جایگاه مدیحه سرایی و مرثیه خوانی در کتاب و سنت

قبل از ورود به بحثِ اِسنادی و تحلیلی، ذکر این نکته ضروری است که آنچه در میان ما شیعیان از دعاء و زیارت و مداحی و عزاداری و سوگواری و مرثیه و مانند اینها، که همه به عنوان مظاهر تدین و ایمان به خدا و آخرت و بزرگداشت ائمه هدی، بی رسول خدا، جاری است، و هیچ ارتباطی نه با قرآن دارد و نه با سنت سنیة پیامبر اکرم و ائمه هدی صلوات الله علیهم. همه اینها، یعنی همۀ این اعمالی که تحت عناوین فوق الذکر و مشابه آن انجام می‌پزیرد، ابداعی، مجعول، مستحدث و ریشه در پدیده استعمار نو و کهنه دارد و برآمده از اسرائیلیات است که تماماً به دست یهود و اذناب ایشان در تاریخ جعل شده و مع‌الاسف ما را مجری آن ساخته است. در اهل سنت نیز، اگر این مسائل نیست، تعصبات و کج رویهای دیگری هست که آنها نیز مضر به قرآن و وحدت مسلمانها است.
آنچه از آیات کتاب و احادیث صحاح مستفاد می‌گردد، مخالفت صریح با هرگونه مدیحه سرایی و تعریف و بزرگداشت بی‌جا و بی‌مورد، و حتی سوگواری و مرثیه خوانی شرک آلود می‌باشد. به چند آیه و روایت در این باب توجه کنید.
در گام نخست، خدای تعالی، اهل کتاب را، در دو آیه، از غلوّ در دین و نسبت ناحق به خدا دادن باز می‌دارد. تردید نیست که مخاطبِ همۀ آیات قرآن کسانی هستند که به این کتاب و رسولِ آورندۀ آن گرویده‌اند. نتیجه آنکه مسلمانها هم به نحو اعلی و اتم و اقوی، نباید در دین خود غلوّ کنند. غلوّ در کلام است و هم در عمل. خدای تعالی غلو را پیروی از خواهشهای نفسانی کسانی می‌داند که حتماً گمراه شده‌اند و بسیاری را نیز گمراه کرده‌اند.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ 
(ای پیامبر) بگو ای اهل کتاب غلو مکنید (از حد مگزرید) در دینتان به نادرستی (که این عمل نادرست و ناحق است)،
وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ،
و پیروی مکنید خواهشهای مردمانی را که هرآینه گمراه شدند پیش از این، و گمراه کردند بسیاری را، و گمراه شدند از راستی راه.
 لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ
رانده و مطرود شدند آن کسانی که کافر شدند از بنی اسرائیل، بر زبان داود و عیسی بن مریم،
 ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ،
این بدان سبب است که سرپیچی کردند و پیوسته تجاوز می‌نمودند و از حد می‌گزشتند.
 كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ،
از هر زشتی که مرتکبش می‌شدند باز نمی‌ایستادند، آه که چه بد می‌کردند!
 تَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ
می‌بینی (ای پیامبر) بسیاری از ایشان را که با کافران دوستی می‌کنند، آه که چه بد است آنچه را که نفسهاشان پیشکش ایشان نموده است،
 أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ، 
تا آنجا که خدا بر ایشان خشم گرفته، و در عذاب هم اینان جاویدانند.
وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ
چنانچه ایمان می‌آوردند به خدا و پیامبر و آنچه براو فرود آمده است، آنان (کافران) را به دوستی نمی‌گرفتند اما بسیاری از ایشان تبهکارانند. (مائده 77تا81)
از دیگر آثار مخرب و ویرانگر اینگونه دینداری که تماماً مبتنی بر مداحی و مرثیه سرایی و عزاداری و خرافه پرستی است، شادمان و دلشاد شدن به اینگونه اعمال است که خدای تعالی در کتاب مجیدش، خوشنود شدن به این سرخوشی‌ها را مردود و ناپسند شمرده و تأکید فرموده است که آنها را دوست ندارد. در حالی که ما به حدی از این اعمال دلشاد می‌شویم که گویا در غرفه‌های بهشت جای گرفته‌ایم و از چشمه‌یی که مقربان درگاهش از آن می‌نوشند، می‌نوشیم.
