پیشگفتار:
آیت الله خامنه ای در 26 شهریور 1392 در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سخن از «نرمش قهرمانانه» در سیاست داخلی و خارجی بمیان آورد: «ما مخالف با حرکتهاى صحیح و منطقى دیپلماسى هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسى، چه در عالم سیاستهاى داخلى. بنده معتقد به همان چیزى هستم که سالها پیش اسمگذارى شد “نرمش قهرمانانه”، نرمش در یک جاهایى بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبى ندارد».
این سخنان مثبت می تواند آغاز تحولی تاریخی در رویکردهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی باشد. این بازنگری در سیاست حاکمیت را بایستی به فال نیک گرفت اگر چه دیرهنگام است و زیان های تاخیرش فراوان است اما شاید بتوان در مقایسه تاریخی دلایل تاخیر آن را نیز کاوش کرد.
برداشت های متفاوتی از عبارت «نرمش قهرمانانه» شده است. برخی آن را به «زیرکی در دیپلماسی» و برخی دیگر به «تغییرات بنیادین و اساسی در سیاست خارجی» تعبیر کردند. فرمانده بسیج، آن را به معنای «مذاکره با رویکرد محو اسرائیل» ترجمه می کند. روزنامه کیهان که قاعدتا (بدلیل حضور نماینده منصوب رهبری) بایستی مفسر دیدگاههای رهبری باشد با نقل قول از یک نماینده مجلس، نرمش قهرمانانه را اینگونه تفسیر می کند: «اصطلاح نرمش قهرمانانه که رهبری آن را در عرصه دیپلماسی مطرح کردند به این معناست که باید حقوق حقه ما برای دشمن روشن و شفاف شود و دشمن آن را بپذیرد». بدون تردید برخی از این تفاسیر نابجاست، لذا بایستی به «نشان» و «رفرانسی» رجوع کرد.
در این نوشتار، پس از یادآوری برخی «نکته های مقدماتی»، گزارشی از پیشینه «نرمش قهرمانانه» بر مبنای کتاب ترجمه شده توسط آیت الله خامنه ای ارایه می شود.
اما پشاپیش، فهرستی از بخش های پنجگانه این یادداشت آورده می شود که می تواند به عنوان «چکیده مطلب» نیز تلقی گردد. محتوای بخش ها، از آن کتاب استخراج شده، ولی تقسیمبندی های ذیل، از نویسنده این سطور است.
چکیده و فهرست:
بخش اول: اهداف نویسنده از نوشتن این کتاب
الف- رفع اتهام بی کفایتی از امام حسن
ب- پاسخ به اتهام شکست در مورد صلح امام
ج- دلیل پذیرش صلح، فساد مردم و سپاهیان خائن
د- ارایه جنبه های سیاستمداری و زیرکی امام
بخش دوم: موقعیت سیاسی پیش از پذیرش صلح
الف- مشروعیت الاهی امام حسن به عنوان جانشین معرفی شده توسط پیامبر
ب- تحقق خلافت شرعی از راه بیعت اختیاری مردم
ج- حضور خطیبان و فرماندهان بازمانده از نسل اول در بین یاران امام
د- وجود نیروهای فاسد در صف بیعت کنندگان با امام
ه- افزایش حقوق نظامیان توسط امام، جهت تقویت آمادگی نظامی
و- سرکوب روح فتنه توسط امام با اعدام جاسوسان معاویه در کوفه
ز- تلاش امام جهت عقب انداختن شروع جنگ
ح- دعوت امام از معاویه به پیروی و تهدید وی به جنگ، جهت نمایش هیبت خویش
ط- وجود افراد مشکوک، دنیاجو و جاسوس در اردوگاه امام
بخش سوم: موقعیت سیاسی در هنگام پذیرش صلح
الف- غیبت اکثر سپاهیان حقوق بگیر امام، به هنگام اردوکشی نظامی
ب- کم اعتمادی امام نسبت به سپاهیانش
ج- پیوستن عبید الله بن عباس سردار سپاه امام، به دشمن
د- پیوستن 8 هزار نفر از سپاه 12 هزار نفری مستقر در «مسکن» به دشمن
ه- خودفروشی و خیانت سپاهیان امام بدلیل ترس و دنیاجویی
