محسن امین زاده دیپلمات می گوید: اولویت آمریکا حمله به ایران نیست. راهبرد دولت ترامپ زمین گیر کردن ایران بدون جنگ است. در این زمینه نیز از امکانات بی نظیری علیه ایران استفاده میکند.
به گزارش روزنامه شرق، صف دیپلمات های جمهوری اسلامی که برای تحلیل مسائل سیاست خارجی، مباحث داخلی و خارجی را با هم و از منظری باز میبینند، تقریباً تنگ شده است. جوانترها برای پیشگیری از گزند حوادث، آن چنان خود را از سیاست داخلی جدا میکنند که گویی در اتمسفری دیگر هستند. با این حال هنوز دیپلماتهای کارکشتهای هستند که برای تحلیل وضع موجود همه واقعیت را یک جا و در یک صحنه دیده و ترسیم میکنند. محسن امین زاده از این دست است؛ کارکشته و واقع بین، رو به آینده با اطلاع از سابقه و گذشته. این همان چیزی است که دیپلماسی جمهوری اسلامی کم دارد.
امین زاده را خیلیها با سابقهاش در وزارت خارجه میشناسند؛ معاون وزارت خارجه در دولت اصلاحات. با این حال او و همکارش یعنی سیدمحمد صدر، فراتر از یک دیپلمات و دستورالعمل های مرسوم وزارت خارجه، هم زمان برای همکاری بیشتر با آنچه دولت اصلاحات دنبال میکرد به جبهه مشارکت پیوست و از اعضای مؤسس این گروه سیاسی به شمار میآید. این سابقه سیاسی یک دهه بعد به شکل دیگری روی خود را نشان داد. او مدتها به دلیل برخی محدودیتهای بارشده، در عرصه رسانهای حضور پیدا نمیکرد. با محسن امینزاده، دیپلمات ارشد و معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات در مورد آنچه در این روزهای پرشتاب در عالم سیاست خارجی میگذرد، به گفتوگو نشستیم. او معتقد است در هیچ شرایطی نباید دیپلماسی و مذاکره را رها کرد. گفت و گوی «شرق» با این دیپلمات به دلیل طولانیبودن در دو بخش منتشر میشود. بخش اول این مصاحبه به مبحث گسترده ایران و آمریکا اختصاص دارد و بخش دوم در مورد تفکیک وظایف بین دستگاه دیپلماسی و غیر دیپلماسی است.
سیاست خارجی ایران روزهای سخت و پیچیدهای را میگذراند. به نظر شما شرایط فعلی دیپلماسی نظیر مشابهی در تاریخ بعد از انقلاب دارد؟
سیاست خارجی امروز ایران متعلق به دوران پس از جنگ سرد است. با فروپاشی اتحاد شوروی بنیانهای زیادی در روابط کشورها در جهان تغییر کرد. مناسبات بینالمللی از دهه پایانی قرن گذشته کاملاً با دوران پیش از آن متفاوت است. آنچه امروز با آن مواجهیم، محصول عملکرد ایران و تحولات جهانی پس از فروپاشی اتحاد شوروی از اواخر دهه ۶۰ شمسی است. شاید شباهتهایی میان وضعیت کنونی و سال ۱۳۷۵ باشد. در آن سال ایران در معرض فشارهای اقتصادی قرار گرفت و برای اولین بار در تاریخ روابط دو کشور، تحریمهای فرامرزی علیه ایران به تصویب کنگره آمریکا رسید. بحث حمله نظامی آمریکا به مناطق حساس نظامی و اقتصادی ایران نیز مطرح بود. هرچند با انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ وضعیت بهکلی تغییر کرد.
حمله به ایران کاملاً منتفی شد و به صورت واقعی تحریمهای فرامرزی آمریکا علیه ایران، هرگز اجرا نشد تا زمان تصویب قطعنامههای تحریم شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران از سال ۱۳۸۵. اما فشارهای اقتصادی آمریکا علیه ایران از سال ۱۳۷۵ تا حدی نهادینه شد و از همان زمان محدودیتهای زیادی برای همکاری شرکتهای آمریکایی با ایران اعمال شد. بنیان اولیه تحریمهایی که نهایتاً پس از تصویب قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، از سوی دولت آمریکا علیه بانک ها و کمپانیهای بین المللی که با ایران همکاری کرده بودند، اجرا شد. مجازاتهای هنگفت آمریکا در دوره تحریمهای سازمان ملل باعث شد با تحریمهای جدید آمریکا، مؤسسات اقتصادی بینالمللی به ریسکهای بسیار گران دورزدن تحریمهای آمریکا علیه ایران، تن ندهند.
