✔️داود فیرحی در گفتگو با شماره 105 مجله چشم انداز????
????داعشیها چند کتاب نوشتهاند که بسیار مهم است. یکی از این کتابها کتاب اداره التوحش، نوشته ابوبکر ناجی، است. کتاب دیگر کتاب فقه الدماء یا مسائلی در باب فقه اسلامی است که این کتاب نوشته ابوعبدالله مهاجر نوشته است. ظاهراً ابوبکر بغدادی هم بسیار تحت تأثیر این کتاب بوده است. چند کتاب دیگر هم تحت عنوان کتائب الاسلامیه؛ یعنی گردانهای اسلامی نوشته شده است. این کتابها بهخصوص کتاب اول یعنی اداره التوحش گفتوگوهای بین خود تروریستها و محاجههایی را که بین آنها مطرح شده است بیان کرده است.
????خلاصه استدلال ابوبکر ناجی این است که یا استعمارگران در جهان اسلامی سلطه دارند یا مستبدانی که دروازه ورود استعمار به جهان اسلام هستند. همچنین در جهان اسلام دموکراسی شعاری بیش نیست. هیچکسی اجازه نخواهد داد که مسلمانان ایدههای خودشان را بهصورت دموکراتیک اجرا کنند. در همین زمینه به مشکلات مصر اشاره میکند. نویسنده میگوید دموکراسیخواهان جهان اسلام آنقدر تلاش میکنند و سرکوب میشوند که سرانجام مأیوسانه پیر میشوند و ناامید از دنیا میروند؛ یعنی برای آنها راهی وجود ندارد و راه دموکراسی کاملاً بسته است.
????در ادامه از سودان و حسن الترابی، الجزایر و علی بن حاج و مصر و محمد مرسی مثال میآورد. از سوریه و سرکوب حافظ اسد در دهه هشتاد، سرکوبهای صدام و وضعیت یمن و اردن شاهد میآورد و میگوید شما چه زمانی در این راه پیروز شدهاید؟ به ما نشان بدهید چه زمانی این راه به نتیجه رسیده است؟ ابوبکر ناجی میگوید ما با دو ضرورت روبهرو هستیم، اول اینکه ما چارهای نداریم که تغییری در این جهان ایجاد کنیم. دوم اینکه راههای ما آنقدر بسته است که ما چارهای جز خشونت نداریم. پس خشونت را از باب ضرورت تئوریزه میکند و برای آن دلیل شرعی نمیآورد و حتی اگر دلیل شرعی هم باشد دلیل شرعی ثانویه است. نویسنده میگوید اگر ما بخواهیم تغییری ایجاد کنیم، باید نظم موجود را بشکنیم، نظم موجود نیز جز با خشونت شکسته نمیشود. ابتدا ویرانیهایی تولید میشود تا نظم دیگری ایجاد شود؛ بنابراین چارهای نیست که فاصله نظم موجود و نظم آینده را که دوران بینظمی و به تعبیر آنها توحش است را تحمل کنیم. دقیقاً توجیه آنها شبیه توجیه مارکسیستها از دیکتاتوری پرولتاریاست. مارکسیستها میگفتند دیکتاتوری پرولتاریا دیکتاتوری موقتی است که راه را برای دموکراسی بازخواهد کرد. البته هیچوقت این راه باز نشد و هفتادسال جهان کمونیستی در این مقدمه ماند و بعد هم منقرض شدند. مسیر استدلال ابوبکر ناجی همین است.
????ما در خوانش تروریستهای جهان اسلام دو نوع سوگیری داریم. سوگیری اول این است که ما از پیش میگوییم این افراد ابزار استعمارند و دستساخته امریکا، انگلیس و اسرائیل هستند. وقتی چنین اعتقادی داشته باشید دیگر احتیاجی نیست که ماهیت آن را شناسایی کنید. چون با یک بدبینی ذاتی به «دیگری» یعنی اروپاییها و امریکاییها نگاه میکنیم و هر اتفاقی در جهان اسلام را داییجان ناپلئونی تحلیل میکنیم و میگوییم اتفاقات جهان اسلام دستپخت غربیهاست. سوگیری دیگر هم در آکادمیها جاری است که در این منظر اعتماد عجیبی به مفاهیم و چارچوبهای غربی داریم؛ یعنی ما یا دچار بدبینی مفرط هستیم یا دچار خوشبینی مفرط. هر دوی این حالت به این منجر میشود که ما تحولات جهان اسلام را نتوانیم از درون بفهمیم. با اینکه در کنار واقعه هستیم اما میرویم و از دور این منظره را نگاه میکنیم. پس بودن فیزیکی ما در خاورمیانه به معنی فهم درست ما از قضایای خاورمیانه نیست.