رؤیا خود نوعی زندگی است(ادامه)

من پیش تر نیز رؤیای بیدار، بیداری ای رؤیائی، و خلاصه، خواب های شگفت، را تجربه کرده ام.

من در خواب هستم امّا دلم بیدار است. (غزل غزلها باب ۵ ، فراز ۲)

یکی از زندانیان زمان شاه (مختار شلالوند) تعریف کرده است:

سال ۵۴ شبی خواب دیدم دستگیر می‌شوم و از محل پارک ماشینها (پارکینگ) مرا به محلی می‌برند و آنجا لباس زندان می‌پوشم. حیاط گردی هم با حوض کم عمق نسبتاً بزرگی در وسط نمایان بود. در خواب مرا به راهروی بلندی بردند و آنجا تعدادی زندانی را که پاهایشان زخمی بود و پارچه های خون آلودی روی آن بسته بودند کنار سلولها دیدم. همه چشمبند و لباس زندان داشتند و زانو در بغل بودند. بیدار شدم.

رشته تحصیلی ام در دانشگاه تربیت بدنی بود. فردا صیح، کلاس ورزش (هاکی) داشتیم وسط درس مرا صدا زدند و به دفتر امور دانشجویی بردند و آنجا گفتند مسئولین امنیتی با شما کار دارند. سه نفر بودند و بعد از چند سئوال و جواب، گفتند شما باید با ما بیآئید. رفتیم به همان پارکینگی که در خواب دیده بودم و آنجا با ماموران دیگری که منتظر بودند (در مجموع سه ماشین) به محلی که بعداُ فهمیدم «کمیته مشترک ضد خرابکاری» است رفتیم.

در اتاق پذیرش بعد از تشریفات شلوار و فرنچ زندان پوشیدم. یکمرتبه چشمم به حوض بزرگی افتاد و همان حیاط که در خواب دیده بودم. وقتی به راهرویی بلندی رفتیم و آنجا چهار پنج زندانی درست همانطور که در خواب دیده بودم با پاهای زحمی خون آلود نشسته بودند، بر حیرتم افزوده شد. در مورد کمیته مشترک پیشتر از کسی چیزی نشنیده و آن صحنه ها را هیچ کجا جز در خواب ندیده بودم.

گاهی خواب دیدن آدم از جنس همیشه نیست.

با همه این توضیحات، به قول روستائیان خوش قلب:

زمین بره آسمون و، آسمون بیاد زمین، باید گفت:

گاهی خواب دیدن آدم از جنس همیشه نیست.

نمی‌توان چون اهل تزویر، به خرافات پیرامون خواب دامن زده‌اند، رؤیاهای صادقانه را هم به خیالبافی نسبت داد.

بیشتر ما حتی اگر یک بار هم شده، حوادثی را در خواب دیده ایم که تامّل برانگیخته و چرائی آن با توضیحات شبه علمی، آسان نبوده است.

بعضی اوقات، تصویر خواب ها آنقدر زنده و جاندار است که از خود می‌پرسیم آیا آنچه دیدیم، واقعا خواب بود؟

درست است که انسان بسیاری از اندیشه‌ها و پندارها و خواسته‌های بیداریش را در خواب می‌بیند، درست است که معمولا ما همانطور که بیداری می‌کشیم، خواب می‌بینیم، ولی آیا هر خوابی که می‌بینیم، این جوری است؟

گاهی آدمی خواب هایی می‌بیند که قبلا به آن فکر نکرده و موضوعش هم به گذشته فرد بر نمی‌گردد و حتی به آینده، چشمک می‌زند.

کمتر کسی است که برای او در دوران زندگی اش این گونه خواب ها پیش نیامده باشد. منتها بعضی از ما، آن را برای خودمان نگاه می‌داریم و چه بسا می‌ترسیم بیان کنیم که مبادا مارک خرافی یا ایده آلیست بخوریم.

شاید به قول شکسپیر: ما از قماش رؤیاهایمان هستیم.

یکی از رهبران بزرگ ذن، به نام چانگ تزو (Chuang Tzu) شبی در خواب می‌بیند که یک پروانه شده است. وقتی بیدار می‌شود با خود می‌اندیشد:

آیا من انسانی هستم که خواب می‌بیند پروانه شده؟ یا اینکه پروانه ای هستم که اکنون خواب می‌بیند یک انسان شده است؟

ali shariatiدکتر شریعتی را در لباس خاکستری دیدم که…

من پیش تر نیز رؤیای بیدار، بیداری ای رؤیائی، و خلاصه، خواب های شگفت، را تجربه کرده ام.

