مشورت و شورا، که هم در سنت قریش دیرینه بود و هم در اسلام ریشه بسته بود، از اصول بنیادین علی در مدیریت بود. البته شورا طبق قواعد آن روز نظرا حق بزرگان و اصحاب و حداکثر یاران و نزدیکان و همکاران حکومتی خلیفه بود اما علی در عمل تلاش می کرد چیزی را از عموم مردم پنهان نکند و از نظر آنان با خبر شود. او حتی تصریح کرده که جز امر جنگ تمام امور را با مردم در میان خواهد نهاد.
اشاره: این مقاله بخشی از زندگی نامه مبسوط امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است که در کتاب تاریخ نیم قرن نخست تاریخ اسلام اینجانب (کتاب در حال تحقیق و نگارش) آمده و اکنون البته با تغییرات مناسبی به مناسبت سالگرد ترور و شهادت امام منتشر می شود. ضمنا بخش دیگر با عنوان «اندیشه سیاسی امام علی» در سال پیش منتشر شد که در واقع بخش نخست و در آمد این قسمت شمرده می شود.
نکته قابل ذکر این است در متن مقاله بارها به نوشتههای دیگر و یا قسمتهای قبل زندگی نامه امام ارجاع داده شده و قاعدتا می بایست در اینجا حذف می شد ولی به عمد آنها را حذف نکردم برای این که خواننده بداند که هر مطلبی قابل توجه و ذکر (البته تا حدودی که نویسنده دریافته) مورد توجه قرار گرفته و بدانها اشارت شده است.
نکته دیگر این که به دلیل فشردگی مطالب و موضوعات و نیز تداخل موضوعی و مفهومی بخش توجهی از مطالب با هم، جدا کردن موضوعات و تعیین عناوین فرعی مناسب و سازگار دشوار بود؛ از این رو، از تیترهای فرعی خودداری شد. امیدوارم که خوانندگان علاقه مند دشواری خواندن متن مفصل یک دست را بر خود با صبوری تحمل کنند.
***
علی بن ابی طالب نیز، مانند هر زمامدار دیگری، در دوران فرمانروایی نه چندان بلند خود سیاست و روش هایی داشت که امروز می توان از آنها به عنوان میراث وی در قلمرو اندیشه سیاسی و منش اخلاقی و روش ملکداری و مدیریت یاد کرد. به لحاظ نظری بنیاد سیاست عملی علی در خلافت، همان اصول سه گانه بود که یاد شد [این سه اصل در همان مقاله آمده است].
از آنجا که علی خلافت و فرمانروایی را حق مشروع و ذاتی مردمان می دانست، خود در تمام عمر بدان وفادار ماند. در طول بیست و پنج سال همواره بر بنیاد اندیشه عدالت برای استیفای حقوق مردم و رعایت مصالح بالاتر از حقی که برای خودش قایل بود چشم پوشید هر چند که به تعبیر خودش «استخوانی در گلو و خاری در چشم» داشت.[۱]اصولا بر وفق سخنان مکرر علی، اگر هم او طالب حکومت و احراز مقام خلافت بود و بر سر آن با رقیبان جدال داشت، صرفا به خاطر آن بود که می اندیشید بیشتر واجد شرایط است و بهتر می تواند دین و عدالت را برقرار کند و گسترده تر به نیازهای مبرم جامعه و مردم پاسخ دهد.[۲]
علی بر اساس اصول فکری و سیاسی اش، به حقوق متقابل حکومت و مردم باور داشت و از این رو به گونهای تصمیم می گرفت و رفتار کرد که حقوق مردم در حد ممکن رعایت و حقی از کسی ضایع نشود و به تعبیر خودش حق مردم ادا شود.[۳]او به تمام کارگزارانی که به ولایت دور و نزدیک می فرستاد، به طور متحدالمأل فرمان می داد که با مردم به نیکویی، نرمی، مهربانی، عدالت، مدارا رفتار کنند و از هر نوع ستم و تبعیض و تجاوز به حقوق شناخته شده (آن روز) مردم و اعمال خشونت خودداری کنند. او حتی هدیه گرفتن از مردم (حداقل از غیر مسلمانان) خودداری می کرد و آن را روا نمی دانست و گویا آن را نوعی اجحاف و تحمیل بر مردمان می شمرد.[۴]او در روابط شخصی با افراد و یا در مقام خلیفه و فرمانروا هرگز خلف وعده نمی کرد و همواره بر قرارها و پیمانها استوار می ایستاد ولو این که از جهاتی از آن ناخرسند بود و به سود خود نمی دید. نمونة بسیار روشن و مشهور آن همان وفاداری به قرار حکمیت است که، به رغم تحمیلی بودن آن، تا پایان بدان متعهد ماند.