گزارشی از حوادث هیجده تیر و پرونده های معطل مانده
با گذشت سیزده سال از فاجعه هیجده تیر که یکی از فجیع ترین وقایع علیه دانشگاه و دانشجویان بود اما پرونده تجاوز به حریم دانشگاه و قربانیان این واقعه هنوز نزد افکار عمومی مفتوح است. رخداد هیجده تیر سال 78 که طی آن دانشجویان به توقیف رونامه سلام اعتراض کردند و اعتراض آنها توسط گروهی موسوم به لباس شخصی ها – وابسته به حاکمان – به آشوب و خون کشیده شد.
سالها از حمله به کوی دانشگاه و تجاوز به ساحت دانشگاهیان می گذرد اما زخمی که بر پیکر دانشگاه وارد شد هنوز فراموش نشده و همچون آتشی زیر خاکستر باقی مانده است.
فاجعه هیجده تیررا محمد خاتمی رئیس جمهور وقت تاوان پیگیری پرونده قتل های زنجیره ای اعلام کرد و نگرانی خود را از عوض شدن جای شاکیان و متهمان این حادثه ابراز نمود. نهایتا پس از گذشت ماهها دادگاه رسیدگی به شکایات دانشجویان و قربانیان، افراد موسوم به لباس شخصی ها را که با دستور مستقیم از مقامات بالا به کوی دانشگاه حمله کرده بودند، تبرئه و عزت ابراهیم نژاد که در روز هیجده تیرماه به شهادت رسیده بود، را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم کرد!
عزت ابراهیم نژاد که از طرفداران طیف ملی مذهبی بود از پیش از حادثه کوی نشان شده بود و در درگیری های روز هیجده تیرماه به قتل رسید. خانواده عزت ابراهیم نژاد؛ مسعود دهنمکی و مهدی صفریتبار پسر امام جمعه اسلامشهر را قاتل عزت دانسته اند و در نامه ای خطاب به مسعود ده نمکی نوشته اند که در روز هیجده تیرعزت را شبانه و تک و تنها به گوشهای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجیر خودت و دوستانت عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید…
خانواده عزت ابراهیم نژاد قاتلان را به دادگاه معرفی کردند و خواستار محاکمه آنها شدند اما نه تنها دادخواهی آنها معطل ماند بلکه با تهدیدها و فشارهای امنیتی مجبور به سکوت شدند. اما آنها طبق نوشته شان بر این باورند که قاتلان فرزندان این مرز و بوم روزی در پیشگاه ملت پاسخ ظلمهای رفته بر ملت را پس خواهند داد.
هیچگاه آماری دقیقی از کشته شدگان روز هیجده تیرماه سال 78 اعلام نشد اما قتل عزت ابراهیم نژاد، فرشته علیزاده و تامی حامی فر مورد تایید قرار گرفت. همچنین اکبر محمدی یکی از فعالان دانشجویی بود که درهمین رابطه دستگیر شد و مدتی بعد در سال 85 بر اثر شکنجه در زندان جان داد.
در دادگاه های برگزار شده برای رسیدگی به پرونده کوی دانشگاه، به هيچ يک از سوالات دانشجويان که از همان روزهای اول در قالب شورای متحصنين کوی دانشگاه و بعدها از طريق تشکل های دانشجويی عنوان شده بود، پاسخ روشنی داده نشد. مهران مير عبدالباقی، حسين يکتا، محمد رضا کثرانی، علی رحمتی نژاد، مهدی امينی زاده، امير حسين بلالی، جواد رحيم پور، مهدی فخرزاده، رضا نديمی فر، آرمان رضاپور، محمود شرده ای، حميد جعفری و احمد فرجی از جمله دانشجويانی بودند که مدتی را در بازداشت به سر بردند. سعید زینالی نیز از دانشجویان بازداشتی است که تاکنون خبری از وی در دست نیست. نهادهای امنیتی در پیگیری های خانواده او گفتند حفاظت اطلاعات سپاه او را بازداشت کرده اما این نهاد هیچ پاسخی در این زمینه نداده است. مادر دردمند او که سالها در انتظار خبر شنیدن مرگ و زنده بودن فرزندش است بارها مورد تهدید قرار گرفته است و به دلیل دادخواهی بازداشت و زندانی شده است…
هیجده تیر 88 و حوادث پس از آن
اگر چه برخوردهای شدید امنیتی و پلیسی با محیط های دانشگاهی و دانشجویان منتقد باعث ایجاد فضای انفعال بر دانشگاه شد و فعالیت های سیاسی و اجتماعی دانشجویان هزینه های گزافی برای آنها بهمراه داشت، اما واقعه تلخ هیجده تیر همچون آتش زیر خاکستر باقی ماند و بار دیگر در دهمین سالگرد این حادثه همزمان با اعتراضات مردمی شعله ور شد و حادثه هیجده تیر سال 88 را رقم زد.