در واقع ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل در سال ۱۳۸۴ حلقه اتصال کلیدی بحرانهای کنونی کشور با اشتباهات بزرگ سیاست خارجی دولت احمدینژاد است. ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد با اجماع کشورهای مؤثر جهان از جمله روسیه و چین و تحویل پرونده هستهای ایران به آمریکا در شورای امنیت، در اثر اشتباه بزرگ و تاریخی دولت وقت، بنیان همه تحریمهای ۱۵ سال گذشته ایران را شکل داد و مسیری برای اعمال فشار سیاسی و بینالمللی و اقتصادی به روی ایران گشود که کشور همچنان گرفتار آن است. برجام معجزه خارجکردن پرونده ایران از دست آمریکا در شورای امنیت بود، اما رویههای شکلگرفته در دوران تحریم شورای امنیت سازمان ملل، به دولت ترامپ امکان داد فشارهای خود را خارج از شورای امنیت سازمان ملل و بدون اجماع جهانی دنبال کند. امروز ایران از حمایت اجماع جهانی برخوردار است اما آمریکا بنا دارد ثابت کند بدون اجماع جهانی و با امکانات اقتصادی خود قادر است ایران را زمینگیر کند و البته مخالفتهای داخلی علیه برجام در ایران نیز خیلی به آمریکا در اینباره کمک کرد.
سیاست خارجی دوران اصلاحات نیز شرایط سختی میگذراند، شما آن موقع معاون وزیر خارجه بودید. تفاوتی بین شرایط فعلی و آن زمان میبینید؟
شروع مسئولیت من در وزارت امور خارجه در دولت اصلاحات در اواخر تابستان ۱۳۷۶، با دشواریهای زیادی همراه بود. ایران متهم همکاری با تروریستهای عملیات خُبر در عربستان سعودی علیه نظامیان آمریکایی بود. سفیران اروپایی بر سر مناقشه مربوط به ترور در رستوران میکونوس ایران را ترک کرده بودند. ترورهای پی در پی ایرانیان در پاکستان و افغانستان و روابط بحرانی ایران با این دو کشور و ترکیه و کشورهای خلیجفارس و برخی کشورهای آسیای میانه و قفقاز و تقریباً همه اروپاییها، از شاخصهای این دوران بود. اما وزارت امور خارجه بهسرعت قدرتمند شد و موفقترین دوران کار خود را پس از انقلاب تجربه کرد. اقتدار منطقهای ایران، حضور مؤثر در مدیریت بحرانهای منطقهای و سیاست خارجی توسعهگرا در مناسبات با کشورهای توسعهیافتهتر آسیا و اروپا، از جمله شاخصهای این دوران بود. در این دوره وزارت خارجه موفق شد سیاستهای خود را در همکاری با کشورهای مؤثر جهان در چارچوب منافع ملی ایران دنبال کند. نقش کلیدی ایران در تحولات پس از سقوط طالبان در افغانستان و پس از سقوط صدام در عراق محصول دیپلماسی این دوره است. در این دوره وزارت امور خارجه مدیریت دیپلماسی کشور را بر عهده داشت و همکاری مشترک وزارت امور خارجه و نظامیان تحت مدیریت دیپلماتیک، برای اهداف امنیت ملی کشور بسیار کارآمد و موفق بود؛ از جمله چارچوب موفقی که برای مدیریت مناسبات مشروط ایران و آمریکا شکل گرفت.