[۵]علی در شمار رهبرانی است که اصطلاحا مردم گرا خوانده می شوند. همواره متکی به افکار، آرا، عواطف و حمایت مردم تکیه داشت. در عین حال هرگز تابع و دنباله رو افکار عامه و عواطف (غالبا خام) تودهها نبود چرا که زندگی سیاسی او نشان می دهد او در عین مردمی بودن از اصول فکری و منش و روش سیاسی و فرمانروایی خود پیروی می کرد و هیچگاه از آن عدول نمی کرد. دوستدار مردمان فرودست بود و تیماردار آنان. تلاش داشت که هم از رنج روحی و عاطفی آنان بکاهد و هم از رنج معیشت آنان. رابطه امیر و مردم را رابطه پدر و فرزند می دانست.[۶]این در حالی بود که علی خود جنگاوری بود که به گاه پیکار فرماندهی مصمم و بیهراس و رزمندهای شکست ناپذیر بود و در واقع تجسم خشم و خشونت یک رزمنده جدی و خلل ناپذیر می نمود. انصافا جمع این دو وصف متضاد در یک شخصیت از نوادر است و کم رخ می دهد. امروز انبوهی از گزارشها و نامهها و خطبهها در دست است که از این سیاست و مشی او را در مقام خلیفه اسلام نشان می دهد. برای احتراز از طولانی تر شدن این قسمت ناگزیر در پانوشت به عنوان نمونه فرازهایی از چند نامه نقل می شود.[۷]
علی در زمان فرمانرواییاش توصیهها و دستورالعملهای مختلف و متنوعی به کارگزارانش داده که احصا و تحلیل آنها خود می تواند تا حدودی سیاستها و برنامهها و شیوهها و سلیقههای وی را در امر مدیریت جامعه و ملکداری او را نشان دهد. از جمله عهدنامة مالک حاوی بخش مهمی از این دستورالعمل هاست. این متن مفصل با بیان چهار وظیفه و مسئولیت مهم فرمانروای مصر آغاز می شود که عبارتند از: ستاندن خراج، پیکار با دشمنان (=حفظ امنیت داخلی و خارجی)، تلاش برای پرورش و تربیت و رفاه عمومی و در نهایت عمران و آبادنی بلاد (شهرها=سرزمین).
وی بر کار کارگزاران نظارت کامل داشت. وقتی می دید و یا می شنید حکمرانی و یا مأموری به مردم ستم کرده و از حدود تجاوز کرده بر می آشفت و در حد توان هم متخلف را ادب می کرد و هم تلاش می کرد آسیب مادی و معنوی را به گونهای جبران کند. وی به سختی از آنان حساب کشی می کرد و در صورت لزوم در اشکال مختلف (برکناری، برگرداندن اموال، غرامت، حبس و . . .) متخلفان را مجازات می کرد.[۸]از جمله او متوجه بود که کارگزاران و والیان از بیتالمال و اموال عمومی سود شخصی نبرند. از این رو به شخصیتی چون ابن عباس ایراد می گیرد که چرا از پول بیتالمال کنیزانی برای خود خریده است.[۹]در آن روزگار یکی از عوامل زمینه ساز ستم و تجاوز تعدیات سپاهیان هنگام اعزام به مأموریت و در مسیر حرکت بود که امری رایج بود و فراوان رخ می داد. علی در این مورد نیز بسیار سخت گیر بود و همواره سفارش می کرد به حریم زندگی و حقوق مردم تجاوز نکنند و از هر نوع تعدّی بپرهیزند. از جمله به شبیب بن عامر ازدی، که در تعقیب مهاجمان شامی در رقّه احشام و سلاحها و اسبها را به غنیمت گرفت، فرمان داد که از غارت احشام و اموال شخصی مردم پروا کند و فقط به گرفتن سلاح و اسب (اسب در شمار سلاح نظامی بود) بسنده کند. علی به زیادبن خصفه که در اواخر قرار بود از طریق سواحل فرات به شام حمله کند سفارش کرد که به کسی ستم نکند و با کسانی که با او سر جنگ ندارند وارد جنگ نشود و با اعراب بادیه کاری نداشته باشد و متعرض آنان نشود. طبق گزارش ثقفی در الغارات علی هنگام اعزام جایه بن قدامه برای دفع بسرین ابی ارتاط به او سفارش کرد که «از خدایی که سرانجامت به نزد اوست بترس مباد که مسلمانان یا معاهدی را خوار بشماری و مباد که مال کسی یا فرزند کسی یا ستور کسی را به زور بستانی، هرچند برهنه پای و یا پیاده باشی».[۱۰]از اسناد مهم و درخشان این مدعا نامهای است که علی به حکمرانان و مالیات ستانان بلاد نوشته که اکنون با شماره ۶۰ نهج البلاغه در اختیار ماست. در پانوشت ترجمه آن نقل می شود.[۱۱]
به طور کلی علی توجه خاصی به دفاع از حقوق مردم و صیانت از حریم امنیت و سلامت جامعه داشت و به کارگزارانش همواره سفارش می کرد به این امر توجه نمایند. وی سفارش می کرد که والیان افراد شایسته و پارسا و مورد اعتماد را بر کار نظارت بر اجرای حق و قانون بگمارند. او به تعبیر خودش «عیون» (=چشم ها) را بر کار نظارت و مراقبت بر امور می گمارد و در نامههایش به والیان (از جمله در عهدنامه مالک) سفارش می کند همین کار را بکنند.