به آیات زیر توجه کنید:
…إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (قصص 76)
آنگاه که قوم قارون به او گفتند (به گنجهای خود) شادمان مباش که خدا شادی کنندگان (از این دست) را دوست ندارد.
و غالب ثروتمندان ما به هزینه کردن برای برگزاری چنین جلسات و اجتماعاتی که بیشتر آنها بی‌محتوای ارشاد و هدایت است، دلشاد و خوشحالند به گمان اینکه یک وظیفه دینی بزرگ را بانجام رسانده‌اند. اما خدای تعالی به گونه‌یی دیگر سخن می‌گوید، و از منظری مغایر و مخالف، به این دست از اعمال می‌نگرد. معیار حضرت باری قیامِ مردم و بپاخاستن آنها در گسترانیدن موازین عدل و قسط در جامعه می‌باشد.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ… (حدید25)
هرآینه ما فرستادیم رسولانمان را با دلائل روشن و فرود آوردیم با ایشان کتاب و ترازو را تا بر پاخیزند مردمان به عدالت…
حال بنگریم که از دل کدامیک از این اعمال دینی ما، یعنی رفتارهایی که به نام دین انجامشان می‌دهیم، بر پاداشتن عدالت و توسعه قسط و زدودن فقر و آگاهی بخشی جامعه، و نجات قشرهای در بند و اسیر خرافه و جهل بیرون می‌آید؟! اما بازهم شادمانیم، در حالی که خدا منکر سودبخشی این فرح و شادمانی است.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ، 
آیا ندیده‌ای (ای پیامبر) آن کسان را که در آیات خدا ستیز می‌کنند که چگونه از آن (آیات) روی گردانده شوند.
الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا
آنان که دروغ انگاشتند کتاب را و نیز آنچه را که بدان فروفرستادیم رسولانمان را،
 فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ،
پس خواهند دانست آنگاه که غلها برگردنها باشد و به زنجیرها کشانده شوند.
 فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ،
در آب داغ سپس در آتش گداخته گردند.
 ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ مِن دُونِ اللَّهِ 
سپس پرسیده شوند که کجایند آن چیزهایی که جز خدا بودند و شریکشان می‌ساختید؟!
قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَيْئًا
گفتند از ما ناپدید و کم شد، اصلاً ما پیش از این چیزی را نمی‌خواندیم،
 كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ، 
این چنین خدا گمراه می‌سازد کافران را.
ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ،
این بدان سبب است که شما پیوسته در زمین دلشادی می‌کردید به ناحق و بدان جهت که سر خوش بودید.
 ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ. (غافر 69 تا 70)
(حال) وارد شوید از درهای جهنم، جاودانگان در آنید، پس چه بد جایگاهی است متکبران را.
و ما نیز از روی تکبر و خود بینی، دلشاد و سر خوشیم به آنچه در اختیار داریم و چه بسیار به آن می‌نازیم و آن را عین حق و ابتغاء مرضاة الله (طلب خشنودی خدا) می‌دانیم. آیا دینِ خود ساختۀ ما حامل و شامل تکذیب کتاب خدا و رسولان او نیست؟! آیا حتی یک دلیل از کتاب خدا و سنت رسول در اثبات مدعای خود داریم که کارهای ما منطبق با اوامر و نواهی الهی است و یا اینکه مثلاً رسول خدا (ص) برای شهداء اُحد و بالاخص حمزۀ سید الشهداء چنین مراسمی، به همین شکل و محتوی برپاکرده است؟! و حال آنکه خدا فرمان می‌دهد که؛ «وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ» (مائده 92) «و اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و پروا کنید «از گناه». محتوای این آیاتِ روشن که خدا آنها را بینات می‌نامد، کجای رفتار دینی ما قرار دارد؟! و اصلاً چه جایگاهی در اندیشۀ دینی ما دارد؟! دوست داریم به کاری که نکرده‌ایم ستوده شویم و به کار اندکی که می‌کنیم شادمانیم که مصداق آیه زیر است:
لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ 
(ای پیامبر) مپندار آن کسان که شادمان گردند به آنچه کرده‌اند (از اعمال بی‌حاصل) و دوست دارند ستوده شوند به آنچه نکرده‌اند،
فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (آل‌عمران 188)
پس مپندار ایشان را رسته از عذاب و مر ایشان راست عذابی دردناک.
