برای هر مصلح اجتماعی هر اندیشمند و سیاستمدار برجسته ای برخی مصاحبه ها و نوشته ها مانند مانیفست به روز شده ای هستند که رئوس فکری و راهبردی شان را بعد از سال ها تجربه و فعالیت مستمر در عرصه سیاسی و اجتماعی ثبت می کنند. یک مصاحبه و یک سخنرانی کمتر دیده شده ای از مهندس سحابی که چند ماه قبل از وفاتش بیان شده حکم همان مانیفست به روز شده را دارد. این سخنرانی در چارچوب سخنرانی های معمولی نمی گنجد بلکه چکیده ای از سالیان طولانی از تجربه کار سیاسی و فراز و نشیب هایی است که عزت الله سحابی در عرصه سیاسی ایران با عطف به تجربه حکومت دینی کسب کرده است. شاه کلید این سخنرانی مهم در یک جمله خلاصه می شود:” دین در عرصه عمومی می تواند حضور داشته باشد اما در حکومتداری مایه فساد است. ”
محور ایرانیت در نظام فکری مهندس سحابی
چارچوب فکری سحابی بر محور ” ایرانیت” بنا شده است. دغدغه اصلی او حفظ هویت ملی است که می تواند در خدمت توسعه ایران قرار بگیرد. سحابی بارها با مثال های مشخص از تجربه توسعه در کشورهایی ماننند هند دغدغه خود را برای توسعه ایران نشان داده است. او بارها افسوس خورده که چرا با وجود این همه منابع اقتصادی و میراث فرهنگی و تاریخی، ایران در مسیر توسعه خود در جا زده است. برای همین او در مصاحبه ای تاکید می کند آنچه که عامل وحدت است ایران می تواند باشد نه مذهب و ایدئولوژی. به عبارتی دیگر، عامل وحدت “منافع ملی” به عنوان امری عینی است. سحابی در این مصاحبه با اشاره به مسیر توسعه هند علی رغم فقر منابع در این کشور فقدان اجماع بر سر منافع ملی را یکی از مهم ترین عوامل توسعه نایافتگی ایران بیان می کند وتاکید می کند :”درسال 61 هند حدود 60 هزار کیلومتر راه آهن داشت؛ الان حدود 120 هزار کیلومتر دارد. همین هند فقیر 60 هزار کیلومتر راه آهن در این 30 سالی که از انقلاب ما گذشته، ساخته است؛ و این درحالی است که هند پول نفت و مفت ایران را هم ندارد. در اغلب صنایع هم خودکفا شده و صادرات دارد و جزو 10 اقتصاد برتر جهان است و پیشبینی میشود تا سال 2020 جزو 5 کشور برجسته جهان شود. این قدر پیشرفت کرده و هنوز در حال پیشرفت است. چرا؟ چون رجال سیاسی تربیت شدهی مکتب گاندی و نهرو هستند؛ پایبند به منافع ملی هند هستند. در هند کمونیستها، مارکسیستها، بوداییها، مسلمانها و همهی مذاهب و عقاید فعال و آزاد هستند، اما منافع ملی برایشان بر ایدئولوژی ترجیح دارد.»
محوریت منافع ملی مسئله ” ایران” را ورای همه مسائل قرار می دهد. بر همین اساس سحابی در مقام یک شیعه معتقد، نه تنها از حق سایر مذهب ها در عرصه عمومی ایران دفاع می کند بلکه در قامت مدافع بی دین ها هم ظاهر می شود. او اگر چه بر هویت مذهبی خود تحت لوای ایرانیتش تاکید دارد اما این هویت مذهبی را به هیچ وجه ممکن عامل برتری و امتیاز ویژه نمی داند حتی اگر این هویت مذهبی در جامعه در مقام اکثریت باشد. ” ایرانیت” حبل المتین نظام فکری است که سحابی معرفی می کند. در نظر سحابی وقتی می گوییم ایران، تمام تفرقه های مذهبی و ایدئولوژیک باید فراموش شوند. کسی به خاطر علقه های مذهبی یا حتی غیر مذهبی نباید از حق مشارکت در امر سیاسی و اجتماعی محروم شود.