علی خود زاهدانه و با قناعت به حداقل رفاه و معیشت می زیست و از کارگزارانش نیز می خواست که با پارسایی زندگی کرده و حداقل از اسراف و شادخواری دوری کنند.[۱۲]از نظر پارسایی و زندگی زاهدانه و نیز کنترل بر کار و رفتار کارگزاران، علی مشابهت زیادی به عمر داشت و در واقع همان روش و منش و سیاست را ادامه می داد، و به همین دلیل طه حسین به درستی می گوید اگر علی به جای عمر انتخاب می شد نه عثمان، سیره و سنت وی تداوم می یافت و سیر و سرنوشت مسلمانان متفاوت می شد.[۱۳]به ویژه تداوم سنت و سیره عمر در زندگی شخصی و سخت گیری در مصرف بیتالمال و اعمال عدالت و محدودیت در کار و رفتار کارگزاران در سیرة علی در دوران بعد از عثمان، برجسته تر و مهم تر جلوه می کند و برای تودههای مؤمن و وفادار به برابری طلبی اسلام در آن دوران پرآشوب پر جاذبه بوده و در عین حال بر مشروعیت وی در نزد این مؤمنان می افزود. هرچند علی از خشونتهای مشهور عمر، نه تنها پیروی نمی کرد، بلکه از منتقدان آن نیز بود. وی در خطبه مشهور شقشقیه چنین گفته است: «خلافت را در جای درشت و ناهموار قرار داد در حالتی که سخن تند و زخم زبان داشت، ملاقات با او رنج آور بود».[۱۴]با این حال مادلونگ معتقد است «چنین می نماید که [علی] فرمانروایی خشک و با صلابت عمر را تحسین می کرد و در کل می کوشید با سنتهای وضع شده از طرف او مخالفت نکند».[۱۵]
یکی از مواردی که همواره زمینه ساز و شاید هم بهانه ساز تجاوز و تعدی به حقوق مردم است، مسئلة جمع مالیات و یا خراج از مردم در هر حکومتی و بیشتر در نظامهای استبدادی و ماقبل و مادون مدرن است. علی در جمع مالیات و زکات و چگونگی اخذ آن و تعیین حدود و ضوابط آن (البته منطبق با قواعد و سنتهای متعارف و عادلانه آن زمان) کاملا منضبط بود و به کارگزاران و مالیات ستانان توصیه می کرد طبق معیار عمل کنند و از حد نگذرند.[۱۶]خود او نیز در جمع درست مالیات و زکات و هزینههای آن در چهارچوب نظام بیتالمال آن زمان حساسیت بسیار داشت. اصولا «بیتالمال» به عنوان مال عمومی بود و می بایست به مردم می رسید و علی در توزیع عالادنه و برابر آن دقت و وسواس فراوان داشت. در زندگی نامه عمر آمد که چگونگی توزیع بیتالمال در آن زمان به سختی محل مناقشه و اعتراض شد. در آن زمان جنگاوران معتقد بودند که بیتالمال برآمده از غنائم جنگی است و از این رو سهم اختصاصی آنان است اما عمر آن را قبول نکرد. علی نیز بر همین نظر بود ولی او از عمر فراتر رفت. چرا که عمر به مسلمانان با توجه به موقعیت و گروه اجتماعیشان تفاوت نهاد اما علی آن را نادیده گرفت و به استناد قرآن و سیره نبوی همه را یکسان قرار داد.[۱۷]او خود نیز به اندازه دیگران سهم می برد هرچند گاه به سود دیگری از سهم خود نیز چشم می پوشید.[۱۸]به گزارش یعقوبی علی مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد، و موالی را چنان عطا داد که عرب اصیل را.