پیشگفتار
این بررسی در سه قسمت زیر
الف- به سوی ساختارگرائی
به بررسی نظام متقن جهان در ابعاد مختلف در سوره های حجر، نحل ، اسرار ، کهف ، مریم و طه
ب- انتقال از ساختار گرائی
به بررسی عبور از ساختارگرائی به اراده گرائی در سوره های انبیاء، حج ، مومنون ، نور و فرقان
ج- به سوی اراده گرائی
به بررسی جایگاه انسان اراده گرا که دارای قدرت تمیز دهندگی به کمک نظام متقن و تجارب بشری است می پردازد و در نهایت به ترکیب مفاهیم مجموعه این سوره ها در پرتو معرفت ، قدرت و فضیلت به عنوان راهنمای حرکت می پردازد .
مقدمه :
نحوه نگاه به متون به خصوص متون مقدس روشهای مختلف دارد و در هر روش جنبه ای از وجوه متن دریافت میشود . در نوشته ” قرآن چیست ” (1) به سه محور که شامل مرزبندی ، روشهای مختلف ، ضرورتها ی لازم جهت دریافت متون و سپس اصول فهم قرآن پرداخته شد .
در قسمت مرز بندیها نحوه نگاه به خدا ، قرآن ، قیامت ، روح و وحی و دین بیان شد . در قسمت ضرورتهای درک متن چیست به ارتباط و نشانه سازی ، روایت و ساختار روایت و ساختار گفتمان پرداخته میشد و در قسمت اصول فهم قرآن به اصول کلی و شمولیت دار جهت دریافت قرآن پرداخته میشد .
به طور کلی برای دریافت متون در نظر گیری محورهای زیر به صورت توا ما ن مد نظر است.
1- دیرینه شناسی
در این روش با توجه به مشابهت ها سعی میشود به یک ساختار شمولیت دار دست یافت و نگاه تاریخی به روز واژه های مشابه نیز مطرح است مثلا در نظر گیری اصل ” تنزیل ” ( ریشه نزل در باب تفعیل ) بررسی تاریخی اصل نزول به صورت فرآیندی مد نظر قرار می گیرد و نهایت یک اصل شمولیت دار تدوین میشود . در هر مقطع زمانی می توان وضعیت این روند را نیز بررسی کرد( واژهانزال).
2- تبار شناسی
در این روش به مشابهت ها نگاه نمیشود بلکه به تمایز ها و فصل ها ، گسست ها و تفاوتها به صورت تاریخی نگاه میشود و یک تبار شناسی تاریخی از واژه ها به دست می آید . با توجه به این روش پیشرفتهای شگرفی در دانش بدست آمده است . و در هر مقطع و شرایط با اثر گذاری شرایط و سایر متغیرها بررسی عمیق تعمیق واژه متناسب روز بدست می آید .
3- تلفیق روشهای دیرینه شناسی و تبار شناسی و در نظر گیری انسان مدرن هرمنوتیکی روش جامع تری بدست می دهد و نهایتا به یک تاویل پی در پی فر آیندی رو به رشد دست پیدا می کنیم . (2)
ورود به بحث
برای ورود به بحث بیان چند نکته ضروری به نظر می رسد .
1- اگر چه نگاه ” گفتاری ” و یا ” نوشتاری ” (3)به متن دریافتهای متفاوتی می دهد و باید دانست که قرآن گفتاری با در نظر گیری هر آیه در شرایط زمانی و مکانی خود و شرایط تکوین شخصیت محمد (ص) ، انسان را به دریافت نزدیک تری از مولف یا راوی می رساند ولی چینش آیه های قرآن در کنار هم و سپس در سوره های مختلف نیز حاکی از ارتباط و درس های دیگری نیز هست .
در این قسمت سعی میشود در یک دید کلان به مجموعه ای از سوره های حجر تا قصص با روشهای ذکر شده به برداشتی فرآیندی و رشد یابنده از ترتیب و محل قرار گرفتن این سوره ها با هم و سوره های قبلی دست یافت .
2- هر سوره ضمن اینکه ارتباطی با سوره های قبل و بعد دارد ، با بکار گیری واژه ها و مفاهیم کلیدی نه تنها به یک ساختار و قانونمندی دست پیدا می کند بلکه در راستای مجموعه سوره های قرار گرفته نیز یک روند تاریخی را ملحوظ می کند . تشابه ها و گسست ها و تفاوتها با هم گویای عمق متن و امکان دریافتهای پویا را بدست می دهد .
3- مجموعه سوره های از حجر تا قصص به یک روند تعاملی ” ساختاری ” تا ” اراده گرائی” می پردازد . اشاره به ساختار های نظام متقن در جهان هستی ( قانونمندی ، ساختار) گویای درک و فهم قوانین در مورد مشابهت و دریافت کل نگر از ساختار ها جهت استفاده بدست می دهد . محور این سوره ها به شرح زیر است :
الف – به سوی ساختار گرایی
1-سوره حجر : نظام متقن و حاکمیت آن
در این سوره به درک و باور به نظام متقن که راهنمای حرکت است می پردازد . محکم بودن این ساختار را با کندن سنگ در دل کوه جهت خانه سازی تشیبه می کند که انسانهای آن دوران تصور می کردند .جهت بقاء باید در دل کوه خانه های سنگی محکم ساخت و نتایج اعمالشان در انها اثری نخواهد داشت .
در آیات اولیه اشاره به آیات کتاب که گویای وجود نظام متقن به عنوان ساختار است می پردازد . تلقی اصحاب حجر این بود که مستقل از اعمالشان می توانند بقاء خود را حفظ کنند و لذا در آیه سوم می گوید مهلتی که در اثر زندگی و سرگرمی بدست می آورند حاصلی برایشان ندارد و زمان کنایه از فرآیند حرکت است که نتایج اعمالشان را خواهند دید . تلقی این قوم آنقدر ثابت و دگم است که معجزه نیز در آن اثر نخواهد کرد . (4)
چند نکته در مورد این سوره :
1-روند تاریخی تکذیب نظام متقن ادامه دارد به حدی که تبلیغ مصلحین هیچ اثری ندارد و تلاش فراوان جسمی – روانی جهت غلبه اراده بر ساختار ها در سوره حجر به اوج می رسد .(5) که با نام سوره وزین گردیده است .