و- ایستادگی امام بر مواضع حق خویش
ز- واگذاری حکومت زمینی توسط امام، جهت ترسیم عظمت روحی و معنوی خویش
بخش چهارم: انگیزه ها و دلایل امام جهت پذیرش صلح
الف- نداشتن یار و یاور
ب- ممکن نبودن انتخاب راه شهادت برای امام
ج- نجات شیعیان از کشتار جمعی
د- مقید کردن معاویه به تعهدات و رسوا نمودن وی
بخش پنجم: بررسی وضعیت مفاد معاهده نامه پس از امضای صلح
بند اول: زمامدارى معاویه
بند دوم: عدم تعیین جانشین توسط معاویه
بند سوم: جلوگیرى از ناسزاگویی به على
بند چهارم: نگاهداری بخشی از اموال شیعیان و اخذ مالیات دارابجرد برای امام و شیعیان و خانواده شهدا
بند پنجم: تعهد معاویه به امنیت عمومی و امنیت شیعیان
نکته های مقدماتی
نکته اول- انتقادات از «نرمش قهرمانانه»:
منتقدان سیاست «نرمش قهرمانانه» دو گروه هستند: گروه اول با هرگونه نرمش و مذاکره ای با غرب مخالفند و تنها راه را برخورد و تهاجم و احیانا نبرد می دانند (همچنانکه در بین غربیان نیز گروهی با هرگونه مذاکره با ایران مخالف هستند).
گروه دوم خواهان تعامل سازنده با غرب هستند، اما به دلیل مخالفت با گوینده و یا بی اعتمادی به وی و حکومت وی، با این طرح مخالفت می ورزند. در همین گروه، برخی نیز با اشاره به خساراتی که در سالهای اخیر بر کشور وارد شده است انتقاد می کنند که اگر بنا بود چنین نرمشی انجام شود چرا از ابتدا مییلیاردها دلار هزینه این تقابل شد؟ و چرا از ابتدا به توصیه دلسوزان عمل نشد؟ (همچنانکه در بین غربیان نیز برخی با اصل تعامل با ایران مشکلی ندارند ولی به دلیل تضاد با حاکمیت موجود، ویا بی اعتمادی به آن، ساز مخالف می زنند).
گروه اول را می توان ارجاع داد به همین کتاب، تا با ادبیات گوینده آشنا شده و زمینه های تصمیم گیری وی را درک کنند. در مورد گروه دوم، با اشاره به حساسیت این سیاست و تاثیر آن بر زندگی هموطنان، نبایستی انتقاد به گوینده (یا انتقاد به مذاکره کنندگان و نرمش کنندگان در برابر غرب) سبب انتقاد به اصل موضوع (نرمش و تعامل با غرب) بشود، و یا انتقاد از تاخیر در این بازنگری، سبب نقد اصل بازنگری گردد. این انتقادها گاهی موجب «نقض غرض» می شود یعنی مخالفان این تقابل به مخالفت با گوینده می پردازند و به دلیل بی اعتمادی و یا انتقاد از عملکرد وی، اصل مطلب را مورد انتقاد قرار می دهند. اینجاست که آن توصیه اخلاقی قرآن بکار می آید که پرهیز می دهد مبادا دلخوری ها و بدبینی های نسبت به یک گروه سبب خروج از مسیر عدالت شود. بازخوانی نمونه تاریخی معاصر ذیل، می تواند آموزنده باشد.
نکته دوم- برگی از تاریخ معاصر:
در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، برخی از دلسوزان معتقد بودند که پس از بازپس گیری خرمشهر بایستی آتش بس را پذیرفت، ولی آیت الله خمینی اصرار بر جنگ تا رفع فتنه از عالم داشت. پس از ورود خسارات بیشمار مادی و معنوی بر ایران و ایرانیان، سرانجام در سال 1367 جام زهر را سر کشید. اگر در سال 67 بنا بود در مورد پذیرش قطعنامه اظهار نظری شود بدون تردید گفته می شد کار بسیار خوبی است اگر چه دیر است، ولی از پذیرش قطعنامه (علیرغم انتقادات وارده نسبت به تاخیر در پذیرش آتش بس) بایستی استقبال می شد، و حتی اگر لازم بود بایستی از آیت الله خمینی در این راستا پشتیبانی می شد، ولی این پشتیبانی به معنای حمایت از سایر سیاست های وی نبود.