[۱۹]او یک بار تصریح کرد که اگر بنا بود که اموال شخصیام را تقسیم کنم باز بین مردم به تساوی و برابر تقسیم می کردم.[۲۰]چنان که در زندگی نامه عمر گفته شد، این سنت درست برخلاف سنت خلیفه دوم بود. به گزارش مادلونگ «بدیهی است که علی قصد داشت درآمدها را به تساوی و منحصرا بین تمامی کسانی که استحقاق آن را داشتند تقسیم کند. اما عمر معمولا زمینهای موات جزیرهالعرب و دیگر نواحینه فیء-را به اشراف قریش و سران قبایل می بخشید. نشانهای از وجود چنین بخششهایی توسط علی در دست نیست؛ هرچند او در آنچه پشینیان او، مخصوصا عثمان بخشسده بودند دخالتی نکرد».[۲۱]چنان که علی معتقد بود تمام بیتالمال به محض دریافت باید بین مردم تقسیم شود و عمر با آن نظر موافق نبود. او همواره نگران بود بمیرد و سهم سهامداران بیت المال را نپرداخته باشد[۲۲]نمونههای زیادی از سخت گیری در این زمینه در گزارشها آمده است. همین امر موجب شد تا بسیاری از اشراف منشان، که سالیانی تقریبا دراز به رفاه و نابرابری و برخورداری از انواع امتیازات خو گرفته بودند، از سیاست و روش علی ناخرسند باشند. در این مورد گویا حتی شخصیتی چون عبدالله بن عباس نیز معترض بوده و سیاست علی در تقسیم برابر فیء را بر نمی تابیده و به همین دلیل در برابر اعتراض تند علی نسبت به برداشت نامشروع از بیت المال ادعا می کند حق من بیش از این است. است. علی هرگز حاضر نبود که با خاصه خرجی و دادن امتیازات مالی و سیاسی به بزرگان و رجال ابزاری برای پیروزی خود بسازد چرا که پیروزی از طریق ستم را ظلم می دانست و ملامتگرانه می گفت: «اتأمرونی ان اطلب النصر بالجور؟».[۲۳]
برای علی، چنان که گفته شد، ایده و اندیشه عدالت در قلمرو روابط چند جانبه حکومت و مردم، و مردم و مردم، بسیار مهم و پر رنگ بود اما دقیقه این است که در اندیشه و عمل علی عمدتا عدالت با دو معیار «برابری» و «انصاف» تعریف و توصیف می شد. به ویژه برابری یا مساوات برای وی بسیار مهم و مورد تأکید بوده است. او خطاب به مردم می گفت که «شما نزد من در حق برابرید» و یا می آموخت «خداوند حق شما را اعم از سیاه و سرخ (=سفید) برابر قرار داده است».[۲۴]مفهوم «حق» در اندیشه علی چندان برجسته و محوری بود که به تعبیر خودش «اقدار رجال» را با «حق» می سنجند نه بر عکس.[۲۵]در پانوشت زیر نمونه هایی از اندیشه حق گرایی و مشی برابری طلبی علی ارائه می شود.[۲۶]
در ارتباط با حوزه عمومی علی همواره به رعایت عدالت و قانون در بارة اهل ذمه در قلمرو اسلام می زیستند تأکید داشت. در برخی اسنادی که نقل شده به این موضوع اشاره شده است.[۲۷]
سیاست او اجرای بیچون و چرای قانون و عدالت در بارة عموم مردم بود و هیچ کس، ولو خود و اعضای خانوده اش، را مستثنی نمی کرد.[۲۸]مهم این است که علی پیش از آنکه دیگران را به این خصلت ها و سیاست ها دعوت و ترغیب کند، خود بدانها متخلق و عامل بود و در جاهای مختلف (از جمله در نامه به عثمان بن حنیف) بدان تصریح کرده است.