2-بیان تکرار شوندگی این فرآیند بعلت عدم رشد ذهنی – معرفتی با واژه ” مثانی ” آمده است .(6)
3-به میزان دگم بودن قوم حجر به پیامبر می گوید تو نگران مباش و بهره مندی اقوام از امکانات و عدم اثر پذیری تبلیغ یک فرایند طبیعی جهت کسب شناخت است که باید طی شود و منظور از دادن مهلت درک این فرآیند است (7) و باید فروتن باشید . درک ، باور و رفتاری کردن صبر در مقابل جریانات که به شناخت روز نرسیده اند یک فرآیند و تمرین عملی است (8) که باید ذهنی – روانی به آن نائل آید وگرنه رفتارها از مدارا دور و شاید به خشنونت منجر شود .
ساختار و قانونمندی این باور به صورتی واضح بیان شده است و به پیامبر توصیه می کند نه تنها نگران نباش بلکه باید از این نظر دوری کند (9).
4-جهت تحکیم و تبین این باور به سلسله آیاتی در موارد زیر می پردازد :
-آسمان و زمین و حیات و نحوه توسعه حیات دارای فرآیند ساختاری است (10).
-آفرینش و حیات انسان دارای فرآیند است و توسعه آن ساختاری است (11).
-در بعد تاریخی به تجارب ابراهیم ، لوط، شعیب ثمود ، و زمان حاضر پیامبر می پردازد .
مثالهائی که برای تجارب پیامبران آورده است گویای تقابل دو ساختار حق و باطل است که بعلت عدم توسعه شناخت به صورت دو قطب نمادین تصویر شده است و درسی که از این شرایط به پیامبر می دهد دارای چندین توصیه ایجابی و چندین توصیه سلبی است .
و در توصیه های ایجابی اساسا به صبر و دوری از آنها و در توصیه های سلبی به عدم نگرانی و دلتنگی سفارش میشود . در این توصیه ها این درس وجود دارد که وقتی شرایط جامعه از نظر اصلاح فراهم نیست باید کار فرهنگی و پاکسازی صورت گیرد و فهمید که در این فرآیند باید صبر داشت و نگران نشد تا دست به خشونت برده نشود .
2-سوره نحل : توسعه نظام متقن از طریق ریزش نعمتها
در این سوره به توسعه نظام طبیعی که در سنبل نحل ( زنبور ) تجلی می یابد اشاره دارد .
پس از سوره حجر که دو قطب محکم ساختارهای حق و باطل را بحث کرد در این سوره به تبیین نحوه کسب شناخت و درک نظام متقن از طریق توجه و تفکر به ریزش و توسعه نعمتها می پردازد. در حقیقت کمی از ساختار گرائی فاصله و نحوه ورود به شناخت ساختارها را بیان می کند .
(1)-مقدمه
در مورد ” نعمت ” در سه سوره با نگرشهای مختلف آمده است :
سوره مائده:
در این سوره واژه ” نعمت ” به صورت توسعه در زندگی تجلی می یابد . وقتی نعمتها دائما در حال زایش ، رویش و ریزش هستند افراد و جامعه به تناسب توانایی و ظرفیت خود آنرا دریافت می کنند و به تعامل و گفتمان نعمتهای دریافت شده می پردازند . و گفتمانهای جدیدتری خلق می کنند .
ایجاد و شکل گیری روابط در اثر ارتباط که بر مبنای دریافت نعمتها توسعه یافته است نیاز به تنظیم روابط و قرار داد دارد . لذا در این سوره به میثاق ، عهد، ایمان ، قرار داد(عقد) ، حکم ، داوری،حلال و حرام (امور جائز و غیر جائز ) پرداخته و به خوبی به تبین خطوط کلی نحوه استفاده از نعمتهاو توسعه آن می پردازد .
سوره انعام:
در این سوره گفتمان شرک- توحید و نحوه جهت گیری افراد بحث شده است .
نعمتهادر این سوره به صورت یک مبنای توحیدی و یگانگی مطرح شده است . رابطه انسان با این نعمتها منجر به ظهور و پیدایش دانش ، گفتمان و قدرت می شود و انسان را در تعاملات توسعه آینده تواناتر می کند . در سوره مائده درک و آگاهی این نعمتها ایجاد میثاق و پیمان در هر سطحی از رابطه می کرد و نحوه استفاده درست (شاکر) از این نعمتها پای بندی به این میثاقها و عقود بودو نقض آن جائز نبود( بحث حلال و حرام ).
زیاده روی در مصرف – که مخالف شکر نعمت است – منجر به سلطه خواهد شد و اگر این سلطه توسط قدرت و نیز توسط علمای دینی حمایت شود منجر به تسلط بر مردم خواهد شد . تحریف حقایق توسط علمای دینی با پشتوانه قدرت و ثروتمندان و دست یافتن بر نیازهای اولیه مردم بحث سوره ” انعام ” است . اگر تنظیم رابطه با نعمتها جهت توسعه نعمت و ارتقاء و رشد جامعه نباشد آنرا ” شرک ” و در غیر اینصورت آنرا ” توحید ” نامیده است . در سوره انعام تبین شرک در رابطه با نعمتها و روش رهایی از آن جهت عروج و اتصال به یگانگی و توحید آمده است .
در سوره نحل از زاویه دیگری به بحث نعمتها پرداخته است مبانی این سوره به طور خلاصه و فشرده دارای محورهای زیر است :
– طبقه بندی جامع نعمتهای حیوانی،باران، شب و روز ، دریایی، کوهها، رودها، ستارگان بیوت، پوست چارپایان ، کوه و غار (12) و تنوع و توسعه آنها(13) به منظور باز شدن زمینه تفکر ، کسب توانایی جهت دریافت نعمتها(14)، استفاده پاک ( طیب ) بهره وری بهینه ( شکر) و توزیع ( انفاق) آنها بنحوی که جامعه به تعادل برسد . فرآیند فوق جهت طی صیرورت از عدم شناخت به شناخت است .(13)
مثال این تعادل را تشبیه به تعادل پرنده ، تعادل انسان در خانه و تعادل در سایه ها بوسیله غاریا لباس از گرما آورده است . (15)
تنوع و اختلاف تدریجی بودن تکرار شوندگی و توسعه نعمتهاجهت درک آنهاست و درک آنهانیز فرآیندی و توسعه آنها نیز فرآیندی و نیاز به تمرین ( طیبه ) دارد .
