قسمت اول مقاله “شبِ یَلدا و انقلابِ زمستانی” دیروز منتشر شد. با تبریک شب یلدا به همه هموطنان عزیز قسمت دوم این مقاله هم در اختیار مخاطبان قرار می گیرد.
شب یَلدا در تهران قدیم
شب یَلدا در تهران قدیم با میوههای تازه فصل پاییز، میوههای خشک شده تابستان، آجیل مخصوص، شیرینی و هندوانه به صبح میرسید. تهرانیهای قدیم در همه اعیاد خود در منزل بزرگتر خانواده و نزد مادر و پدر جمع میشدند. فردای شب یَلدا سعی میکردند کار خطایی از آنها سر نزند و آن روز جزو تعطیلات عمومی بهحساب میآمد.
تهرانیهای قدیم شب جله با گردآمدن دور آتش و رقص و پایکوبی این شب را جشن میگرفتند. آنگاه سفرهای فراخ و گشاده میانداختند که روی آن آتشدان، عطردان و خوراکیهای گوناگون ازجمله خوراکیهای فصلی و خوردنیهای غیرنوشیدنی مانند نان، شیرینی، حلوا و گوشت قربانی بود…
کسانیکه وُسعشان میرسید یکی را دم در سرا (در خانه) میگذاشتند و عابرین و مسافرین را برای صرف غذا به سر سفره، دعوت میکردند.
(از شرح مراسم مشابه با دیگر مناطق ایران صرفنظر کردهام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در استان مرکزی
روستائیان در منطقه ساوه؛ تابستان که میشد، گوسفند مخصوصی را که «اتلیک» مینامیدند از بین گوسفندان خود جدا میکردند تا برای زمستان و بطور خاص برای مراسم شب بیشتر به آن برسند تا چله چاق و فربه شود. شب چله که میرسید از آن (گوسفند) غذای لذیذی تهیه میکردند که «اتلیک شامو» نام داشت. غذا که آماده میشد هر خانواده همسایهها و بستگان نزدیک خود را هم دعوت میکرد.
شب یَلدا همچنین از جگر و دل و قلوه گوسفند و سیب زمینی سرخ شده غذایی به اسم «جزلاق» میپختند که شبیه جغول بغول بود.
بعد به شیره انگور سرکه معمولی میافزودند (ترشی شربت) و سر سفره میگذاشتند.
…
شب چله مردم شهر مأمونیه (در بخش مرکزی شهرستان زرندیه استان مرکزی) گوسفندی را ذبح کرده و شام کله پاچه میخوردند.
در روستای «چناقچی بالا» از توابع مأمونیه، شب چله، ارامنه در کلیسا جمع میشدند و پس از دعا و نیایش، کسانیکه تازه داماد شده بودند، در حیاط یا جلوی کلیسا آتش روشن کرده و هرکس مقداری از آتش را به خانه خود میبُرد و از روی آن میپرید.
در «چهل رز» و نیم ور در شب یَلدا سفره هفت سین درست میکردند و در آن هفت نوع خوراکی که با حرف «سین» شروع میشد مانند سنجد، سیب، سه پستان، سمنو، سرکه و سبزی میگذاشتند.
در دلیجان؛ شب چله کدو حلوایی را پخته و به عنوان دسر استفاده میکردند…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در خراسان
شب یَلدا در خراسان آداب مخصوص خودش را داشت و گاه با مراسم «کف زدن» همراه بود.
ریشه گیاهی به نام چوبک(بیخ) را در آب خیس میکردند و میجوشاندند و در تغاری سفالی میریختند و جوانان فامیل دسته جمعی تا میتوانستند آنرا با چوبهای مخصوص هم میزدند تا کف کند و بعد با اضافه کردن گردو و شکر و بادام و…از آن معجونی مثل گز اصفهان میساختند و برای پذیرایی مهمانان سر سفره میگذاشتند. جوانان قبل از شیرین کردن کفها با پرتاب آن به سوی همدیگر و مالیدن کف به سر و صورت یکدیگر شور و شادی میآفریدند.
…
اگر در شب چله برف میبارید، یکی از رسوم مردم در استان خراسان خوردن برف شیره یعنی معجونی از برف و شیره انگور بود.
حلوا قلقلی نیز که از کوبیدن مغز گردو؛ بادام، کنجد و دیگر دانههای روغنی تهیه و سپس در شیره انگور خوابانده میشد، از دیگر شبچرّههای این شب بود که غالباً کوچکترها از طرف بزرگترها با این شیرینی پذیرایی میشدند.
…
از قدیم و ندیم هنرمندان، شاعران و نوازندگان خراسان شمالی در شب یَلدا هنرنمایی میکردند،کسانیکه صدای خوش داشتند، در غالب موارد دستشان به ساز هم میرفت. شب چله آوازهای کهن که اغلب به زبانهای کرمانجی و ترکی سروده شده را میخواندند و مینواختند.
…
قار یاغرده پلته پلته کوچه ده
باقله و چغندرم قل قلده قابلمه ده
چله ننگ سوخه گلرده یاخنه
آته یم کلته یه تفتی نه چکرده باشنه
اوگیننگ آ قشامه تئز گئجه یه ده
یَلداننگ عمره که حیف قسقه یه ده
یَلدایم بانه سه شو چله یه ده
چله ننگ حض ائدماقه اوقاره که یئرده یده
چاقون و کفی کفه یولده گنم…
…
برف در کوچه گلوله گلوله میبارید
باقلا و چغندر درون قابلمه قل قل میکرد
سرمای چله نزدیک میشد
و پدر هم کلاه پشمی خود را به سرش میکشید
بعداز ظهر آن روز گویا شب زودتر میرسید
و دریغا که عمر شب یَلدا هم بسیار کوتاه مینمود
یَلدا بهانهای به جز آن شب نداشت «شب چله»
و تمام خوشحالی و لذت یَلدا از برفی بود که بر زمین نشسته بود
سرمای سرد و کشندهای در راه بود…
«تات»ها(قوم بومی خراسان كه به زبان فارسی تكلم میكنند) و ساکنین جلگه سنخواست(یکی از بخشهای شهرستان جاجرم در خراسان شمالی)، در ایام چله کوچک و بزرگ به جمع آوری هیزم میپرداختند تا شب یَلدا در میدان فراخی، آتش بیفروزند و مثل مراسم چهارشنبه سوری از روی آتش بپرند.