البته این بدان معنا نیست که همواره این ایدهها رعایت می شده و خلافی و ستمی رخ نداده و همیشه به مُرّ حق و عدل عمل شده است. اما چنین مواردی را، البته با فرض صحت تاریخی، باید به حساب اشتباهات معمول هر انسانی و هر فرمانروایی گذاشت. طبعا هیچ انسانی و به ویژه هیچ حاکمی در مقام اجرا و عمل از خطاهای مهم و غیر مهم در امان نیست.[۲۹]بی گمان برخی از نمونه ها، که طبق گزارشها بسیار هم اندک اند، آشکارا با قواعد قطعی اسلامی و با سنت مسلم شخص علی بن ابی طالب در تعارض اند که در گزارشات پیشین از جنگها و رخدادهای مختلف، به این موارد اندک و معضل تعارضات اشاره شده است.[۳۰]
هرچند در آن زمان امکان مشارکت عموم مردم به ویژه در بادیهها و مناطق دور افتاده در تصمیم گیریهای خرد و کلان خلیفه در مرکز وجود نداشت اما اطلاع از افکار عمومی برای علی بسیار مهم بود و تا آنجا که امکان داشت برای آگاهی از افکار و گرایشات مردمان نواحی مختلف تلاش می کرد. این آگاهیها یا مستقیم بود (چنان که در جریان پس از پایان صفین و در مسیر علی به کوفه دیدیم) و یا از طریق والیانش در نواحی مختلف به دست می آمد و یا به وسیلة مأموران و فرستادگان ویژه او، که آشکار و پنهان بر کار والیان و مأموران نظارت و مراقبت داشتند، حاصل می شد.[۳۱]
مشورت و شورا، که هم در سنت قریش دیرینه بود و هم در اسلام ریشه بسته بود، از اصول بنیادین علی در مدیریت بود. البته شورا طبق قواعد آن روز نظرا حق بزرگان و اصحاب و حداکثر یاران و نزدیکان و همکاران حکومتی خلیفه بود اما علی در عمل تلاش می کرد چیزی را از عموم مردم پنهان نکند و از نظر آنان با خبر شود. او حتی تصریح کرده که جز امر جنگ تمام امور را با مردم در میان خواهد نهاد. وی غالبا در امور مهم و رخدادهای جاری، با انبوه مردمان در مسجد سخن می گفت و آنها را از رخدادها و تصمیمات خود آگاه می کرد. او در نخستین سخنرانیاش در هنگام بیعت به صراحت اعلام کرد «بدانید که بدون نظر شما کاری نمی کنم، بدانید کلیدهای اموال شما با من است اما بینظر شما یک درم از آن نمی گیرم» بعد افزود «رضایت می دهید؟».[۳۲]با همة تأکیدی که بر اصالت و اعتبار دینی و سیاسی شورای مهاجر و انصار داشت، خود نیز در امور جاری جامعه در حد ممکن با یاران و نزدیکانش رأی زنی می کرد. این مشورتها از همان نخستین لحظات پس از احراز خلافت در مدینه آغاز شد و بعدها در کوفه و عراق ادامه پیدا کرد. به ویژه در امور جنگی و نظامی این رأی زنیها برجسته تر و جدی تر می نمود. در جریان جنگ جمل و صفین و نهروان این سنت کاملا جاری بود. البته وقتی تصمیمات گرفته می شد اطاعت می طلبید و تخلف را بر نمی تافت. به ویژه در جنگ که ماهیتا اطاعت می طلبد و تخلف و سرکشی بر نمی تابد.
