارسی به شمار می آیند. ایران در نزد استاد اسلامی ندوشن، ایران فرهنگی است که قلمرو آن بسیارگسترده تر از قلمرو جغرافیایی آن است. ایرانی که ایشان در سراسر آثارشان از آن یاد می کنند از پیشینۀ بلند تمدن ایرانی- اسلامی در طول تاریخ برخوردار است و زبان فارسی یکی از ارکان قوام بخش آن است. امروز صبح با دوست عزیزم جناب آقای محمد صادقی صحبت می کردیم، ایشان اشاره به سخنی از من درباره دکتر اسلامی ندوشن کردند و گفتند به نظرم از این بهتر و دقیق تر نمی توان دکتر اسلامی ندوشن را توصیف کرد. آن زمان که در همایش از بلخ تا قونیه می خواستید ایشان را به جایگاه و برای سخنرانی دعوت کنید، گفتید که ایشان اگر برای لحظاتی خود را فراموش کرده باشند لحظه ای ایران را از یاد نبُرده اند! آقای صادقی گفتند که با خودم فکر می کردم که این جمله در آن لحظه و مانند شعری به شما الهام شده است که حقیقتاً همین طور هم بود. استاد دکتر اسلامی ندوشن، حافظ وار زندگی کرده اند، با صبر و باامید، که اگر این دو نبود هرگز نمی بودیم. استاد در یکی از سخنرانی هایشان اشاره داشتند که ممکن است مرا قدری خرافی بدانید اما من ترجیح می دهم در مورد ایران قدری خرافی باشم و ناامید نشوم و بیتی را خواندند، آن بیت این بود:
بسته ام در سر گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم
و خم گیسوی ایران که همه به آن امید بسته ایم در سخن استاد این گونه معنا می یابد که امید خود را نباید از دست بدهیم. لقب سلطان نثر معاصر به جا و به حق از سوی بزرگان ادب و جامعه فرهنگی ایران به استاد داده شده است، و اگر از عصر مرحوم فروغی که حق بزرگی به گردن ما و فرهنگ و تاریخ ما دارد و نثر بی نظیرش در سیر حکمت و دیگر آثارش به روشنی دیده می شود، بخواهیم روی چند تن انگشت بگذاریم و کارشان را به عنوان نمونه هایی که باید مورد تبعیت واقع شوند نام ببریم، بی گمان استاد دکتر اسلامی ندوشن یکی از افراد بی همتاست و در چگونه گفتن هم همان طور که آقای امیرفریار گفتند نوشته های ایشان بی مانند است. به راستی نثر ایشان باید در کار نوشتن سرمشق اهل قلم قرار گیرد و اگر دستورنویسی بخواهد نمونه هایی را عرضه بکند، پس از مرحوم فروغی، کارهای درخشان استاد در چگونه نوشتن و چگونه گفتن باید مورد دقت واقع شود و بیش از آنچه گفتیم و نوشتیم به آن پرداخته شود که امیدوارم در آینده چنین بشود.