همچنین در پشت بامهای کاهگلی نوعی هیزم را خرمن میکردند و آتش میزدند به گونهای که شعلههای آن که آتش شادی مینامیدند، بسیار چشمگیر بود.
بازیهای دسته جمعی همچون گل یا پوچ، طرح معما و چیستان و بازگویی قصه و داستانهای قدیمی توسط سالخوردگان و بزرگان فامیل و گرفتن فال حافظ از مراسم شب یَلدا در بیرجند و سایر شهرستانهای خراسان جنوبی بود.
(شرح دیگر مراسم شب یَلدا -در برخی نواحی ایران- مثل سرحمومی و حنابندان که با رقص و پایکوبی و چوب بازی همراه بود، فرصت دیگری میخواهد.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در لرستان
قبل از آنکه به لرستان اشاره کنم این را بگویم که شب یلدا در مناطق مختلف ایران اسامی دیگری هم داشت، برای مثال مردم فیروزکوه (از استان تهران) به شب یَلدا شال هشو میگفتند.
در لرستان شب یَلدا؛ «شو چلّه» و «شو اول قارّه» (قاهاره) نامیده میشد. دربردارنده معنی و مفهومی جامع از کلمه «قار» با تمام صفات ریشه عربی و یا ترکی آن اعم از «سیاهی» برای شب یَلدا یا «سردی و سپیدی برف» برای اولین روز زمستان.
در لرستان آن شب با استفاده از گندم، شاهدانه، کنجد و گردو، تنقلاتی خاص تهیه میکردند و سر سفره شوچله (سفره شب یَلدا) میگذاشتند.
شب یَلدا گندم شیره هم میخورند. گندم را در شیره خیس نموده، زردچوبه و نمک به آن زده، سپس روی ساج میگذاشتند تا برشته شود، بعد با گردو، بادام، کشمش، سیاه دانه و کنجد مخلوط میکردند.
شب یَلدا همچنین برخی از بزرگان فامیل با جمع شدن کنار هم ضمن قصهگویی (از چله بزرگ و چله کوچک یعنی امیل و ممیل و…)، فالی به نام چهل سرو (چهل سروده) و فال حافظ میگرفتند که این آیین سنتی از دیر باز در شهرهای مختلف به ویژه خرم آباد انجام میشد.
در بازی یا فال چل سرو(چهل سرود) = یک نفر تسبیح میانداخت و هر کدام از حاضرین یك شعر به زبان لکی میخواندند و چهلمین شعر نیت گیرنده فال بود.
اشعار خاصی هم در شب چله خوانده میشد.
امشو شو اول قاره خیر د حونت بباره، نون و پنیر و شیره کیخا حونت نمیره، امشو اول قاره، بعد زمسو باهاره، نم نم بارو میباره، صاحو حونه بیاره…
…
رسم و بازی شال دُر کنی (شال آویزان کردن) یا چارشو دُر کنی (چادر شب آویزان کردن) یا گلوَنی دُر کنی (سربند آویزان کردن) از محبوبترین بازیهای شب یَلدا در لرستان بود که بچهها با گره زدن شال، روسری یا چادر شب (چار شو)، و آویزان کردن آن از بالای پشت بام خانهها اشعار زیر را بلند بلند میخواندند:
چله بونیتو بچو وایک ریمون لو بوم
(طناب بندازید بچهها باهم بریم لب بام)
دُر بکیم گلونی مو کشمش بونن دش سیمون
(آویزون کنیم شال هامون را تا کشمش بریزند توش برامون)
امشو شو اول قاهاره خیر ده حونت بَواره
(امشب شب اول یَلداست خیر به خونت بباره)
نون و پنیر و شیره کیخا حونت نمیره
(نون و پنیر و شیره کدخدا خونت نمیره)
امشو شو اول قاهاره کت و گلونی وه هاره
(امشب شب اول یَلداست شال و روسری آویزونه)
نم نم بارو میباره صاحو حونه بیاره
(نم نم بارون میباره صاحبخونه بیداره)
امشو شو اول قاهاره بعده زمسّو باهاره
(امشب شب اول یَلداست بعد از زمستون بهاره)
چی ئی به کوشکه بیاره کرمِت بی شماره
(چیزی بده کوچیکه بیاره کرمت بی شماره)
امشو شو اول قاهاره خیر ده حونت بَواره
(امشب اول یَلداست خیر به خوونت بباره)
نون و پنیر و شیره کیخا حونت نمیره
(نون و پنیر و شیره کدخدا خونت نمیره)
…
صاحب خانه کمی آجیل، گندم برشته با میوه و شیرینی در شال بچهها میگذاشت و بچهها ضمن بالا کشیدن شال به عنوان تشکر از صاحب خانه، تکرار میکردند:
«امشو شو اول قاهاره نون و پنیر و شیره کیخا هونت نمیره»
(امشب شب اول یَلدا یا اول زمستان است نان و پنیر و شیره کدخدا خانهات نمیرد).
سپس، شال را برمیداشتند و به روی پشت بامهای دیگر میرفتند و دوباره ترانه فوق را میخواندند. (فرج علیپور ترانه شو اول قاره (شب یَلدا) را خواندهاست.)