تعیین تکلیف با حکومت دینی
سحابی در سخنرانی با عنوان چرا ملی چرا مذهبی؟ که چند ماه قبل از وفاتش ایراد شده و مدتی پیش در نشریه چشم انداز ایران و سایت ملی مذهبی منتشر شد تکلیف خود را بامسئله حکومت دینی برای همیشه مشخص کرده است و از سویی به جایگاه مذهب در عرصه عمومی هم توجه دارد. مذهب در نظر سحابی می تواند به تقویت اخلاق در جامعه و جلوگیری از روند اتمیزه شدن اجتماع کمک کند اما به شرطی که اولا وارد عرصه حکومتداری نشود و دوما تحت لوای “ایرانیت” قرار بگیرد.در نتییجه مذهبی بودن سحابی مزاحمتی نه تنها برای معتقدان به سایر مذاهب و دینها چه سنی ها چه مسیحی ها وزرتشتی ها …فراهم نمی کند بلکه به بی مذهب ها هم احترام می گذارد و حق آنها را در عرصه عمومی ایران به رسمیت می شناسد. سحابی نگران از ذوب شدن ایران و تحلیل رفتنش، به سرمایه اجتماعی توجه وافری دارد. او در توضیح علت رویکردش به ملی گرایی می گوید:” اکنون تبلیغات مذهبی و کانالهای تلویزیونی، رادیویی و تریبونهای مختلف به فراوانی صورت میگیرد متأسفانه برعکس شده و مذهب نقش گذشته خود را ندارد. مردم بهشدت خودگرا شدهاند، بهطوری که صاحبنظران میگویند سرمایه اجتماعی در ایران رو به نابودی و انحطاط است. سرمایه اجتماعی سرمایهای است که اگر باشد همه سرمایههای دیگر کارکرد دارند و اگر نباشد بقیه سرمایهها نیز از بین میروند و باد هوا میشوند. درهرصورت و بنا بر مشاهداتی که داشتیم، میدیدیم که ایران و ایرانیان مانند یک قالب یخ کوچک و کوچکتر شده و از بین میروند؛ هم امور مادی و ذخایر و منابع و هم امور معنوی و اخلاقیات انسانهایش. به این جهت بود که من ملیگرا هم شدم که این ملت ایران را به نحوی باید نجات داد. این ملت درواقع یک واقعیت تاریخی است. ما آن را ایجاد نکردهایم. پدران ما طی ۳ یا ۴ هزار سال این ملت را ایجاد کردهاند. مجموعه یا کل تاریخی و دورانی این ملت به گردن ما حق دارد و ما وظیفه داریم که جلوی انحطاط و فروپاشی آن را بگیریم. از اینجا بود که من بهاصطلاح امروزی ملیگرا شدم. ”
مذهب جز وجودی ایرانیان
در نظر سحابی ملیگرایی به معنای ملتپرستی نیست بلکه ملتدوستی است. او توضیح می دهد چگونه پس از دو قرن چالش در ایران پس از اسلام، ایرانی ها بین ملیت شان و مذهبشان به تعادل می رسند و در این مسیر شاهد حکومت هایی هستیم که وجوهی از هر دو عامل را در خوردارند. در نظر او حکومت سامانیان، آلبویه، طاهریان، صفاریان حکومتهای «ایرانی– اسلامی» بودهاند تعبیری که از شریعتی به عاریت می گیرد. اما سحابی بلافاصله تاکید می کند مذهب نه در حکومت که در جامعه نقش داشته است:” حکومت یا جامعهای که سیاستش با مذهب ربطی دارد نه اینکه حکومتش مذهبی باشد، بلکه مذهب در جامعه حضور داشته باشد، این جامعه احساس آرامش میکند. احساس میکند که با وجدان و با ضمیر خودش این نظام اجتماعی انطباق دارد. به این جهت است که استعدادهایش به کار میافتند. ایرانیان البته همیشه استعداد داشتهاند و نمیتوانیم بگوییم که تنها در آن دوره مستعد بودهاند، ولی فضای آرامش و امنیتی پیدا میکنند که استعدادهایشان بروز میکند.”