فرخ امیرفریار؛ اهمیت چگونه گفتن و نوشتن
خوشحالم این اتفاق نیک باز هم رخ داد تا من بتوانم باری دیگر به این شهر زیبا بیایم و این بار برای قدردانی از یکی از شاخص ترین نویسندگان ایران که حدود چهل سال است با ایشان آشنا هستم. سال های آخر دبیرستان بودم که با مجله یغما آشنا شدم. خیلی ها با آن مجله آشنا هستند. همان موقع من یک تفاوتی در نوشته های دکتر اسلامی ندوشن می دیدم. نوشته های دیگران را هم می خواندم و دوست داشتم ولی در نوشته های ایشان حس دیگری بود. یادم هست که ایشان مطلبی را در سه قسمت نوشتند که متأسفانه ادامه پیدا نکرد. نام آن شهرزاد قصه گو بود. به کوتاهی تاریخ ایران را داستان گونه و زیبا روایت می کردند. چنان آن نوشته بر من تأثیر گذاشت که نامه ای به ایشان نوشتم و تقاضای دیدار کردم و این شاگردی و ارادت از آن زمان تا امروز ادامه یافت. آن نامه در مجله یغما چاپ شد فکر می کنم سال 50 یا 51 بود. واقعاً ایشان نویسنده ای توانا هستند و موفق شده اند نظر مخاطبان وسیعی را جلب کنند. من الان وقتی به ستون خوانندگان روزنامه اطلاعات نگاه می کنم، هرچند وقت یک بار می بینم که افراد با ستایش از مطالب ایشان یاد می کنند و تقاضا می کنند نوشته های بیشتری از ایشان چاپ شود. تداوم حضوری که بیش از نیم قرن به طول انجامیده در میان نویسندگان ما کمتر دیده می شود. خوانندگان همیشه از آثار ایشان استقبال کرده اند. آقای دکتر دادبه اشاره ای به ویژگی های دکتر اسلامی ندوشن کردند که من هم به همین نتایج رسیده بودم؛ علاقه به ایران، دعوت به اعتدال و… و من یکی دو نکته دیگر را نیز می خواهم بگویم و آن اینکه، دکتر اسلامی ندوشن اهمیت چگونه گفتن را به خوبی می دانند و نه اینکه فقط به محتوا نظر داشته باشند. عملاً با نوشته های خودشان نشان داده اند که چگونه می توان مطلبی را به خوبی بیان کرد. الان اگر به نوشته های اخیر ایشان توجه کنیم وقتی به مسائلی مانند، ترافیک، محیط زیست و… می پردازند با زبان و بیانی صحبت می کنند که برای خواننده ای که شاید این موضوعات را بارها خوانده و شنیده هم تازگی دارد. بیژن جلالی (شاعر) دیدِ ظریفی داشت، یک بار با هم صحبت می کردیم. من به بیژن جلالی گفتم زمانی که اغلبِ هم سن و سال های من در دوره دبیرستان و دانشگاه، بیشتر کتاب های جلال آل احمد و… را مطالعه می کردند، من بیشتر به نوشته های دکتر اسلامی ندوشن گرایش داشتم. بیژن با همان ظرافت و طنزی که داشت به من گفت؛ خب تو نشان دادی که از همان موقع با این انتخابی که کرده بودی عاقل تر از بقیه بودی.
دکتر یدالله جلالی پندری؛ افق انتظار خواننده و صداقت نویسنده
سی و پنج سال قبل بنده در محضر استاد اسلامی ندوشن درس نقد ادبی را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران می خواندم و افق انتظار خواننده نیز یکی از مباحث نقد ادبی بود. منتها بنده در اینجا به طرح یک بحث فنی نمی پردازم. عبارتی را از جلد چهارم روزها می خوانم و نتیجه گیری خود را بیان می کنم:«در هیچ نوشته ای به اندازه جلد چهارم روزها با وسواس روبرو نبوده ام. بارها آن را برداشتم و گذاردم، و برای همین بود که فاصله میان جلد چهارم و سوم نزدیک به 10 سال کشید. چه بنویسم و از کجایش بگویم» این عبارتی بود که بیانگر دقت ها و تأمل های نویسنده کتاب روزها است. به تعبیر استاد یک نوشته دو سر دارد؛ نویسنده و خواننده:«خواننده باید آمادگی برای حرفی که می شنود داشته باشد در وضع کنونی این آمادگی برای شنیدن واقعیت در برابر سئوال بود در چنین وصفی میان احساس خواننده و آنچه را واقعیت می پنداشتم می بایست کدام را انتخاب کنم بدیهی است که دومی را انتخاب کنم همه اینها گذرا هستند و ما هم گذرا هستیم مگر این کشور که به روزگاران تعلق دارد. از این رو کوشش داشتم در این نوشته نیز مانند هر نوشته دیگرم با خود و دیگران رایگان باشم. به قول بیهقی سخنی نرانم که به تعصب کشد و خوانندگان گویند شرم باد این پیر را» از این نوشته می توان کوشش صادقانه نویسنده برای اینکه در زندگی نامه خودنوشتی که بیش از اینکه نگاه به درون داشته باشد به بیرون می نگرد و بویژه نگاه به ایران دارد را فهمید. نکته هایی که ایشان راجع به صداقت و صراحت در نوشته شان به آن اشاره کرده اند بیانگر این دغدغه است که وقتی چیزی با خواننده در میان گذاشته می شود باید به دور از مصلحت اندیشی باشد. در این سال ها ما با مقدار زیادی از خاطرات روبرو بوده ایم که مردان سیاسی روزگار نوشته اند ولی «روزها» فتح بابی بود برای نویسنده ای که در میان مردان سیاسی قرار نمی گرفت. او در روزها به بیرون نگاه می کند و به سرنوشت ایران نظر دارد.