حدود چهل سال پیش که از شّر ساواک محّل اقامتم، راهی اهواز شده بودم شبی از خواب بیدار شدم و (وسط شب)، برادرم را بیدار کردم و گفتم آیا ما در تیر ماه سال ۵۲ هستیم؟ وی که از این پرسشم تعجب کرده بود گفت:

خیر الان ما در سال پنجاه و سه هستیم. خیالاتی شدی؟ بگیر بخواب.

گفتم: خواب دیدم حالا سال گذشته است و دکتر شریعتی را دستگیر کرده‌اند.

برادرم ناراحت شد و گفت:

اوّل اینکه الآن اردیبهشت سال پنجاه و سه است.

دوّم، برادر عزیز، تو با فیزیک و ریاضیات، سر و کار داری… اصلا خرافاتی نیستی و هیچوقت هم نبودی، آخر چرا چیزی می‌گوئی که با عقل جور در نمی‌آید؟ و با اوقات تلخی خوابید…دوباره خوابم برد و باز قصّه تکرار شد، این بار دکتر شریعتی را در لباس خاکستری دیدم که در انتهای سالن درازی ایستاده بود. در عالم خواب گوئی می‌دانستم که…….(…)

دوباره برادرم را بیدار کردم و گفتم در بند ۶ زندانی شده است؟

برادرم نگاه ترّحم آمیزی به من کرد و گفت:

آخر تو اهل مشروب و مواد مخدّر و این چیزها هم نیستی که من یک جوری این حرف های سر بالا را توجیه کنم. عزیزم بخواب. والله مجنون شدی…کدام بند؟ چرا چرت و پرت میگی؟ او خوابید و من می‌گریستم…

گذشت و گذشت و گذشت تا شبی دیگر از خواب بیدار شدم و به او گفتم فردا پس فردا من خودم دستگیر می‌شوم.

مرا بوسید و گفت: نه، خدا نکند. پدر و مادرمان از غصّه می‌میرند، تو شمشیر دست شان بودی…این بار حرفم را جدّی گرفته بود.

درست روز بعد ساواک اهواز به اشتباه، وی را بازداشت نمود اما ماموران در اداره، متوّجه شده و سراغ مرا گرفته بودند…و من که پیشاپیش خود را در زندان دیده بودم، بهترین لباس و کرواتم را پوشیدم و عطر زدم و با آغوش باز به سوی سرنوشت رفتم…

روز بعد با قطار به تهران (کمیته مشترک ضد خرابکاری) آورده شدم… شرح این واقعه را در خاطرات خانه زندگان (قسمت سوم ) گفته ام.

….

در کمیته مشترک ضد خرابکاری یک روز از صف حمّام (از بقیه زندانیان) جدا ماندم …

مامور زندان به اشتباه مرا به بند دیگری برد و فرنچ (بلیز زندان) را که روی سرم انداخته بود، برداشت تا به اتاقم بروم.

ناگهان دکتر شریعتی را دیدم که انتهای سالن با لباس خاکستری زندان (دقیقاً، دقیقاً همانطور که در خواب دیده بودم)، ایستاده است.

مامور زندان گفت: واسه چی اینطوری نگاه می‌کنی؟ ببینم تو اصلا بند چند بودی؟ مگه بند شش نبودی؟ گفتم بند ۵، با عصبانیت چشمانم را بست و بدو بدو به بند خودم آورد…

هواپیماها از بالا تیراندازی می‌کردند.

سال ۶۷ نیز پیش از آنکه از زندان فرار کنم (درست قبل از فتوای قتل عام)، با اینکه هم سلوّلی، نداشتم و بالکّل در جریان اخبار بیرون نبودم، روزی در خواب دیدم مبارزین و مجاهدینی که از زندان شاه و بعد آز آن، می‌شناختم، در یک منطقه بیابانی هستند و لباس یکسانی پوشیده، تفنگ به دست دارند اما، هواپیماها از بالا به سمت شان تیراندازی می‌کنند و آنان یکی یکی می‌افتند…و آشنایی نیز دستش تیر خورده است.