این فرآیند را به تفکر ، تعقل ، تذکر، استماع و ایمان بیان کرده است .
-جهت درک این فرآیند نباید عجله و شتاب کرد . زیرا فهم و درک و اجرا تدریجی و فرآیندی و تمرینی است . (16)
-زایش ، ریزش و رویش نعمتها طبق ساختارها و توانایی درونی پدیده هاو تعامل با شرایط صورت می گیرد و ” حق” همین است . تمثیل عمومی بودن این ساختار را با وحی به زنبور بیان کرده است . (17)
– کلمه حیات و معنا و پایه آن را با کلمه ” روح ” بیان کرده است .
– د ردریافت این مبانی نباید عجله کرد زیرا کسب بینش ، دانش و روش فرآیندی است . (18)
2-اسم سوره
فرآیند زایش ، ریزش و رویش نعمت ها به صورت مستمر در حال ایجاد و توسعه است و هر پدیده متناسب توان ظرفیت خود و شرایط آنرا تصرف و کسب می کند .( نعمت ) .
این امر بصورت سنبلیک در سوره با فرآیند وحی به زنبور عسل آمده است و شامل همه پدیده ها و انسانها می شود .
3-هدف سوره
جهان هستی دارای نظام متقن است و زایش ، ریزش و رویش نعمتها به صورت تدریجی و مستمر صورت می گیرد و در فهم نعمتها نباید شتاب کرد تا درست کسب و تصرف شود . نعمتها برای همه پدیده ها ارسال می شود و اگر رابطه صحیح با آنها بر قرار شود به صورت هم افزایی توسعه می یابد (19) . فهم ، درک و اجرای این نظام متقن توسط انسان هدف سوره است .
4-روش تبین سوره
فرازهای متفاوتی از نزول نعمتهارا به صورت طبقه بندی بیان کرده است و به تنوع و تفاوت آنها اشاره کرده است که انسان را وادار به تفکر و شناخت و حرکت به سمت اراده گرائی میکند تاکید به یافتن ارتباط بین نعمتهای طبیعی ، انسانی و تاریخی و نحوه احیا آنها نیز می نماید .
5-محور سوره
محور و اساس سوره ” انسان ” است که باید با تامل به تفکرو تعقل و تذکر نعمتها و روش
کار کرد به توسعه جهان بپردازد(20) و ارتباط آنها را دریافت و رفتار خود را در راستای آنها هماهنگ سازد . موارد زیر این محور را نشان می دهد:
– دریافت وحی برای همه انسانها(21)
– بیان اختلاف جهت فهم (22)
– برتری افراد به علت توانایی کسب رزق و توسعه آن (23)
منظور از رزق فقط خوراکی نیست بلکه هر چه در اثر گفتمان و تعامل حاصل میشودرزق است .
– ذکر مثال کسانیکه در تهیه رزق تلاش می کنند و کسانیکه ساکن هستند و برابر نیستند حاکی از اصالت به انسان و توانائیهای اوست (24)
– توسعه انسان در تصرف رزق طیبه از طریق اصل زوجیت (25)
ذکر مثال کسی که توانایی شناخت دارد و با عدالت رفتار می کند با کسی که از شناخت محروم است و ایندو برابر نیستند حاکی از اصالت به انسان، شناخت و تلاش است .
– بیان اینکه انسان در بدو تولد هیچگونه شناختی ندارد حاکی از اصالت به شناخت در انسان و اکتسابی بودن آنست (26)
– رابطه عمل صالح با حیات طیبه و ایجاد و شبکه مومن
– عامل غفلت به علت عدم قلب و گوش و چشم است (27)
– تلاش و آزمازیش مستمر انسان عامل اساسی وصل است (28)
– توصیه انسان در چگونگی استفاده از نعمتها(29)
– در فرآیند فهم خطا وجود دارد . درک خطا، توبه و اصلاح تاکید به محوریت انسان در سوره دارد .(30)
– توصیه به خواندن جامعه به حکمت ، موعظه و مدارا (31)
– مثال ابراهیم که با هدف فروتنانه ، متواضعانه ، حق طلبانه ، عدم شرک ، هماهنگ و تسلیم نظام متقن بودن ، استفاده صحیح از نعمتها، هماهنگ با نعمتها(اجتباء) در مسیر صحیح
( صراط مستقیم ) مبادرت به دریافت حسنات می کند حاکی از مهم بودن انسان است (32).
3-سوره اسراء: توسعه نظام متقن از طریق تجارب تاریخی
در این سوره نیز مانند سوره قبلی به توسعه نظام متقن از طریق تجربه تاریخی می پردازد و با طرح یک واژه کلیدی به نام ” سری ” به تنین روش استفاده از تجربه تاریخی می پردازد . اگر این واژه درست دریافت و فهم شود رمز ساختاری فهم و تسری تاریخی را بدست خواهد آمد.
” سری” تجلی درک و اعمال حرکت است که باعث نفوذ و گسترش بعدی در جامعه میشود .
در تفا سیر سنتی هنوز مشکل معراج وجود دارد ولی اگر فهم پویایی از واژه ” سری” بدست آید مشکل حل خواهد شد .
(1)- واژه سری
مردم از آمیختن مفاهیم دینی با معجزات و غلوعادت کرده اند و هر چه شناخت کمتر باشد تمایل به ارسال امور به فراسو و تلقی معجزه ای و اغراق آمیز بیشتر خواهد بود .
بیان امور معنایی عمیق و وزین در ظرف محدود قالب بسیار دشوار است و لذا سعی می شود در قالب تمثیل و تشبیه طرح شود تا در دورانهای متفاوت کاربرد داشته باشد . ولی انسان دوست دارد به امور بین الاذهانی و معنایی به طور عجولانه قالب بدهد و آنها را عینی کند و لذا انحراف از درک معنا پیش خواهد آمد .
باید شرایط مسلمانان ، پیش زمینه های مسئله اسراء در سایر متون (عهد عتیق ) ،داستان یعقوب، نحوه کسب لقب ( اسرائیل ) و نحوه باز خوانی آن برای پیامبر در قرآن را در نظر قرار داد .