دکتر شیرین بیانی؛ پیام به دوستان
جای بسی خوشوقتی است که در آستانه سال نو و در شهر آکنده از تاریخ، پُرماجرا و زیبای یزد، با آسمان آبی و خاک کویریِ نُخُودی رنگ فراخش، مجلسی به منظور رونمایی از کتاب «روزها» و نکوداشت همسرم ترتیب یافته است؛ که به سهم خود سپاسگزارم. من طی سالیان دراز شاهد تب و تاب ها و کوشش های پیگیر و خستگی ناپذیر دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، در راه فرهنگ ایران بوده و هستم؛ و در اینجا بیاد بیتی از مولانا جلال الدین می افتم که می فرماید:
کاسف السریم و کار ما همین
کین نهانها را برآریم از کمین
و او به مصداق این بیت «کاشف اسرار» فرهنگ و تمدن این سرزمین سرافراز است، و اگر ایرانیان قدردان اویند؛ و اگر چنین مجلسی شریف برای وی ترتیب یافته، دلیل همین مدّعاست؛ زیرا وجدان آگاه او، از دیرباز، راه گرانسنگ و گرانقدری را پیش گام هایش نهاده است. امیدوارم که جوانان خواننده آثار دکتر اسلامی ندوشن، و جوانان حاضر در این محفل گرم و صمیمی، آگاهی یابند که می توان عمری را در راه ایران صرف کرد و به پاداش معنوی رسید. با سپاس از همه دست اندرکاران محترم و قدرشناس ترتیب این مجلس شریف، که به علت گرفتاری نتوانستم در آن شرکت نمایم؛ و جای خود را خالی می یابم، پیام دوستانه خویش را این گونه، با بیتی از سعدی شیرازی به پایان می رسانم:
تا بدانند این خداوندان مُلک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
استاد غلامحسین امیرخانی؛ روزهای روشن
برای قشر کتابخوان کشور ما نام دکتر محمد علی اسلامی ندوشن به عنوان یک خاطره دلنشین از حافظه چند نسل که در سایه قلم و معرفت او با ادب و فرهنگ این سرزمین آشنایی یافته اند، هرگز فراموش نمی شود. آثار این نویسنده توانا از چنان تنوع و گستردگی معنایی برخوردار است، که طبقه جوان، با مطالعه آنها می تواند، ضمن آشنایی با تاریخ، ادبیات، شعر و عرفان و علم الاجتماع سرزمین خود در انسجام بخشی هویت ملی خویش نیز از آن به نیکی مدد گیرد. بی شک نسل های جدید در این زمانه پیچیده و پر مخاطره کنونی نمی توانند خود را از راه و رسم و زندگانی عیارمند پیران خردمند و دانا هم روزگار خویش مستغنی بدانند. در اینجاست، که آشنایی با زندگی سرو سایه فکن فرهنگ و ادب روزگار ما، دکتر اسلامی ندوشن که خوشبختانه در