بعدها، وقتی فیلم عملیات فروغ را دیدم برخی صحنه ها (صحنه هایی که برای اولیّن بار می‌دیدم، اولین بار نبود که می‌دیدم بعضا برایم آشنا بود)، و خشکم زد. ضمنا من به مناطق مورد بحث هیچوقت مسافرت نکرده بودم…

اگر صحنه های آشنا، را بتوان با دژآوو، یعنی همان آشناپنداری، سَمبل و ماست مالی کرد، تیر خوردن دست آن دوست چی؟

نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود.

شب قبل از فرارم مدام می‌گرستم و نیایش می‌کردم، از خدا می‌خواستم یا جانم را بستاند و یا یاریم کند تا از ابتذال بگریزم…

امّا، میله ها در درون خودم بود (و هست)…

نیروهای بازدارنده و آن ابلیس و خودخواهی درون آدمی شور و شوقم را کور می‌کرد و آیه یأس می‌خواند که اگر تیرت زدند چی؟ زود پاسخ می‌دادم هیچی، ریق رحمت را سر می‌کشم و گورم را گم می‌کنم.

می‌شنیدم:

ـ اهه، به همین کشکی؟

ـ بله به همین کشکی…

دوباره راحت طلبی و نفاثّات فی العقد، موش می‌دواند که اگر تیر زدند و کشته نشدی و مجددّا به زیر فشار رفتی و رَبّ و رُبت در آمد؟…

ترس برم می‌داشت. مثل بید می‌لرزیدم…

نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود، هر کار می‌کردم بیدار نشود، نمی‌شد. با فکر بیدار می‌شد…

گوئی دارکوب مرگ روی زانوهایم می‌نشست و تاق تاق به قفسه سینه ام می‌کوبید.

یادم می‌آید با تمام وجودم خدا را صدا زدم…یقه اش را گرفته و در سکوت سرش داد می‌کشیدم که اگر اختیار آدمی کشک نیست پس من تسلیم این به اصطلاح جبر نمی‌شوم…

از کفر و کوفتگی و کلنجار رفتن با خویش، دقائقی خوابم برد…

در خواب دیدم بیرون زندان هستم و در دستم یک سیب است…

به محض اینکه بیدار شدم سراپا شور بودم. آینده هنوز نیامده، به چشمانم زل می‌زد…. آخرین تصمیمم را گرفتم و گریختم…ریز آن را نمی‌خواهم توضیح بدهم…

آن خواب یا چه می‌دانم، آن بیداری به دادم رسید و بر ضعف و پستی ام که مرا به زمین کوبیده بود، دهنه زد…

(…)…حالا از سلول بیرون آمده، یکی دو مانع بزرگ را رّد کرده و آخرین دیوار جلویم سبز شده بود…

در زندانی بخصوص و شرایطی بخصوص بودم که می‌شد به سمت دیوار خیز بردارم.

به سوی دیوار پریدم، نشد…دل، توی دلم نبود.

راستش کمی می‌ترسیدم…می ترسیدم دیواری که موی دماغم شده بود، جوانمردی نکند و من دوباره…

بوق سحر بود. دوباره خیز برداشتم و این بار دستم بالای آن دیوار مهربان و کوتاه را گرفت و…….

در صحرا می‌دویدم و صدای قلبم را به وضوح تمام می‌شنیدم…لباس های زندان را در دو مسیر مختلف انداختم و از راهی دیگر ادامه دادم…کجا می‌رفتم؟ نمی‌دانم…امّا می‌دانستم که در امن و امانم…

 روزهای بعد پدرم گوشی را برداشتند و گفتند:

ای به قربانت بروم، کجا هستی؟ می‌گویند تو را کشته اند…و بغض کرد.

با آرامش تمام پاسخ دادم: پدر جان در امان خدا هستم. برایم آرزوی خیر کرد.

هیچگاه صدای آن انسان رنجدیده را آنچنان شاد و صاف نشنیده بودم…

پشت سر هم زمزمه می‌کردم:

من به سرمنزل مقصود نه خود بردم راه

ترک این مرحله با مرغ سلیمان کردم

[…]…

پانویس

خواب از یک سری مراحل گذر می‌کند.

با وجودی که اکنون بررسی خواب و پدیده‌های مرتبط به آن امکانپذیر گشته است امّا همه پژوهشگران بر سر این که «چرا ما می‌خوابیم» اتفاق نظر ندارند. چند نظریه مختلف برای توضیح ضرورت خوابیدن و نیز عملکردها و هدف‌های آن ارائه گشته است از جمله:

نظریه جبران و ترمیم (بر اساس نظریه جبران و ترمیم، خوابیدن برای تجدید قوا و احیای فرایندهای فیزیولوژیک که بدن و ذهن را سالم نگه می‌دارند و باعث عملکرد مناسب آن‌ها می‌شوند ضرورت اساسی دارد.)