منظورتان از مدیریت مناسبات مشروط ایران و آمریکا چیست؟
منظور مناسبات میان ایران و آمریکا در ساختارهای غیردوجانبه بود. برای این منظور در این دوره چارچوبهای موفقی ترسیم و به مذاکرات میان ایران و آمریکا در چارچوبهای چندجانبه از جمله درباره آینده افغانستان و آینده عراق منجر شد؛ مذاکرات موفق و اثرگذاری که باعث تقویت زیاد اقتدار ملی ایران در منطقه شد. در این دوره ایران در عراق و افغانستان نقش مستقیمی در سقوط صدام و طالبان نداشت؛ اما در آینده این دو کشور نقش کلیدی ایفا کرد. همه جهان، البته جز اسرائیل و عربستان سعودی و برخی دیگر در منطقه که بهشدت از موفقیت بزرگ ایران ناخرسند بودند، نقش خردمندانه ایران را در مدیریت بحران پس از حمله آمریکا به این دو کشور ستودند. ایران بعد از این نقشآفرینی دیپلماتیک مقتدرانه در تحولات افغانستان و عراق، بسیار مقتدرتر از گذشته بود. نظامیان هم نقش خود را در چارچوب مدیریت دیپلماتیک ایفا کردند و تواناییها و تسلط اطلاعاتی و راهبردی آنان بر مسائل نظامی منطقه، منزلت و اعتبار آنان را افزایش داد. در روزهای اخیر یکی از معاونان سابق وزارت خارجه که روابط نزدیکی با سپاه داشته است، در مصاحبهای جزئیات مذاکرات مستقیم مقامات ایران و آمریکا در حضور مقامات عراقی را در سال ۱۳۸۶ برای اولینبار تشریح کرد. او از مذاکرات مستقیم و به تعبیر خودش منطقی، حکیمانه، دقیق، صریح، مستدل، از موضع قدرت و عقلانی سفیر و سایر ایرانیها با رایان کراکر، سفیر آمریکا در عراق و خودش با همکاران سفیر آمریکا گفته است. صرف نظر از جزئیات، آنچه او گفته، گزارش بخشی از تلاش بزرگ دیپلماتیک ایران در عراق است؛ تلاشی که حداقل از پنج سال پیش از آن درباره آینده عراق آغاز شده بود و به نتایج بسیار ارزشمندی منجر شد. ایران را مقتدرتر کرد و در تحولات درست کشور عراق بعد از حمله آمریکا، نقشی اساسی داشت.
رابطه ایران و آمریکا در همه چهار دهه بعد از پیروزی انقلاب، در شرایط بحرانی و به نوعی مسئله سیاست خارجی کشور بوده است؛ مسئلهای که حتی در بین مردم نسخهای برای آن پیچیده میشود «تا مسئله ایران و آمریکا حل نشود، مسائل دیگر ما حل نمیشود». به نظر شما هر چه پیش میرویم این تحلیل مردمی، نمود واقعیتری پیدا نمیکند؟
تقریباً اجتناب ناپذیر به نظر میرسد که ایران باید دیر یا زود به ارتباط فعال و برابری با آمریکا دست یابد و به مذاکره دوجانبه با آمریکا بنشیند. موقعیت ایران در منطقه و جهان، موقعیت مهم و بزرگی است و این موقعیت ضرورتهایی را به ایران تحمیل میکند که یکی از مهمترین آنها، نقشآفرینی ایران در مدیریت جامعه جهانی و تعامل و گفتوگو با قدرتها و ابرقدرتهای جهان است. بهعلاوه ایران در منگنه بزرگترین تحریمهای تاریخ قرار گرفته و خروج از آن مستلزم مذاکره با آمریکاست. تندروها و دولت پنهان در ایران نیز با بحرانیکردن روابط کشورهایی مثل عربستان، به همراهکردن سایر کشورهای منطقه با آمریکا کمک کردهاند؛ در شرایطی که آمریکا مصمم است ایران را به مذاکره مستقیم بکشاند. ایران باید برای چنین وضعیتی برنامه مشخص داشته باشد، حتی اگر این برنامه برای مدتها محرمانه بماند و در مسیر اجرا قرار نگیرد.