…
شال در کنی (آویزان کردن شال در شب یلدا)؛ خاص لرستان نبود و با تغییرات جزیی در مناطق دیگر ایران هم اجرا میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در ایل بختیاری
اگر شب یَلدا را در میان قوم بختیاری بگذرانید در سفره یَلدا شاهنامه فردوسی را میبینید و به جای فال حافظ بساط شاهنامهخوانی برپاست. زمان قدیم (حالا را نمیدانم) در شب یَلدا در استان چهارمحال و بختیاری، چند خانواده دور هم جمع میشدند و کسانی که شاهنامه را از حفظ بودند برای دیگران میخواندند. پیش میآمد که شاهنامهخوان با اینکه بیغلط و دقیق میخواند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت.
به باور بختیاریها اگر در شب یَلدا؛ ماست، شیر، پنیر، کنجد، کدو و نان جو، خورده شود تا پایان سال موجب فزونی و فراوانی نعمت میشود. بختیاریها در این شب (شب چله) کدو تنبلهای بزرگی که نماد خورشید را برای آنها دارد، آبپز میکردند و آنرا به صورت ریز ریز شده در آش کشک میریختند و میخوردند.
نانهای محلی به نام گرده را با قطر زیاد آماده میکردند؛ سپس بین نانها مهره آبی رنگی به نام لپک میگذاشتند. شب یَلدا نان را تقسیم میکردند و هر کس که در قطعه نان او لپک بود، به بخت و اقبال معروف شده و او را شانس آن خانه میدانستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در ایل قشقایی
قشقاییها بلندترین شب سال را در کنار هم میگذراندند و به موسیقی شاد «آسانک» مشغول میشدند.
شب یَلدا برای قشقاییها نماد شادی و سرور بود و موسیقی همواره جزئی از آن. در شب چله؛ بسیاری از مردم چوب جمع میکردند و مشعل میافروختند. سپس دور آتش حلقه میزدند و زنان آواز میخواندند.
زمانیکه آتش خاکستر میشد اگر جای پای شتر یا گوسفند بر روی آن بود چندین شتر میخریدند و معتقد بودند شتر نماد برکت و رزق و روزی است.
از دیگر مراسم قشقاییها در شب چله؛ قصه خوانی، نی نوازی، آواز دسته جمعی و جشن و پایکوبی است، قشقاییها در ساعتهای پایانی شب در خانه بزرگان جمع میشدند و بعد از ساز و آواز، فال میگرفتند و برای یکدیگر آرزوی شادی میکردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در اردبیل
چهار روز آخر چله بزرگ «بویوک چیله» و سه روز اول چله کوچک «کیچیک چیله» ـ یعنی هفتم تا سیزدهم بهمن ماه در بین آذری زبانها به «خیدیر» معروف است، به دلیل اینکه اکثر سالها در ایام خیدیر در اردبیل برف سنگینی میبارید و سرمای زمستان به حد اعلای خود میرسید، در میان اهالی منطقه گفته میشد:
«خیدیر گلدی قیش گلدی، خیدیر چیخدی قیش چیخدی» یعنی با آمدن خیدیر زمستان شروع شده و با پایان خیدیر زمستان تمام میشود که اشاره به شدت بارش برف و سرمای شدید داشت که اهالی در مَثل،سختی ایام خیدیر را با سختی کل زمستان برابر میدانستند.
مردم اردبیل ؛به رسم قدیم چله بزرگ را سوگند میدادند که زیاد سخت نگیرد،در گذشته این روزها را با برگزاری آیینهای ویژه گرامی میداشتند از جمله این آیینها تهیه قووت بود که با آسیاب کردن گندم برشته و مخلوط کردن آن با بَزرَک bazarak و نخودچی ـ شکر و…بدست میآمد.که بسیار خوشمزه و مقوی بود.
به اعتقاد مردم این استان چله کوچک سردترین روزهای سال است و موقع آمدن به چله بزرگ میگوید:
«توهیچ کاری نکردی؛ من کودکان را در گهواره،دست زنان را در کوزه آب و پای مردان را بر روی زمین منجمد خواهم کرد، چله بزرگ هم به او میگوید عمرت کوتاه و پشت سرت بهار است.»
آیینهای شب چله در اردبیل تقریبا مشابه با آیین هایی است که در دیگر استانهای کشور بر گزار میشود. هندوانه (چیله قارپوزی)، انار، مرکبات،انواع آجیل، «قورقا» یا همان گندم برشته به همراه کشمش، سنجد، از تنقلات اصلی شب چله بود. خانوادهها در این شب،معمولا د ر خانه بزرگترهای فامیل گرد هم میآمدند و شام و هندوانه و انواع تنقلات را با هم میخوردند و تا پاسی از شب را به گفت و گو مینشستند.
«چیله خونچه سی» یا «چله لیک» (هدیه شب چله) در اردبیل و کلاً در سایر شهرهای استان اردبیل،جزو ضروریات این شب تاریخی و باستانی است. هرخانوادهای که دختری را برای پسر خود نامزد کرده است، در این شب باید هدیه شب چله به خانه عروس بفرستد که عبارت از همان میوهها و تنقلات شب یلدا به طور کامل و یک چشم روشنی است که معمولا یک قطعه طلا برای عروس و یا احتمالاً لباس و چادر شب برای خانواده عروس است. و همینطور خانواده دختری که دخترشان اولین سالی است که در خانه بخت است به دخترشان همین چیله لیک را میبرند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در کردستان
در کردستان شب یَلدا را «شهو چله» (شب چله) یا «شهو زمسان» (شب زمستان) مینامند. شبی که پیش از فرارسیدناش، هیجان و شور خاصی را در میان مردم برمیانگیزد.