اعتراضات مردمی در پی اعلام نتایج دروغین ریاست جمهوری سبب شد فضای منفعل دانشگاه جانی دوباره گیرد و حرکت های اعتراضی دانشجویان و مردم در شهرهای مختلف کشور برگزار گردد و با شعار “مرگ بر دیکتاتور” پایه های قدرت مستبدان به لرزه در آید. برخوردهای خشونت آمیز نیروهای امنیتی و لباس شخصی با تظاهرات مسالمت آمیز و آرام معترضان بار دیگر آغاز شد. در این روز نیروهای لباس شخصی به خوابگاههای دانشگاه امیر کبیر حمله کردند و تعداد زیادی از دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند، صدها تن از معترضان پس از ضرب و شتم دستگیر و به کهریزک منتقل شدند. تاکنون محسن روح الامینی، محمد کامرانی ، امیر جوادی فر، احمد نجاتی کارگر و رامین قهرمانی که پس از انتقال به کهریزک و شکنجه کشته شدند، احراز هویت شده اند. تعدادی از بازداشت شدگان به دلیل شکنجه و شدت جراحات وارده کشته شدند اما نیروهای امنیتی با تهدید خانوادههای آنان از اعلام اسامی و دادخواهی این خانوادهها جلوگیری کردند. دستگیر شدگانی هم که پس از هفته ها شکنجه آزاد شدند از هراس نیروهای امنیتی مجبور به سکوت در خصوص آنچه در کهریزک بر سر آنها آمد، شدند.
در کهریزک چه گذشت!
مسعود علیزاده یکی از بازداشت شدگان و شکنجه شدگان روز هیجده تیر سال 88 است که به کهریزک منتقل شد اما دو سال پس از آزادی و تهدید جانش توانست از کشور خارج شود.این شاهد زنده جنایات کهریزک که هم اکنون آثار شکنجه آن روزها را بر بدن خود دارد، در گفتگو با سایت ملی مذهبی از آن روزهای تلخ تعریف می کند: ” ما یک بنگاه ملکی با مساحت وسیعی داشتیم که در زمان انتخابات از آن به عنوان ستاد حمایت از میر حسین موسوی استفاده کردیم و شروع به فعالیت کردیم. بعد از اعلام نتایج دروغین انتخابات من هم به همراه مردم معترض در راهپیمایی ها شرکت می کردم. تا اینکه در روز هیجده تیر که خیابانها پر از نیروهای لباس شخصی و امنیتی بود من ساعت پنج بهمراه مردم شروع به شعار دادن کردم. بعد نیروهای لباس شخصی با باتوم و گاز اشک آور به مردم حمله ور شدند و لباس شخصی ها من و عده ای دیگر را در یکی از کوچه های چهارراه ولیعصر دستگیر کردند و با چشم بند ما را سوار یک تویوتا کردند و به یک محل نامعلوم بردند. بعد که من را پیاده کردند در یک جایی که چشمهایم هنوز بسته بود شروع کردند به کتک زدن و می گفتند بگو که ندا آقا سلطان را تو کشتی. من احساس کردم دارند از من فیلم می گیرند و می خواهند قتل ندا را به گردن من بیاندازند. آنها صداهای خیلی جوانی داشتند فکر کنم هفده و هیجده ساله بودند و با شوکر به سرم می زدند…حدود ساعت ده ما را به پلیس امنیت میدان حر بردند و آنجا ما را تقسیم کردند و ما را که حدود سیصد و پنجاه نفر می شدیم به پلیس میدان انقلاب بردند که خیلی جا کم بود. تقریبا سرپا بودیم و خیلی شب سختی را گذراندیم. فردای آن روز ما را به حیاط بردند و حیدری فر بر روی یک میز یک کاغذی گذاشته بود که پنج اتهام (اقدام علیه ملی، توهین به رهبری و..) در آن نوشته بود و به ما می گفت امضا کنیم و هر کس امضا نمی کرد کتک می خورد. بعد گفت نیمی به اوین منتقل می شویم و نیمی به کهریزک بعد که پرسیدیم کهریزک کجاست، گفت “وقتی رفتید آنجا و اگر زنده بیرون آمدید می فهمید کهریزک کجاست” من جزو کسانی بودم که به کهریزک منتقل شدم.”