برخورد مهندس مهدی بازرگان دقیقا در همین راستا بود، وی به عنوان دبیرکل نهضت آزادی ایران، به تاریخ سوم اسفند 1362 نامه ای محرمانه برای آیت الله خمینی نوشت و ضمن حمایت و تایید جنگ در برابر تجاوز عراق در مراحل اولیه، از تداوم آن انتقاد کرده و از «صلح شرافتمندانه» استقبال نمود: «آن کارزار، قتال فی سبیل الله بود، برای دفاع از آدمها از آب و خاکمان، و خداوند رحمان علیم قدیر، علیرغم قلت عدد و نابرابری نیروها، نصرتمان داد تا آنجا که دشمن با خواری و پشیمانی راه فرار اتخاذ کرد و زبان به تسلیم و تمنا گشود. اما مجوز ادامه جنگ و تجاوز به داخل عراق (که در ابتدا خود جنابعالی، آنطور که در ایام تخلیه خرمشهر از آقای هاشمی رفسنجانی شنیدم، آن را مصلحت و حق نمیدانستید) با شعار سقوط صدام و حزب بعث و تعرضهای دیگر، برای ما روشن نیست».
پس از پذیرش آتش بس توسط آیت الله خمینی، نهضت آزادی از این حرکت استقبال میکند و در بیانیه اول مرداد 1367 ضمن تاکید بر اینکه «حقیقت آن است که خیلی دیر و ناقص به این تصمیمگیری رسیدند ولی باز هم دیر رسیدن به از نرسیدن است»، البته همزمان نقد خویش را نیز بیان می کند: «اینک اگر چه پذیرش قطعنامه 598 از طرف ایران تأمینکننده تمامی منافع کشورمان نیست اما بنا به ضربالمثل ملی و همانطور که این روزها زبانزد شده است عقیده داریم “جلوی ضرر هر جا گرفته شود منفعت است”»، و از «دست اندرکاران» پذیرش قطعنامه نیز تشکر می کند.
نکته سوم- درک مفهوم «نرمش قهرمانانه»:
در زبان عربی ضرب المثل مشهوری است که «المعنی فی بطن الشاعر» آنکه شعری سروده است سزاوارتر از دیگران است که معنا و مقصود خویش را بیان کند، اما چون این گفتار به حوزه عمومی مربوط می شود دیگران نیز حق دارند مفهوم و معنای این عبارت را بفهمند، در نبودِ تفسیر رسمی گوینده، باید به اشارات توجه کرد، گوینده اشاره می کند به تعبیری که «سالها پیش اسمگذارى شد “نرمش قهرمانانه”»، لذا شاید رجوع به ترجمه وی از کتابی که سالیانی پیش با همین عنوان منتشر شده است مفید باشد.
نگارنده این یادداشت، حدود بیش از سه دهه قبل در هنگام نوجوانی این کتاب را خوانده بودم، اما این روزها باری دیگر بازخوانی کردم. بگمانم بازخوانی آن می تواند مفید باشد. چکیده ای از آنرا برای خوانندگانی که فرصت و یا حوصله خواندن کامل کتاب را ندارند، به اشتراک می گذارم.
نکته چهارم- ضعف همسان سازی های تاریخی:
بدون تردید همسان سازی ها و مقایسه های تاریخی نه کامل است و نه جامع. «المثال مقرب من وجه مبعد من وجوه» مثال و تشبیه، هم مقرّب (نزدیک کننده) است و هم مبعّد (دورکننده)، از جهتی ما را به شناخت واقعه کمک می کند و از جهتی نیز می تواند ما را از حقیقت دور سازد. در تشبیه سازی، باید از همسان سازی مطلق و کامل، اجتناب کرد.
نکته پنجم- معرفی و شناسه کتاب«صلح امام حسن (ع) پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه ى تاریخ»:
نویسنده کتاب، شیخ راضی آل یاسین (1953-1896/1314ـ 1372 هـ. ق.) از خاندان مرجعیت در عراق، متولد کاظمین و متوفی در لبنان و مدفون در نجف است. وی نویسنده کتابهایی مثل «أوج البلاغة، جمع فیه خطب الإمامین الحسن والحسین علیهما الصلاة والسلام» و «تاریخ الکاظمیة» می باشد.