او در سخنرانی خود با ارائه مثال هایی از دوران کورش و داریوش و بعد از اسلام تاکید می کند مذهب در جامعه ایران عامل پیوند مردم بوده است. بر همین مبنا معتقد است :”در هویت ملی– مذهبی از آن روزی که ایران پایهگذاری شده، مذهب جزء وجودی ایرانیان بوده است. عارض بر آنها نبوده، عنصری وجودی و عامل پیوند و ارتباط افراد بوده است. هر وقت که حکومت و نظام جامعه ملی– مذهبی – و نه مذهبی خالص – بوده است، ایرانیان به شکوفایی رسیدهاند.”
سحابی از مذهب به عنوان عامل انسجام اجتماعی و تقویت کننده اخلاق نام می برد و در فضایی که پروژه های فردی بر خیر عمومی برتری یافته نقش مذهب را در ایجاد فضای ارتباطی با هدف کنش های جمعی در سطح اجتماع مهم ارزیابی می کند. اما باز هم در همین سخنرانی تاکید می کند مذهب زیر مجموعه ای از ملیت است و نه مقدم بر آن:”ایران با مذهب زنده است و بعد اینکه ملیگرایی ما و ایرانیت ما مقدم بر مذهب ما است، چراکه مذهب میتواند تغییر کند، یکزمانی مذهب زرتشتی بوده است، بعد مذهب تسنن، چون تا زمان صفویان بیشتر مردم ایران اهل تسنن بودهاند، بعد شیعه صفوی شدهاند. بعدها از درون این شیعه صفوی، آرامآرام شیعه علوی هم بروز کرد وگرنه در زمان صفویه شیعه علوی وجود نداشت. مذهب ممکن است تغییر کند، ممکن است مکاتب دیگری بهجای مذهب بیایند، اما ایران و وجود ایرانی باقی است. ایرانیتی که با مذهب عجین شده است. حال این یا یک افتخار است برای ما ایرانیان یا اینکه تنها یک واقعیت تاریخی است و ما حق هیچ افتخاری نداریم.”
نقد به جمهوری اسلامی: خروج دین از کارکرد اصلی خود
نقد اصلی مهندس سحابی به جمهوری اسلامی این است که دین را از کارکرد اجتماعی انسجام بخشش که در تاریخ ایران نمود و ظهور داشته دور کرده و در خدمت چکومت قرار داده اند:”دولت جمهوری اسلامی نگرانی حکومت خود را دارد. آقای مشکینی هم در افتتاح مجلس خبرگان بدین مضمون گفته است که عزم این مجلس خبرگان ما از عزم پیامبران اولوالعزم بالاتر است. این خیلی ادعای بزرگی است. حرف من این است که بله عزم اینها نه برای حفظ دین، بلکه برای حفظ حکومتشان است. برای اینکه انبیا هیچکدام حکومتی تشکیل نمیدادند که برای حفظ حکومتشان پیامبری بکنند، اما اینها به خاطر حکومتشان دینداری میکنند. عظمشان برای حفظ حکومتشان خیلی هم بالاست، بالاتر از پیامبران اولوالعزم هم است. ما در این سرزمین زندگی میکنیم، این مردم همچنان مذهبیاند و ملیت آنها با مذهب عجین است.”
اسلام در خدمت ایران، دین در عرصه عمومی
این سخن سحابی تفاوت دیدگاه او را به عنوان قرائتی از اسلام در برابر قرئت حکومتی از اسلام قرار می دهد. یک وجه مهم این تفاوت در سال های نخست انقلاب آشکار شد. قرائت آیت الله خمینی، ایران در خدمت اسلامی قرار می داد اما قرائت بازرگان اسلام را برای ایران می خواست اما وجه دوم این تفاوت بینادین تر است. این تفاوت در جایگاه دین بر می گردد. تجربه جمهوری اسلامی نشان داده قرار دادن دین در حکومت پیش از هه نافی و نابود کننده دین به عنوان یکی از عناصر تقویت کننده اخلاق است.