این واژه در داستان لوط (33) و داستان مریم وقتی که شرایط سختی داشت و آرزوی مردن و فراموش شدن می کرد و اینکه چگونه به قوم خود باز گردد طرح شده است لذا وحی می آید که
“الاتحزنی قد جعل ربک تحتک سری”(34)
معنای واژه سری ، سرایت کردن ، نفوذ کردن و گسترش یافتن است . مجموعه عواملی که به دریافتی منجر شود که نتیجه اش توسعه و سرایت یک گفتمان است .داستان یعقوب و درگیری او با برادرش عسیوو نحوه تهذیب نفس یعقوب (کشتی گرفتن با نفس خود در طول شب ) و بازگشت به قوم خود گویای سیری است که او در مرحله بازگشت به قوم خود با نفس خود کرد و لذا عیسو به او لقب ” اسرائیل ” داد . منظور از کشتی گرفتن شبانه یعقوب یک سفر آسمانی نیست بلکه در فرآیند زندگی رمز نظام متقن را دریافت و رستگاری را توسعه و گسترش داد .
لذا نباید به دنبال واقع بودگی امور معنایی گشت بلکه درک مفهوم معنا در هر دوران مبنای توسعه برای بعد خواهد بود .
(2)- بررسی اجمالی آیات سوره
اگر اسری سفری شبانه باشد بین آیات اول و بعدی ارتباط منطقی برقرار نمیشود .
در ایه 2 ارسال کتاب (نه تورات ) به موسی را بیان می کند که منظور نظام متقن است که مبنای هدایت بنی اسرائیل است .
در آیه 3 نسل موسی را ماحصل نسل نوح می داند ( نه اهل ) و نوح به فهم نظام متقن و اجرای آن این ذریه را پایه گذاری کرد که مخالف نژاد و برتری جوئی است .
در این سوره اصول زیادی را مطرح می کند که بشرح زیر است :
– نتیجه و عاقبت ( قیامت ) عمل انسانها محصول عملکرد خود آنهاست .
– ضرورت ” بازگشت ” که همان بازنگری و اصلاح است (35)
– علت وجود نظام متقن را بر پائی جوامع رشد یابنده ( اقوام ) می داند (36)
– اگر انسان نظام متقن را درست درک نکند علت آن عجول بودن اوست .( عجله نشانه عدم طی فرآیند تدریجی و مستمر است و انسانها دوست دارند سریع وبا دردسر کم به امور دست یابند (37).
– همانطور که شب (ظلمت و تاریکی ) و روز (نور و روشنائی ) دو نشانه نظام متقن هستند ، جهت عبوراز عدم شناخت به شناخت بصیرت لازم است . (فضلا من ربکم ) و باید این امور و ارتباط بین آنها را به طور مستمر ( لتعلموا عدد السنین ) دریافت زیرا همه امور تدریجی هستند ( فصلناه تفضیلا )
– اصالت به انسان بعلت فهم و عقل (37)
عملکرد جوامع ماحصل اعمال آنهاست و اگر جامعه از نظام مدون خارج شود و زیاد روی نماید ( مترف) منجر به فساد می شود و بهم می ریزد ( فدمرنا تدمیرا )
– سپس به جمع بندی نقش انسان در یک نظام متقن می پردازد و توصیه هایی جهت رشد انسان می کند .(38)
– ضرورت دارد انسانهابه گفتمان احسن بپردازند .(39)
– برای ساختار انسان و علت کرامت یافتن انسان داشتن علم ، انتقال تجارب و کتاب است . (40)
بنابراین اگر انسان با درک و فهم و شناخت شرایط گفتمانی ایجاد کند که گفتمان غالب گردد قطعاً نفوذ ، سرایت و گسترش برای آینده ایجاد خواهد کرد و این همان ” سری ” است.
4-سوره کهف : روش اجرائی پاکسازی در قالب نظام متقن
(1)- مقدمه
پس از بیان نظام متقن در سوره حجر در دو سوره بعدی که نحل و اسراء بود به بیان نقش انسان بخصوص تفکر و تعقل پرداخت و قصد داشت ساختار اراده گرائی او را بیان کند . تعامل ” ساختار و اراده ” با سختی در مثالهای تاریخی پیش می رفت و باعث اندوه پیامبران میشد .
به نظر می رسد در دو سوره بعدی که کهف و مریم می باشد شرایط سخت می شود و اراده گرائی بروز پیدا نمی کند و لذا افراد خواهان رشد با دوری از جامعه به سمت خود سازی و سپس برگشت و توسعه می پردازند .
چون بحث اجرائی کردن تجارب قبلی بوسیله واژه” سری ” است و باید معناهای عمیق و وزین را بدست دهد به بیان سنبلیک و اسطوره ای روی می آورد تا امکان بکار گیری این معناها در دوران مختلف و تداوم آنها امکانپذیر باشد .
(2)- ضرورت بیان اسطوره ای
سه داستان موسی و خضر، اصحاب کهف و ذوالقرنین در این سوره توسط راوی باز خوانی می شود .(41) که با روایت تورات و انجیل فرق می کند . این سه داستان در افواه مردم رواج داشته است و پیامبر نیز به آنها آشنا بوده است ولی در قرآن روایت تاریخی به ترتیب تاریخی طرح نمی شود بلکه باز خوانی می شود و قصد دارد در زبان اسطوره به معنای عمیق داستان که قابل آموزش و توسعه برای همه عصرها باشد بپردازد . لذا به زبان اسطوره روی می آورد و ضمن پیرایش آنچه مطرح است به فرمول بندی جدیدی جهت آموزش می پردازد . البته وقتی زبان بکار می رود در بستر جهان عینی بیان می شود . ولی وقتی برای نظام معناها در فراسو بکار می رود با عادات انسانها هماهنگی ندارد و لذا باعث سر درگمی می شود و مردم قصد عینی کردن آنها را دارند و دچار انحراف می شوند ولی قرآن زبان را برای فراسو نیز بکار می گیرد تا نظام معنای عمیق و وزین را برای همه عصر مطرح و کارساز نماید .
اسطوره از سطر به معنای در ردیف قرار گرفتن امور می باشد مانند مسطره (خط کش ) که نوشتار را سطر به سطر می کند و منظوراز اساطیر الاولین – اگر افسانه نباشد – نسبت دادن بیان به قبل است یعنی قبلاً هم آمده است و چیز جدیدی نیست و تکراری است .
