تجدید نظر در مبانی شریعت اسلامی

قسمت اول

تغییر در تعریف شریعت اسلامی و احکام آن بی¬شک موجب تحول در نحوه نگرش به اسلام و نیز شیوه زندگی مسلمانان می¬شود. باید گفت از آنجا که فقها در تاریخ اسلام بیش از دیگر علمای دینی، دارای نفوذ و قدرت بوده¬اند، نگرش آنان به اسلام بر سایر علوم دینی از جمله تفسیر قرآن موثر بوده است. از این رو نگارنده معتقد است، تغییر در تعریف فقه و حدود آن بر همه علوم اسلامی به¬ویژه تفسیر قرآن موثر خواهد بود.

.

مقدمه :

نزدیک به 1.5 میلیارد نفر از جمعیت مردمان کره زمین را مسلمانان تشکیل می‌دهند. آنان در نقاط گوناگون کره زمین و تحت تاثیر فرق و مذاهب گوناگون اسلامی زندگی می¬کنند. مسلمانان معتقدند که اسلام برای زندگی انسان در ابعاد گوناگون دارای قوانین و احکام خاصی است که مجموعه این قوانین شریعت اسلامی نام دارد. احکام و مقررات شریعت اسلامی را فقها تبیین می‌کنند. بنابر دلایل متعدد تاریخی که به نحوه شکل گیری فقه در تاریخ اسلام و پیدایش طایفه فقها باز می¬گردد، اکثر مذاهب اسلامی دارای اصول و مبانی مشترکی هستند که شریعت اسلامی و به عبارت دقیق‌تر فقه اسلامی بر آن مبانی استوار شده است.

با توجه به گستردگی قلمرو شریعت و یا فقه اسلامی و تسری آن به همه حوزه های فردی، خانوادگی و اجتماعی زندگی انسان می‌توان تصور کرد که فقه یعنی حکایت کننده شریعت اسلامی چه نقش مهمی در زندگی مسلمانان ایفاء می¬کند. فقه اسلامی بیان می¬کند که حقوق فردی، خانوادگی و اجتماعی زن مسلمان چیست. فقه اسلامی بیان می¬کند که قوانین جزائی اسلام چیست. فقه اسلامی بیان می‌کند که مجازات برخی جرائم مانند زنا و لواط، سنگسار است(1). برخی فرق اسلامی بر مبنای فقه خود در طول تاریخ و نیز در دنیای امروز مرتکب قتل و کشتار می‌شوند و این جنایات را به اسلام نسبت داده و توجیه می‌کنند. تبعیضات موجود در فقه اسلامی مثلاً در رابطه با حقوق زنان به اسلام انتساب یافته، توجیه می¬شود. مسلمانان نیز از آنجا که این احکام را شریعت اسلامی می¬دانند، آن‌ها را باور داشته، آنان که پایبند اسلامند می¬کوشند این احکام را مراعات کنند و آنان که وفاداری به این قوانین و احکام را با عقل، موازین عدالت و با مقتضیات زندگی امروز مغایر می¬بینند، از اسلام روی گردان می‌شوند.

زنان که نیمی از جمعیت انسانی را تشکیل می¬دهند در قلمرو گسترده جهان اسلام از تبعیضات فراوان و محدودیت هائی که بر آنان اعمال می¬شود رنج می¬برند و بسیاری از آنان گمان می¬کنند که خواست اسلام درباره آنان چنین است. براستی آیا آنچه که از سوی فقها شریعت اسلامی خوانده می¬شود همانا احکام الهی و اسلامی است؟ و مخالفت با آن¬ها مخالفت با اسلام و خداوند محسوب می¬شود؟

نگارنده معتقد است، تعریف شریعت اسلامی بدانگونه که فقها می¬گویند برپاره ای از اصول و مبانی استوار است که این اصول و مبانی شرعی نیستند بلکه این مبانی در طول تاریخ اسلام به¬ویژه قرون اولیه پس از ظهور اسلام توسط مسلمانان تعریف شده و براساس آن شریعت اسلامی شکل گرفته است. از آنجا که این مبانی عقلی است، قابل مناقشه و تجدید نظر می¬باشد. تجدید نظر در این مبانی موجب تغییر نتیجه، یعنی تغییر در تعریف شریعت و حدود آن از یک سو و تغییر در حدود اختیارات فقها و وظیفه آنان از سوی دیگر می¬گردد.