بر همین مبنا سحابی در این سخنرانی در قسمت پرسش و پاسخ به صورت صریح نظرش را در مورد حکومت دینی بیان می کند. در منشور فکری سحابی حکومت دینی ، دین را از نقش اصلی خود دور می کند و آن را در خدمت مصالح حکومتی قرار می دهد که فوری و روزمره هستند:” بنده هم نمیگویم حکومت باید مذهبی باشد. ما در منشورمان هم نوشتهایم، گرچه عمیقاً مذهبی هستیم، اما حکومت مذهبی را قبول نداریم. دلایل زیادی هم داریم. در دادگاه هم این را گفتهام، در لایحه دادرسی هم این را نوشتهام. چون حکومت دینی عملاً دین حکومتی میشود. چرا؟ برای اینکه مصالح حکومتی همیشه روزمره است. فوری و پیش چشم است. لذا دنبالکردن مصالح حکومتی، مصالح دینی را تحت تأثیر قرار میدهد و عملاً حکومت دینی به دین حکومتی تبدیل میشود. دین حکومتی هم بهمحض اینکه در جامعهای مستقر شود، دین را بین افراد جامعه کمرنگ میکند؛ چون مردم هر نقص و عیبی در حکومت ببینند، هر ظلم و جوری ببینند، از چشم دین میبینند. چنانکه در برخی موارد شاهدش هستیم. به نظر من سطح بیدینی مردم، امروز بیشتر از سالهای پیش از انقلاب است. تصور و برآورد من این است. حال میتوانیم بحث کنیم آیا اینکه پس از انقلاب دین مردم کمتر شده است، موجب سقوط و انحطاط اخلاقیشان شده است یا نه؟”
حکومت دینی عامل سقوط اخلاق
در نظر سحابی حکومت دینی عامل سقوط اخلاقی دین است و این سقوط انحطاط اخلاقی به بار می آورد:”انحطاط اخلاقی مسئلهای است که یکی از عوارض آن سقوط دینی است. این را من خیلی اصرار ندارم که بگویم کدام علت و کدام معلول است. میتوانیم در مورد آن بحث کنیم، ولی عملکرد حکومت دینی را تا حدی مسئول این وضعیت میدانیم. ”
مثال های تاریخی مهندس سحابی در مورد وضعیت آزادی مذهبی در دوران هخامنشیان و ساسانیان برای تبیین این نکته است که چگونه اجبار در پذیرش دین و اداره حکومت بر اساس منویات مذهبی می تواند زمینه را برای دخالت خارجی، چنددسته کردن جامعه و ایجاد تفرقه فراهم کند:”دوران هخامنشیان با ساسانیان یک تفاوت جدی دارد. این در کتب تاریخی هم هست. در عهد هخامنشیان یک آزادی مذهبی وجود داشت، هم کوروش، هم داریوش و هم خشایارشا و کمبوجیه و دیگران فشار نیاوردند که مردم حتماً زرتشتی بشوند، اما در زمان ساسانیان فشار آوردند که مردم زرتشتی شوند. نتیجهاش هم این شد که پس از حمله اسکندر مدتی سلوکیان بود و بعد هم پارتها یا اشکانیان بر ایران حکومت کردند و از ساسانیان خبری نبود. اشکانیان در آن زمان به غربزدهها یا یونانیزدهها معروف بودند. در زمان اشکانیان، در ایران، آزادی به معناهای امروزین خیلی بیشتر از زمان هخامنشیان بود، ولیکن تفرقههای اجتماعی هم زیاد بود و جامعه خیلی بیشتر به سمت تجزیه پیش میرفت. «اردشیر بابکان» که جزو عدهای از سران مذهبی بود، برای نجات جامعه از فرهنگ یونانی و بهاصطلاح بیدینی آن زمان کودتا میکند. حکومت ساسانیان که درواقع با کودتا بر سر کار میآید، یک حکومت «نظامی– مذهبی» است. در کتاب «تاریخ تمدن» ویل دورانت درباره عصر ساسانیان و ظلم و جور و ستمی که در آن زمان بوده، مطالب فراوانی بیان شده است یک حکومت طبقاتی که طبقات هم کاملاً بسته بودهاند، با سلطه دین حکومتی.”