این شاهد زنده کهریزک ادامه می دهد: “وقتی وارد کهریزک شدیم وسایلمان را گرفتند و ما را به گوشه حیاط بردند و تمام لباس هایمان را در آوردند و ما را مجبور کردند که از جوان هفده ساله تا پیرمرد هفتاد ساله لخت شویم . این عریان شدن در مقابل همدیگر خیلی برای ما شکنجه آور بود. حتی خاطرم است عینک روح الامینی و جوادی فر را از آنها گرفته بودند و آنها جلوی چشمشان را نمی دیدند. آن شب ما که حدود 136 نفر بودیم را به داخل قرنطینه ای که حدود پنجاه متر بود بردند که حتی موکت هم نداشت و بعد از پنج ، شش ساعت یک عده از اراذل و اوباش را به داخل آوردند و شروع کردند به اذیت کردن ما …آن شب و شبهای بعد هم به سختی گذشت!”
او در ادامه می افزاید: “از نوزده تیر تا بیست سوم تیر در کهریزک بودم و تحت بازجویی های سخت و زیر کتک بودم. آقای گنجور و خمس آبادی من را از پا آویزان کردند و با لوله کتک می زدند اما در دادگاه تبرئه شدند…. بعد من را به اوین منتقل کردند. یک مسئله ای که باید اشاره کنم این است که به ما واکسن مننژیت زدند که بعد از آن واکسن که خودشان می گفتند مننژیت است همه مریض شدیم. من سه نفر را شخصا می شناسم که کلیه هایشان را از دست دادند و مادر یکی از آنها پیش استاندار تهران رفت و گریه می کرد که فرزندم کلیه اش را از دست داده است…اما هیچ توجهی به این مسئله نمی شود. جنایاتی که در کهریزک شد فقط سه نفر کشته نداشت بلکه خیلی ها آسیب های زیادی دیدند که هنوز با آن زندگی می کنند، از جمله وهاب غفاری که بر اثر شکنجه های کهریزک الان حافظه اش را از دست داده و خانه نشین شده است.”
او با ابراز تاسف از عدم محاکمه متهامان اصل پرونده کهریزک تصریح می کند: “آقای تمدن استاندار تهران که نقش مهمی در انتقال بازداشت شدگان به کهریزک داشت (و به رجب زاده دستور داده بودند این بازداشتی ها را بپذیرد) هیچوقت به دادگاه نیامد. یکی هم آقای سردار رادان که در دادسرای نظامی محکوم هم شده بود و هیچوقت به دادگاه نیامد. رادان در اصل بنیانگذار شکنجه ای که در کهریزک صورت گرفت بود. او هفته ای یکبار به بازداشتگاه کهریزک می آمد و جزو شکنجه کنندگان بودند. سعید مرتضوی هم که متهم اول است و محکوم هم شد اما الان می بینیم که هنوز از محاکمه او در دادگاه خبری نیست.
ما با چند نفر از دوستان بعد از آزادی رفتیم بیت رهبری که این مسائل را مطرح کنیم و گلایه هایمان را به خود ایشان بگوییم که رحیم صفوی و نماینده رهبری را آنجا دیدیم و گفتند که موسوی و کروبی مقصر هستند! هیچ نتیجه ای نگرفتیم و برگشتیم. بعد یک نامه ای به رهبری نوشتیم و تمام حرفها را زدیم اما هیچوقت جوابی نگرفتیم!
الان سه سال از آن روزهای شکنجه و درد می گذرد هنوزهیچ نتیجه ای نگرفتیم. بعد از آزادی ازسوی مرتضوی تهدید شدم و یک شب توسط افراد ناشناس با چاقو مورد حمله قرار گرفتم و طحال و پرده دیافراگمم پاره شد. این بود نتیجه دادخواهی ما از آنچه در کهریزک بر سرمان آمد….”
پدران امیر جوادی فر و محمد کامرانی از کشته شدگان کهریزک نیز می گویند پس از سه سال هنوز آمرین محاکمه نشده اند و هر بار که مراجعه می کنیم می گویند بزودی دادگاه برگزار می شود اما باز خبری نیست. ما فقط می خواهیم قانون اجرا گردد آیا عمل به قانون و اجرای آن اینقدر زمان می برد؟!