اصلیترین ویژگی شب چله؛ گردآمدن خانوادهها با هماهنگی قبلی در کنار هم است به صورتی که معمولاً یک هفته قبل آن مشخص میشود که شب چله این سال در خانه چه کسی جمع شوند.
در خانوادههایی که پدر؛ در قید حیات باشد معمولاً فرزندان با عروسها و دامادها شب چله را در آنجا میگذرانند.
استفاده از کرسی برای گرم کردن خانه و دور کرسی نشینی از شب یَلدا، شروع میشد و تا پایان چله بزرگ – و در برخی خانوادهها تا پایان چله کوچک – ادامه داشت. اعضای خانواده از کوچک و بزرگ، دور کرسی؛ که روی آن را میوه و آجیل پوشانده بود، مینشستند.
سنندجیها چند ماه قبل از شب چله؛ خربزههای کوچکی که از روستای سراب قامیش تهیه میشد را در تفاله سرکه میانداختند تا برای شب چله، کالَک تورش (خربزه ترش) داشته باشند.
چند ماه قبل از زمستان؛ خوشههای انگور را هم که به آن «آنو» میگفتند، در زیرزمین یا در سایه، نخ کرده و از سقف آویزان میکردند.
…
غذای شب چله عموماً دلمه برگ مو و کلم بود که گوشت را لابه لای آن میگذاشتند. سفره شب چله علاوه بر دلمه، شامل رب انار و شیره انگور، دوغ، ماست، روغن و کره محلی، پیاز و خربزه ترش بود.
گاه این غذا را برای همسایهها هم میبردند. به آن «کاسه هاوسا» میگفتند.
در روستاها؛ حکایتگویی همچنان پابرجا مانده و پدربزرگها و مادربزرگها شب یَلدا داستانهایی مانند «خاتون زمهریر» را برای نوههایشان تعریف میکردند. در گذشته خواندن شاهنامه، گلستان و اسکندرنامه در شب چله معمول بودهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در کرمانشاه
مردم استان کرمانشاه نیز براساس آیینی کهن در شب یَلدا بیدار میماندند تا با شعرخواندن؛ قصهگفتن، فال حافظ گرفتن و آجیل خوردن از تاریکترین شب سال که سمبل سختی و ناملایمات روزگار محسوب میشد، عبور کنند.
معتقد بودند میوههایی که در این شب خورده میشود به گونهای نمادی از خورشید است مانند هندوانه سرخ، انار سرخ، سیب سرخ وحتی لیموی زرد.
خیلی جلوتر یخصوص وقتی شب چله برف سنگین میبارید، افراد فامیل بنا بر رسمی دیرینه به خانه بزرگترین فرد فامیل که معمولا پدر بزرگ و مادر بزرگ بودند میرفتند و با تکاندن برفهای زمستان از بام خانه و از لباسهایشان در گرمای آرامش بخش کرسی فرو میرفتند و نُقل مجالسشان در شب یَلدا، قصهگویی از شیرین و فرهاد، رستم و سهراب، حسین کُرد شبستری و خواندن اشعار دلنشین شامی کرمانشاهی بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در ایلام
یکی از آیینهای ویژه شب چله که در قدیم بین ایلامیها رواج داشت؛ سنت «شلی ملی» است. در این شب عدهای از کودکان به بالای پشتبام خانههای شهروندان مختلف میرفتند و با آویزان کردن سبدی از طریق طناب به درون خانه همسایه و تکرار بیتهای موزون خواستار شریک شدن آنان در تنقلات میشدند. هر خانواده هم بر حسب توان خود مقداری از تنقلات و میوه خود را در داخل سبد قرار میدادند. (این رسم فقط خاص ایلام نیست)
در شب یَلدا زیارت اهل قبور قبل از غروب آفتاب (با روشن کردن شمع و یا فانوسگذاری و روشن گذاشتن چند نقطه به وسیله آتش)؛ یکی از مهمترین رسوم ایلامیها بود. این رسم در بیشتر روستاها هنوز باقی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در مازندران
در مازندران دو روز مانده به شب یَلدا مردم دست به کار تهیه مقدمات شب یَلدا میشدند. به خانه پدر و مادر یا پدر بزگ و مادربزرگ رفته، و گاه به همراه خود میوه و خوردنی میبردند. ضمن خوردن تنقلات، میوه (شب چره)؛ کنس kənəs (گُنِدس=ازگیل) به خصوص هندوانه و دیگر میوههای فصل از جمله پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، انار و….تا پاسی از شب مینشستند و خاطره(صحبتهای قدیمی) و قصه تعریف میکنند. مثل «تیرما سیزه شو»
خیلی جلوتر؛ در شب یَلدا، شیرینی «پشت زیک(pəštə zik) و «شکر لله»(نیشکر) هم پخته میشد.
علاوه بر فال گردو؛ با دیوان حافظ هم فال میگرفتند. فالگیر بعد از خواندن فاتحه برای حافظ، چشمانش را میبست و میگفت:
«ای خواجه شیرازی، تو محرم هر رازی، ما طالب یک فالیم، ترا قسم میدهم به شاخ نباتت، که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست»
بعد فال میگرفت و دیوان را به فرد با سواد مجلس میداد تا اشعار حافظ را بخواند.
خواننده فال، گاه اشعار را تفسیر میکرد.