مجموعه مجلداتی بی نظیر با عنوان «روزها» بسان گنجینه طرازمند راه زندگی منتشر گردیده است، اهمیت زیادی می یابد. خاصه آنکه نویسنده خلاق و توانمند آن، با کلمات قصاری که از حیث زیبایی شناسی و موسیقایی واژگان و نرمی و روانی جملات ، خواننده را با شوق و رغبت تا بطن معانی و مفاهیم همراهی می کند و از هرگونه توقف و بازخوانی که معمولاً به منظور درک غوامض است، بی نیاز می دارد. دکتر اسلامی ندوشن در کتاب «سروسایه فکن» نیز در حجم بسیار کم تاریخ هزار ساله ای از این سرزمین را چنان متین و شیرین روایت کرده است، که ذهن خواننده بر بالهای قلم رسا و روان او تا اقصای تاریخ و تمدن ایران به پرواز در می آید. ضمیر ظریف و گوهر شناس او همواره در شناسایی و معرفی آثار و مفاخر فرهنگی این سرزمین بویژه هنر اصیل خوشنویسی به شایستگی درخشیده است .وی در مجلد دوم «روزها» آن گاه که از معلم خوشنویسی خود صحبت می کند در کمال ظرافت طبع می نویسد:«او قلم را نرم درمیان انگشتان می گرفت، مانندمهرگیاه، باحالتی که مبادا فشار بیهوده، حرمت آن را خدشه دار کند. قلم در دست او سرخوشانه به راه موزون خود می رفت …من اگرخودم خوشنویس نشدم، این عشق و احترام به خط در من ماند که بعدها در تماشای مرقع ها بتوانم لذت سراپا نجابتی را نصیب خودکنم…». و سپس در زیباترین واژگان خط نستعلیق را بسیار اصیل تر از نقاشی و مینیاتور، یکی از پر معنی ترین جلوه های روح ایرانی می داند. در روزها وصف و شرح وقایع و احوال اشخاص فراوانی رفته است .اما آنچه فراتر از ارزش اجتماعی و تاریخی این مباحث در سپهر اخلاق خالده انسانی می ماند، اینکه نویسنده نیک نهاد و پاک اندیش این اثر هرگز قلم به مدح و ذم بی پایه نگشوده و اگر با کسی یا واقعه ای مراوده ای مستقیم نیافته، از داوری در خصوص آنها اجتناب ورزیده است حال آنکه او همواره از معاشرت با فرومایگانی که گوهر عمر را به تلوث و ریا می آلودند، پرهیز داشته و با سنجه عیارهای انسانی، روابط خود را با دیگران نگه داشته و خود ، روزهای زندگی را در کمال سلامت نفس به روشنی بدین پایه رسانده است. بی تردید شرافت طبع، اصالت فکر و اندیشه و اعتدال منش و روش اسلامی ندوشن با آن قلم سلیس و سحار، سیمای زندگانی پر کشش و کوشش وی را در سایه سار «روزها» به نقش برجسته ماندگار روزگار ما بدل خواهد کرد.