این کتاب که به زبان عربی نوشته شده است، عنوان اصلی آن «صلح الحسن» (صلح حسن) می باشد. اما مترجم جملاتی را بر عنوان کتاب می افزاید: «صلح امام حسن (ع) پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه ى تاریخ». افزودن این جملات از طرف مترجم نکته شاه کلیدی این ترجمه می باشد، گویا مترجم، آنچه را در این زمینه جستجو می کرده است، در این کتاب پیدا می کند، تا حرکت امام حسن یک حرکت سازشکارانه تلقی نگردد بلکه «نرمشی قهرمانانه» خوانده شود.
در سالهای پیش از پیروزی انقلاب، برخلاف اکثر انقلابیون که بیشتر به امام حسین و حادثه عاشورا میپرداختند و برخلاف برخی از انقلابیون که از صلح امام حسن به سکوت می گذشتند، مترجم (سید علی خامنه ای) به عنوان یک روحانی و سخنران انقلابی، علاقمند به موضوع صلح امام حسن شد. در برابر روحانیون انقلابی که به شیوه امام حسین استناد می کردند، روحانیون غیر انقلابی، شرایط را شبیه دوران امام حسن می دانستند و به صلح حسن استناد می کردند تا اساس اسلام و حوزه های علمیه محفوظ بماند. نگاه انقلابیون به صلح حسن نیز بیشتر از این زاویه بود تا اثبات کنند شرایط حسینی هست نه حسنی.
مترجم با ترجمه این کتاب «یکى از آرزوهاى دیرین خود را بر آورده» مى یابد، وی پیش از آن در فکر نوشتن تحلیلی در مورد صلح امام حسن بود و یادداشتهایی نیز تهیه کرده بود اما جامعیت این کتاب سبب شد وی به ترجمه این کتاب اکتفا کرده و آنرا در سال 1348 منتشر سازد: «امتیازات فراوان این کتاب مرا از فکر نخستین بازداشت و به ترجمه ى این اثر ارزشمند وادار کرد».
آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین از علمای بزرگ لبنان، در سال 1372 ه. ق. مقدمه ای بر متن اصلی کتاب مینویسد. مترجم نیز همین مقدمه را ترجمه کرده و به عنوان پیشگفتار کتاب ارایه میدهد. شرف الدین تاکید دارد که در زمان امام حسن، شرایط نبردی مثل عاشورا فراهم نبوده است و گرنه وی نیز چون حسین به نبرد بر می خاسته است، وی در چرایی پذیرش صلح، استدلال می کند که اگر آن روز حسن به جنگ برمیخاست تمامیت شیعه در خطر می افتاد و شیعیان قتل عام می شدند (همان، ص 4).
بخش اول: اهداف نویسنده از نوشتن این کتاب
الف- رفع اتهام بی کفایتی از امام حسن:
«دست تحریف، سیماى منور حسن بن على را در نظر مردم سطحى و قضاوتگران بى تحقیق (چه شرقى و چه غربى) به شکل خلیفه ئى بى کفایت و زن دوست و خلافت به مال دنیا فروش! ترسیم کرده و بسى نسبتهاى ناروا و ظالمانه و بى منطق و دور از حقیقت باو داده است. منظور ما از نگارش این سطور، به همین بر آورده مى شود که از راه منطق صحیح و تردید ناپذیر، عظمت این امام، به هیچ شائبه ى عیب و نقص و اشکال و ایراد آشکار گردد» (همان، ص 7).
ب- پاسخ به اتهام شکست در مورد صلح امام:
«اینها به حسن بن على به دیده ى یک رهبر شکست خورده نگریسته اند و فراموش کرده اند که درباره ى علل و موجبات این شکست (یعنى آنچه آنها شکستش میخوانند) نیز بررسى ئى بعمل آورند تا بفهمند که آنچه واقع شد چیزى جز انعکاس وضع مردمى که حسن بر آنان حکومت میکرد، نبود» (همان، ص 7).
ج- دلیل پذیرش صلح، فساد مردم و سپاهیان خائن:
«سر مستى از باده ى فتوحات و پیروزیهاى جدید با همه ى جلوه هاى زیانبخش این حالت، آنچنان بر نسلى که حسن مى خواست بر آن حکومت کند تاخته و آنانرا فاسد ساخته بود که امید اصلاح مشکل مینمود و گناه یک رهبر چیست اگر مردمش فاسد و سپاهیانش خائن و اجتماعش فاقد وجدان اجتماعى باشند؟» (همان، ص 7).