مذاکره مستقیم با آمریکایی که رئیسجمهورش ترامپ است تا چه میزان میتواند منافع ایران را دربر بگیرد؟
رئیس جمهوری آمریکا موضوع مذاکره را غالباً به نیل به اعتماد متقابل نسبت به ساخته نشدن سلاح هستهای ازسوی ایران محدود میکند. با توجه به اینکه برجام تکلیف این موضوع را روشن کرده است، چارچوب مذاکراتی دشواری نیست. رئیسجمهوری آمریکا خواهان آن است که ایران بر سر برنامه هستهای خود، مستقیماً با آمریکا و صرفاً با آمریکا توافق کند. آمریکا قدرت تحمیل هزینههای بسیار سنگین برای رسیدن به خواستههایش را دارد، اما فعلاً مذاکره دوجانبه برای ایران قابل قبول نیست؛ بنابراین باید برای یافتن راهحلهای جایگزین مورد قبول طرفین تلاش شود. میانجی ها و پیام رسان ها میتوانند نقش کلیدی ایفا کنند و ممکن است نهایتاً گفتوگوهای چندجانبه مورد قبول طرفین، درچارچوب ۱+۵ یا مشابه آن، راه حل باشد.
گاه گفته میشود که هدف ترامپ از مذاکره با ایران، گرفتن عکس یادگاری است و نمیتوان روی تعهدات او حساب باز کرد. چیزی که در مورد مذاکره با رهبر کرهشمالی نیز گاهی احساس میشود. ظاهراً هیچ گشایشی در تحریمهای علیه کرهشمالی محقق نشده است. طبعاً با توجه به رفتار غیرمتعارف رئیسجمهوری آمریکا، نباید این وجه را نادیده گرفت و باید با اقدامات دیپلماتیک از چنین احتمالی پیشگیری شود. اما متقابلاً سطحی و غیرقابل محاسبه پنداشتن راهبردهای کنونی آمریکا نیز غلط است. مسلماً تفاوتهای زیادی میان ترامپ و اوباما وجود دارد و عملکرد اوباما فرصتهای مهمی را برای ایران ایجاد میکرد که از دست رفت؛ اما اگر به اسناد راهبردی حزب جمهوریخواه آمریکا مراجعه کنید یا حتی به اسناد راهبردی دولت اوباما مراجعه شود، شباهتهای زیاد و کم میان اقدامات کنونی آمریکا و آن راهبردها پیدا میشود. حداقل از دو دهه قبل آمریکا مصمم است که با آشتی یا قهر، تکلیف مناسبات خود را با ایران روشن کند. بخش زیادی از کنشهای امروز در چارچوب همان راهبرد ۲۰ ساله است. اما مقایسه کرهشمالی و ایران هم اصلاً درست نیست. کرهشمالی حداقل از سه دهه پیش خواهان مذاکره مستقیم و بیواسطه با آمریکا و نه کرهجنوبی بوده است. به دلیل اهمیت کم ژئواستراتژیک کرهشمالی، بهویژه پس از فروپاشی شوروی برای آمریکا، آمریکا پیش از ترامپ زیر بار مذاکره مستقیم با کرهشمالی نرفته بود و مذاکرات صلح شبهجزیره کره با محوریت چین بهصورت چندجانبه دنبال میشد؛ یعنی در ماجرای کرهشمالی هر دو طرف علاقهمند به گرفتن عکسهای یادگاری بوده و هستند، درحالیکه در مورد ایران، آمریکا سالهاست که دنبال مذاکره مستقیم و بیواسطه با ایران است و ایران است که از مناسبات مستقیم با آمریکا سرباز میزند. این در حالی است که چنانکه گفته شد هر بار که ایران به مذاکرات مشروط و چندجانبه با آمریکا تن داده، بهدلیل دیپلماسی موفق و قدرتمندش به نتایج با ارزشی رسیده است. از سوی دیگر، کرهشمالی یک زندان بزرگ کاملاً بسته مملو از مردمانی با فقر مطلق، تحت حاکمیت مطلق رهبر کرهشمالی و نظامیان است. اطلاع روشنی از عمق فلاکت درون این کشور نیست، اما با اطلاعات محدود زندگی در این کشور برای ما کاملاً غیرقابل تصور است. دهها و صدها هزار انسان سالیانه از فقر و گرسنگی تلف میشوند و آمار و اطلاعاتی درباره آنها وجود ندارد. متأسفانه برای رهبر چنین کشوری گرفتن عکس یادگاری با رئیسجمهور آمریکا مهمتر از رفع گرسنگی مردم بدبخت کشورش است.