تغییر در تعریف شریعت اسلامی و احکام آن بی¬شک موجب تحول در نحوه نگرش به اسلام و نیز شیوه زندگی مسلمانان می¬شود. باید گفت از آنجا که فقها در تاریخ اسلام بیش از دیگر علمای دینی، دارای نفوذ و قدرت بوده¬اند، نگرش آنان به اسلام بر سایر علوم دینی از جمله تفسیر قرآن موثر بوده است. از این رو نگارنده معتقد است، تغییر در تعریف فقه و حدود آن بر همه علوم اسلامی به¬ویژه تفسیر قرآن موثر خواهد بود.

در مقاله حاضر بطور مختصر به بحث پیرامون مهمترین اصول و دیدگاه¬هایی که فقه اسلامی بر آن استوار گشته (و نه همه آن مبانی و دیدگاه¬ها) می¬پردازیم. در این مقاله به ناچار از بحث پیرامون جزئیات و نیز حوادث تاریخی و عوامل موثر در پیدایش این دیدگاه¬های اصولی خودداری می¬شود. به¬منظور نقد و بررسی مهمترین دیدگاه¬های اصولی موثر بر فقه اسلامی چند موضوع به شرح زیر، اجمالاً مورد بحث قرار می¬گیرد.

1- سنت پیامبر اسلام و تعریف آن.

2- قرآن (کتاب مقدس مسلمانان) و کیفیت استفاده از آن .

3- اعتقاد به اینکه همه اعمال انسان دارای حکم شرعی است.

4- تعمیم احکام شرعی به همه اعصار و جوامع.

نقد وبررسی مبانی تفسیر شریعت

1- سنت پیامبر اسلام و تعریف آن

اعراب، شیوه و سبک زندگی آبا و اجداد خود را سنت می¬خواندند و به آن احترام گذاشته، از آن پیروی می¬کردند. سنت در میان اعراب حجاز که تا ظهور اسلام دارای تمدن، علوم مکتوب و نیز قانون مدون نبود، حکم قانون را داشت که تخطی از آن جرم و گناه محسوب می-شد(2). فقهای مذاهب گوناگون اسلامی سنت پیامبر را، قول و فعل و تقریر آن حضرت دانسته اند. باتوجه به اینکه پیامبر اسلام، خود تعریفی خاص از سنت خویش به دست نداده و قرآن نیز دراین باره ساکت است، به نظر می¬رسد مسلمانان تعریف سنت پیامبر را از عرف و فرهنگ اعراب اخذ کرده اند. این تعریف از دو جهت قابل توجه، نقد و بررسی است:

الف: نخست از آن رو که تمام آداب، سنن و قوانین رایج در جامعه مسلمانان اولیه نیز وارد تعریف سنت پیامبر شده است. چراکه پیامبر به عنوان یک فرد از آن جامعه در کنار دیگر مردمان و براساس قوانین و سنن متداول جامعه خویش زندگی می¬کرد. باید گفت، قوانین و آدابی که پیامبر اسلام به عنوان پیامبر ابداع نمود و به مردم معرفی کرد بسیار نادر است. او تعداد اندکی از قوانی و سنن معمول را پس از بعثت خویش تغییر داد. این تغییرات به طور تدریجی و معمولاً هنگام روبرو شدن با مشکلات و یا اعتراضات صورت گرفت.مثلاً زنان ، طبق قانون اکثر قبائل حجاز، ارث نمی¬بردند. زنی که چهار دختر کوچک داشت پس از مرگ شوهر خود به پیامبر مراجعه کرد و از وضع زندگی خویش شکایت نمود. او گفت که اموال شوهرش را خویشاوندان وی به ارث بردند و برای او و دخترانش مالی باقی نگذاشتند. به دنبال این حادثه، علیرغم اعتراضات مردان، قوانینی برای ارث بردن زنان وضع وآیات مربوط به آن نازل شد(3). باید گفت، اصلاحات و تغییرات انجام شده در قوانین و سنن زندگی مسلمانان اولیه توسط پیامبر نسبت به آنچه که تغییر نکرد، بسیار اندک و ناچیز است. فقها علاوه بر بخش بسیار ناچیزی از قوانین و سنن که تغییر یافت،بخش گسترده ای که دست نخورده باقی ماند را نیزوارد فقه کرده¬و عنوان احکام امضایی را بر آن نهاده اند.این احکام بخش اعظم شریعت اسلامی را تشکیل می¬دهد. این درحالی است که پیامبر اسلام نقشی در وضع این سنن و قوانین نداشت، به علاوه قبایل گوناگون در اکثر این قوانین و سنن مشترک بودند. قبایلی که مسلمان نشده بودند و نیز یهودیان حجاز با همین قوانین و سنتها در آن سرزمین می¬زیستند(4). سنتهائی که حکم قانون را داشت و برآمده از فرهنگ و ساختار قبیله ای و مقتضیات زندگی آن مردم بود. مثلاً آداب ازدواج، طلاق، قصاص، دیه، ارث و حقوق زن ، مرد و کودکان و … غالباً در میان قبایل مختلف اعم از مسلمانان، مشرکان و یهودیان، یکسان بود. نهادن عنوان “سنت پیامبر” بر سنتها و قوانینی که از پیش از اسلام رواج داشته و وارد کردن این سنت ها به شریعت اسلامی نوعی تسامح و سهل¬انگاری محسوب می¬شود. این تسامح منشأ بروز مشکلات فراوانی در زندگی مسلمانان در طول قرون متمادی و به ویژه زمان حاضر شده است. چگونه؟ در زیر به بررسی چگونگی آن می¬پردازیم.