در حالیکه خانواده های قربانیان کهریزک هنوز در انتظار رسیدگی به شکایات خود و محاکمه آمرین این جنایت هستند، از برگزاری دادگاه خبری نیست و سعید مرتضوی متهم اصلی این پرونده به ریاست سازمان تامین اجتماعی منصوب شد!
ریشه یابی علت اصلی فجایع کهریزک
صالح نیک بخت وکیل دادگستری در مقاله ای تحت عنوان “ریشه یابی علت اصلی فجایع کهریزک” می نویسد: “…يكي از درجهداران كه به عنوان افسر نگهبان، اداره قرنطينه را بر عهده داشت با تهديد و ارعاب بازداشتشدگان گفته بود: اينجا (نعوذ بالله) خدا هم آنتن نميدهد! طبق كيفرخواست صادره از دادسراي نظامي تهران كه در آن سابقه و وضعيت بازداشتگاه و اقدامات مسوولان و ماموران منعكس شده و متضمن بخش عمدهاي از حقايق است؛ در كنار خلافكاريها و جرايم تعدادي از مسوولان، از افسران و ماموران قانونمندي هم ياد ميشود كه حاضر نشده بودند شرافت و حيثيت شغلي خود را فداي «به به» و «چه چه» ديگران كنند. چنان كه هم در كيفر خواست و هم در قرار مجرميت صادره آمده است: سرهنگ «ك» كه از ايراد ضرب و جرح بازداشتيها توسط ماموران مطلع بوده، پس از فوت يك نفر از بازداشتيها به نام امير جواديفر براي شانه خالي كردن از بار مسئووليت و تلقين اين موضوع كه علت فوت وي مننژيت بوده با مراجعه به دكتر فرهمندپور، رييس بهداري فاتب از وي ميخواهد كه علت فوت مرحوم جواديفر را بيماري مننژيت و محل فوت وي را داخل بازداشتگاه كهريزك اعلام كند. حتي براي انجام اين كار، امضاي متن از قبل آمادهشدهاي را از نامبرده تقاضا ميكند؛ اما نامبرده از امضاي برگه مذكور امتناع كرده و متعاقبا سرهنگ «ط»، با دكتر فرهمندپور تماس تلفني گرفته و از وي ميخواهد كه آن برگه را امضا كند كه باز هم امتناع كرده و امضاي آن برگه قلابي را خلاف سوگندي كه ادا كرده بود، ميداند. به همين لحاظ سرهنگ «ك» به پزشك وظيفه دكتر «پ» كه در بهداري كهريزك شاغل بوده مراجعه و از وي ميخواهد كه برگه را امضا كند كه وي نيز از انجام درخواست رييس زندان امتناع ميكند.”
این وکیل دادگستری می افزاید که در نهايت نامهاي برخلاف واقع خطاب به دادستان عمومي و انقلاب تهران توسط سرهنگ «ف» تهيه و به امضای سرهنگ «ك» ميرسد، داير بر اينكه: «1- محسن روحالاميني پس از تحويل به زندان اوين در جمع ساير متهمان در قرنطينه دچار تشنج شده و توسط بهداري زندان به بيمارستان شهداي تجريش منتقل ميشود. 2-بنا بر تشخيص سه بيمارستان: مهر، شهداي تجريش و لقمان هر سه متهم در اثر ابتلا به بيماري مننژيت فوت كردهاند و علت فوت آنان بيماري مذكور تشخيص داده شده و اعلام شده است 3- بهداري زندان 210 كهريزك نيز درخصوص تشخيص علت اوليه فوت متهم جواديفر مشكل تنفسي و مننژيت و همچنين ايست قلبي را اعلام كرده است. 4- هيچگونه ضرب وشتمي درخصوص متهمان در زندان صورت نگرفته است» درحاليكه طبق اظهارات آن دو سرهنگ اين نامه ساختگي و ديكته شده توسط مقامي بود كه خود بايد ناظر اجراي قانون باشد و فرياد قانونمداري او گوش فلك را كر كرده بود. مضافا هيچ يك از اين بيمارستانهاي مذكور نيز اظهارنظري در مورد فوت قربانيان حادثه به شرح فوق نكرده بودند. طبق نظر هيات 13 نفره پزشكان قانوني منتخب: «علت اصلي مرگ اين سه نفر صدمات متعدد نسوج نرم و عوارض ناشي از آن در اثر اصابت جسم سخت در طول 72 ساعت قبل از مرگ تعيين ميشود.»
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.