با همه این اوصاف در رویاروییهای جدید، به ویژه در ماجرای ساقط کردن پهپاد آمریکایی، ما با ماجرای متفاوتی مواجه هستیم. تحلیلهای متفاوتی دراینباره وجود دارد که چرا ترامپ دست به اقدام نظامی نزد. شما دلیل اصلی این رفتار را چه میدانید؟ ممکن است این اقدام را به شکلی دیگر انجام دهد؟
طبعاً دلایلی مثل ورود پهپاد آمریکایی به آسمان ایران و وجود دو پهپاد بیسرنشین و با سرنشین به صورت همزمان در منطقه و ساقطکردن پهپاد بیسرنشین از سوی ایران، در تعلل آمریکا بیتأثیر نبوده است؛ اما مهمتر از این علل باید گفت که: واقعاً اولویت آمریکا حمله به ایران نیست. راهبرد دولت ترامپ زمینگیرکردن ایران بدون جنگ است. در این زمینه نیز از امکانات بینظیری علیه ایران استفاده میکند. آمریکا پس از ساقطشدن پهپاد هم تاکنون همچنان ترجیح داده که همان راهبرد را دنبال کند و از حمله به ایران پرهیز کند. البته چون ممکن است برداشت غلطی ایجاد شود، باید تأکید کرد که این به معنای منتفیشدن خطر حمله آمریکا نیست. مشتاقان زیادی برای حمله آمریکا به ایران وجود دارد. تندروها در آمریکا و اسرائیل، عربستان سعودی و حتی امارات در منطقه مشتاق حمله آمریکا به ایران هستند و امیدوارند که ادامه این روند، منجر به درگیری میان ایران و آمریکا شود. عربستان سعودی و امارات از هر کمکی به صدام برای جنگ با ایران کوتاهی نکردند و بعد از سقوط رژیم صدام در آرزوی درگیری نظامی آمریکا و ایران بودهاند و هستند. به باور من، این کشورها خود را برای خسارات دهها میلیارد دلاری آماده کردهاند و خشنود خواهند بود که در قبال درگیری نظامی آمریکا با ایران، هزینه سنگین انهدام چند پالایشگاه و سکوی نفتی و نفتکش و… را تحمل کنند. چنین وضعیتی را رژیم صدام در حمله به کویت تجربه کرد. در حمله عراق به کویت، خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات زیربنایی و نفتی کویت وارد شد؛ ولی نهایتاً رژیم صدام منهدم و خرابیهای چند صد میلیارد دلاری کویت به سرعت بازسازی شد. متأسفانه به نظر میرسد که عربستان سعودی و امارات حتی آمادهاند که علاوه بر تحمل خسارات وارده به خودشان، هزینه لشکرکشی آمریکا را هم بپردازند. روی تداوم راهبرد پرهیز از جنگ آمریکا نیز نمیتوان حساب کرد. در آمریکا تندروها و بهرهمندان از اقتصاد جنگ، شدیداً مشتاق حمله آمریکا به ایران هستند و تحولات منطقه و منافع آمریکا ممکن است این کشور را به سوی حمله به ایران سوق دهد.
میتوان گفت اتفاقی که درباره پهپاد آمریکایی رخ داد، بی سابقه است؟ آیا این میتواند درباره توان نظامی و دفاعی ایران به شکل هشداری برای آمریکاییها تلقی شود؟
