تأویلي دیگر ازسه داستان درهم تنیده در سورهي کهف
نویسنده : علی طهماسبی
♦️ناشر : یادآوران
سوره كهف داراي 110 آيه است؛ سه داستان و چند تمثيل در آن طرح شده که عبارتند از داستان اصحاب کهف. اين سه داستان ظاهرا جداي از يکديگر مينمايند، اما از منظري ديگر و با اندکي تامل ميتوان ارتباط نزديک هر سه داستان را با هم مشاهده نمود. نقطهي کانوني براي هر سه داستان را ميتوان مضمونِ “رشد” دانست. در دو داستان اول طلبِ رسيدن به رشد ديده ميشود و در داستانِ سوم (ذوالقرنين) نمايشي از شخصيتي رشد يافته.
داستان ذوالقرنين که شخصيتي کمال يافته را تصوير ميکند در مدينه نازل شده است؛ چنان است که انگار بازخواني اين داستانها به نحوي بيانِ حالِ محمد رسول و يارانش هم بوده است.
اگرچه مفسرين قرآن کوشيدهاند تا اثبات کنند که مثلا ذوالقرنين همان اسکندر بوده، يا مجمعالبحرين فلان جاي زمين است و غار اصحاب کهف در فلان جاي ديگر. اما در قرآن، هيچ نامِ مشخصي از ذوالقرنين ديده نميشود
همين بينام و نشان بودنها و رها کردن قصه از قيد زمان و مکان، به مخاطب اين فرصت را ميدهد تا از متن تاويل تازهاي داشته باشد و ذوالقرنين و ديگر عناصر داستان را در ساحتي ديگر جستجو کند.
نور و ظلمت، سوي راست و سوي چپ، ملکوت و مُلک، خير و شر، طلوع و غروب، اهورمزدا و اهريمن، روح و نفس، همه چيزهايي دوگانه (قرنين) هستند که در سرزمين وجود هر مخاطبي هم يافت ميشوند.و پيوندگاه دو دريا شايد همان جايي باشد که ريشههاي اين دو قلمرو عالم خلق و عالم امر را در پيوند با هم نشان ميدهد.
از اين نگاه، دو گرايي يا جدايي و نامتجانس بودنِ جسم و روح از ميان ميرود و آن¬گونه نخواهد بود که به شوقِ معنويت، ماديت را خوار بشماريم. يا به عکس، چنان در هواي خواستههاي مادي گرفتار شويم که خاستگاهِ حيات و هدفِ آفرينش را از ياد ببريم.
با همين تاويلهاي تازه، شاید بتوانیم ذوالقرنين را از قاب قصه بيرون بياوريم، اندک اندک با او يگانه شويم، تا هر کسي ذوالقرنينِ سرزمين وجود خود شود.
@mahal_andishe