نظریه تکاملی بنابر نظریه تکاملی که به نام نظریه انطباقی خواب نیز خوانده می‌شود، دوره‌های فعالیت و سکون به عنوان وسیله‌ای برای ذخیره انرژی در سیر تکاملی به وجود آمده‌اند. براساس این نظریه، تمام موجودات زنده در زمان‌هایی که بیداری و هشیاری برای آن‌ها خطرناک و مخاطره‌آمیز بوده است خود را با خوابیدن انطباق داده‌اند.

نظریه تحکیم اطلاعات نظریه تحکیم اطلاعات می‌گوید انسان‌ها برای پردازش اطلاعاتی که در طول روز به دست آورده‌اند می‌خوابند. بر اساس این نظریه، علاوه بر پردازش اطلاعات کسب شده در طول روز، خوابیدن به مغز اجازه می دهد که خود را برای روز بعد آماده کند.

منابع

امین، حسن، دایره المعارف خواب و رویا،

ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی

ابن بلخی، فارسنامه، چاپ منصور

بلعمی، ابوعلی محمد، تاریخ، چاپ محمد پروین گنابادی

جامی، شواهد النبوه ، چاپ سیدحسن امین

عوفی، محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات

فروم، اریک، زبان از یاد رفته، ترجمه ابراهیم امانت

فردوسی، شاهنامه

فخرالدین علی صفی، لطائف الطوائف

محیط طباطبایی، فردوسی و شاهنامه

نوشته های خودم در ویکیپدیا

واقعیت رؤیا چیست؟ THE SCIENCE OF DREAMS

بشنویم : گفتگوی علمی در مورد رؤیا (به زبان انگلیسی است)

تجربهِ رؤیا وَش وحی

رؤیا صدایِ وجدان ما است.

از شما دعوت می کنم ویدیو ضمیمه را ببینید.

رؤیا خود نوعی زندگی است

http://www.youtube.com/watch?v=MdotfoaiO04

سایت همنشین بهار

http://www.hamneshinbahar.net

ایمیل

[email protected]

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.

مطالب مرتبط

انجمن‌ها با ابراز تأسف و محکو‌م‌کردن تجاوزگران،

زنده‌باد به خودمان! رفتاری که این روزهای بعد از حملات به تهران و شهرهای دیگرمان داشتیم، واقعا بهتر و منطقی‌تر از آنی بود که انتظار داشتیم. رفتاری خردمندانه و مدنی و... . رفتاری صمیمی همراه با مهر و صبوری. زنان و مردان از کوچک و بزرگ، در گرو‌ه‌های مجازی درخشیدند و روحیه پرستاری و محبت خود را در مقابل بلای جنگ و تخریب و خون‌ریزی به همه سرایت دادند.

ثبيت و افزايش اين سرمايه ايجاد شده در گروی تغيير رفتار عمومي حاكميت است

اكنون ما در اين مقطع نيازمند افزايش سريع و جدي قدرت ملي خود هستيم كه بسيار فراتر از بحث جنگ‌افزار و توان نظامي است. مجموعه حاكميت بايد با درايت و تدبيري سريع، رويكردي متفاوت نسبت به جامعه را در پيش بگيرد و از اين مسير امتياز تقويت قدرت ملي را براي مقاطع و مخاطرات احتمالي دريافت كند. خلاصه اينكه ما در اين جنگ هم به واسطه فعاليت‌هاي گسترده خيانتكارانه زنگ خطر ادامه رويكرد عمومي فعلي را شنيديم و هم با رفتار متين عامه مردم پيام ضرورت اعتماد و اطمينان به اين جامعه را دريافت کردیم.

شرایط خطیر، نیازمند تصمیم‌های بزرگ است

شرایط خطیر، نیازمند تصمیم‌های بزرگ است و تصمیم‌های بزرگ نیز نیازمند تغییر پارادایم‌ها و نگرش‌ها. با اعلام آتش‌بس و خاتمه موقت د‌رگیری‌ها، لازم است حرکت در مسیر تغییر نگرش و گفتمان، چه در داخل و در نسبت با افراد و جریان‌های وطن‌دوست و چه در خارج و در نسبت با کشورها و نهادهای بین‌المللی معقول و صلح‌طلب آغاز شود.

مطالب پربازدید

مقاله