ب: هنگامیکه فقها، سنت¬ها و قوانین رایج در زندگی مسلمانان اولیه را بخش اعظم شریعت اسلامی می¬دانند، این بدان معنی است که تخطی از این سنتها، تخطی از شریعت اسلامی است. به عبارت دیگر، فقها با تعریفی که از سنت پیامبر کرده¬اند سبک زندگی مسلمانان اولیه را الگوی مشروع زندگی همه مسلمانان در تمام اعصار و جوامع می¬دانند. درحالیکه هیچ دلیل عقلی و شرعی برای تأیید چنین مطلبی وجود ندارد.به علاوه مدرکی در دست نیست که نشان دهد پیامبر اسلام از مردمان قبایل گوناگون هنگام مسلمان ¬شدن آنان دعوت ¬کرده باشد که از سنت¬ها و قوانین مردم جامعه او یعنی مدینه پیروی کنند. مثلاً پیامبر در یک قضاوت طبق قضاوت جد خود، عبدالمطلب، صد شتر را به عنوان دیه تعیین کرد(5). اما هرگز به قبایل دیگر نگفت که آنان نیز موظفند این قانون را جایگزین قانون خود نمایند.برخی منابع تاریخی نشان می¬دهد که در بعضی قبایل، دیه ده شتر بوده است. این قبایل پس از مسلمان شدن مجبور نبودند قوانین معمول خود در باره دیه راطبق قضاوت پیامبردر امر دیه تغییر دهند(6). منابع تاریخی حاکی از آن نیست که پیامبرهنگامیکه قبایل گوناگون را به اسلام دعوت می¬کردآنان را به پیروی از قوانین و سنت¬های قبیله خود “قریش” و یا مردم مدینه که خود در میان آنان می¬زیست فرا¬خوانده باشد. پیامبر هنگام دعوت مردم به اسلام، آنان را به یکتا پرستی و ایمان به آخرت و اعمال نیکو فرا می¬خواند. رفتار پیامبر حاکی از آن است که او خود سنت¬های رایج مسلمانان را شریعت اسلامی نمی¬دانست.ویژگی خاصی در آداب و سنن رایج درمیان مسلمانان اولیه وجود نداردکه آنها را به احکام شرعی مبدل ساخته ویا بهترین الگو برای مردم اعصار و جوامع گوناگون سازد.زندگی کردن مسلمانان اولیه وحتی پیامبر اسلام بر اساس این آداب وسنن نمی تواند دلیل کافی برای لزوم پیروی همگان از این قوانین باشد.مهمترین مبنای اعتقادی فقهاو اصولیون در این موضوع “عصمت” پیامبر است. در این رابطه چنین استدلال می¬شود که چون پیامبر معصوم بوده و گناه و خطا از او سر نمی¬زده، لذا همه گفته ها و اعمال او و نیز آداب و سنن پیروان اوکه با وی میزیستند مشروع بوده است(7)، زیرا اگر پیروان او برخلاف اسلام عمل می¬کردند او موظف بود که آنان را هدایت کند. بر این نحوه استدلال اشکالات فراوانی وارد است. مهمترین اشکال این است که حتی اگر بپذیریم که سنت¬ها و قوانینی که در زندگی مسلمانان اولیه توسط پیامبر تغییر نیافت مخالف اسلام نبوده است، از این سخن نمی¬توان نتیجه گرفت که آن سنت¬ها سنت-های اسلامی و شریعت اسلام است و فراتر از آن نمی¬توان نتیجه گرفت که هرکس در آن موضوعات مطابق قوانین دیگری زندگی می¬کند با اسلام و شریعت اسلامی مخالفت کرده است. واقعیت این است که تعریف سهل انگارانه فقها از شریعت اسلامی که دارای پایه و اساس شرعی نبوده و مبنای عقلی محکمی نیز ندارد، محدودیت¬های فراوانی را در ابعاد گوناگون بر زندگی مسلمانان تحمیل کرده است. از آن جمله می¬توان از تبعیضات حقوقی زنان نسبت به مردان و اعمال محدودیت ها و حتی محروم نمودن آنان از برخی حقوق انسانی نام برد. مانند اینکه دیه زن نصف دیه مرد است و یا اینکه زن برای تصدی برخی مسئولیت¬ها و مشاغل،دارای صلاحیت شناخته نمیشود. مثل سرپرستی فرزند و یا تصدی قضاوت، ریاست جمهوری و مانند آن. تحمیل قوانین کیفری رایج میان مسلمانان اولیه بر زندگی دیگر مسلمانان و یا عقیده به لزوم پیروی از آن قوانین نیز از مواردی است که مشکل آفرین می-باشد.