د- ارایه جنبه های سیاستمداری و زیرکی امام:
«فراموش کرده اند که حسن بن على را با چهره ى یک سیاستمدار هشیار و زیرک بنگرند که روحیات حریف و تمایلات و انگیزه هاى اجتماع و عوامل زمان را بدقت مورد مطالعه و بررسى قرار میدهد و آنگاه از روى بصیرت و روشن بینى، نقشه اش را طرح میکند و نتیجه ى آنرا پیش بینى مینماید، با خط مشى مدبرانه اش، آینده ى ملتى را تضمین مى کند و با نتائج حتمى آن، قبر دشمنان خود را میکند» (همان، ص 7).
بخش دوم: موقعیت سیاسی پیش از پذیرش صلح
الف- مشروعیت الاهی امام حسن به عنوان جانشین معرفی شده توسط پیامبر:
«اگر خلیفه در نظام اسلامى آن کسى است که پیغمبر – بحکم آنکه بالاترین مرجع در اثبات و نفى است- او را بدینمقام منصوب مى کند، پس حسن بن على بی هیچ گفتگو، خلیفه ى شرعى است، مردم با او بیعت بکنند یا نکنند» (همان، ص 18).
ب- تحقق خلافت شرعی از راه بیعت اختیاری مردم:
«خلافت شرعى، بصورت پدیده ئى عمومى و اجتماعى، از راه بیعت اختیارى تحقق یافت» (همان، ص 20).
ج- حضور خطیبان و فرماندهان بازمانده از نسل اول در بین یاران امام:
حضور این بازماندگان نسل اول اسلام در میان یاران امام، مشروعیت رهبری ویرا تقویت می کرد: «در میان این گروه، فرماندهان نظامى، خطباى زبر دست، فقهاء و قاریان قرآن و برگزیدگانى بازمانده ى بانیان اسلام، دیده مى شدند و بحق، گروهى بودند که امیرالمؤمنین در جنگ و صلح به آنان اتکاء داشت و پایه ى اساسى حکومت هاشمى در برابر پیشامدها و حوادث خطرناک، بردوش آنان قرار گرفته بود» (همان، ص 16).
د- وجود نیروهای فاسد در صف بیعت کنندگان با امام:
سلسله جنبانان و بانیان فسادها که به صف بیعت کنندگان امام ملحق شده بودند، بر چهار دسته تقسیم مى شدند: «باند اموى »، «خوارج » (که خواهان و مشوق جامعه به جنگ با معاویه بودند)، «تردید کنندگان، شکاک ها» و «الحمراء » (مزدوران مسلحی که برای پول هر جنایتى انجام می دادند. به دنبال شرّ می گشتند تا به نان و نوایی برسند.) (همان، ص24 تا 26).
ه- افزایش حقوق نظامیان توسط امام، جهت تقویت آمادگی نظامی:
امام برای افزایش آمادگی نظامی جامعه، مقرری و حقوق نظامیان را دو برابر ساخت: «عطاى جنگجویان را صد، صد افزایش داد و این نخستین چیزى بود که پس از آغاز خلافت پدید آورد و پس از وى خلفاء همه از او پیروى کردند. بدیهى است که تغییر وضع بصورت افزودن مزایاى خاص سپاهیان، موجب افزایش قدرت و محبوبیت بود، بعلاوه در گرد آوردن تعداد زیادترى از مردم براى جنگ، تأثیر بسزائى داشت. این پدیده ئى بود که هر چند میتوانست دلیل آمادگى براى جنگ باشد، با اینحال بطور قاطع، تصمیم وى را بر جنگ اعلام نمیکرد» (همان، ص 27 و 29).
و- سرکوب روح فتنه توسط امام با اعدام جاسوسان معاویه در کوفه:
«دستور داد دو نفرى را که براى معاویه جاسوسى میکردند، اعدام کنند و با اجراى این حکم، روح فتنه جوئى و بلواگرى را -که عناصر زیادى از مردم بصره و کوفه بدان گرائیده بودند- سرکوب ساخت» (همان، ص 27).