قالگیر هر بار، سه فال پیاپی میگرفت بعد کمی صبر میکرد تا دوباره برای چند تن دیگر فال گرفته شود. عقیده بر این بود اگر از سه فال پی درپی، بیشتر بگیرند؛ صورت خوشی ندارد و حافظ نفرین میکند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در گیلان
در گیلان در شب یَلدا خوردنیای به نام «آوکونوس» را کنار دیگر خوراکیهای این شب میگذاشتند. مراحل تهیه آوکونوس از اوایل فصل پاییز در خانه هر گیلانی آغاز میشد. به این ترتیب که ازگیل خام را در خمرهای ریخته، رویش را پر از آب کرده و کمی نمک نیز به آن میافزودند. سپس در خمره را محکم بسته و آن را در داخل اتاقی گرم قرار میدادند. ازگیلهای سفت و خام تا شب یَلدا پخته، آبدار و خوشمزه میشد. گیلانیها معمولا آوکونوس را با گلپر و نمک میخورند. خانوادههایی که در همان سال پسرشان را داماد یا نامزد کرده بودند، در طَبَقی که برای خانواده نوعروس میفرستند، آوکونوس هم میگذاشتند و در وسط طبَق یک ماهی بزرگ -معمولاً ماهی سفید- تازه و خام همراه با تزیین سبزیجات قرار میدادند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در کرمان
کرمانیها در شب یَلدا علاوه بر مراسمی که در سایر نقاط ایران برگزار میشود، رسم جالب و متفاوتی داشتند. در طول شب یَلدا تا سحرگاه به انتظار قارون افسانهای مینشستند. قارون در افسانهها پیرمرد متمولی است که ثروتش قابل شمارش نیست. در افسانههای محلی کرمان این گونه گفته شده که قارون در شب یَلدا در لباس مبدل هیزم شکن به خانوادههای فقیر سر زده و به آنها تکههای چوب هدیه میدهد. در این افسانهها تکههای چوب با طلوع خورشید به طلا تبدیل شده و سبب ثروت و برکت خانوادههای فقیر میشود.
از دیگر مراسم ویژه کرمانیها در این شب رسم «چل بیتو خوانی» بود که در ابتدا یک نفر نیت میکرد و میخواند و سپس خوانندهها به ترتیب یک بیت آواز میخواندند و زمانیکه به چهلمین بیت میرسید بر اساس شعر مشخص میشد که فال خوب یا بد است.
بسیاری از مردم در این شب به «اسونه خوانی» (افسانه خوانی) میپرداختند و قصههایی از جمله گیس گل، نمه کو، اسب چل کره، کک و مورچه، دختر نارنج و ترنج، باغ گل زرد و… توسط بزرگان خوانده میشد. از دیگر مراسم مردم کرمان این است که در شب چله، بزرگان، مثنوی، شاهنامه، دیوان شاه نعمتالله ولی و حافظ را با صدای بلند میخواندند، همچنین ترانههای مناظرهای به صورت سوال و جواب با شعر بین دو گروه خوانده میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در سمنان
سمنانی ها، شب یلدا را در گوشهگوشه استان شان با آداب و آیین خاصی برگزار میکنند، از آداب و رسوم کویرنشینان استان سمنان در شب چله به عنوان «یلدان یلدان» نام برده میشود.
در سمنان وقتی صدای پای یلدا آرام آرام به گوش میرسید، پدربزرگها و مادربزرگها خانه را برای استقبال از مهمانان شب یلدا مهیا میکردند.
چلهنشینی (جمع شدن اعضای خانواده به دور هم در شب یلدا و خوردن میوه و آجیل مخصوص آن شب)، از آیینهای مردم استان در شب چله بود.
مادر خانه «ته چین اسفناج»؛ سبزی پلو و «خورش فسنجان» برای آن شب میپخت.
دامداران در شب چله گوسفند پرواری را تحت عنوان «چله کُشی» قربانی کرده و برای شب یلدا میپختند.
…
کویرنشینان استان سمنان شب چله را «یلدان یلدان» میگفتند.
در برخی روستاها آن را «چله کَلان» و «شب الله» مینامیدند.
کویرنشینان استان سمنان، اشعاری در وصف این شب خاطرهانگیز بدین مضمون میخوانند:
شب یلدا درازه وای بر ما
پری در خواب نازه وای بر ما
تو بیدارش نکن مرغ سحر خیز
عزیزم جانگدازه وای بر ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در شیراز
شیرازیها شب چله؛ شبزندهداری کرده و از دوستان و آشنایان خود دعوت میکردند و سفرهای رنگین میانداختند.
در این سفره آینه، دو لاله و چند شمع روشن، اسفند و انواع تنقلات شامل نخودچی، کشمش، حلوای ارده و آجیل مشکل گشا، رنگینک، ارده شیره، خرما، انجیر، به همراه چند شاخه گل قرار میگرفت. غذای ویژه شیرازیها در شب یَلدا شیرازیپلو بود. هویج را زیز ریز میکردند و به همراه کشمش، مغز پسته و رب مخصوص روی آن میریختند.
در حاشیه سفره در ظرفی زیبا مقداری اسپند میگذاشتند و روی آن را آتش میگذاشتند تا بوی خوش آن در اتاق بپیچد. انار و مرکبات و به ویژه هندوانه در سفره میچیدند.
معتقد بودند که عموم مردم یا گرم مزاجند یا سرد مزاج و در شب یَلدا آنها که گرم مزاجند باید حتماً انواع خنکیها مانند هندوانه بخورند تا طبعشان برگردد و سرد مزاج شوند و آنها که سرد مزاجند، باید در این شب از انواع گرمیها مانند: خرما، رنگینک، انجیر و ارده شیره بخورند تا مزاج آنها نیز به گرمی برگردد.
شب یَلدا، خاطرهگویی، مشاعره، شاهنامهخوانی و فال حافظ حتمی بود. فال کلوک (کوزه) هم (که بیشتر خانمها طالبش بودند) میگرفتند.
کلوک کوزههای دهن گشادی است که در آن روغن شیره، رب انار و یا ترشی میریزند. روی کوزه با لعابی سبز پوشیده میشد. رسم بر این بود که کلوکی به میان مجلس آورده و هر یک از زنان نشانهای درکلوک میانداختند، آنگاه دختر بچهای جلوآمده دست در کلوک کرده یکی از اشیاء داخل کلوک را بیرون میآورد و به دیگران نشان میداد.