ممکن است که قول و فعل پیامبر حاکی از سبک زندگی آن حضرت باشد اما هنگامی می-توان مسلمانان را موظف به تبعیت از این سبک دانست که دلیل موجه ومحکمی در این رابطه وجود داشته باشد. مثلاً پیامبر تصریح کرده باشد که پیروی از این سبک زندگی واجب است. حال آنکه چنین دلیلی وجود ندارد و پیامبر اسلام فقط در مواردی خاص پیروان خود را به اطاعت دعوت کرد. این موارد صرفنظر از موضوعات اعتقادی، موارد خاص و اندکی بودند که واجب و یا حرام خوانده شده¬اند. مانند نمازخواندن و یا روزه گرفتن که واجب دانسته شده و نیز زنا کردن، تهمت زدن، دروغ گفتن و یا دزدی کردن و قتل که حرام خوانده شده است. اماپیامبر پیروی از سنت¬های پیروان اولیه خود مانند آداب ازدواج و طلاق و دیه و امثال آن رابر دیگر مردمان واجب نخواند و درنتیجه عمل کردن برخلاف آن سنت¬ها رانمی توان مخالف اسلام دانست. تعریف فقها از سنت پیامبر و استدلال¬های مبتنی بر آن و نتیجه گیری هایی که از این تعریف و استدلال¬ها کرده اند ، تفسیری است ساخته و پرداخته فقها و متکلمین . و از آن رو که در طول قرن ها از مناقشه و چالش جدی دور مانده است در ذهن مسلمانان به اموری قطعی تبدیل شده است. حال آنکه بنظر می¬رسد در این رابطه می¬توان به¬طور جدی مناقشه نمود و سنت پیامبر را فقط شامل سنت¬ها و قوانینی دانست که آن حضرت به عنوان پیامبراز جانب خداوند به مردمان اعلام کرده وآن ها را صریحاً دعوت به پیروی از آن نموده است. در پایان این بخش برای روشن تر شدن مطلب بیایید فرض کنیم که در زمان پیامبر در حجاز شتر وجود نداشت ویا از اموال مورد استفاده و لوازم زندگی مردم نبود،آیا در این صورت باز هم پیامبر صد شتر را به عنوان دیه ی قتل خطایی تعیین می کرد؟ با توجه به اینکه پیامبر ، عاقل و حکیم بود به نظر نگارنده قطعا چنین نمی کرد.زیرا درآنصورت از یکسوتهیه شتر برای پرداخت کننده دیه کاری مشکل محسوب می شد واز سوی دیگر شتر برای گیرنده دیه مالی بلا استفاده به شمار می رفت ،لذا تعیین چنین مالی به عنوان دیه کاری عبث وغیر عاقلانه می نمود. می توان در یافت که پیامبر در تعیین شتر به عنوان دیه شرایط وملزومات زندگی مردم مخاطب خود را رعایت نموده ،به سنت وعرف پسندیده آنان احترام گذاشته است.از این فعل پیامبر چنین دانسته نمی شود که آن حضرت درصدد سنت گذاری و وضع حکم شرعی برای همه مسلمانان بوده است . این در حالی است که تقریبا همه فقها این فعل پیامبر را سنت آن حضرت خوانده وآنرا حجت شرعی دانسته اند .حال آنکه با اندکی تامل در شیوه زندگی پیروان اولیه اسلام میتوان اینگونه سنت ها را صرفا قوانین عادی زندگی آنان دانست ونه سنت پیامبر و حکم شرعی.فقها بدون تامل دراعمال وگفتار پیامبر و رابطه آن باعرف وسنتهای معمول جامعه وی،همه راسنت نبوی ومبنای شریعت اسلامی دانسته اند.