دکتر محمد جعفر یاحقی؛ روزها با سوزها…
خبر انتشار بخش دیگری از روزها، دل همة دوستداران دکتر محمد علی اسلامی ندوشن و شیفتگان خامة خوش¬خرام ایشان را شاد کرد. دکتر اسلامی بی تردید نمایندة نسلی از اندیشه¬وران ایران معاصر است که دوران¬های پر مسئله و فراز و فرودهای تاریخی بسیاری از تاریخ و مدنیت این سرزمین را به چشم خود دیده و با منقاش قلم باریکی¬ها و ظرافتهای زیادی از آن بیرون کشیده و بر صفحات آثار بی زوال خود جاری کرده است. از میان نوشتههای دکتر اسلامی، روزها، بی گمان برای صاجب دلان و نکته بینان، جایگاه خاصی پیدا کرده است به ویژه که این اثر پابه¬پا چگونگی شکل گیری شخصیت نویسنده و شیربن¬کاری¬های حیات بارور او را با خواننده در میان می گذارد و با آن که مجلدات آن به تدریج و در طول چند دهه به دست خوانندگان آن رسیده، همواره توانسته است مثل یک رمان کَشَنده خواننده را منتظر نگه¬دارد و بعد هم که از راه رسید او را با خود ببرد «هرجا که خاطرخواه اوست». روزها برای خوانندگان آثار اسلامی، سامانة عبور حامعة ایران را از یک جامعة روستایی بسیط با فرهنگ و نگاهی دل¬پذیر و مستقل به جامعهای پیچیده و با هویت شهری که در عین هماهنگی با مسیر تکامل بشری، هویت مستقل و فرهنگی دیرینه سال خود را با چنگ و دندان حفظ کرده، به خوبی نشان میدهد. در این مسیر پر چین و شکن انسان ایرانی با وجدانی پای بستة اصول و وابستگیهای قومی و ملی تصویر شده که در عین آن که بر از دست دادن داشته های بومی خود می¬موید به روی دربایست¬های دنیای بیگانه هم وامی-خندد وآنچه را برای عبور از مسیر پرحادثة زندگی امروزی لازم دارد، برمیگیرد و با میراث ملی خود در میآمیزد تا چراغی فرا راه رسیدن به جامعة آرمانی خویش برافروزد. درد فرهنگ و قصة پر غصة ایرانگرائی که قلم شوخ و شیرین¬کار دکتر اسلامی را به تصرف خود درآورده، در روزها سنگین تر و سهمگین تر خود را به خواننده عرضه میدارد و به غم غربتی مبدل میشود که انسان امروز به ویژه در دهه¬های اخیر ضرورت یادآوری آن را بیشترازپیش احساس میکند. فرهنگسرای فردوسی که از دهة گذشته داغدار ایرانسرای فردوسی بوده و بارسنگین پاسدار از مرزهای فرهنگمداری را بر دوش کشیده، در برابر قلم و اندیشة دکتر اسلامی سر تعظیم فرود میآورد و از همشهریان استاد و دوستداران قلم و نگاه ایشان ، که به انگیزة رونمایی از روزها محفل انسی ترتیب داده و یک بار دیگر به حق توجه دردمندان فرهنگ ایران و ایران فرهنگی را به این موضوع مهم جلب کردهاند، سپاسگزار است و برای آنان سر بلندی و برای وجود نازنین استاد اسلامی پایندگی آرزو دارد.
تکیه بر عقلانیت
محمد صادقی در یادداشتی با نام «رمزگشایی از تراژدی خیال» می نویسد:«دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن، همان طور كه خود در «كلمهها» مي گويد، بر سر يك چهارراه خيمه زده است، قديم و جديد و شرق و غرب. از آثار وي مي توان فهم كرد كه، از يكسو دلبسته فرهنگ و تمدن ايران است و در شناساندن ارزش هاي فرهنگ ايران كوشش هاي فراواني به انجام رسانده و از سوي ديگر، نسبت به ارزش هاي فرهنگ و تمدن نوين جهاني نيز غفلت نكرده و با شناخت عميقي كه از آن به دست آورده، همواره در مسير تعادل گام نهاده است. به تعبيري، رويكرد او خالي از نفي تام و تمام و پذيرش تام و تمام فرهنگ و تمدن