اسطوره قدرت زیادی برای بیان معنا دارد . معنای وزین به صورت پنهان بیان می شود تا در دوران مختلف متناسب شرایط مختلف و یافتن قرینه های مختلف متناسب زمان خود با قالب زبانی و بیان دیگر مطرح شود و معنای پنهان و عمیق را توسعه دهد (سری) شاعران نیز این روش را برای بیان خود عموماً بکار می گیرند .
مثلاً واژه ” نون ” در ” ذالنون ” برای ماهی بکار رفته است که سنبل میان معنا معنوی سترک می باشد و یا کلمه ماهی در داستان موسی و خضر بیانگر ماهی دریا نیست بلکه عماق ناخودآگاه انسانها است .
نون و القلم و مایسطرون فقط معنای ظاهری نوشتن نیست بلکه اسطوره ای می شود و معناهای عمیق تری در دورانهای مختلف دارد .
بیان تشبیهی نمادی و سنبلیک یک شگرد در میان نویسندگان بخصوص شاعران می باشد و عارفان نیز از آن بسیار بهره گرفته اند لذا باید از یافتن معادل عینی آنها پرهیز کرد و به عمق معنا در هر دوران با توجه به قرینه های آن پرداخت و باز خوانی کرد وگرنه بعلت عادت عمومی به تحریف یا خرافه میل می کند .
داستان درخت و تمثیل آفرینش آدم ، داستان کهف ، داستان موسی و خضر ، داستان یوسف و قفل شدن درها ، داستان ابراهیم وسرد شدن آتش و ذبح اسماعیل ، داستان موسی و عصا و ید بیضا، داستان نوح و کشتی و همه این گونه داستانها از این قبیل هستند .
(3) – سه داستان سوره کهف
در سوره کهف سه داستان اصحاف کهف ، موسی و خضر وذوالقرنین مطرح می شود . ترتیب باز خوانی قرآن (کهف، موسی و ذوالقرنین) با ترتیب تاریخی آنها ( موسی، کهف، ذوالقرنین ) فرق دارد . روایت تاریخی مسیحیت (42)و یهودیت دارای زمانبندی ، مکانبندی و نام است ولی بازخوانی قرآن عاری از اینهاست و به معنای آنها و استخراج یک فرمول جهت توسعه اشاره دارد .
نقطه مشترک این سه داستان ” رشد ” است ولی در دو داستان، اصحاب کهف و موسی به دنبال رشد هستند و در داستان ذوالقرنین او به رشد کامل رسیده است و به دنبال درخواست سایرین جهت حل مشکلات آنها می باشد به نظر می رسد که داستانهای موسی و کهف که مکی هستند برای بیان دوران سخت پیامبر هستند ولی داستان ذوالقرنین برای دوران مدینه که فضا بازتر شده است می باشد .
شبیه سازی داستان اصحاب کهف با مسیح همخوانی دارد . مسیح پس از مصلوب شدن به شبح حواریون و مریم می آید و با حواریون صحبت می کند و سپس به عروج می رسد واصحاب کهف پس از بیدار شدن به شهر می آیند و با سقف و امپراطور دیدار می کنند و سپس پنهان می شوند . این روایت مسیحیت از داستان کهف بر اساس مسیح بیانگر دوران سختی است که بر مسیح و حواریون رفته است .
در باز خوانی قرآن اثری از زمان به غار رفتن و تاریخ بیدار شدن مشخص نیست و نامی از جوانان غار و امپراطور مطرح نشده است .در قرآن اثری از گفتمان اصحاب کهف پس از بیداری با افراد بیرون غار نیست بی زمانی ، بی مکانی ، بی نشانی و بی نامی اصحاب کهف در باز خوانی قرن گویای بیان اسطوره ای و پرداختن صرف به یک نظام معنایی عمیق دارد و اگر زبان اسطوره ای ، تشبیهی ، نمادین و تمثیلی در داستانها بررسی شود مشخص می شود که داستان شگفتی نیست و مانند داستانهایی است که در مثنوی ، شاهنامه و سایر آمده است .
داستان موسی نیز گویای مواجهه او با عالم امر است . قبلاً نیز در داستان رفتن به کوه طور با بیانی دیگر طرح شده بود . موسی جوان در رفتن به کوه طور که در تورات با همراهی یوشع روایت می شود به عنوان یار اوست تا او را همراهی کند ولی قرآن بدون نام و نشان می گوید با جوانی که همراه او بوده است . د رداستان موسی و خضر می گوید تا جایی می روم که دو دریا بهم می پیوندد که کنایه از سفر طولانی جهت کسب رشد است . موسی در دو مورد فوق نیاز و خواستار رشد جهت تداوم رسالت خود بوده است و راوی قرآن این مرحله رشد و آموزش را به خوبی باز خوانی کرده است . منظور از ماهی در این داستان ماهی خوراکی نیست بلکه نشانه و راهنمای درک مورد نظر بوده است جایی که ماهی جان پیدا می کند و به دریا می پرد همان نقطه راهنمایی آدم درخت بوده که به صورت سنبلیک و نمادین در اینجا با ماهی آمده است . در اینجا وقتی موسی تعلیم را می گیرد به وجد می آید . (43)
در نقطه تعلیم در یوشع (جوان) بیرون بود و در اینجا نیز موسی با خضر ( فرد گمنام ) می رود و جوان می ماند .
در این داستانهای نمادین ” جوان ” نشانه کم تجربگی، آغاز راه بودن و نیاز مند بودن موسی به رشد است و این مسیر رشد با همراهی و پیوستگی مطرح شده است . واژه ” قرن ” در ذوالقرنین نیز گویای همین بهم پیوستگی است .