روی دیگر اصل شورا و رأی زنی با مردم و یا بزرگان و همکاران، اصل حق انتقاد از افکار و سیاستها و تصمیمات حاکمان است و علی چنین حقی را معتبر می شناخت و آشکارا بر آن تأکید و حتی اصرار می ورزید و مردمان را بر آن ترغیب می کرد. خلیفه مردم را تشویق می کرد که حاکمان خود را زیرنظر داشته و اعمال و رفتارشان را همواره رصد کنند و مانع انحرافشان از تعهدات و وظایف مقرر شوند. آزادی فکر و عقیده و مخالفت سیاسی با خلیفه و یا نقد گفتارها و رفتارهای شخص او و کارگزارانش نه تنها مجاز بود و وجود داشت بلکه تشویق می شد. وی در همان نامه مشهور به مالک (نامه ۵۳) تصریح می کند که فضای جامعه باید به گونهای تهی از بیم حاکمان و دارای فضای امنیت و آرامش باشد که مردمان بدون لکنت زبان بتوانند از حق بگویند و از حقوق خود دفاع کنند. یکی از نمونههای بارز آن برخورد وی با گروهی قابل توجه از مؤمنان معتبر کوفه است که در آستانه خروج علی از آن شهر برای مقابله با معاویه و شامیان، که بعدها به جنگ صفین شهره شد، نزد او آمده و اعلام کردند که در این جنگ تردید دارند از این رو نمی خواهند با او همراه شوند و علی نه تنها مجبورشان نکرد حتی ملامتشان نیز نکرد و در برابر به نوعی آنان را مورد تشویق نیز قرار داد.[۳۳]دلیل او نیز روشن بود. جز اعتبار منطقی حق انتقاد در چهارچوب اعتبار اصل مشورت، او خود را نیز مصون از خطا نمی دانست. از این روی بود که در یک گفتگو با مروان و برخی دیگر، که به عنوان پوزش خواهی نزد او آمده بودند، با شفافیت تمام می گوید «فان قلت حقّا فصدّقونی، و ان قلت غیر ذلک فردوه علّی».[۳۴](اگر سخنی به حق و راستی گفتم، مرا تصدیق و تأیید کنید؛ و اگر خطا گفتم، مرا رد کنید). متنی که در پانوشت نقل می شود، اندیشه و سیاست عملی علی را در این زمینه آشکار می کند. او حتی مانع کسانی نشد که از عراق و حجاز به معاویه می پیوستند.[۳۵]
با مخالفان سیاسی هرگز برخورد خشونت آمیز و سرکوبگرانه نداشت و آنان را تا آنجا که دست به مخالفت مسلحانه نزده بودند،آزاد می گذاشت. چنان که دربارة طلحه و زبیر و عایشه در جمل و خوارج در نهروان دیدیم. او روشن ساخته که فقط با دو کس می جنگد: با کسی که به ناحق مدعی خلافت است و با کسی که نقض پیمان کرده است.[۳۶]شعار و سیاست محوری علی در مواجهه با مخالفان سیاسی و نظامی این سخن بود: «ان سکتوا ترکناهم، و ان تکلمّوا حججناهم، و ان افسدوا قاتلناهم».[۳۷]نکته بس مهم این که علی، به رغم رخداد ردّه در زمان ابوبکر، کسی را به خروج از دین و ارتداد متهم نکرد و در واقع از حربة کارآمد «تکفیر» و «تفسیق» برای سرکوبی مخالفان عقیدتی و سیاسیاش استفاده نکرد.[۳۸]مواردی دیده شده که اگر مخالفی به هر دلیلی از سوی حامیان وی آسیب می دید، در مقام دفاع از حق و حقوق وی بر می آمد. آورده اند زمانی که در آستانة جنگ صفین علی با مردم سخن گفت و آنان را به جنگ فراخواند، مردی به نام «اربد» به علی اعتراض کرد که چرا می خواهد آنان را مانند گذشته در بصره به جنگ با براداران شامی ببرد، اشتر او را تهدید کرد و او گریخت و لحظاتی بعد مرد معترض مورد حمله شماری از یاران و حامیان علی قرار گرفت و کشته شد. علی در مقام تحقیق برآمد. وقتی روشن شد که قاتل شناخته نیست، دیه او را از بیتالمال پرداخت کرد. قابل تأمل این که، وقتی مردمان پس از پایان ماجرای اربد گرد آمدند و اشتر بار دیگر مرد قربانی را مورد انتقاد تند قرار داد و از او تبرّی جست، علی گفت: «راه مشترک و یکی است، مردم در شناخت و تشخیص حق برابرند، و هرکس در خیرخواهی برای عموم مردم به رأی خود اجتهاد کند، به تعهد و وظیفة خود عمل کرده است»[۳۹]اگر زمینه و به اصطلاح امروزی کنتکس گفتار علی را در نظر آوریم (به قتل آمدن فرد معترض و خشونت اشتر)، می توان ادعا کرد که علی این سخن را در مقام دفاع از حق فرد معترض مقتول گفته و در واقع آزادی اندیشه و بیان اندیشه و حق اعتراض شهروندان را به رسمیت شناخته است. در آستانة جنگها و از جمله در صفین بسیاری به طور شفاف و روشن در حضور عموم مردم و به صورت سخنرانی با تصمیم به جنگ مخالفت کردند اما علی نه تنها شنید بلکه در