در دو سوره از قرآن کریم، در دو آیه، یکی به صیغه مخاطب و دیگری غائب، وظیفۀ پیامبر بعد از بعثت را تلاوت کتاب بر امت، تزکیه و پاک سازی ایشان، و تعلیم کتاب و حکمت به ایشان قلمداد کرده است.
کمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا 
همانگونه که فرستادیم در میان شما رسولی را از خودهاتان که بر خوانَد بر شما آیات ما را
وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ (بقره 151)
و پاکیزه‌تان گرداند و بیاموزدتان کتاب و حکمت را و بیاموزدتان آنچه را که نمی‌دانستید.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ
او است که برانگیخت در میان درس ناخواندگان رسولی را از خودهاشان که بر خوانَد بر ایشان آیات او را
 وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (جمعه 2)
و پاکیزه‌شان گرداند و بیاموزدشان کتاب و حکمت را در حالی که پیش از این در گمراهی آشکار بودند.
باز هم می‌توان طرح سؤال کرد و پرسید: کدامیک از این رفتارها و اذکار و اورادی که جای قرآن و سنت قطعیۀ رسول و ائمۀ هدی صلوات الله علیهم را گرفته، و به عنوان، دین به خورد مردم نادان و ناآگاه و حتی درس خواندگان داده شده، موجب تزکیه و پاکی و صفاء باطن و اخلاق نیکو در آنها شده است؟! و چه نسبتی با دو آیه بالا دارد؟! آیا آنچه از دعاء و مداحی و مرثیه سرایی که در مجالسی که تحت عنوان دین تشکیل می‌گردد، توسط مداحان و مرثیه سرایان ارائه می‌گردد، به حقیقت، عنصری از هدایت و آموختن کتاب و حکمت را در بر دارد؟! آیا همۀ اینها به نیت ایجاد تحول اخلاقی در مردم مطرح می‌گردد؟! آیا اینها، این گویندگان و شنوندگان، کسانی نیستند که دلبستۀ حیات دنیا شده و از آخرت غافل گشته‌اند؟! آیا اینها، گردانندگان و گویندگان، معتقد به روزی رسان بودن خدای تعالی هستند؟! یا اینکه این همه آسمان و ریسمان را برای دریافت مبالغ هنگفت بهم می‌بافند؟!
اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقَدِرُ 
خداوند است که گشاده سازد روزی را برای هرکس که بخواهد و به اندازه آورد
وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ (رعد 26)
و دلشاد گشتند به زندگی دنیا و نیست زندگی دنیا در آخرت مگر کالایی.
آیا می‌توان انبیاء و اولیاء الهی را به مقام الوهیت رسانید و یا در جایگاه خدا قرار داد؟! خدای تعالی عیسی علیه السلام را در این خصوص مورد بازخواست قرار می‌دهد و می‌پرسد: ای عیسی آیا تو از مردم خواسته‌ای که پرستندۀ تو و مادرت باشند نه (پرستندۀ) خدا؟!
وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ 
و آنگاه که گفت خدا ای عیسی بن مریم آیا تو گفتی به مردم که مرا و مادرم را دو معبود بگیرید به جز خدا؟!
قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ
(عیسی) گفت تو منزه و پاکی از هر نقصی، مرا نمی‌رسد که بگویم آنچه را که سزاوار من نیست،
 إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي
اگر گفته بودم پس هرآینه می‌دانستیش، می‌دانی آنچه را که در نفس من است،
 وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَعَلاَّمُ الْغُيُوبِ،
و نمی‌دانم آنچه را که در نفس تو است همانا تو دانندۀ غیبهائی.
 مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ 
نگفتم ایشان را جز آنچه را که فرمانم دادیش اینکه بپرستید خدای را که پروردگار من است و نیز پروردگار شما،
وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ
و گواه بر ایشان بودم تا زمانی که در میانشان بودم
 فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (مائده 116 و 117)
پس همینکه مرا میرانیدی تو خود مراقبشان بودی و تو بر هر چیز گواهی.
قرآن کریم به صراحت می‌گوید که عیسای نبی، و رسول، پس از رفتن از این دنیا، دیگر هیچ اطلاعی از مردمان و وقایع زمان ندارد، و تنها خدا را مراقب و ناظر بر رفتار و گفتار آنان می‌داند. پس چگونه است که مردم ما به وضوح و روشنی، و با نهایت بی‌پروایی اقدام به شرک و بت‌پرستی می‌کنند و همه چیز را می‌پرستند، جز خدا؟! و مگر نه این است که به این روش آنچه را که نمی‌دانیم به خدا نسبت می‌دهیم، و حال آنکه این کار شیطان است که خدای تعالی ما را از تبعیت او بازداشته است.
وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، 
و پیروی مکنید گامهای شیطان را همانا او مر شما را دشمنی آشکار است.
إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره 168 و 169)
جز این نیست که او فرمان می‌هد شما را به بدی و زشتکاری و اینکه بگویید بر خدا آنچه را که نمی‌دانید.
نسبت ناروا و کذب به خدا دادن، که در لغت عرب آن را «افتراء» می‌گویند، از منظر خدای عزوجل ظالمانه‌ترین کار است، و این اتفاق نامیمونی است که پیوسته در مجالس سوگواری مذهبی ما در حال رخ دادن است. کافی است به متن گفته‌ها و اشعاری که توسط مداحان و مرثیه خوانان ارائه می‌گردد نظاره کنیم، دقیقاً همان است که آیه 93 سورۀ انعام بدان پرداخته، توجه کنید:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا 
و چه کسی ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بر بسته است (آنچه را که خدای تعالی نگفته و نخواسته به او نسبت داده است)
أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ 
یا گفت که برمن وحی شده است در حالی که چیزی به او وحی نشده،
وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ
و آن کس که گفته باشد: فرود خواهم آورد به مانند آنچه که خدا فرود آورده،
 وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ
ای کاش می‌دیدی (ای پیامبر) آن هنگام را که ستمگران در بیخودی مرگند
 وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ 
و فرشتگان دستانشان گشاده‌اند که جانهاتان برون دهید که امروز سزا داده شوید به عذاب ذلّت بار،
بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ
بدان سبب که پیوسته بر خدا نادرست می‌گفتید و در برابر آیات او استکبار می‌نمودید.
از دیگر خطاءها و معاصی که در اینگونه مجالس حادث می‌گردد، شرک ورزیدن به خدای تعالی است. اگر نگوییم همۀ آنچه که گفته می‌شود، اکثر اغلب آن متضمن شرک به خدای عزوجل است. از گیاه و درخت و زمین و آسمان و ستارگان و بالاخره انسان را شریک خدا، و گاهی قدرتمندتر از خدا دانستن، و این معصیتی است که هرگز مورد آمرزش الهی قرار نمی‌گیرد.
إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ (نساء 48)
همانا خدا نمی‌آمرزد که به او شرک ورزیده شود و می‌آمرزد جز آن را.
و از زبان لقمان می‌گوید:
يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (لقمان 13)
ای فرزندم خدای را انباز نیاور، همانا انباز سازی (برای خدا) ستمی عظیم است.