در مرحله بعد داستان به صورت موسی و پیر ادامه می یابد و خضر نمود عینی ندارد و در کتب دینی نیز عینیت ندارد . واژه خضر نمود سبزی اب حیات ، دانش و رحمت است و پس از موسی جوان موسی پیر حاصل میشود . موسی که در مراحل طولانی با بنی اسرائیل بهانه گیر همراه بوده است نشان از صبر وی دارد ولی خضر به او شرط می کند که در دوران همراهی جهت تعلیم و آموزش معنا باید صبور باشی (44)و سوال نکنی !همین نکته اگر به زبان نمادین نگاه نشود باعث گمراهی خواهد شد . آموزش و تعلیم بدون سوال ممکن نیست . چون موسی در عالم امر خود سیر می کند و داستان باز خوانی این حالت فراسویی است و زمانبند و مکانبند نیست لذا دریافت معنا ربطی به زمان و مکان ندارد و فقط باید یاد گرفت و دریافت کرد .
سه داستان قایق ، کشتن یک نفر و داستان دیوار در این مرحله نیز از همین منطق اسطوره ای پیروی می کند . در داستان قایق هیچکس خضر را نمیبیند که قایق را سوراخ می کند ، چگونه اینکار را می کند ؟ مسافران چه می کنند ؟ موسی از تمرکز دریافت معنا خارج میشود و به فکر عینیت (غرق مسافران ) می افتد ولی در مسیر آموزش فقط موسی وجود دارد و حالت پیر ، موسی و عالم امر و هیچکس دیگری نیست .
در داستان کشتن یک نفر خضر چگونه او را می کشد معلوم نیست وشاهد فقط موسی است ( که نباید چیزی بپرسد ) و در داستان دیوار که خضر آنرا درست می کند ولی مردم شهر غذا نمی دهند ! و موسی اعتراض می کند چرا در مقابل مسئله دیوار مزد نگرفتی ؟ولی حالت پیر طعام را معاشرت با مردم شهر تلقی می کرده است ولی موسی در سطوح نازلتری می دیده است . این حالت مانند داستان ضیف ابراهیم است که سنبلیک می گوید فرشتگان می آیند و ابراهیم علیرغم عدم شناخت آنهاو احساس نگرانی با حالت وجد برای آنها گوساله ها ذبح و بریان می کند که نشانه عالم امر است .
(4)- داستان ذوالقرنین
ذوالقرنین یک لقب است و گویای موقعیت اجتماعی افراد است و در دورانهای مختلف و نظام معناهای مختلف برداشتهای متفاوتی دارد.” قرن ” به معنای پیوستگی یک امر به امر دیگر است و ” قرنین “به معنای بهم پیوستگی دو چیز قرینه است . ذوالقرنین یعنی دارای دو چیز قرینه بهم پیوسته و با هم است .
لذا بیان داستان ذوالقرنین گویای دریافت قرینه های موجود در شرایط زمانی مختلف و تاویل آنست .
پس در هر داستانی که بهم پیوستگی ها و قرینه ها پیدا شوند می توان به دریافت داستان در آن دوران دست یافت . مثلاًدر داستانهای قبلی دوحزب، طلوع و غروب ، نور و ظلمت ، یمین و شمال ، موسی و جوانش ، دو دریا ،موسی و پیر و بین السدین نمایانگر وقوع حالات مختلف می باشد .
در قرآن ذوالقرنین را نماد مکنت روی زمین که سبب هر چیز رامی داند و به رشد و کمال رسیده است بیان می کند .(45)
بین السدین محلی که مردم مورد تهاجم قوم یاجوج و ماموج قرار می گرفتند ( مفهوم دو دریا در داستان موسی و خضر ) و توانائی حل مشکل را نداشتند در مفهوم دو سد راه برای فهم و آگاهی قوم بسته است و لذا راه هجوم غارتگران باز است .
جالب است که قوم از ذوالقرنین در خواست ایجاد سد می کند و ذوالقرنین نیز دانش همین کار را ارائه می دهد و راه حل دیگری جهت مقابله و حذف قوم غارتگر نداده است در حقیقت ذوالقرنین متناسب در خواست ، ظرفیت و توانائی آنهاکه ساختن سد بود عمل کرد . یعنی در دوران آموزش و عمل باید متناسب شرایط و توانائی مردم حرکت کرد .
(5)- روش
روش ” رشد ” در نام سوره و سایر واژه های کلیدی نهفته است . وقتی شرایط سخت می شود و اراده انسان توانائی اصلاح جامعه را ندارد نیاز به تمرکز ، جمع بندی ، خود سازی و بازنگری پیدا می شود و دوری از جامعه (اعتزال) و پناه بردن به تنهائی (غار)و پناه به محل خلوت احساس میشود .
(6 ) – مبانی بنیادی سوره
اصل برای انسان ” رشد” است.
راه رشد و صیرورت سخت و طولانی است و تدریجی کسب میشود.
این داستان نوشدن ، شوندگی و تکرار شوندگی متناسب زمانهای مختلف را دارد .
راه رشد به صورت پیوستگی حاصل می شود و خود سازی به دور از اجتماع میسر نیست اگر چه در مقاطعی که ضرورت گوشه گیری و پناه بردن به غار (اعتزال) برای تمرکز و تفکر وجود دارد واژه های اصحاب ، حزب ، قوم ما و قرن گویای هویت جمعی در راه رشد است . بحث خداوند در سوره نیز حاکی از این دارد . گرایش به حق به صورت ضمیر غائب (بعدنا) و به بیان آنهابه ” قوم ما” گویای این مطلب است .
محور وتمرکز ” رشد” برای اصحاب کهف در آیه 10 به خوبی آمده است . در داستان موسی و خضر نیز در آیه 66که در خواست رشد و تعلیم از خضر نمادین می کند بیان شده است . در داستان ذوالقرنین که رشد و کمال یافته است و تعلیم می دهد و آیات بعد از 84 آمده است .
بی نام و نشانی ، بی زمانی ، و بی مکانی در داستانهای اسطوره ای یک سبک است و قدرت تاویل و بکارگیری را متناسب هر دوران بدست می آید .
قابل ذکر است که این داستانها عجیب نیستند و باز خوانی قرآن از داستانها به صراحت آنرا بیان می کند (46) ولی مردم آنرا عینیت می بخشند و عجیب قلمداد می کنند به طوری که در صد ساختن بنای یادبود در محل آنها! بر می آیند (47) و یا در تعداد اصحاب کهف بحثهای زیادی می کنند که برای قرآن اصلاً مهم نیست (48)
آنچه مهم است و ضرورت پیدا می کند کسب توانائی و رشد و سپس به توسعه آن پرداختن و گفتمان غالب ایجاد کنند می باشد .(سری در سوره اسرار) پس ” دوری ، خود سازی و توسعه ” نمایانگر ” کهف و اعتزال ، رشد و سری ” می باشد م مراحل رشد با صیرورت از ” جوانی ، رشد ، حزب ، بهم پیوستگی و پیری ” که نمایانگر ” فتی، رشد ، حزب و اصحاب ، قوم ما و قرن و خضر ” می باشد بیان شده است .