بله، موفقیت ساقطکردن پهپاد آمریکایی از سوی نیروهای مسلح ایران دفاع باارزشی بوده است و ایران را در موقعیت خوبی در مقابل آمریکا قرار داده و نوعی موازنه تاکتیکی میان دو کشور ایجاد کرده است که مهم است؛ اما هماوردی تکنولوژیک و تجهیزات نظامی دو طرف ممکن نیست. بودجه نظامی آمریکا و ایران، تکنولوژی بسیار پیشرفته آمریکا، تنوع و گستردگی امکانات نظامی آمریکا، همه وضعیت ایران و آمریکا را در دفاع تسلیحاتی و تکنولوژیک نابرابر میکند. آنچه باعث پرهیز آمریکا از درگیری نظامی با ایران میشود، ظرفیت بالای نیروی انسانی ایران در دفاع از کشور همچنین آسیبپذیری گسترده نیروهای نظامی آمریکا در منطقه است. در صورت وقوع درگیری نظامی، ایران میتواند ضربات بسیار سنگینی به لحاظ نیروی انسانی به نیروهای آمریکایی در منطقه وارد کند؛ اما جنگ به صورت بسیار نابرابر دنبال خواهد شد. طبق آخرین ارزیابیها همچنان آمریکا با حدود ۷۰۰ میلیارد دلار بودجه نظامی، بزرگترین قدرت نظامی جهان است و ایران به لحاظ قدرت نظامی با بودجه نظامی حدود شش میلیارد دلار به رتبه درخورتوجه سیزدهم ارتقا یافته است. ایران قدرت نظامی بزرگی است؛ اما بودجه نظامی آمریکا بیش از صد برابر ایران است. به تعبیری میتوان گفت که در صورت حمله آمریکا، مردم ایران مانند ویتنامیها درس بسیار تلخی به نظامیان آمریکا خواهند داد؛ اما خسارات عظیمی نیز متحمل خواهند شد و طرفین خسارات عظیمی خواهند دید. توجه داشته باشید که حمله آمریکا به ویتنام از ابتدا مخالفان زیادی در میان نخبگان و حتی مقامات آمریکا داشته است و نهایتاً هم تحت فشار افکار عمومی در سال ۱۹۷۵ به پایان رسید. در طول جنگ ویتنام حدود ۶۰ هزار آمریکایی کشته و بیش از ۳۰۰ هزار آمریکایی زخمی شدند؛ اما این جنگ که امروز جنگی بیهوده و بیخردانه توصیف میشود ۲۰ سال طول کشیده و بیش از چهار میلیون نفر در جنگ کشته شدهاند. رهبران آمریکایی مهمی مثل جان اف کندی این بیخردی را تداوم بخشیدهاند؛ یعنی متأسفانه ثروت و قدرت زیاد آمریکا این کشور را قادر میکند که بی خردی های بزرگ رهبرانش را بههرحال گاه با هزینه بسیار گزاف جبران کند.
به نظر میرسد ایران برای پاسخ به دعوتهای مکرر ترامپ به مذاکره تنها تا اوجگرفتن کارزار انتخابات ۲۰۲۰ فرصت دارد. به نظر شما این یک فرصت طلایی است و از دست میرود یا استفاده میشود؟
فرصت طلایی مفهوم دقیقی برای این دوره نیست. این مفهوم به دوره ریاست جمهوری اوباما اطلاق میشود که سپری شده است؛ اما احتمال اینکه در صورت پیروزی ترامپ در انتخابات آتی فشار به ایران افزایش بیاید، احتمال در خور توجهی است و تمایل ترامپ به مصالحه با ایران پیش از انتخابات نیز میتواند فرصت تلقی شود. به هر حال در حال حاضر فشار آمریکا برای وادارکردن ایران به مذاکره جدی است و این مسئله نیز ضرورت تدبیر دراینباره را بیشتر میکند.
عدهای تصور میکنند که ایران باید تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مقاومت کند. با این امید که با تغییر رئیس جمهوری آمریکا راه برای بازگشت آمریکا به برجام و حل بحران فراهم شود. برنامه ریزی روی چنین تصوری خطرناک و پرریسک است، چون حتی با فرض شکست ترامپ در برابر رقیب دموکرات خود که احتمالش زیاد نیست، هیچ دلیلی وجود ندارد که رئیس جمهور بعدی آمریکا بهسرعت به توافق برجام بازگردد و مسیر همکاریهای اقتصادی ایران را هموار کند. ایران باید با درک جامعتری درباره مذاکره با آمریکا و شیوه آن تصمیم بگیرد و براساس منافع ملی خود، زمان و شرایط بهینه را انتخاب کند.