گزشته از اینها، پاره‌یی از مداحی‌ها و مرثیه سرایی‌ها مصداق بارز برخی از حرمتهایی است که خدای تعالی در برخی از آیات کتابش آورده، از جمله آیه 33 سورۀ اعراف:
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
بگو (ای پیامبر) جز این نیست که ناروا و حرام ساخته است پروردگار من انجام زشتیها را، آنچه آشکار است از آنها و آنچه پنهان است
 وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا 
و گناه را و ستم را که همه ناحق است و نیز (حرام ساخته است) اینکه شریک آورید برای خدا چیزی را که خدا توانی در اختیار او ننهاده است،
وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
و اینکه بگویید برای خدا آنچه را که نمی‌دانید (نسبت دروغ و ناروا به خدا دهید).
اینها همه را خدای جلّ وعلا حرام کرده است و حال آنکه همۀ آنها، بی‌کم و کاست، در اکثر اعمال ما، خصوصاً آن دسته که تحت عنواین دین انجامشان می‌دهیم، به وضوح مشهود است. به آیۀ زیر، که کلام خداوند است در روز قیامت بنگریم:
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ 
هرآینه آمدید نزد ما به تنهایی همانگونه که بیافریدیمتان نخستین بار،
وَتَرَكْتُم مَّا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاء ظُهُورِكُمْ 
و فرونهادید هر آنچه را که ارزانی‌تان داشته بودیم، پشت سرهاتان،
وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاء 
و نمی‌بینیم همراهتان شفیعانتان را، هم آنان را که گمان می‌بردید دربارۀ شما انبازان (خدایند)
لَقَد تَّقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُونَ (انعام 94)
هرآینه بریده شد میانتان (میان شما و میانجیگران خیالی شما) و از دستتان بشد آنچه را که در گمان داشتید.
پس آیا ما وقوع چنین روزی را در خیال و گمان خود پنداشته‌ایم، حتی به صورت امکان و تجسم و تصویر، که اگر حیاتی پس از مرگ باشد و خدای خالق هستی ما را به تنهایی به آستان محاکمۀ خود فرا خواند، بی‌آنکه به چیزی یا کسی، از همۀ آن چیزها و کسانی که در دنیا به آنها متوسل می‌شدیم، و از آنها شفاء و شفاعت و آمرزش می‌طلبیدیم، دسترسی داشته باشیم، چه خواهیم گفت و چه خواهیم کرد؟!
چقدر ما متهور و پر جرأتیم که با وجود چنین آیات روشن و قاطعی، به علن و به جدّ و بی هیچ پروایی و پرهیزی، همه چیز را شریک ذات سبحان الهی می‌سازیم تا به پشیزی از این دنیا دست یابیم. و او به قاطعیت و صراحت، انبازسازان و انبازان را وعدۀ عذاب فرموده است. وقتی ما در طول شبانه روز، چه در نمازها و چه خارج آن، ذکر الحمد لله رب العالمین را بر زبان جاری می‌سازیم، ستایش، حمد و عبادت ویژۀ پروردگار و تربیت کنندۀ عالمیان است. پس چگونه انسانهایی را، هرچند بزرگ و بلند مرتبه هم باشند، به جای خدا می‌نشانیم و به ستایش و پرستش آنها می‌پردازیم، حتی مردگان آنها را؟!
جز این نیست که این روش در دینداری و عبادت، از مظاهر بارز شرک و طُغیان و عِصیان در برابر خدای تعالی است که باید حتماً از آن اجتناب شود. و این سخن به تأکید و تصریحاً در کلمات بزرگان و پیشوایان، وارد شده است. البته بی‌تردید همۀ آیات کتاب که شأنش هدایت بشر به راه صلاح و سَداد و رَشاد و خردورزی و دانش اندوزی و دریافت رؤیت حکیمانه و بخردانه است، نسبت به نظام هستی، دربردارنده انکار صریح و مفصل، یا کنایه و مجمل، در خصوص چنین اعمالی است.