ز- تلاش امام جهت عقب انداختن شروع جنگ:
امام نه صراحتا سخن از جنگ می گفت و نه جنگ را صراحتا نفی می کرد و با وجود اصرار اطرافیان، جنگ را بتأخیر انداخت (همان، ص 28).
ح- دعوت امام از معاویه به پیروی و تهدید وی به جنگ، جهت نمایش هیبت خویش:
امام در نامه ای به معاویه ضمن دعوت وی به اطاعت و پیروی، وی را در غیر اینصورت به جنگ تهدید می کند: «(و اگر جز به پیگیرى از گمراهى و ستیزه گرى، تن در ندهى، مسلمانان را به سر وقت تو خواهم آورد و تو را به محاکمه خدائى خواهم کشید تا خدا میان ما حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است). چنانکه مى بینید، پایان نامه آشکارا متضمن تهدید به جنگ است و امام حسن چاره ئى جز این روش نداشت چه، ابتدا دشمن را به فرو گذاردن راه باطل و از در بیعت در آمدن همچون دیگران، دعوت مى کند و این روش سیاسى مدبرانه ایست که براى ضعیف کردن روحیه ى مقاومت دشمن از راه تضعیف اراده ى او بکار بسته مى شود» (همان، ص 30). امام تلاش داشت «که نشان دهد در عین جوانى، از تسلط و اقتدار کافى برخوردار است و اینکار مستلزم آن بود که دست خیانتکاران را از کارها کوتاه کند و با این تصفیه، هیبت خود را در دلها بیفکند و راه ثبات و استقرار و قبضه کردن امور را بر خود هموار سازد» (همان، ص 30).
ط- وجود افراد مشکوک، دنیاجو و جاسوس در اردوگاه امام:
«در اردوگاه امام حسن، در کنار آندسته یاوران با اخلاص، توده ى مجهول الحالى از مردم و جماعتى از وابستگان به فامیل هاى سرشناس و خیل انبوهى از بداندیشان که طرز فکرى بیگانه از طرز فکر امام حسن داشتند و اى بسا فقط بجاسوسى براى دشمن آمده بودند و بالاخره گروهى از مردم سست عنصر که معمولا هنگامه ى جنگ را با گریز علاج مى کنند و اى بسا امیدى بجز گرد آوردن غنیمت ندارند» (همان، ص 34).
بخش سوم: موقعیت سیاسی در هنگام پذیرش صلح
الف- غیبت اکثر سپاهیان حقوق بگیر امام، به هنگام اردوکشی نظامی:
سپاهیان امام که از خزانه دولت حقوق دریافت می کردند در کوفه نود یا صد هزار، و در بصره هشتاد هزار نفر بودند. تعداد اتباع و غلامان این عده و داوطلبان جهاد نیز در این دو شهر نظامى، معمولا به همین اندازه ها مى رسید. «بنابراین مجموعا نیروى نظامى عراق در حدود 350 هزار مى شد و این غیر از سپاهیان ایران و یمن و حجاز و دیگر اردوگاهها بود» (همان، ص 35).
حارث همدانى که شاهد واقعه بوده است چنین نقل مى کنند: «آنها که مى خواستند حرکت کنند، با حسن بن على بیرون رفتند و خلق انبوهى در شهر باقى ماندند و به عهد و پیمان خود وفا نکردند و او را هم مثل امیرالمؤمنین فریب دادند ده روز در نخیله مکث کرد، در این مدت فقط چهار هزار نفر گرد او جمع شدند، این بود که به کوفه بازگشت تا مردم را کوچ دهد و خطبه ئى را که در آن مى گوید: (مرا فریفتید همچنانکه خلیفه ى پیشین را فریفته بودید) انشاء کرد» (همان، ص 36). تعداد کسانی که پس از این نطق به وى پیوستند حداکثر 20 هزار نفر بودند (همان، ص 42).
ب- کم اعتمادی امام نسبت به سپاهیانش:
سخنان زیادى از امام باقى مانده که از کم اعتمادى او به این سپاه، حکایت مى کند از قبیل این سخنان خطاب به لشکر مدائن: «براه صفین که مى رفتید دینتان پیشاپیش دنیاتان بود ولى اکنون دنیاتان پیشاپیش دینتان قرار دارد» (همان، ص 47).