در سوره مریم که بعد از این سوره می اید این مبنا به نحو دیگری باز خوانی و بکار گرفته شده است .
(7)- ایات اولیه
در آیه اول قصد دارد پیامبر مخاطب را آماده سازد تا دریافت و پیامش را بیان کند و تاکید به درستی دریافت کند . واژه کتاب گویای نظام متقن و روش طرح شده در این سوره است . انذار در آیه دوم برای نشان دادن راه دشوار اینده است .
در آیه سوم که مشرکان می گویند خدا فرزندی اختیار کرده است منظور زائیده شدن فرزند نیست بلکه مرسوم بوده است که خداوند کسانی را که دوست دارند مانند مسیح به فرزندی می پذیرد .
با بیان این موارد قرآن می خواهد تکذیب پیام پیامبر را در زمان او و یا در آینده را نفی کند .
در تعامل بین ” ساختار گرائی و ” اراده گرائی ” اگر شرایط اجرائی سخت باشد باعث نگرانی خواهد شد و لذا پیامبر دریافت می کند که نباید از عدم درک پیام بعلت نامساعد بودن درک مردم و شرایط خود را اندوه ناک سازد بلکه باید صبر داشت و دوران صیرورت و رشد وسیله آزمایش است و دنیا بستر (زینت)آن است .(49)
و سپس به بیان داستانها می پردازد و در پایان عواقب اعمال هر کس را ما حصل حرکت خودشان قلمداد می کند و از نتایج آن متناسب اعمالشان بهره مند خواهند شد .
5- سوره مریم : ” توسعه نظام متقن با پاکسازی درونی “
(1)-مقدمه:
در این سوره به روش پاکسازی به عنوان یک ساختار می رسد که در قالب داستانهای معنایی مریم ، مسیح ، زکریا و یحیی ابراهیم و یعقوب بیان می شود .
با روش پاکسازی درونی (حی) و روش سوره کهف که عزلت ، خود سازی و توسعه بود در اینجا به توسعه از راه ذریه می پردازد ، علت تقاضای برای فرزند توسعه عملی ” سری ” در آینده با روش پاکسازی درونی ” حی” می باشد .
در دورانی که جامعه به خرد جمعی نرسیده است و اراده گرایی حاکم نشده است توسعه از طریق ذریه پاک اساس قرار می گرفته است . این روش در مورد زکریا – یحیی ، مریم -عیسی ، ابراهیم – اسماعیل و یعقوب – یوسف باز خوانی شده است و در سوره آل عمران با ارکان کتاب ، اصطفی و ذریه به صورت تفضیلی در مورد پالایش و پاکسازی و ارتباط و تداوم از طریق ذریه، روال اصطفی را دوست داشتن بنده ، آزمایش جهت پاک شدن ، صبر و مبارزه ، گزینش ، رضایت و تصفیه بیان کرده است . اصطفی خواست فرد برای دوری از آلودگی و آمیختگی ، تلاش برای صفا و صفوه و پاکی است و نظام متقن با این رضایت او را انتخاب می کند ( فرآیند ظهور مصلحین دره دوران ) . ذریه به شرطی در این فرآیند وارد میشود که ظالم نباشد ، پالایش شود و صالح گردد ( طیبه ، کلمه من الله ) .
(2)-کلمات کلیدی
در این سوره جهت پاکسازی درونی جهت توسعه نظام متقن از واژه هایی نظیر دعا ، ندا، مناجات ، ذکر ، سجده ، عبادت ، اخلاص ، استغفار ، تسبیح ، تقرب ، صلوه، ذکر ، توبه ، بکاء و عزل استفاده می کند که همه ویژگی های پاکسازی را حمل می کنند .
(3)-آیات اولیه
خبر از رحمت خداست و اجابت دعای زکریا زیرا او در خواستی می کند در حالیکه امکان آن ضعیف است . اسم یحیی نشانه حیات و تداوم آنست ( توسعه و سری ) . نشانه های عزلت و سکوت نیز به چشم می خورد . وجود یحیی نشانه پس از عبور زکریا از مراحل آموزش و پاکسازی جهت توسعه اصلاح در آینده است .
(4)-آیات مریم (50)
نقل مکان به مکان شرقیاً ( نورانی ) و نگرانی مریم از مردم در مورد فرایند بارداری به او می نمایاند که اگر پرهیزکار و پاک باشد یک رحمت است و نگرانی بیمورد است و اینده را گشایش خواهد کرد ( توسعه و سری ).
چون مردم این مراحل را درک نمی کردند مریم به مکان دوری (عزلت ) رفت و ندای درونی و پیامی به او ندا داد که این یک سری است و تحولی ایجاد خواهد کرد و برای بنده های صالح این یک راه اساسی است ( صراط مستقیم ).
(5)-ایات ابراهیم (51)
داستان ابراهیم نیز شبیه مریم و زکریا است لحن او که منجر به تولد اسحاق و اسماعیل می شود با سایرین هماهنگ است . گفتمان و لحن او با پدر بت ساز بسیار مودبانه و جالب است اگر چه جواب پدر سنگسار کردن است .روش دعای ابراهیم مانند زکریا ست . اعتزال از بت پرستان ،خوانش نظام متقن ، توسعه توسط ذریه در همان راستا است .
(6)- آیات موسی (52)
گفتمان و لحن موسی دارای لطافت و اخلاص است و لذا با دیدن نار از طور ( نور، فهم معنا ) به دریافت معنا رسید ولی در اینجاهمراهش ذریه او نیست بلکه خود تقاضای هارون را می کند.
داستان اسماعیل و ادریس نیز همینطور است و از فرآیند پاکسازی اصطفی – اجتباء پیروی می کند . تمامی پیامبرانی که در این سوره مطرح شده اند در زمینه موضوع سوره تبین شده اند .
(7)- نتیجه :
در اثر پاکسازی و دریافت معناها و توسعه از طریق ذریه (سری) حالت هم افزایی و تحول ایجاد می شود .(53) و با واژه ” سیجعل لهم الرحمن ودا ” آنرا تبین می کند .
6- سوره طه : توسعه نظام متقن در اجتماع
(1)-مقدمه:
روند حرکت موسی مانند مریم و زکریا ست و در این سوره داستان موسی را کاملتر با ورود به اجتماع به تکمیل پاکسازی و اصلاح به صورت فرآیندی بیان می کند . نسبت به سوره های قبلی از ساختار گرائی به اراده گرائی بیشتری حرکت می کند و موسی وارد دوران سخت تری می شود و در بعضی مقاطع که اراده گرائی قابل اجرانیست به اسطوره و تمثیل و یافتن راه حل متناسب شرایط و قرائن موجود می پردازد ( داستان عصا و ید بیضاء)
(2)- آیات اولیه
در آیات اولیه می گوید برای توسعه نظام متقن باید تذکر و بیداری صورت گیرد و صبر داشت زیرا حرکتی تدریجی است و نباید نگران شد . آموزش و پاکسازی حوصله نیاز دارد و قسمتی از راه هست و نگرانی ندارد . هر مرحله از صیرورت باید لذت بخش احساس شود .
(3)- حدیث موسی
دیدن نار کنایه از روشنائی و دریافت معناست . برای دیدن و دریافت نور باید پاک شد ( در آوردن کفشها و پاک آمدن ) .
بکار گیری ضمیر متکلم وحده در مراحل درک آتش ( نور ) و نداهای گویای نزدیکی است .
(4)- رفتن به سوی فرعون (54)
دعاهای موسی حاکی از درک عمق سختی کار است و نیاز به همراه دارد موسی اشکالات خود را می داند (لکنت زبان ، کشتن قبطی ، زندگی در دربار فرعون) و هارون که مردمی تر بوده است را به عنوان یار بر می گزیند که حاکی از بهم پیوستگی در اصطلاح است (واژه ذوالقرنین)
در مراحل اولیه که با قول نرم به گفتمان با فرعون می پردازد او را به چالش می کشاند که منجر به جدائی و دفع بعضی از نخبگان می شود . وقتی فرعون در استدلال ناتوان می ماند شروع به تهمت زدن می کند و او را ساحر می خواند و درخواست رویاروئی در اینمورد را می دهد و به فراخون ساحران تبلیغ و تدارکات دست می زند .(55)
در میدان رویا روئی گفتمان موسی غالب میشود و نخبگان و اطرافیان فرعون بدون اجازه او به سمت موسی می آیند و رویا روئی از حالت گفتمان و تهمت به در گیری میل می کند . بیان اسطوره ای رویاروئی ( عصا و اژدها ) و یا عبور از رودخانه را باید در این قالب بررسی کرد که قبلاً بحث شده است .
(5)-آزاد سازی بنی اسرائیل
وقتی بنی اسرائیل را از فرعون جدا می کند وارد مرحله اجرائی جدیدی می شود که با توجه به انتظارات قوم و عدم پاکسازی آنها بسیار سخت است و دائماً بهانه گیری می کنند .(56)
موسی سعی دارد ضمن وارد کردن آنها در فرآیند جامعه سازی آنها را آموزش داد و پاکسازی ولی هبوطهائی نیز پیش می آید .
در اینجا دو نکته مهم پیش می آید
اول- عجله موسی در پیش گرفتن از قومش
وقتی موسی برای نزدیکی بیشتر و ارتقاءخود به جانب طور می رود و فکر می کند بنی اسرائیل در کنار هارون همچنان در پی او روانند.
دوم – پدیده سامری
چون قوم هنوز پاک نشده است و ابتدای راه پس از آزادی اولیه است ( مانند دوران اول انقلاب ) سامری که روشنفکراست و بنی اسرائیل را خوب می شناسد و از وابستگی آنها به گوساله ( عامل مهم زندگی آن دوران ) و زرو طلا آگاه هست گوساله ای از طلا با اخذ طلا جات ازمردم می سازد که در مسیر باد صدایی نیز تولید می کرده است و بنی اسرائیل را همراه خود می کند .سامری جهت تقدیس گوساله مشتی از خاک که نقش پای رسول بر آن بود را نیز در ساختن گوساله بکار برد .
وقتی موسی باز می گردد گفتمان جالبی با هارون و سامری دارد(57) و ناراحتی خود را بروز می دهد در حالیکه عدم درک شرایط پس از آزادی و عجله برای ارتقاء و رشد خود علت این حوادث بوده است .
(6)- نتیجه
– قصه های گذشته جهت ذکر است (85) تا معناها درک شودو متناسب هر شرایط باز خوانی شود
– تعامل بین ساختار و اراده وجود دارد . (59)
-پیامبر نباید در خواندن قرآن عجله کند و به دنبال افزایش علم باشد .(60)
– فرآیند همه کارها مانند فرآیند آفرینش آدم است و از هر هبوطی باید درس گرفت و اصلاح کرد .
انسان در چارچوب “اراده –هبوط- ذکر” قرار دارد و با ” هماهنگی ، توبه و هدایت ” باید همواره به بازنگری و اصلاح بپردازد . (61)
– در مسیر آموزش و پاکسازی نباید فراموشی و گسست ایجاد شود در یک راه مستمر و صیرورت است .(62)
– صبر و حوصله داشتن و همراه نظام متقن بودن یک اصل است . (63)
– امکانات افراد و مقایسه با آنهاصحیح نیست همراه نظام متقن بودن بهتر است . (64)
نقش موسی در این سوره مانند نقش مریم در سوره قبلی است ولی باید قانونمندی پاکسازی مریم را در مورد تکوین شخصیت و اجتماع خود به صورت فرآیندی بکار گیرد . گفتمانهای متفاوت در سوره و تن گفتمانها بین موسی و قومش ، با فرعون ، با هارون و سامری بسیار قابل توجه است و علت فراز و نشیبها در ایجاد جامعه توسط موسی را به خوبی تبین می کند . درسهایی که موسی به تدریج می آموزد و به رشد و تکوین شخصیت او می انجامد بسیار مهم است .
ادامه مقاله را اینجا مطالعه کنید