علاوه بر کتاب خدا، سنت رسول و ائمه هدی صلوات الله علیهم نیز مملو از مفاهیم قرآنی در هدایت گرویدگان است. چند روایت را از نظر می‌گذرانیم:
امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: یَهلِکُ فِیَّ رَجُلان، مُحِبٌّ مُفرِطٌ و باهِتٌ مُفتَرٍ (قصار 469)
دو کس در ارتباط با من هلاک گردند، دوست داری که در دوستیش زیاده‌روی کند و بهتان زنندۀ دروغ پرداز. (کسی که چیزی را به من نسبت دهد که نگفته‌ام یا نخواسته‌ام، یا نکرده‌ام)
و باز از همو است که فرموده: هَلَکَ فِیَّ رجُلان مُحِبٌّ غالٍ و مُبغِضٌ قالٍ (قصار 117)
دو کس در ارتباط با من هلاک گردند دوستدار غلوّ کننده و کینه توز کین خواه.
اکنون بی هیچ حب و بغضی، خود مداحان و مرثیه سرایان، در برابر این کلمات مولی امیرالمؤمنین علیه السلام کلاه خود را قاضی کنند و بگویند آیا مُحبِ مُفرِط و مُحِبّ غالی و مفتری چگونه است؟!
و باز از مولی است در خطبه دوم نهج البلاغه که در شأنیت و جایگاه عترت رسول خدا (ص) می‌گوید:
هُم اَساسُ الدّینِ و عِمادُ الیَقین، اِلَیهم یَفِئ الغالی و بِهم یَلحَق التّالی
ایشان اساس دین و ستون یقینند، غالی و از حد گذرنده به سویشان بازگردد. و عقب مانده به ایشان ملحق شود.
و باز هم بر این مطلب تأکیده نهاده و گفته است:
نَحنُ النُّمرُقَةُ الوُسطی بِها یَلحقُ التالی و اِلَیها یَرجِعُ الغالِی (کلمات قصار 109)
ما تکیه گاه میانی هستیم که پس آینده بدان بپیوندد و از حد گزرنده و غلوکننده به سوی آن بازگردد.
ابی بکره از رسول خدا اینگونه روایت کرده که گفت:
مَدَح رجُلٌ رجلاً عِندَ النّبیِّ صلّی الله علَیه و سلَّم، فقالَ رسولُ الله (ص) : وَیلَکَ قَطَعتَ عنقَ صاحبَک (مراراً)….
مردی در نزد رسول خدا (ص) دیگری را بستود و او را مدح نمود، پس رسول خدا گفت: وای بر تو، گویا گردن دوستت را بریده‌ای ( و این کلام را مکرر فرمود)
و باز از ابی بکره است که:
کُنّا عِندَ النّبیِّ (ص) فَمَدَحَ رَجُلٌ رجُلاً، فَقالَ النَّبِیُّ (ص): قَطَعتَ ظَهرَه.
نزد رسول خدا (ص) بودیم، پس مردی دیگری را بستود، آنگاه پیامبر گفت: پشتش را شکستی (احمد حنبل. ج 6. صص29 و30)
و نیز مقداد بن عمرو و امیرالمؤمنین از رسول خدا (ص) روایت می‌کنند که:
اَمَرَنا رسولُ الله (ص) اَن نَحثُوَ فی وُجوهِ المدّاحینَ التُّرابَ.
فرمان داد رسول خدا (ص) ما را که خاک بپاشیم بر روی مدّاحان. (فقیه/ ابن ماجه، ادب، 36/ وافی، ج 5، باب جمل المعاصی، ص 1072)
و باز از رسول خدا از همان مأخذ:
 اِیّاکم و المَادِحَ فَاِنّه الذِّبحَ.
بر شما باد (پرهیز) از مدیحه گویی زیرا که به مثابۀ سر بریدن است.
البته این روایات و نظائر آن در اکثر کتب حدیث شیعه و صحاح اهل سنت مضبوط است.