ج- پیوستن عبيد الله بن عباس سردار سپاه امام، به دشمن:
این سردار جنگى، فرمانده لشکر 12 هزار نفره مستقر در «مسکن» (نقطه دیدار دو لشکر متخاصم) که دلى بر افروخته و بیقرار جنگ داشت، سرانجام ناخوشایندی داشت: «خود را از شأن و مرتبه ئى که در خور فرمانده اردوگاه امام است، تنزل دهد و با فرستاده هاى معاویه درباره ى مزد فرار گفتگو کند» (همان، ص 50).
د- پیوستن 8 هزار نفر از سپاه 12 هزار نفری مستقر در «مسکن» به دشمن:
در پی خودفروشی این فرمانده، در فاصله ى کوتاهى، هشت هزار نفر از سپاهیان امام به معاویه پیوستند: «معاویه کسى نزد عبیدالله فرستاد و براى او یک میلیون درهم معین کرد و او با هشت هزار نفر از یارانش به معاویه ملحق شد» (همان، ص 52).
ه- خودفروشی و خیانت سپاهیان امام بدلیل ترس و دنیاجویی:
«اثر ترس را در نفوس (مخصوصا در نفوس مردم اشرافى) نمیتوان نادیده گرفت… جلوه هاى فریبنده ى شام، اندیشه ى خیانت را در (مردم وابسته به فامیل ها) بیدار و بر افروخته سازد» (همان، ص 53).
و- ایستادگی امام بر مواضع حق خویش:
امام در بیانات خویش بر چهار عنصر اصلی تاکید می ورزید: براى دنیا فعالیت نکرده است؛ اگر میخواست براى دنیا تلاش کند، از دشمنانش نیرومندتر بود؛ مرتکب کوچکترین ضعف نفس، ترس و ضعف سیاست نشده بلکه فاقد یاران با اخلاص بوده است؛ یگانه هدفش همان هدف پدرش یعنی نجات معنویات اسلام از انقراض بوده است (همان، ص 67).
ز- واگذاری حکومت زمینی توسط امام، جهت ترسیم عظمت روحی و معنوی خویش:
«حسن بر این اساس، نقشه ى مملکت مادى خود را از روى کره ى زمین محو کرد تا در عوض نقشه ى عظمت روحى و معنوى اش را در زمین و آسمان ترسیم کند» (همان، ص 70).
بخش چهارم: انگیزه ها و دلایل امام جهت پذیرش صلح
الف- نداشتن یار و یاور:
امام در پاسخ یکى از یارانش که پس از صلح، به سرزنش و توبیخ آنحضرت پرداخته بود، نوشت: «بخدا اگر یاور و همکار میداشتم، روز و شب دست از پیکار با معاویه نمى کشیدم» (همان، ص 78).
ب- ممکن نبودن انتخاب راه شهادت برای امام:
امام در شرایطى صلح کرد که گنجایش هیچ کار دیگرى بجز صلح را نداشت: «حسین در اوضاع و احوال خاص خود، دو راه چاره داشت : شهادت و صلح، و طبیعى است که برترین مردم از بهترین و شایسته ترین راه حلها نمیگذرد ولى حسن علیه السلام در اوضاعى قرار داشت که راه شهادت بروى او بسته بود و در برابر او جز یک راه (راه صلح) وجود نداشت و چاره ئى جز این نبود که آن را انتخاب کند» (همان، ص 78).
در صورتی که امام حسن در آن شرایط نبرد کرده و جان خویش را از دست میداد «با این عمل بجاى آنکه شهید باشد همان کشته ى بیمصرفى مى شد که هرگز دوستانش هم قادر نبودند نام وى را بعنوان یک ( شهید) در تاریخ ثبت کنند» (همان، ص 84).
ج- نجات شیعیان از کشتار جمعی:
امام بارها تصریح کرد که هدفش از صلح، جلوگیری از کشتار یارانش بوده است. در پاسخ به پرسشی در مورد دلیل صلح با معاویه توضیح می دهد: «اگر من اینکار را نمیکردم یک تن از شیعیان ما بر روى زمین، جان بدر نمیبرد، همه را میکشتند» (همان، ص 71).