تاکنون بازگشت به برجام از سوی ایران شرط مذاکره مجدد با آمریکا مطرح شده است، به نظر شما شرط قابل تحققی است؟ آمریکا تاکنون در برابر این موضوع هیچ واکنش مثبتی از خود نشان نداده است؟
در دیپلماسی هیچ موضوعی بهطور کامل منتفی نمیشود. همیشه باید راهحلهایی دنبال شود که مورد قبول طرفین قرار گیرد. ممکن است شکلی از مذاکرات برجام نیز قابل بازسازی باشد و در این چارچوب آمریکا به این تفاهم چندجانبه بازگردد و ایران و آمریکا نیز در همین چارچوب مذاکره کنند و به تفاهمهای غیر قابل خدشه جدیدی برسند. اگر ایران قصد نداشته باشد که با پیشنهاد مذاکره مستقیم آمریکا موافقت کند که با توجه به رفتار بد دولت ترامپ در خروجش از برجام و با توجه به نظر رهبری، در شرایط کنونی منتفی است، طبعاً بار مسئولیت دیپلماسی خیلی سنگینتر میشود و مدیریت دیپلماسی کشور باید بهطور دائم راههای قابل اجرای دیگری را طراحی و برای رسیدن به یک شیوه قابل قبول تلاش کند. بازگشت آمریکا به برجام و ادامه مذاکرات میان طرفین در چارچوب ۱+۵ فقط یکی از راههای ممکن قابل بررسی است. اگر ایران بنا نداشته باشد که در این مرحله مذاکره مستقیم مورد درخواست آمریکا را بپذیرد، طبعاً به حمایت سایر کشورهای جهان، از جمله سایر امضا کنندگان برجام برای رفع مشکلات خود نیاز بیشتری دارد. فشار و موفقیت آمریکا در ناتوانکردن این کشورها در همکاری با ایران، نمیتواند عاملی برای فاصله گرفتن ایران از این کشورها بشود.
برعکس ایران باید بهطور دائم برای رفع مشکلات خود، به این کشورها نزدیکتر شود و از جمله با کمک گرفتن از متخصصان و صاحب نظران و شخصیتهای بانفوذ ایرانی در این کشورها، راهکارهای جدید برای همکاری با این کشورها را جست و جو کند و متقابلاً اجازه ندهند که آمریکا بار دیگر این کشورها را به اجماع علیه ایران بکشاند. مذاکره با همه کشورهای مؤثر دیگر دارای ارتباط خوب با ایران و آمریکا که از بهبود روابط ایران و آمریکا نفع میبرند، از جمله کشورهایی مانند ژاپن، عمان، عراق و هند، بهمنظور فعالکردن آنان برای جست و جوی راه های عملی برای نیل به اهداف دیپلماتیک مورد نظر ایران نیز ضروری است. تجربه سفر نخستوزیر ژاپن در این زمینه باید آغازی برای اقدامات مؤثرتر باشد.
چند هفته قبل کشورهای مختلفی دنبال میانجیگری در رابطه ایران و آمریکا بودند، شما در مصاحبهای به اهمیت پذیرش میانجیگری از سوی شینزو آبه اشاره کردید. سؤال من دال بر بخش دیگری از این ماجراست. به نظر شما اساساً موضوع ایران و آمریکا با میانجیگری قابل حل است یا مانند سالهای پایانی دولت نهم میانجی (عمان) تنها بانی پای میز مذاکره آوردن دو طرف خواهد بود؟
معمولاً عناوین «کشور میانجی» یا «میانجیگری کشورهای دیگر»، با معنایی موسع استفاده میشود که انتقال پیام میان رهبران دو کشور یا تدارک مذاکرات غیرعلنی و علنی میان دو کشور را هم دربر میگیرد و شامل همه کشورهای فعال بهمنظور کاهش تنش میان ایران و آمریکا میشود. البته نتایج سفر آقای آبه کمتر از حد انتظار بود. هرچند تلاش ژاپن برای کاهش تنش میان ایران و آمریکا و جلوگیری از بحرانیترشدن منطقه تلاشی باارزش بود و هست و طبعاً انتظار زیادی از نتایج میانجیگری آقای آبه در این سفر نبود، اما انتظار بود که نتایج سفر حداقلهای یک سفر دوجانبه در بالاترین سطح عالی میان دو کشور را داشته باشد. خیلی طبیعی بود که دولت ژاپن پیشنهادهای درخور توجهی برای مناسبات دوجانبه داشته باشد و سفری در این سطح را در مناسبتی مثل نودمین سالگرد روابط دو کشور، به سفری خاطرهانگیز در مناسبات دو کشور بدل کند. با درکی که از شیوه عمل ژاپنیها دارم، انتظارم این بود هنگامی این سفر انجام شود که ژاپنیها با توجه به همه جوانب کار و با توجه به مناسباتی که با آمریکا دارند، به شیوه خودشان زمینه یک سفر نسبتاً موفقیتآمیز دوجانبه را هموار کرده باشند…. ظاهراً آمریکاییها روز قبل از سفر آقای آبه به ایران، با طرحهای مورد نظر ژاپنیها برای همکاریهای مهم دوجانبه اقتصادی مخالفت کرده و مانع پیگیری طرحها ازسوی نخستوزیر ژاپن در طول سفر شدهاند. احتمال دارد که ترامپ در سفر خود به توکیو، با طرحهای ژاپنیها موافقت کرده باشد؛ اما تندروهای دولتش پس از بازگشت او به واشنگتن مانع اجرای آن شده باشند. با توجه به مواضع صریح و نسبتاً مثبتتر ترامپ نسبت به گذشته در توکیو، احتمال تأثیرگذاری جناح تندرو آمریکا در ممانعت از همکاریهای دوجانبه اقتصادی جدید ایران و ژاپن زیاد است. تلاش مقامات آمریکا برای خالیکردن سفر آقای آبه از محتوای دوجانبه نیز نشاندهنده دشواری زیاد مواجهه با رفتار پرتناقض دولت ترامپ است.