و باز از مولی امیر المؤمنین (ع) است در پایان خطبه اشباح، (خطبه 91 نهج البلاغه) که می‌گوید؛  هیچ کس جز خدا را لایق حمد و ستایش نمی‌داند و از او شاکر است که نعمت ستودنش را به وی عطاء فرموده و نیز او را از حمد غیر خدا بازداشته است:
اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ وَ التَّعْدَادِ الْكَثِيرِ إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوٍّ
خداوندا تو سزاوار وصف جمیلی و چه به بسیاری، اگر آرزو در تو بندند، پس تو بهترینی، و اگر امید بر تو آرند پس تو بهترینی که می‌توان بر او امید بست،
اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِي فِيمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَكَ
خداوندا گشایشی بر من آوردی (به زبانم) تا بدان جز تو را نستایم،
 وَ لَا أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاكَ وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْـبَـةِ وَ مَوَاضِعِ الـرِّيبَـةِ 
و نه ثناء گویم با آن کسی را جز تو، و آن را به سوی گنجینه‌های ناکامی و جایگاههای شک روانه نسازم.
وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِي عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِـيِّـينَ وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْمَخْلُوقِينَ 
و این زبانم را از ستودن آدمیان باز داشتی، و نیز ثناء گفتن بر پروریدگان آفریده شده.
اللَّهُمَّ وَ لِكُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ
خداوندا هر ثناء گویی از آن کس که ثناءش گوید پاداشی گیرد، یا چیزی از عطاء و دَهِش بدو رسد،
 وَ قَدْ رَجَوْتُكَ دَلِيلًا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ كُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ 
و اما من امیدوارم که تو رهنمون من باشی به سوی ذخیره‌های رحمت و گنجهای مغفرت
اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَكَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَكَ 
خداوندا و این جایگاه آن کس است که تو را فقط به توحید منفرد ساخته، که این مقام تنها از آنِ تو است،
وَ لَمْ يَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَيْرَكَ
و هیچ کس را جز تو سزاوار این ستایش‌ها و ستودنی‌ها ندیده است.
با توجه به این منابع و مآخذ روشن و بَـیِّن، بانیان و مجریان مدیحه سرایی‌ها و مرثیه خوانی‌های غلوآمیز و دربردارنده افتراء به خدا و رسول و ائمه هدی صلوات علیهم در پیشگاه حضرت باری هیچ عذری نخواهد داشت، حتی اگر بگویند،
يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا،
ای کاش ما خدا و رسول را اطاعت کرده بودیم،
 وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا، 
و گفتند پروردگارا ما اطاعت کردیم آقایان و بزرگانمان را پس آنان از راه گمراهمان ساختند،
رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا (احزاب 66 تا 68)
ای پروردگار ما، ایشان را  دو چندان از عذاب نصیبشان گردان و از ساحت رحمت خود دورشان ساز، دورساختنی بزرگ.
و هنوز چه راهی بس دراز مانده است تا مسلمانان از دین خود ساخته خود دست بردارند و عامل به متن اصیل وحی گردند. حتماً در آن روز نه دیگر جنگی بین خود دارند و نه با دیگران، و حتماً در آن روز همۀ سرمایه‌هاشان صرف فراگیری و آموختن کتاب و حکمت و نیز تزکیۀ نفسهاشان می‌گردد. حتماً در آن روز کاری جز آبادنی زمین و اعتلاء اخلاق انسانی و کمال یافتگی خود انجام نمی‌دهند. و در پایان بیاد داشته باشیم که پیامبر ما، نه شیعه بود و نه سنی، نه دوازده امامی بود و نه مالکی یا حنفی یا حنبلی و شافعی، او یک مسلم بود، تسلیم امر خدا فقط.