برابر معترضان مقاومت کرد و اعلام کرد باید به حرفهای آنان گوش داد. برخی پیشنهاد کردند برخی بزرگان قبایل را، که بیگمان مخالف خوانیشان در سستی جبهة علی بیتأثیر نبود، (حداقل تا پایان جنگ) زندانی کند ولی علی تن زد و آزادشان گذاشت. البته او تلاش کرد تا مخالفان را بیطرف نگه دارد و به دشمن نپیوندند. با این حال، برخی از آنان به دشمن پیوستند و علی از این اقدام جلوگیری نکرد. قابل تأمل این که در زمانی که بین علی و مردم و بزرگان در بارة اقدام به جنگ بحث و گفتگو در جریان بود و مخالف و موافق در این باب اظهارنظر می کردند، عدیبن حاتم طائی، از بزرگان اصحاب علی و از سرداران وفادار، با شتاب در جنگ مخالفت کرد و کسی به او اعتراض کرد، ولی او به همان سخن علی استناد کرد که هرکس در مقام خیراندیشی برای مردم اجتهاد کند به تکلیف و وظیفة خود عمل کرده است، استناد کرد.[۴۰]
چنان که در تمام جنگهای رخ داده دیدیم و اسناد آن عینا نقل شد، علی هرگز در جنگ آغازگر و پیشقدم نبود و این بدان معناست که جنگهای سه گانه زمان او جمگی دفاعی بوده اند نه تهاجمی و ابتدایی. او حتی در حین جنگ و پس از آن، با مخالفان مسلح کشته شده در میدان جنگ نیز، برخورد مهربانانه و مهم تر مساوات طلبانه داشت. آنان را برادران مؤمن خطاکار می شناخت و بر جنازههای آنان نماز می گزارد و بر آنان می گریست و برای آنان طلب آمرزش می کرد. او بازماندگان خوارج را تحت تعقیب قرار نداد و فرزندانش را نیز از آن منع کرد و سهم آنان را از بیتالمال قطع نکرد تا از نظر مالی و معیشتی مخالفان را تحت فشار قرار دهد.[۴۱]به طور کلی او هرگز کسی را به اطاعت از خود و حکومت مجبور نکرد و حتی شرکت در جنگ را به اجبار و اکراه نیامیخت. جان و مال و حیثیت تمام مردم به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر همواره در امان بود. وی غنایم در جنگ داخلی را منع کرد و جز سلاح و تجهیزات نظامی چیزی از اموال جنگاوران حتی در میدان نبرد مصادره نمی شد.[۴۲]سرکوبی شورش هایی که گاه در برخی نواحی و شهرها (از جمله در برخی نواحی ایران) رخ داد، به دلیل خروج از بیعت و خودداری از مالیات و سرکشی در برابر حکومت مشروع و قانونی بوده نه به صرف مخالفت فکری و یا سیاسی (در بخش فتوحات و نیز گزارش رخدادهای سیاسی ایران بدانها اشاره خواهد شد). گفتن ندارد که این سیاست کاملا با اندیشه و سیاستهای دیگر علی سازگار و هماهنگ است و جز این نمی تواند باشد. در این میان برخورد با مردم خربتا در مصر یک استثناست و، چنان که پیش از این گفته شد، یا باید در وثاقت تاریخی آن تردید کرد و یا معطوف به انگیزهها و دلایل دیگر بود که اکنون بر ما آشکار نیست. کارگزاران علی نیز به فرمان او عموما با مردم چنین سیاست و رفتاری داشتند و آنان نیز از مردم هرگز اطاعت کورکورانه طلب نمی کردند.[۴۳]البته گاه در برخی منابع متأخر به علی نسبت داده شده که وی برخی افرادی که دربارة او غلو کرده و به او نسبت الوهیت داده را در آتش سوزانده که هرگز قابل قبول نمی نماید.[۴۴]
تقریبا تمام کمتر از پنج ماه زعامت علی یا رسما و عملا در جنگ گذشته و یا مقدمات و پیامدهای سه جنگ ویرانگر تمام اندیشه و همت و توان او را به خود مشغول کرده بود. اما آنچه در ارتباط با موضوع اندیشه و سیاست حکمرانی وی مهم و قابل ذکر است، این است که او در جنگ هرگز آغازگر نبود و در طی جنگ تا پایان آن به تمام قواعد و مقررات رایج جنگ به سختی پایبندی نشان می داد. در جنگ و جز آن، همواره به پیمانها و قول و قرارها وفادار می ماند (چنان که در جریان صفین و ماجرای تراژیک حکمیت دیدیم). چنان که قبلا گفته شد، علی هر گز در جنگ و صلح و در روابط با دوستان و دشمنان اهل حیله و خدعه و فریب نبود. جنگهای داخلی برای علی سخت ناگوار بود چرا که از پیامدهای منفی آنها به خوبی آگاه بود، اما پس از بیثمر شدن تلاشها برای وقوع آن، در میدان پیکار بیتردید بود و خلل ناپذیر و مصمم می شد تا رسیدن به پیروزی بر خصم از پای ننشیند. از تزلزل و سست اراده گی، سخت بیزار بود و سست بنیادان را سرزنش می کرد (چنان که در صفین فرزندش محمد حنفیه را ملامت کرد).