سپس ترانههای محلی خوانده میشد و هرکسی از ترانه مخصوص به خودش نتیجهای میگرفت. گاه گداری به جای ترانههای محلی اشعار حافظ را با صدای بلند میخواندند.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در البرز
استان البرز (کرج، ساوجبلاغ، نظرآباد، طالقان، اشتهارد، فردیس و مشکین دشت) همچون دیگر استانهای کشورمان در شب یَلدا دارای رسم و رسومهای مختلفی است.
مراسم شب یَلدا در استان البرز آمیخته از فرهنگهای مختلف از آذری و مازنی گرفته تا کرد و لر و…است.
شب چله، طالقانیها دور کرسی نشسته و بزرگ ده با خواندن قران و دعا برای پرباری محصول در سال آینده شب نشینی را شروع میکرد. یکی از رسوم جالب مردم طالقان در شب یَلدا (مثل اهالی لرستان و خراسان و…) درجی سران و شالاندازی بود. در این رسم جالب جوانان ده در شب چله به بالای بام خانه رفته و از سوراخ روی بام که اصطلاحاً به آن درجی میگویند شالی پشمی را که به آن کیسهای بسته شده است را به پایین میفرستادند و اهل خانه وقتی متوجه آن میشدند، در آن کیسه میوه و دیگر تنقلات ریخته و جوانان شال را بالا کشیده و وسایل داخل کیسه را بین خود تقسیم میردند.
از بازیهایی که مردم طالقان در شب چله انجام میدادند، انگشتر بازی و گدره بازی بود که با شور و حال خاصی انجام میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در سیستان و بلوچستان
در سیستان هم مردم به دو چله قائل بودند؛ چله کوچک که اصطلاح قدیمی آن «چله خرد» و چله بزرگ که به «چله کلو» معروف است. از آنجا که فردای شب یلدا روشنایی بر ظلمت غالب و روز طولانی میشود، مردم سیستان و بلوچستان آن را که مظهر روشنایی است جشن میگرفتند.
در مراسم شب یلدا سفره را به نان و نونی میآراستند که به آن چنگالی میگفتند و از بهترین آرد محصول همان سال کشاورز بدست میآمد. از چنگالی، روغنی لذیذی هم تهیه میشد که با شکر مخلوط میکردند.
مردم عموماً بجای آجیلهای امروزی، گندم بریان بهمراه چَوَلی، قلیفی،کماچ، تَجگی، طیفی، خرمالندو، پَلهِ ، پشک و شیر گوارای گله چوپان سر سفره شب یلدا میگذاشتند.
شیرنَک (که ازجوشاندن گوشت با تخمه ی هندوانه به همراه گندم نیم کوب درست میشد)، دوشو (ترکیب خرما با روغن زرد حیوانی) و، سَتّو sattoo (پودر جوی آبدار و بوداده شده با شکر و نبات دست آس شده) همه را شب چله در سفره میگذاشتند.
در برخی روستاها در شب یلدا بازیهایی چون قلعه پوده، خسوخسو، کشتی کچ گردان(که یاداور کشتی های رستم وشاهنامه است)، همچنین بازیهای دخترانه چون کدش kodosh یا زدومنیکه zerdomonika رواج داشت.
در سیستان و بلوچستان اگر یلدا با مراسم مذهبی همزمان نمیشد، با دهل و ساز و چوب بازی شب را به صبح میرساندند.
آیین شب یلدا در آن بخش از ایران از دیرباز در سه شب متوالی با عناوین شب «چلهبزرگ» و «چله متوسط» و «چله کوچک» برگزار میشد. در سیستان و بلوچستان نیز یکی از آیینهای ویژه یلدا دیدار بزرگان و سالخوردگان فامیل بود، افراد فامیل در همایشی صمیمی دور کرسی چوبی جمع میشدند و به قصههای بزرگترها گوش میدادند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در کهگیلویه و بویر احمد
شب چلّه در کهگیلویه و بویر احمد همه اعضای خانواده گردهم جمع میشدند تا پیرترین اما دوست داشتنیترین فرد خانواده برایشان متل بگوید.
مَتل داستانی افسانهای و طولانی است که نسل به نسل و به طور شفاهی از گذشتگان به ارث میرسید مانند داستان معروف دو تا برادر که «احمعیل و مهمعیل» نام داشتند.
دو مرد قوی هیکل و برزگ که به سفارش مادرشان به کوه میروند و بر بلندترین قسمت کوه قرار میگیرند و چلوسی (آتش) را که در دست دارند با تمام قدرت به هوا پرتاب میکنند.
اگر آن چلوس (آتش) به خشکی خورد متأسفانه زمستانی سرد و خشک در پیش است که خسارات فراوانی به کشاورزان و دامداران وارد میشود و مردم نگران و آشفته میشوند، اما اگر آن چلوس به دریا خورد زمستانی پر از بارش برف و باران و سالی سرشار از نعمتهای خداوند در پیش است و سال رونق کشاورزی است که مردم زمستان سخت و طاقت فرسا را به امید بهاری پربار به پایان میرسانند.
در این شب مراسم شاهنامه خوانی به پا بود و داستانهایی از هفت لشکر رستم و سهراب و بیژن و منیژه توسط بزرگترها خوانده میشد.
دیگر اینکه در این شب به نیت بارش برف و سفیدی زمستان آشهای محلی مثل شیربرنج و یا دووا (آش دوغ) در تشتهای برزگ میپختند تا جوابگوی جمعیت زیاد اعضای خانواده باشد. اعضای خانوادههای روستایی دور هم جمع میشدند، گرده یا نان بزرگی زیر خاکستر آتش میگذاشتند و در انتهای شب که خوب پخت میشد از زیر خاکستر بیرون میآوردند و شب یلدا، بین افراد تقسیم میکردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در روستای وفس – مرکزی
روستای «وفس» در شمال غربی استان مرکزی و شمال شهرستان کمیجان قرار دارد. فسیها طبق گویش خود به شب چله (چهله یا چهلی)، «شُوو ِچِلّی» میگویند.
تنقلات شب چله در روستای وفس معمولا شامل چای، میوه(بخصوص سیب و هندوانه)، شیرینی(شیرینیهای محلی وفس با نام باسْتُقْ، تارخانَ و جُوزْقَندْ)، برگه(بَلْگَ)، آلوبخارا، سنجد(شینْجییَ)، هسته شور قیسی(تَنْدَ شور)، نخودچی(ناخودچی)، کشمش، تخمه و انواع دیگر آجیل میباشد.
اصلیترین شیرینیهای مورد استعمال شب چله در وفس، شیرینیهای باسْتُقْ و تارخانَ هستند.
بچهها، چند روز قبل از شب چله و قبل از باز شدن درب خمره(ها)، با خواندن یک بیت شعر از مادر خود میخواهند که درب خمره(ها) را باز کند:
شُوو ِچِلّی وُ سَرْ آوْو ِبَرْ باسْتُق ِطاقْ آوْو ِ
یعنی: شب چله به سر رسید درب (خمره) باستق باز شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در اصفهان
به باور اصفهانیهای قدیم هم، زمستان به دو بخش «چله بزرگه» و «چلهکوچیکه» تقسیم میشد
آیین برگزاری شب چله در اصفهان به دو نام «چله زری» (ماده) و «عمو چله»(نر) تقسیم میشود زیرا همه موجودات و اشیاء را بر اساس جنس مذکر و مونث تقسیم میکردند. اصفهانیها دو شب را به عنوان شب چله برپا میکردند و آیینهای مخصوص به آن را به جا میآوردند.
هندوانه بهعنوان نمادی کروی که برونش سبز و درونش قرمز است و سمبل خورشید محسوب میشود، بهعنوان مهمترین میوه بر سر سفره چله قرار میگرفت. از دیگر بخشهای شب چله در اصفهان قدیم پهن کردن تمام البسه و رخت خوابها در هوای آزاد بویژه در مقابل خورشید با هدف خوش آمدگویی به عمو چله و چله زری بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در قزوین
قزوینیها نیز همچون دیگر هموطنان ایرانی، این آیین کهن را با رفتن به خانه بزرگترها میگذراندند.
دراین شب اغلب مردم قزوین با خوردن سبزی پلو با ماهیدودی و سپس هندوانه، انار، انواع تنقلات از جمله کشمش، گردو، تخمه، آجیل مشگلکشا و انجیر خشک، شب نشینی خود را به اولین صبح زمستانی گره میزنند.
به عقیده مادر بزرگهای قزوینی اگر دراین شب ننه سرما گریه کند باران میبارد، اگر پنبههای لحاف بیرون بریزد برف میآید و اگر گردنبند مراوریدش پاره شود تگرگ میآید.
یکی دیگر از آداب و رسوم شب یلدا در قزوین مثل دیگر شهرها فرستادن «خونچه چله» از سوی داماد به عنوان هدیه زمستانی برای عروس بود. در این خونچه برای عروس پارچه، جواهر، کلهقند و هفت نوع میوه مثل گلابی هندوانه، خربزه، سیب، به با تزئینات خاصی فرستاده میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در بروجرد
شب چله در بروجرد همچون دیگر مناطق ایران؛ نزد خانوادهها اهمیت خاصی داشت.
آجیل، گندم برشته، میوههای فصلی، انواع تخمه و بادامزمینی، شیرینی، انار، کدو حلوایی و پشمک از جمله تنقلات در شب یَلدا بود.
در بروجرد هم به سنت قاشقزنی در شب یَلدا اهمیت داده میشد. افراد با پوشاندن سر و صورت خود به درب منازل رفته و با به صدا در آوردن قاشق صاحب خانه را از حضور خود آگاه میکردند.
در این هنگام صاحب خانه نیز به میمنت این شب مقداری از تنقلات و شیرینی خانگی را در ظرف آنان میریخت.
بروجردیها معتقد بودند شب یَلدا شب زدودن کینهها از دل و صله رحم است…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در همدان
در ملایر (یکی از شهرستانهای استان همدان)؛ شب چله را چله زری میگفتند که خود داستانی دارد…
همدانیها خودشان در شب یَلدا فالی به نام «فال سوزن» میگرفتند. همه دور تا دور اتاق مینشستند و پیرزنی به طور پیاپی شعر میخواند، در همین حال، دختر بچهای با اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن میزد و مهمانها بنا به ترتیبی که نشسته بودند شعرهای پیرزن را فال خود فرض میکردند.
شعرهای فال سوزن ازجمله اینها بود:
سرکوچه پسندت کردم ای گل
کوتاه بودی بلندت کردم ای گل
ترش بودی مثال آب لیمو
به مثل خرده قندت کردم ای گل
جواب فال: اعتماد و اطمینان داشته باش.
…
سفید مرغی بودم بر شاخ پسته
فلک سنگی زده بالم شکسته
فلک بالی بده پرواز گیرم
در دروازه شیراز گیرم
جواب فال: مسافر باز خواهد گشت
…
بلند بالا به بالات آمدم من
برای خال لب هات آمدم من
شیندم خال لب هات میفروشی
خریدارش منم چند میفروشی
جواب فال: دوستدار حقیقی است
…
سحر صبحی برفتم دیدن گل
بدیدم جفت بلبل شاخه گل
زبان زرگری میخواند و میگفت
خدا تا کی کنم صبر و تحمل
جواب فال: صبر داشته باش
…
خانوادههایی که همان سال پسرشان داماد یا نامزد شده بود طبَقی برای خانواده نوعروس میفرستادند. در این طبَق میوهها و خوراکیها و تنقلات ویژه شب چله به زیبایی در اطراف آراسته میشد. بلغور، برنج، ترخینه، قند و چای، چند قالب صابون، دو کیسه حنا، یک جفت کفش و یک قواره پارچه پیرهنی(البته اگر وسعشان میرسید)، تخمه هندوانه، نخودچی، کشمش، نقل، و اگر شب یَلدا به ماه رمضان میافتاد پشمک و زولوبیا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در خوانسار
در شهرستان خوانسار؛ در غرب استان اصفهان جشن شب یَلدا معنی و مفهوم دیگری داشت. زمان قدیم، انگار زمستانهای خوانسار، طولانی تر بود و در برخی سالها از ماه آبان تا پایان اردیبهشت شهر حالت زمستانی داشت و برف و بوران کولاک میکرذ. با اینحال آیین شب یَلدا از اهمیت و شور و هیجان خاصی برخوردار بود.
مادربزرگها با روسری سفید و پدربزرگها با کلاههای نمدی زیر کرسی مینشستند و پسرها، دخترها، نوهها و نتیجه هایشان به دور کرسی حلقه میزدند. هر کس مدرسه و مکتب رفته بود هزار و یک شب و داستان انبیاء را برای جمع میخواند.
سینیهای بزرگ مسی روی کرسی مملو از خوراکی بود.مخصوص این شهر بود خودنمایی میکرد و انواع خوراکیها از تنقلات گرفته تا میوه و شیرینیهای آنروز روی کرسی را پوشانیده بود. گردو ٬بادام٬ کشمش آفتابی٬ تخمه کدو٬ تخمه آفتابگردان٬ هسته شیرین شده زرد آلو (تندچه)٬ برگ زرد آلو ٬ برگ هلو (هلگاله)، فندق، نخودچی…از همه رقم.
خوراکیهای تنوری هم جای خود داشت. در قدیم از خاکستر به جا مانده از آتش تنور برای گرمای کرسی و برای پختن بعضی از خوراکیها استفاده میشد و به همین دلیل، کدو، چغندر یا سیب زمینی را نصف روز داخل تنور میانداختند و شب یَلدا در مجمعه مسی روی کرسی میگذاشتند.
نوشیدنی مخصوص خوانسار معجونی بود از مخلوط برف با شیره انگور که در شب یَلدا استفاده میشد و نظیر نداشت.
همچنین یک نوشیدنی به اسم «حلالی» که از شربت انگور و موسیر درست میشد و مخصوص شب چله بود.
آبنبات قیچی؛ نقل شکر پنیر هم از شیرینی هایی بود که بر سر بساط یَلدا در بعضی از خانهها پیدا میشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در گلپایگان
در گذشته بیشتر میوهها فصلی و کم بود؛ خانوادهها انار و به و هندوانه و… را در جای مخصوص نگهداری میکردند و شب یَلدا روی کرسی میچیدند.
یادم هست در گلپایگان چند ماه به زمستان مانده؛ انگور(کشمش و عسگری) را از سقف صندوقخانه(اتاقی خنك) میآویختند، تا شب چله(یَلدا) کنار میوههای دیگر روی کرسی بگذارند.
اگر مادر بزرگها در آوردن تنقلات تاخیر میکردند کوچکترها با هم میخواندند:
«هر که نیارد شب چره – انبارش موش بچره»
مادربزرگ با خنده؛ «شب چره»ها را از مَحفری(صندوقی چوبی شبیه چمدان) و دولابی(چیزی شبیه کمد که در دیوار کار گذاشته شده بود)، درمیآورد و روی کرسی میگذاشت.
هسته قیسی بو داده، برگه، مغز گردو، تخم کدو، توت خشکه، تخم هندوانه و…
در میان شور و ولوله بچهها که مغز گردو یا نخودچی کشمش و…میخوردند، بزرگترها قصه و مَتل و اشعاری که از گذشته به یاد داشتند میخواندند. نمونهای از اشعاری که کهنسالان میخواندند و سر تکان میدادند این بود:
زمستان را بسر کردم به زاری
بگفتم پیش میآید بهاری
بهار آمد به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود و بگذشت
جوانی همچو مهمان عزیزی
سر شب آمد و شبگیر بگذشت
…
از زنده یاد فرجالله شریفی (فرهنگورز شریف گلپایگانی) شنیدم که در گذشتههای دور؛ به شب نشینی شب یَلدا «آتشان» هم گفته میشد.
وقتی شب چله میرسید مردمان قدیم میگفتند: میریم آتشونی (به آتشونی میرویم.)
در گلپایگان؛ شب یَلدا، شاهنامه و قصههایش نُقل مجلس بود. از شیرویه نامدار تا ضحاک نابکار، از حیلههای سودابه تا رفتن سیاوش در آتش و بخصوص داستان «بیژن و منیژه» که من آنرا خیلی دوست داشتم و از وقتی یاد گرفتم این شعر خاقانی ورد زبانم شده بود:
«چرا بیژن شد اندر چاه یَلدا»
بیژن پسر گیو؛ و منیژه، دختر افراسیاب بود.
به دستور افراسیاب؛ بیژن درچاه تاریک و عمیقی زندانی شد. چاهی که به زحمت هوا و غذا از سنگ بزرگی که روی آن بود رد میشد. شرایطی که بیشباهت به طولانی بودن و تاریکی شب یَلدا نبود. اما بیژن از آن چاه رها شد. چگونه؟ رستم از راه رسید و سنگ سنگین را از سر چاه برداشت.
وای خدا، چقدر آنروزها دلها خوش بود…