 منبع: میزان خبر

مطالب مرتبط

در ستايش نقد

به نظر مي‌رسد خاستگاه تفكر انتقادي در انسان خردمند را مي‌توان در تكامل مغز انسان و توسعه ساختارهاي اجتماعي پيچيده جست‌وجو كرد. بايد توجه داشت كه ريشه تفكر انتقادي در انديشه انسان‌هاست.مغز انسان بسيار سازگار و قادر به يادگيري و حل مسائل است كه به ما مزيت منحصر به فردي در قلمرو جانداران داده است.اصطلاح انديشه انتقادي توسط جان ديويي فيلسوف و مربي امريكايي درسال ۱۹۱۰م، در كتاب «چگونه فكر مي‌كنيم» ابداع و مطرح شد كه توسط جنبش آموزش مترقي به عنوان يك هدف آموزشي اصلي پذيرفته و جايگزيني مدرن و پويا به‌جاي روش‌هاي آموزشي سنتي گرديد.

صهيونيستي به رعب و وحشت انساني از پيشرفت تكنولوژي دامن زده است.

جنگ‌ها و بحران‌ها همواره يكي از مهم‌ترين و تأثيرگذارترين پديده‌هاي شوم در تاريخ بشر بوده و مبدا بسياري از تغييرات مهم تاريخي شمرده مي‌شوند. جنگ غزه، به تبع آن زنجيره آتش‌باري‌هاي منطقه‌اي و جنگ احتمالي در لبنان را كه نمي‌توان انكار كرد، كليد خورده است، مي‌توان از جمله جنگ‌ها و بحران‌هايي دانست كه در حال ورق زدن نه تنها تاريخ فلسطين و غرب آسيا، بلكه تاريخ جهان و حتي تاريخ تمدن بشري است. حمله رژيم صهيونيستي به لبنان در امتداد جنگ تاريخي در فلسطين اشغالي و جنگ يك سال اخير در غزه، از ابعاد گوناگون بسيار پرمعناتر و با دامنه گسترده‌تر از جنگ‌هاي دو دهه اخير منطقه خواهد بود. پس از پيمان وِستفالي در قرن 17 ميلادي، كشورگشايي به اقدامي مذموم تبديل شده و به جز معدود جنگ‌ها مرزهاي شناخته شده واحدهاي سياسي به ميثاقي بين‌المللي تبديل شده بود. اما به تبع سياست‌هاي جهاني امريكا چه در شرق اروپا و چه در غرب آسيا، اكنون كشورگشايي بار ديگر به روشي براي قدرت‌افكني تبديل شده است. جنگ در غزه با وجود كشتار حداقل 42 هزار نفر هنوز تمام نشده، رژيم صهيونيستي در اقدامي جنگ‌طلبانه به بيروت پايتخت لبنان حمله كرده، تماميت ارضي يك كشور مستقل را نقض مي‌كند و آشكارا بدون ذره‌اي نگراني از واكنش جهاني اقدام به ايجاد فاجعه كشتار غيرنظاميان بي‌گناه مي‌كند.

فلسفه ‌به ‌داد ما مي‌رسد؟

زماني كه درباره ذات صحبت مي‌كنيم، بايد ابتدا آن را تعريف كنيم. ذات چيست؟ ذات وجود ما است، پايه‌اي است در آن جهان كه بين دنياي داخلي خود و دنياي خارجي كه در آن زندگي مي‌كنيم محدود است. بنابراين بايد بدانيم كه دنياي خارجي و داخلي چيست؛ دنياي خارجي آن است كه نمي‌توانيم بر آن كنترل داشته باشيم، مانند بلاها، مرگ، بيماري و مشكلات. اما دنياي داخلي آن است كه مي‌توانيم بر آن كنترل داشته باشيم، مانند افكار و اعتقادات ما، به‌ويژه روش تفكر ما و از آنجا كه تغيير دنياي خارجي يا جايگزيني آن دشوار است، بايد به دنياي داخلي روي بياوريم، طبق گفته خداوند: «خداوند وضعيتي را كه براي گروهي است تغيير نمي‌دهد تا زماني كه آنچه در نفس خودشان است تغيير كنند.»

مطالب پربازدید

مقاله