آنچه در این قسمت گزارش شد، گزیدهای فشرده بود از اطلاعاتی که پیش از این در گزارش زندگی نامه علی ارائه شده بود. گرچه منابع تاریخی نیز حاوی این اطلاعات است، چنان که ارجاعات پیشین نشان داد، اما در این میان نهج البلاغه انباشته است از افکار سیاسی و سیاستهای ملکداری علی و سیر و سلوک مدیریتی او و از این رو منبعی بسیار ارزشمند و قابل توجه است. به ویژه نامههایش به امیران نامداری چون محمدبن ابی بکر، مالک اشتر، عثمان بن حنیف انصاری، زیادبن ابیه (والی فارس و کرمان در آن زمان)، عبدالله بن عباس، قُثَم بن عباس و حتی نامههایش به شخصی چون معاویه، سرشار است از نکات مهم در اندیشهها و سیر و سلوک اخلاقی و سیاسی و روش ملکداری علی بن ابی طالب.[۴۵]در این میان نامه به مالک اشتر، که به «عهدنامه مالک اشتر» شهرت دارد، چنان مهم و دارای اطلاعات با ارزش و قابل اعتناست، که باید تمام این متن طولانی را خواند و یا به عنوان یک سند مهم نقل کرد اما، به دلیل شهرت عام و قابل دسترسی آن برای همگان، از استناد به آن، که به هرحال با گزینش و تقطیع همراه خواهد بود، چشم پوشیدم.
منبع: جرس
منابع و پانوشتها
- پنجشنبه 26 تیر 1393
مطالب مرتبط
انجمنها با ابراز تأسف و محکومکردن تجاوزگران،
زندهباد به خودمان! رفتاری که این روزهای بعد از حملات به تهران و شهرهای دیگرمان داشتیم، واقعا بهتر و منطقیتر از آنی بود که انتظار داشتیم. رفتاری خردمندانه و مدنی و... . رفتاری صمیمی همراه با مهر و صبوری. زنان و مردان از کوچک و بزرگ، در گروههای مجازی درخشیدند و روحیه پرستاری و محبت خود را در مقابل بلای جنگ و تخریب و خونریزی به همه سرایت دادند.
- 1404/04/05
ثبيت و افزايش اين سرمايه ايجاد شده در گروی تغيير رفتار عمومي حاكميت است
اكنون ما در اين مقطع نيازمند افزايش سريع و جدي قدرت ملي خود هستيم كه بسيار فراتر از بحث جنگافزار و توان نظامي است. مجموعه حاكميت بايد با درايت و تدبيري سريع، رويكردي متفاوت نسبت به جامعه را در پيش بگيرد و از اين مسير امتياز تقويت قدرت ملي را براي مقاطع و مخاطرات احتمالي دريافت كند. خلاصه اينكه ما در اين جنگ هم به واسطه فعاليتهاي گسترده خيانتكارانه زنگ خطر ادامه رويكرد عمومي فعلي را شنيديم و هم با رفتار متين عامه مردم پيام ضرورت اعتماد و اطمينان به اين جامعه را دريافت کردیم.
- 1404/04/05
شرایط خطیر، نیازمند تصمیمهای بزرگ است
شرایط خطیر، نیازمند تصمیمهای بزرگ است و تصمیمهای بزرگ نیز نیازمند تغییر پارادایمها و نگرشها. با اعلام آتشبس و خاتمه موقت درگیریها، لازم است حرکت در مسیر تغییر نگرش و گفتمان، چه در داخل و در نسبت با افراد و جریانهای وطندوست و چه در خارج و در نسبت با کشورها و نهادهای بینالمللی معقول و صلحطلب آغاز شود.
- 1404/04/04