با توجه به آنچه در سفر نخستوزیر ژاپن به ایران گذشت، فکر میکنید کشور دیگری اقدام به این کار بکند؟
با توجه به پیچیدگی خیلی زیاد بحران کنونی میان ایران و آمریکا، انتظار زیادی از میانجیگری نخستوزیر ژاپن نمیرفت. آنچه انجام شده انتقال دیدگاههای رئیسجمهوری آمریکا به مقامات عالی ایران است و متقابلاً دریافت نظرات مقامات عالی ایران که طبعاً به رئیسجمهوری آمریکا منتقل شده است. انجام این اقدام، گام ابتدایی مسیری است که دولت ژاپن میتواند دنبال کند و سختبودن مواضع دو طرف بهمنزله شکست نقش پیامرسان یا میانجی نیست؛ بلکه بهمنزله دشواری زیاد و حساسیت بالای نقش او است. من فکر میکنم که دولت ژاپن این تلاشها را دنبال خواهد کرد. البته همچنان معتقدم که منافع ملی ژاپن با بهبود روابط ایران و آمریکا انطباق دارد، به همین دلیل دولت ژاپن در میان کشورهای قدرتمندتر جهان، بهترین گزینه برای دنبالکردن چنین نقش میانجیگرایانهای میان ایران و آمریکا است.
چقدر اختلاف بین ترامپ، بولتون و پمپئو قابل سرمایه گذاری است؟
تصور وجود اختلاف جدی در راهبردهای جمهوریخواهان آمریکا درست نیست. اما اختلافنظرها در شیوه اقداماتشان است و نباید این اختلافنظرها نادیده گرفته شود. متأسفانه ایران در صحنه سیاسی آمریکا فعال نیست؛ درحالیکه امکان تأثیرگذاری نسبی روی تصمیمات آمریکاییان با استفاده از دیپلماسی عمومی وجود دارد. همان کاری که بهطور دائم اسرائیل و عربهای منطقه و گروههای مجاهدین و سلطنتطلبها دنبال میکنند و نتایج قابلتوجهی هم میگیرند. مثلاً برای نمونه اقدام وزیر خارجه، دکتر ظریف در طرح موضوع گروه B و متمایزکردن ترامپ از گروه B اقدام باارزش و اثرگذاری با استفاده از فضای مجازی بود. اقدامات خیلی بیشتری در دیپلماسی عمومی در آمریکا ضروری است و باید دنبال شود. مذاکره با همه منتقدان ترامپ در آمریکا اعم از اعضای مؤثر کنگره آمریکا، اعضای مؤثر حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه، شخصیتهای دارای نفوذ در جامعه آمریکا اعم از شخصیتهای برجسته دانشگاهی و فرهنگی و رسانهای، از وظایف ضروری دیپلماسی کشور در شرایط کنونی است. فعالکردن ایرانیان مقیم آمریکا و راهاندازی کمپینهای بزرگ در مخالفت با تحریمها و اقدامات نظامی دولت آمریکا علیه ایران و ملت ایران و در ایجاد فضای مناسب در جامعه آمریکا ضروری و کارآمد است.