توضیح: عماد بهاور رئیس شاخه جوانان نهضت آزادی ایران مقاله ای را با عنوان “نسل سوم دموکراسیخواهان” در نشریه مهرنامه منتشر کرده است که از طریق این لینک قابل دسترسی است. این نوشته به نقاط قوت و ضعف این مقاله پرداخته است:
مقاله ” نسل جدید دموکراسیخواهان” که از طرف دوست و برادر گرانقدر عماد بهاور رئیس شاخه جوانان نهضت آزادی ایران در نشریه مهرنامه منتشر شده است بحث مبارکی برای تبیین سویه های نوینی از اصلاح طلبی است که به خصوص در فضای پس از انتخابات های 88 و 92 و با گسترش عرصه عمومی از طریق شبکه های اجتماعی پررنگ شده است. در بخش نخست ترجیح می دهم به نقاط قوت مقاله بپردازم و بعد هم نقدهای خود را وارد کنم.
عملگرایان، نسل جدید اصلاح طلبان
نقطه قوت این مقاله تعریف آقای بهاور از نسلی از اصلاح طلبان جوانی است که به گفته وی بعد از انتخابات های 88 و 92 وارد عرصه سیاسی کشور شده اند. نسلی عملگراتر و واقع گراتر از نسل های اول و دوم اصلاح طلبان به دور از از ایده آل های ذهنی دارای ” راه حل هایی که به هر طریق می تواند در پیشبرد دموکراتیزاسیون موثر باشد”. نسلی که به قول نویسنده بر لزوم دستیابی به اهداف عینی و ملموس در کوتاه مدت و میان مدت بیشتر تاکید دارد و ” بر نقش عاملیت ها و کارگزاران در پیشبرد دموکراسی آگاه اند و ساختارهای سیاسی را مطلقا صلب و تعیین کننده نمی دانند، عملگرایی را متفاوت از فرصت طلبی می دانند.” این تعریف و تکیه بر این ویژگی مهم ترین نقطه قوت این مقاله است. به خصوص در زمانی که برخی عملگرایی را بدون دانش از ریشه های فکری و فلسفه آن معادل فرصت طلبی و بعضا در ادبیات مذهبی معادل بی منشی و بی پرنسیپی می دانند. این در حالی است که عملگرایی در تعریف اصیل خود نه تنها بی ارتباط با اخلاق گرایی نیست بلکه عدم توجه به واقعیات و فرورفتن در ایده ال هایی که نسبتی با رویدادهای اطرافمان ندارد می تواند به نتایج هولناکی منجر شود که در ظاهری آرمانگرایانه در خدمت رشد استبداد و تعمیق بحران های کشور قرار می گیرد.
بهاور به خوبی در مقاله خود اشاره کرده است یکی از نتایج عملگرایی آن ها این است که در تعیین نسبت خود با کارگزاران و رهبران سیاسی، به «نقش و جایگاه» ایشان بیشتر توجه دارند تا شخصیت و سوابقشان. میزان حمایت یا عدم حمایت از یک شخصیت سیاسی یا یک کاندیدا فارغ از سوابق یا شخصیت فردی اش بستگی به نقش و جایگاه او در مناسبات قدرت و میزان تاثیر او در پیشبرد پروژه دموکراتیزاسیون دارد. به قول نویسنده حمایت از هاشمی و روحانی در چارچوب چنین نگرشی صورت گرفته است.
وقتی جامعه مدنی در تعریف اصلاح طلبی غیب می شود!
اما فارغ از نقطه قوت که به نظر نگارنده از اهمیت اساسی هم برخوردار است این مقاله نقاط ضعفی هم دارد. نخستین نقطه ضعف تعریفی مبهم از اصلاح طلبی است که هر چند نمی توان آن را غلط دانست اما می توان گفت این تعریف ناقص است و همه سویه های اصلاح طلبی در ایران را در بر نمی گیرد. تقسیم بندی سه نسل اصلاح طلب که در کوران حوادث سیاسی اول انقلاب تا کنون شکل گرفته اند از نگاه صرفِ سیاسی به مفهوم اصلاح طلبی بر می خیزد نگاهی که این مفهوم را معادل “دموکراسی خواهی “در نظر می گیرد. نقد اصلی به این نگاه این است که دموکراسیخواهان می توانند اصلاح طلب باشند اما اصلاح طلبی فراتر از دموکراسیخواهی است زیرا اصلاح طلبی به بطن جامعه مدنی می رود و همه نیروهای اجتماعی و سیاسی و غیر سیاسی که برای “خیر عمومی” ،”بهبود وضعیت مردم و رشد و اعتلای جامعه” قدم بر می دارند را در بر می گیرد. ایراد اصلی به تعریف عماد بهاور از اصلاح طلبی این است که طیف گسترده ای از نیروهای خواهان تغییر وضع موجود که لزوما در چارچوب تعریف کلاسیک از امر سیاسی قرار نمی گیرند را حذف می کند. پیش فرض ما این است بر بستر جامعه مدنی و عرصه عمومی ایران تکثری از نیروهای مدنی قرار گرفته که هر یک از طریقی با مشارکت در بحث های عمومی برای طرح مسائل عمومی، راه اندازی نهادهای مدنی، قرار گرفتن در قالب یک کار جمعی اجتماعی،فرهنگی یا حتی اقتصادی در مسیر یک کنش جمعی قرار می گیرند. حرکت جامعه مدنی ولو اینکه به نام دموکراسی خواهی هم نباشد به سمت و سوی اصلاح طلبی گام بر می دارد. در عرصه عمومی به خاطر ماهیت تکثرگونه اش، نیروهایی فراوانی وجود دارند که شاید خود را دموکراسیخواه ندانند اما در مسیر اصلاح جامعه گام بر می دارند. به عنوان نمونه و برای مصداقی کردن بحث فعالیت در سازمان های مردم نهاد لزوما به معنای دموکراسی خواهی نیست اما گامی موثر در جهت اصلاح طلبی است. اصرار نویسنده بر معرفی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی به عنوان نماد نسل سوم اصلاح طلبان نیز ناشی از سیطره سویه سیاسی بر تعریف اصلاح طلبی است. اینکه این حزب هم می تواند نمادی از نسل سوم اصلاح طلبان جوان عملگرا باشد یک بحث است و پررنگ کردن این جمعیت به عنوان نماد این نسل یک بحث دیگر. نقد اصلی اینجاست که جامعه مدنی و فعالان مدنی در تعریف بهاور از اصلاح طلبی جایگاهی ندارد یا به عبارتی از آن غفلت شده است.
اصلاح طلبی به توسعه سیاسی محدود نیست
عماد بهاور در تعریف خود از اصلاح طلبی به درستی بر برخی از ویژگی های دیگر نیز تاکید کرده است. از جمله اینکه اصلاح طلبان بیشتر از تغییر در ساختار حقوقی به دنبال تغییر در ساختار حقیقی قدرت هستند، یا اینکه اصلاح طلبی نمی تواند خارج از التزام و البته نه اعتقاد صرف به قانون اساسی تعریف شود. نه تنها در جمع گروه های سیاسی بلکه در میان گروه های مدنی و اجتماعی هم فراوان هستند که به بخش هایی از قانون اساسی اعتقادی ندارند اما به التزام به قانون اساسی به معنای احترام به قواعد و رویه های قانونی کشور به رغم انتقاد به برخی از مواد آن پایبند هستند. با این وجود در تعریف نویسنده از اصلاح طلبی باز هم ضعف های مهمی وجود دارد. اول اینکه “اصلاح طلبان بر اولویت توسعه سیاسی معتقد هستند “تعریفی جامع نیست، بسیار اصلاح طلبانی هستند که معتقدند توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی تقدم دارد یا ایجاد نهادهای مدنی بر رشد احزاب سیاسی اولویت دارد. یا برخی معتقد به توسعه متوازن هستند. تعریف اصلاح طلبی به قائلان “تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی” جامع نیست. یک اصلاح طلب می تواند بر تقدم توسعه اقتصادی قائل باشد یکی دیگر می تواند بر تقدم توسعه سیاسی یکی می تواند به توسعه متوازن استناد کند و یکی می تواند به توسعه اجتماعی و فرهنگی به معنای بسط نهادهای مدنی در عرصه عمومی تاکید کند. هیچ یک از این تعریف ها را نمی توان از دایره اصلاح طلبی خارج کرد. اصلاح طلبی سپهر کلی است که همه این گرایش ها را دز آغوش خود می گیرد.
سکولارها هم می توانند اصلاح طلب باشند!
نقد دیگر در تعریف اصلاح طلبی تاکید ویژه بهاور بر بومی سازی مدرنیته از سوی اصلاح طلبان است. نگارنده به دلیل نزدیکی علقه های ایدئورلوژیک و باورهای مذهبی و تاکید بر نقش روشنفکری دینی به عنوان نیروی اصلی حامل دموکراسی در این مورد همدلی فراوانی با آقای بهاور دارد اما این تعریف هم ناقص است چرا که گرایشی از اصلاح طلبی هم وجود دارد که قائل به غربی شدن امور است و جایگاه خصوصی برای دین قائل است. از منظر عملگرایی می توان نقدهای جدی به این گرایش وارد کرد، می توان به درستی عدم نفوذ این طیف را در عرصه عمومی ایران مطرح کرد اما خارج کردن این طیف از دایره اصلاح طلبی ممکن نیست. چرا که طیفی هم وجود دارد هم به سکولاریسم سیاسی معتقد است و هم به سکولاریسم نظری و بر نقش دین در عرصه عمومی هم تاکید ندارد و خواستار برچیده شدن همه مظاهر دینی نه تنها در عرصه حکومت بلکه در عرصه عمومی است. این پروژه در جامعه ایران غیر ممکن است اما انکار این طیف و خارج کردن آن از دایره اصلاح طلبی تا مادامی که به قانون اساسی التزام دارند و از روش های مدنی و مسالمت آمیز برای بیان مطالبات خود استفاده می کنند غیر ممکن تر است.
واژه خطرناک اصلاح طلب بدلی!
نقد مهمتر تاکید عماد بهاور بر واژه اصلاح طلبان بدلی است. معتقدم این واژه “خطرناک” است. تجربه هر چند کوتاه من از حضور در عرصه سیاسی که با فعالیت های دانشجویی دوران اصلاحات آغاز شد و به وقایع بعد از جنبش سبز و انتخابات 92 منجر شد این گزاره راعینی کرده است استفاده از این واژه نه تنها در چارچوب عملگرایی قرار نمی گیرد بلکه تبعات سنگینی می تواند برای جریان اصلاح طلب داشته باشد. در سال های اصلاحات با همین واژه های مشابه بود که نقش “لابی گر” کروبی نادیده گرفته شد و به نوعی وی به عنوان یکی از نیروهای موثر اصلاح طلب که می توانست در دوران اصلاحات هسته سخت قدرت را در تن دادن به مطالبات مدنی و سیاسی قانع کند تخریب شد. هاشمی گرچه اصلاح طلب نبود اما می توانست وزن اصلاح طلبان را در توزان قوا افزایش دهد اما به رغم توصیه های مهندس سحابی او هم شدیدا تخریب شد، در انتخابات 88 مهندس موسوی می رفت تا به دلیل اینکه رسما اعلام اصلاح طلبی نکرده نادیده گرفته شود، در انتخابات 92 عارف اصلاح طلب بدلی لقب گرفت اما کسانی که نظاره گر تاثیر کناره گیری وی بر پیروزی حسن روحانی بر رقبای سرسخت اصولگرایش بودند حاضر به نقد خود نشدند. شاید با اما و اگرهایی بتوان گفت اصلاح طلب “جامعه محور” یا “قدرت محور” که اینها نیز خود نیازمند تعریف و تبیین هستند اما کاربرد برخی از واژه ها مانند اصلاح طلبان بدلی نه تنها عاری از فایده است بلکه می تواند به نادیده انگاشتن نقش نیروهایی منجر شود که می توانند در توزان قوا یاریگر اصلاحات و جریان دموکراسیخواه کشور باشند. به عبارتی استفاده از اصطلاح هایی مانند اصلاح طلب بدلی ورود مستقیم به “انگیزه خوانی” است این در حالی است که نگاه عملگرا که به درستی بهاور آن را یکی از ویژگی های نسل جدید دانسته افراد را نه بر اساس انگیزه ها که بر اساس عملکردها و نتایج اقداماتشان ارزیابی می کند.
در خلاصه این نقد ضمن تایید برخی از وجوه مثبت مقاله از جمله ویژگی عملگرای نسل جدید چند ایراد فهرست می شوند.
1-هر گونه تعریفی از اصلاح طلبی بدون اتکا به جامعه مدنی و عرصه عمومی که حاوی نوعی تکثر در بینش،خط مشی و روش است می تواند ناقص باشد.
2-اصلاح طلبی در بُعد سیاسی خلاصه و محدود نمی شود.
3-همه اصلاح طلبان لزوما دموکراسیخواه نیستند هر چند که برخی از گرایش های آنها حتی اگر دموکراسیخواه هم نباشند علیه دموکراسیخواهی هم نیستند.
4-استفاده از عباراتی مانند اصلاح طلبان بدلی در طول دو دهه اخیر باعث تخریب نیروهای موثری شده است که توان لابی گری در ساختار قدرت را داشته اند. لابی گرانی که می توانستند زمینه را برای تحرک فعالان مدنی و سیاسی در جامعه مدنی ایران فراهم کنند.
5- هر چند تاکید بر بومی کردن مدرنیته و نقش دین در عرصه عمومی و جدایی آن از نهاد حکومت مهم و تعیین کننده است اما این تعیین کنندگی دلیلی نیست سکولارها از دایره اصلاح طلبی حذف شوند.