غرب است، بلكه با نگاهي محققانه، آنچه را با عقل و عقلانيت سازگار يافته، پذيرفته و ستوده است. از اينرو، بازخواني آرا و انديشه هاي دكتر اسلامي ندوشن، كه فراتر از اينگونه مواجهه هاي احساسي و غيرعقلاني قرار گرفته و بر شناخت از خود و ديگري تكيه دارد، براي ما كه همچنان با مساله اي به نام سنت و تجدد مواجهيم، ضروري و سودمند به نظر ميآيد… وی که زندگی پربار و شریف خویش را با «قلم» گذرانده، اگر در زندگی چیزی به دست آورده به اعتبار خود بوده، چنانکه ابراز می دارد از دو چیز پرهیز داشته:«یکی جلب نظر خواننده یا حرف زدن بر وفق خوش آیند او، دیگری جلب عنایت ارباب قدرت» او که بیش از هر نویسنده ای درباره «ایران» و «فرهنگ» نوشته، کار روشنفکری خویش را با پرهیز از هرگونه محافظه کاری و تندروی امتداد بخشیده و بر ضرورت استقرار عقلانیت در جامعه تاکید و تکیه داشته و دارد» همچنین صادقی در یادداشتی دیگر با نام «نگاه ایرانی به جهان» به موضوعی می پردازد که حساسیت اسلامی ندوشن نسبت به مسائل جهانی را می شناساند:«در تابستان 1967 سمينار بين المللي دانشگاه هاروارد براي بررسي مسائل جهان و امريكا به رياست هنري كيسينجر (وي در آن زمان استاد دانشگاه هاروارد بوده است) تشكيل مي شود. در اين سمينار كه جنبه دولتي نداشته و در دعوت از افراد، تنها به شخصيت علمي و فرهنگي آنان توجه مي شده، دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن نيز از ايران دعوت مي شود تا در ميان نمايندگان حدود 40 كشور جهان سخن بگويد. وي در پايان سخنراني اش پيشنهاد مي كند مجمعي از انديشمندان و فرهنگمداران جهان تشكيل شود و در آن مسائل مهم دنيا بررسي و به بحث گذاشته شود تا به اين ترتيب نمايندگان ملت ها نيز بتوانند ديدگاه خود را درباره آنچه در جهان مي گذرد بيان كنند و به عبارتي دنيا يك تريبون آزاد داشته باشد تا به دور از دخالت دولت ها، فرهنگ هاي كشورهاي مختلف از طريق نمايندگان شان با هم روبرو شوند و براي حل و رفع مشكل ها و مسائل جهان چاره اي بينديشند. با وجود استقبال شركت كنندگان در سمينار از پيشنهاد دكتر اسلامي ندوشن و طرح دوباره آن در دهلي نو (در انجمن دوستي ايران و هند) اين پيشنهاد خردمندانه به اجرا درنمي آيد…»
سخنان دکتر اسلامی ندوشن
واقعیت این است که من انتظار این همه محبت را نداشتم و باید بگویم که امروز خودم را باز شناختم. آنچه را نمی دانستم دریافت کردم. این سرچشمه محبت امیدوارم که همیشه سیراب باشد. نمی خواهم تشکر کنم برای اینکه فکر می کنم تشکر کردن از ارزش لطف می کاهد بنابراین از همه کسانی که نسبت به من لطف کردند، کسانی که این برنامه زیبا را ترتیب دادند و شما که قدم رنجه کردید و تشریف آوردید قدردانی می کنم. تشکر ارزش را فرود می آورد یعنی می گوید شما لطفی کردید و من هم در مقابل تشکر کردم بنابراین با هم ندار هستیم ولی من با تمام وجود قدردان هستم. کسی نباید از خودش راضی باشد زیرا برای زندگی کردن هر چه بشود کم شده است چون این دوران کوتاهی که میان دو عدم واقع شده و این فرصت زندگی، لازمه اش این است که حقش ادا بشود. من کاری نکرده ام. صحبت از کتاب روزها در بین بود، من خواستم کمی خودم را بشناسم اما متأسفانه تمام آنچه را در دل داشتم و می توانستم بگویم، نگفتم. ناگفته های آن بیشتر از گفته هاست. همه چیز به گفتن نمی آید مولوی هم بارها در مثنوی اشاره کرده و خودش را به سکوت دعوت کرده است:
من ز شیرینی نشستم رو ترش
من ز پُری سخن باشم خموش
یعنی باید از این خاموشی ها معنا را دریافت. در همه این مدت قلم به دست داشتم و از همه مواهب دیگری که در زندگی بود صرف نظر کردم و به قلم پناه آوردم که در جای دیگری هم گفته بودم:
آن جان جهان مرا قلم بود قلم
وان روی نگارگون وان زلف به خم
در صبح امیدبخش و در شام دُژم
وین ها همه رفتند و عدم ماند عدم
و دو ستون برای کار خود برگزیدم؛ یکی فرهنگ و دیگری ایران. در مورد ایران هیچ نوع تعصبی ندارم، هیچ نوع اضافه بینی ای ندارم، چون یک گهواره آساینده برای همه ما بوده است و ما در اینجا به دنیا آمده و زندگی کرده ایم، ایران برای ما تنها خاک نبوده بلکه یک توده انبوه یادگارها، کوشش ها، کام ها و ناکامی ها بوده که گذشتگان و نیاکان ما بر این پهنه خاک مدتی زندگی کردند، کوشیدند و کشوری را با تاریخ، سرافرازی و افتخار ساختند و بنابراین این توده یادگارهاست که برای ما ارزش دارد و ما از آن حرف می زنیم وگرنه همه خاک ها شبیه به هم هستند. این مهم است که گذشتگان ما عمر خود را عبث نگذراندند بلکه کوشیدند برای اینکه معنای زندگی را دریابند. معنای زندگی در آثار بسیار ارزنده و در شاهکارهای زبان فارسی متبلور شده و باد هوا نبوده است. کمتر زبانی در جهان از این غنای فکری و پویش فکری برای شناخت زندگی، مرگ و… برخوردار بوده است. زندگی چیست؟ آمدن و چندی گذراندن و در کام نیستی فرو رفتن؟ آنچه می ماند این لایه هاست، تبخیر روح، احساس و انسانیت که در آثار بزرگ زبان فارسی منعکس شده است، و این توانسته یک شخصیت معنوی بسیار عمیق به این کشور ببخشد، و این در سرزمینی به نام ایران شکل گرفته و در کالبد زبان فارسی که برای ما بزرگترین سرمایه است، و ترجمان و چکیده تاریخ ما را در خود دارد. نام ایران از سه هزار سال قبل تاکنون برقرار است در حالی که بسیاری از امپراطوری های نیرومند آمدند و رفتند و نابود شدند. آنچه این کشور را نگه داشته یک نوع اصالت درونی بوده و این فرهنگ بوده که راهنمای ایرانی در این دوران دراز بوده است که چه راهی را برگزیند و در پیش گیرد. موضوع دیگری که من همیشه محور قرار داده ام، اعتدال است. همیشه در زیاده روی و در افراط و تفریط یک نوع بی اعتباری و ناکامی می دیدم. هر بلایی سر این کشور آمده در دوره هایی بوده که افراط گری وجود داشته است. در تاریخ ایران هر جا اعتدال به کار افتاده دورانی آبرومند، خوش و پررونق رقم خورده است… همیشه نسبت به مساله معنا در زندگی توجه داشته ام. امتیاز انسان بر سایر جانداران این است که انسان در زندگی برای خودش معنی طلب می کند. علاوه بر اینکه انسان در حفظ زندگی و حیات خود کوشا است به فکر دیگران هم باید باشد. باید یک معنایی در زندگی سراغ گرفت تا زندگی با یک افق باز روبرو شود نه اینکه در یک فضای بسته حرکت کنیم… به هر حال عذرخواهی مرا بپذیرید زیرا من آماده سخن گفتن در این جلسه نبودم. از همه قدردانی می کنم. صفا و محبت بزرگترین سرمایه ای است که در اختیار بشر بوده و هست:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بر آن مردم دیده ی روشنایی
(به نقل از روزنامه اطلاعات)
سایت ملی- مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.