مهندس سحابی در این سخنرانی صریحا اعلام می کند که جایگاه دین را در عرصه عمومی می داند و نه حکومت و در فحوای کلام ایشان این نکته راهبردی را می توان استخراج کرد:” حکومت دینی دشمن دین است.”
اسلام محور وحدت نیست!
او محوریت اسلام را در تحقق وحت ملی رد می کند و معتقد است هم ادیان و مذاهب زیادی در ایران وجود دارد و هم قرائت های گوناگونی از اسلام اجازه چنین وحدتی را نمی دهد و با تاکید بر اینکه مذهب می تواند در تقویت اخلاق فردی و اجتماعی موثر باشد ایرانیت را حلقه اتصال دهنده جامعه متکثر ایران می داند و می گوید:” اگر بخواهیم محور اسلام باشد که بخشی از اپوزیسیون اسلام را قبول ندارند یا اصلا ًدین را قبول ندارند، مارکسیست هستند و برخی ملیگرا هستند و… بنابراین ما با اسلام نمیتوانیم وحدت ملی ایجاد کنیم. به این جهت است که گفتم محور وحدت، ایران باید باشد. ایران را هم که گفتم از روی عقیده گفتهام، چون ایران برای ما محور است. به قول مرحوم مهندس بازرگان ما اول ایرانی، بعد مسلمان هستیم. چون اول وجود است و بعد عرض. اسلام یا مسیحیت یا هر دین و اعتقادی که داشته باشیم، مارکسیسم و … همه بر وجود ما عارض میشوند. وجود ما یعنی خودمان، خود مملکت و ملت ایران. چون این وجود اصلی است بنابراین ما اگر بخواهیم اتحادی برقرار کنیم باید حول این محور باید باشد؛ اما این بحث بعدی ماست که در این اتحاد جامعهای که میخواهیم بسازیم، این جامعه اگر بخواهد اخلاق را زیر پا بگذارد، هیچوقت این جامعه برقرار نمیماند. وحدت جامعه فقط اخلاق است و مبلغان اخلاق در جوامع امروزی هم مذاهب هستند. حالا اسلام نباشد، مسیحیت باشد یا حتی بودایی که بهعنوان یک مذهب مبلغ اخلاق است. ”
مهندس سحابی از جنس اپوزیسیونی بود که به بحث های کارشناسی اهمیت فراوان می داد. او در نوشته ها و سخنرانی و مصاحبه هایی خود همیشه برای اثبات ایده اش نمونه می آورد. دغدغه او توسعه ایران و محور نظام فکری اش بحث “هویت ملی” بود. نگاهش به مذهب به عنوان عامل تقویت کننده اخلاق در سطح اجتماع بود و البته نافی حضور دین در حکومت بود. این دیدگاه او با قائلان به فرستادن دین در عرصه خصوصی و چشم پوشی از کارکردهای اجتماعی اش مرزبندی دارد. او به عرصه عمومی برای کنترل و مهار قدرت اهمیت می داد. رمز توسعه را در اجماع ملی بر سر مسائل عمومی جامعه می دانست. ملی گرایی او تکثرپذیر است اما به عامل وحدت بخش ایرانیت در وصل همه عناصر متکثر اهمیت می دهد. او در همان سال های نخست انقلاب منتقد ولایت فقیه به عنوان شکلی از حکومت دینی بود. با گذشت زمان به منتقد حکومت دینی هم تبدیل شد. همانگونه که خود تاکید می کند با رصد تحولات به اهمیت ملی گرایی پی برده است اما نه ملی گرایی نوستالژیک که تکثر را در جامعه ایران نادیده می گیرد بلکه ملی گرایی که در خدمت منافع ملی است تا هم وحدت آفرین باشد و هم از کرامت انسانی دفاع کند.