د- مقید کردن معاویه به تعهدات و رسوا نمودن وی:
«پیشنهاد صلح معاویه، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرائط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پایبند آن تعهدات نخواهد ماند و در آینده ى نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى آشکارا نقض خواهد کرد و مردم نیز وقتى چنین دیدند، قاعده خشم و انکار خویش را نسبت بدو آشکارا بیان خواهند کرد و بدینصورت بود که بذر خشم و انتقام، بذرى که در سرزمین دل مردم، دیر پاى و در امتداد نسلها بر قرار است، بوسیله ى صلح پاشیده شد و این خشم، مایه ى شورشهائى شد که در طول تاریخ همواره به تصفیه ى قدرتهاى غاصبانه کمک کرد» (همان، ص 89).
بخش پنجم: بررسی وضعیت مفاد معاهده نامه پس از امضای صلح
از بندهای برجسته پیمان صلح، می توان به پنج بند ذیل اشاره کرد که یکی از آنها (پذیرش زمامداری معاویه) وظیفه امام تلقی می شد که امام رعایت کرد، ولی چهار بند دیگر که تعهدات معاویه بودند هیچکدام رعایت نشد.
بند اول: زمامدارى معاویه
«این تنها شرطى بود که امام حسن بسود معاویه متعهد شد و باز در میان همه ى شروط صلحنامه، تنها شرطى بود که بدان وفا شد. پس از امضاى قرار داد صلح، نشنیده ایم که امام حسن در صدد شکستن این شرط بوده یا درباره ى آن سخنى گفته و یا راضى بگفتگو در پیرامون آن شده باشد» (همان، ص 107).
بند دوم: عدم تعیین جانشین توسط معاویه
بر مبنای این بند، حکومت پس از معاویه به حسن بن علی (صاحب شرعی حکومت) می رسد و اگر آنحضرت نبود به برادرش حسین می رسد. معاویه این تعهد را زیر پا نهاد و پسرش یزید را ولیعهد خود معرفی کرد (همان، ص 108).
بند سوم: جلوگیرى از ناسزاگویی به على (ع)
این شرط نیز توسط معاویه رعایت نشد، به نوشته ابن اثیر «معاویه هرگاه قنوت میخواند على و ابن عباس و حسن و حسین و مالک اشتر را لعن میکرد» (همان، ص 112).
بند چهارم: نگاهداری بخشی از اموال شیعیان و اخذ مالیات دارابجرد برای امام و شیعیان و خانواده شهدا
مطابق این شرط، حکومت تحویل معاویه می شود ولی بیت المال کوفه استثناست و معاویه باید هرسال مبلغی برای امام حسن بفرستد و مقرری شهیدان رکابِ علی را از درآمد خراج داربجرد تامین کند. به نوشته طبرى «اهل بصره مانع از رسیدن خراج دارابجرد به حسن شدند و گفتند: این بهره ى ماست» و بنوشته ابن اثیر «جلوگیرى ایشان (یعنى اهل بصره) نیز بفرمان معاویه بود» (همان، ص 114).
بند پنجم: تعهد معاویه به امنيت عمومی و امنیت شیعیان
این شرط نیز عملی نشد و بنوشته مورخان، فجایع بزرگى در زمان معاویه از طرف وی و مامورانش نسبت به شیعیان و یاران نزدیک امام انجام شد (همان، ص 114).
کلام پایانی:
در بازخوانی آن حادثه تاریخی، قهرمان نرمش، آشکارا با مردمش سخن گفت و از دلایل جنگ و صلح خویش پرده برداشت. کاری را از سپاه و یاران خویش پنهان نکرد و مصلحت امت را بر نبردی که بیهوده خون می طلبید ترجیح داد. هنگامی که شیپور جنگ را نواخت آشکارا یاران را به نخیله (محل تجمع و اعزام نیروها) دعوت کرد و هنگامی که عزم صلح نمود، پیمان صلح را در مسجد کوفه و در منظر همگانی منعقد ساخت، و یاران و حتی یاران بی وفای خویش را نامحرم نپنداشت و آشکارا با آنان از اهداف خویش و از شرایط پیمان نامه سخن گفت.
هرچند از سپاه خویش، جنگجویان مزدور را از دست داد، اما یاران وفادارش به وی اعتماد کردند و اعتماد و همدلی متقابلی فراهم شد. آنجا که منتقدان بر وی خرده می گرفتند، صبورانه روشنگری می کرد و صادقانه پاسخ می داد و افتخار می کرد که با آن حرکت جاودانه خویش، جلوی کشتار مسلمانان را گرفته است.
پاورقی ها: