دکتر محمد برقعی از فعالان ملی-مذهبی خارج از کشور و تحلیل گر مسائل ایران در جمع کنشگران ملی مذهبی خارج از کشور در سخنانی ارزیابی خود را از ویژگیهای جامعه آمریکا، تأثیر لابیاسرائیل در سیاستهای دولت آمریکا و آینده موافقتنامه اتمی ایران و غرب پس از انتخابات آمریکا بیان کردهاست.
به گزارش ملی مذهبی متن سخنان وی به شرح زیر است:
بحث امروز من در مورد خصوصیتهای فرهنگی جامعه آمریکا است؛ زیرا معتقدم که تصمیمگیریهای سیاسی در یک زمینه فرهنگی صورت میگیرد و عدم آشنائي با اینزمینه فرهنگی، سبب درک نادرست از فضای سیاسی و تصمیمگیریهای سیاسی آن جامعه میشود و سوء تفاهمهای زیادی ایجاد میکند. در نتیجه جدای از اطلاعات عمومی در مورد جوامع، که به سادگی در دسترس است؛ فهم جامعه نیز اهمیت زیادی دارد و به همین دلیل من تمایل دارم که به چند خصوصیت فرهنگی جامعه آمریکا اشاره کنم:
رسالت آمریکائي
در جامعه آمریکا مسأله ای به نام رسالت وجود دارد. آمریکائيها تصور میکنند که رسالت اصلاح جامعه و حتی جهان با آنها است. این رسالت ابتدا از یک باور مذهبی ریشه گرفت؛اروپائيهای مهاجر به آمریکا نخستین بار در ویرجینیا و ماساچوست پیاده شدند؛ آنها میخواستند که ارض موعود و سلطنت خداوندی را برپا کنند. اما این افراد در ماساچوست با زمستان سخت و قحطی روبرو شده و از گرسنگی در حال مرگ بودند. سرخپوستان آمریکا برای آنها بوقلمون آوردند و از مرگ نجاتشان دادند. ریشه جشن تنکس گیوینگ آمریکائي (thanksgiving) در ۲۵ نوامبر هم همین رویداد است . اما بعداً سرخپوستان به دلیل عدم تطبیق سیستم ایمنی بدنشان با امراضی که اروپائيها با خود آورده بودند؛ مریض شده و مردند. نکته مهم این است که این افراد زنده ماندن خود و مرگ سرخپوستها را نتیجه خواست خداوند پنداشتند و چنین نتیجه گرفتند که خداوند چون میخواسته که دست اروپائيها به خون سرخ پوستها آلوده نشود و همچنین آنها بتوانند بدون مزاحمت این افراد ارض موعود را برپا کنند؛ سرخپوستها را کشته است.
این رسالت به مرور با منافع دیگر در هم آمیخت و آنها به دنبال تصرف زمینهای این منطقه با سرخپوستها درگیر شدند. به رغم اینکه اینها افراد معتقدی هم بوده و خود از درگیریهای اروپا به اینجا پناه آوردهبودند؛ اما به آسانی و بدون عذاب وجدان سرخ پوستها را میکشتند. اکنون هم که آمریکا بزرگترین قدرت جهان است همچنان این رسالت را بر دوش خود احساس میکند. حمله به افغانستان و عراق هم در همین چارچوب در این جامعه توجیه میشد؛ به طوری که یکی از فوتبالیستهای مطرح آمریکائي هم با همین توجیه در جریان این جنگها به ارتش پیوست. او و بسیاری از افراد به ارتش میپیوستند تا این رسالت را به انجام برسانند. در نتیجه اینگونه اعتقادات، خیلی وقتها مردم عادی هم دست اندازی آمریکا به سایر کشورها را در راستای این رسالت میبینند. در جریان حملات آقای بوش به عراق و افغانستان این موضوع به خوبی در جامعه دیده میش و زبان مذهبی و توجیهات اخلاقی بوش نیز به همین دلیل بود.
داروینیسم اجتماعی
خصوصیت بعدی آمریکا داروینیسم اجتماعی است. تز داروین این است که مناسبترینها و کسانی که قدرت تطبیق بیشتری دارند باقی میمانند. در علوم اجتماعی هم این نظریه وارد شده است و برخی از نظریه پردازان معتقدند که توانمندترینها باقی میمانند؛ در آمریکا این نظریه در اعماق فرهنگ جامعه وجود دارد؛ به همین دلیل خدمات اجتماعی مانند بیمه مجانی و اینگونه سرویسها مورد توجه قرار نمیگیرد؛ همچنین برخلاف جوامع شرقی و حتی برخی از روشنفکران ایرانی مانند دکتر شریعتی که با فقرا احساس نزدیکی میکردند و آنها را میستودند؛ در اینجا ثروتمندها مورد توجه هستند. به همین دلیل در همین انتخابات اخیر آمریکا میبینیم که دونالد ترامپ مورد توجه قرار گرفته است؛ او میگوید که به من رأی دهید چون ثروتمند موفقی هستم. اما برنی سندرز که دیدگاه های سوسیالیستی دارد مورد توجه نیست. او از فقر میگوید و از چپاول ثروتمندها در جامعه انتقاد میکند و معتقد است که پول در دست افراد محدودی است و بقیه جامعه زجر میکشند؛ اما روز به روز توجه به او کمتر میشود و نکته جالب این است که طرفداران او از طبقات متوسط به بالای آمریکا و دارای تحصیلات عالی هستند. این افراد مرفه و دارای وجدانیات و اخلاق هستند اما طرفداران عظیم آقای ترامپ طبقات بیشتر از طبقات پائین هستند. این افراد به ثروت او نگاه کرده و او را تحسین میکنند. آمریکائیها دو دسته هستند؛یا میلیونر هستند و یا فکر میکنند که بدشانسی آورده و میلیونر نشده اند. یک خوشبینی در آمریکا وجود دارد که همه میتوانند میلیونر شوند. در کلیساها هم میگویند که اگر به کلیسا بیایید پول بیشتری به دست خواهید آورد. در آمریکا یک بینش کالوینیستی رواج دارد. کالوین معتقد بود که سرنوشت ما از پیش تعیین شده است و خواست خداوند است که ما به بهشت یا جهنم برویم و ما امکان تغییر در آن را نداریم. وقتی که از او پرسیده میشد که از کجا میشود فهمید که سرنوشت ما چیست و به بهشت یا جهنم خواهیم رفت؟ میگفت اگر مورد توجه خداوند باشید این دنیای شما هم خوب است . بنابراین اینها میرفتند و ثروت گردآوری میکردند تا نشان دهند و یقین پیدا کنند که جزء رستگاران هستند اما این ثروت را خرج نمیکردند چون نمیخواستند از لذائذ دنیایی بهره ببرند و در نتیجه انباشت ثروت رخ داد. در آمریکا همانگونه که گفتم خدمات اجتماعی مانند اروپا در اینجا پایگاهی ندارد و طبقات پائین آن را مفت خوری میبینند و به همین دلیل وقتی آنها به جهان هم نگاه میکنند با همین دیدگاه کشورهای موفق و ثروتمند را مورد توجه خداوند میدانند و کشور فقیر را از رحمت و توجه خداوند به دور میدانند.
رابطه آمریکا و اسرائیل
در کشورهای خاورمیانه و از جمله ایران باور عمومی این است که اسرائیل در آمریکا نفوذ زیادی دارد و به اصطلاح آمریکا را اداره میکند؛ در جریان رابطه ایران با آمریکا هم لابی اسرائیل را مانع بهبود این رابطه میدانند اما این تحلیل با سه مشکل روبرو است؛
نخست اینکه آمریکا یک قدرت جهانی است و سیاستمداران آمریکا باید تبعات جهانی اقدامتشان را در نظر داشته باشند و نگران تأثیر عملکرد خود در سطح جهانی باشند؛ اقدامات آمریکا در خاورمیانه بر موقعیت او در آسیای دور تأثیرگذار است و یا نوع رابطه آن با آمریکای لاتین بر موقعیتش در سایر نقاط جهان نیز مؤثر است.درنتیجه سیاستهای آمریکا در همه جهان به هم وابسته است. اما برای اسرائیل فقط خاورمیانه مهم است و در سایر نقاط جهان حضوری ندارد و رخدادهای چین یا آمریکای لاتین تأثیری بر منافع او ندارد. منطقی نیست که چنین کشور کوچکی اینقدر بر آمریکا تأثیرگذار باشد.
دوم اینکه به خاطر داشته باشم آمریکا تا دهه ۸۰ صهیونیسم را مساوی نژادپرستی میدانست سازمان ملل هم تا دهه ۸۰ چنین مصوبه ای داشت و فکر کنم در سال ۱۹۷۵ آن را حذف کرد.
ترومن نیز با تشکیل کشور اسرائیل به عنوان دولت یهودی مخالف بود زیرا آن را مخالف اصول سکولاریسم میدانست و خود ترومن در برابر فشارها نوشته است که ۳۵۰۰۰ نامه از صهیونیستها داشته که همه را به آتش کشیده است.
سوم اینکه داوری مردم آمریکا در مورد یهودیها چندان مناسب نیست مثلا در ورشکستگی بانکها بسیاری از مردم یهودی ها را مقصر میدانستند. مل گیبسون هم در فیلمی که برای مسیح ساخت، یهودیها را به عنوان قاتلان مسیح معرفی کرد. که نهایتاً این فیلم به دلیل مخالفت یهودیها و نفوذ آنها در هالیوود نمایش داده نشددر نتیجه او سراغ کلیساها رفت از این طریق آن را به نمایش گذاشت و به قدری فروش آن بالا رفت که هالیوود هم ناچار شد که آن را به نمایش بگذارد.
اما دلیل تأثیرات یهودیان در مناسبات قدرت جهانی چیست؟ به نظرمن چون یهودیها قومی کم تعداد بودند و در عین حال خود را برتر از سایرین میدانستند؛ همیشه سعی کردهاند به قدرتها نزدیک باشند. در ایران و عثمانی و اندلس هم به صورت تاریخی دیدهایم که یهودیها سعی کرده اند که مباشر و کارگزار قدرتهای بزرگ باشند ؛ اما در بین مردم قدرت و نفوذ خود را بیش از واقعیت جلوه دادهاند؛ در حالیکه ریشه قدرت آنها دولتها بوده اند ؛ اما هنر آنها در این است که مسیر قدرت را شناسایی میکنند و خود را با آن تطبیق میدهند. آنها همچنین در زمینه مذهبی و در رابطه با کلیساهای جدید سعی میکنند که خود را با آن تطبیق دهند. مثلاً در زمینه مذهبی برخی از مسیحیون و بویژه کلیساهای جوان و بی ریشه و با اگاهی کم معتقدند که حضرت مسیح در اورشلیم ظهور میکند و پیش زمینه ظهورش فتح اورشلیم است . به همین دلیل در مورد شهرک سازیهای اسرائیل در مناطق فلسطینی بیش از همه این مسیحیان از آن پشتیبانی می کنند. در دهههای اخیر لابی اسرائیل با وجود تصور منفی که در مورد آن وجود دارد خود را جا انداحته است و با ارائه بورسهای مختلف به کلیساها و دعوت از آنها برای بازدید از اورشلیم به مرور این تصور را جا انداخته است که برای زمینه سازی ظهور مسیح باید از ما حمایت کنید.
آزادی مذهبی
نکته دیگری که در آمریکا باید به آن توجه داشت اصول بنیادین این جامعه است؛ یکی از این اصول اولیه آزادی مذهبی و اعتقادات است. به عنوان نمونه حتی اکنون که اسلام فوبیا وجود دارد و در همه رسانهها هم این اسلام هراسی تقویت میشود اما در عین حال وقتی که از بن کارسون یکی از کاندیداها پرسیدند که آیا یک مسلمان میتواند رئیس جمهور آمریکا شود؛ گفت خیر این بر خلاف قانون اساسی است. این اظهارنظر سبب شد که موقعیت وی در رسانهها و افکار عمومی به شدت تضعیف شود. زیرا اسلام هراسی یک وضعیت موقت و گذرا است اما آزادی مذهبی یکی از بنیانهای این جامعه است و هیچ چیز نباید با آن در تضاد قرار گیرد. در جامعه ممکن است به فقرا و سیاهان تحقیر آمیز نگاه شود اما به صورت عمومی و در رسانهها هیچ کس حق رواج این گونه موضوعات را ندارد. یهودیها نیز از این ویژگی مطلع بودند و از آن استفاده کردند که خود را جا بیاندازند و حتی در کنار کاخ سفید در شب کریسمس شمع و علائم یهودیت را قرار میدهند. همچنین کار تشکیلاتی فوقالعاده آنها برای من شگفت انگیز است.
به عنوان نمونه دانشجوئي از من منابعی در مورد اسرائیل خواست و من برخی منابع را به او معرفی کردم که نوشته افراد مترقی بودند اما وقتی این دانشجو به هر کتابخانهای مراجعه کرد؛ نتوانست آنها را پیدا کند چون علیرغم اینکه اسم آنها در لیست وجود داشت اما کتاب در مخزن کتابخانه نبود. دلیل این امر این است که یهودی ها همه این کتابها را از کتابخانه قرض گرفته و دیگر برنگردانده بودند تا کسی نتواند آنها را بخواند.
فهم این موضوع از این نظر برای ما مهم است که درگذشته و در سنت جمهوری اسلامی بویژه در دوران احمدی نژاد دولتمردان ایرانی تصور میکردند که به دلیل نفوذ زیاد اسرائیل در دولت آمریکا امکان گفتگو و توافق با این کشور وجود ندارد اما تیم آقای روحانی با درک درست موقعیت اسرائیل در آمریکا توانست آن را تضعیف کند و به توافق هستهای با آمریکا دست یابد.
مک فارلین هم در خاطراتش به این موضوع اشاره کرده است که اسرائیلیهااز اینکه در مورد این مذاکرات با آنها هماهنگی نشده بود؛ به شدت عصبانی بودند و زمانی که به آنها گفته بود در مذاکرات سه روزه در ایران فقط در حد یک ربع در مورد اسرائیل صحبت شده است عصبانیت آنها دوچندان شده بود. چون اگر آمریکا و ایران به طور مستقیم رابطه برقرار کنند نقش انها به کلی از بین میرود. اکنون هم شما میبینید که ایران و آمریکا بر سر مبارزه داعش منافع مشترکی پیدا کرده اند و در اینجا آمریکا، اسرائیل را کنار گذاشته و با ایران همکاری میکند. آقای ظریف متوجه بوده است که آمریکا منافع جهانی دارد و رابطه آن با ایران برایش اهمیت دارد و به همین دلیل به جای حمله نظامی به ایران، اسرائیل را کنار گذاشته و در حال همکاری با ایران است. اسرائیل هم در این مورد دچار اشتباه شد و خود را تبدیل به ابزار دست جمهوریخواهان کرد. جمهوریخواهان برای اقدام علیه اوباما نیاز به اسرائیل داشتند؛ چون اوباما در زمینه مسائل اقتصادی و داخلی موفق عمل کرده است ، نتانیاهو را به کنگره آوردند که بگویند اوباما ضعیف است. و اکنون که اوباما موفق شده تا جمهوری خواهان را شکست دهد یهودی ها از نتانیاهو انتقاد میکنند که سبب تضعیف آنها در آمریکا شده و موضع فراحزبی حمایت از اسرائیل را تبدیل به یک سیاست حزبی کرده است و حتی سناتورهای یهودی دموکرات هم به نفع اوباما و علیه نتانیاهو موضع گرفته اند.
آمریکائيها مذاکره را دوست دارند
آخرین نکته ای که میخواهم عرض کنم این است که در فرهنگ آمریکا گفتگو و مذاکره امری مثبت است. ما چون موضوعات را سیاه و سفید میبینیم در نتیجه گفتگو را نشانه ضعف تلقی میکنیم اما آمریکائیها چنین نیستند. به همین دلیل رئیس جمهورهای آمریکا به ایران نامه مینویسند اما رهبر و رئیس جمهور ایران چنین نمی کنند. دلیل این امر یکی اعتماد به نفس ناشی از قدرت دولت آمریکا است که گفتگو با طرف ضیف تر را مغایر موقعیت خود نمی بیند و دیگری هم ویژگی سرمایه داری و معامله گری این دولت است. برای سرمایه دار سود و زیان مهم است.
به عنوان نمونه در سیستم قضائی آمریکا بیش از ۹۲ درصد اختلافات بیرون دادگاه حل میشود. چون طرفین با هم مذاکره میکنند و به توافق میرسند. مثلا اگر فردی مواد فروش بزرگی است و خیلی از قوانین را هم زیر پا گذاشته اما پس از دستگیری پلیس به او پیشنهاد میدهند که اگر کاری انجام دهد او را رها میکنند. وکلا هم خیلی وقتها حق را به شما میدهند اما اگر ببینند که پیگیری دعوا منفعت اقتصادی ندارد آن را پیگیری نمیکنند و پیشنهاد میکنند که شما آن را دنبال نکنید. به شما هم میگویند که پیگیری حق سودش کمتر از زیانش است پس بهتر است که آن را رها کنید.
عدم توجه به این ویژگی مردم آمریکا سبب میشود که برخی در ایران بویژه در دوران احمدی نژاد به شدت با مذاکره با آمریکا مخالفت میکردند اما دولت روحانی با در نظر گرفتن این ویژگی مردم آمریکا با آنها وارد مذاکره شد و موفق شد که به توافقاتی هم دست یابد. همچنین احمدی نژاد در مواجهه با خبرنگاران سعی میکرد با عدم پاسخ مناسب آنها را تحقیر کند و برخی هم او را تحسین می کردند؛ در حالیکه آقای ظریف ضمن تأکید بر مواضع خود ، شخصیت خبرنگار را نه تنها تخریب نمی کند بلکه بسیار به آن احترام می گذارند.
انتخابات آمریکا تأثیری بر موافقتنامه هستهای نمیگذارد
در پایان هم مایلم نکتهای در مورد انتخابات آتی ریاست جمهوری ذکر کنم و آن این است که اگر شما از سیاستهای آمریکا شناخت داشته باشید میدانید که حرفهای کاندیداها در دوران انتخابات را نباید خیلی جدی گرفت چون سیاستهای اصلی آمریکا در قوه مجریه و بر اساس سیاستها و منافع کلی آمریکا گرفته میشود و به این دلیل سیاستهای کنونی به نظر من ادامه خواهد یافت و توافقات ایران و آمریکا نیز نه تنها مخدوش نمیشود بلکه عمیق تر هم خواهد شد؛ مگر اینکه اتفاق دیگری در سطح جهان رخ دهد که این رابطه را تحت تأثیر خود قرار دهد.