2- قرآن (کتاب مقدس مسلمانان) و کیفیت استفاده از آن

اگرچه قرآن اولین و اصلی ترین منبع شناخت اسلام است، اما عملاً برای فقها در استنباط احکام شرعی منبع اصلی و اولی نیست. میتوان گفت که تمام فقه بطور آشکار تحت تاثیر سنت با تعریف خاص فقها قرار دارد. در اینجا نمی¬توان درباره موضوعات مهمی که باعث شد سنت اینهمه اهمیت یافته و حتی بر قرآن کتاب مقدس مسلمانان نیز در فقه برتری یابد بحث نمود زیرا این موضوع دارای ابعاد گوناگون به ویژه درحوزه تاریخ اسلام و فرهنگ و عقاید مسلمانان اولیه است که این، خود بحثی است مفصل و مستقل. اجمالاً باید گفت که وقایع تاریخی، عوامل فرهنگی و نیز عقاید کلامی موجب شده که قرآن نزد فقها عملاً منبع اولیه و اصلی نباشد از همین روست که وقتی از یک فقیه و مجتهد درباره موضوعی استفتاء می¬شود معمولاً آن فقیه و مجتهد به مجموعه روایات در رابطه با آن موضوع مراجعه می¬کند و براساس آن¬ها فتوی می¬دهد. اگر کسی با دقت سراسر قرآن را مطالعه کند و سپس منابع فقهی را مرور نماید خواهد دید که بسیاری از احکام موجود در منابع فقهی با قرآن در تعارض است و بسیاری از احکام فقهی یا در قرآن وجود ندارد و یا با تعالیم بدست آمده از آیات قرآن و یا عقل، منافات دارد. اگر سئوال شود که فقها این احکام را از کجا آورده اند؟ در پاسخ باید گفت که از مجموعه روایاتی که از نظر فقها حکایت کننده سنت پیامبر است. اگر سوال شود که فقها چگونه تعارض میان احکام فقهی را با قرآن نادیده می¬گیرند و چگونه امکان دارد که احکام شرعی اسلام با کتاب مقدس اسلام در تعارض باشد؟ پاسخ به این سئوال هرچند مبحثی است طولانی اما میکوشیم که اجمالاً به آن پاسخ دهیم.

نخست نمونه هایی از احکامی که با قرآن در تعارض است و یا در قرآن وجود ندارد و یا با تعالیم کلی قرآن مغایرت دارد را بیان می‌کنیم.

مثلاً در قرآن برای زنا مجازات¬هایی مانند حبس درخانه(درصورتیکه منظوراز”فاحشه”رادرآیه15سوره نسازنا نیزبدانیم) و یا تازیانه تعیین شده است (آیه 2 سوره نور). درحالیکه در منابع فقهی برای زناکار دارای احصان مجازات سنگسار دیده می¬شود(8) که این مجازات سخت در قرآن نیامده است. همچنین در قرآن برای لواط مجازات مشخصی ذکر نشده، بلکه در آیه 16 سوره نساء به مخاطبین توصیه شده که مردان بدکار را با آزار و اذیت از عمل زشت بازدارند. اما در منابع فقهی مجازات اعدام بااستفاده ازروشهای مختلف ازجمله سنگسار برای مرتکب لواط دیده می¬شود(9). نمونه دیگر آنکه قرآن جان و نفس همه انسان¬ها را با یکدیگر برابر دانسته(10) اما در منابع فقهی جان زن با مرد، مسلمان با غیر مسلمان و آزاد با برده برابر نیست(11). اینگونه احکام فقهی با قرآن در تعارض است. در قرآن گفته نشده که زن نمی¬تواند قاضی باشد و یا مناصب بزرگ و مهم را تصدی نماید و یا آنکه طلاق حق مرد است و یا اینکه زن برای خروج از خانه موظف است از شوهر خود اجازه بگیرد و یا آنکه زن صلاحیت ندارد سرپرستی فرزندان خود را عهده دار شود و مانند آن ; این احکام نه تنها در قرآن نیامده، بلکه با تعالیم قرآن و آیاتی که نشان دهنده حقوق انسانی زن و مرد است سازگار نیست.می¬توان گفت مسلمانان اولیه که به آداب و سنن کهن خود سخت پایبند و وابسته بودند و تغییر آن¬ها بسیار مشکل می¬نمود، آیات قرآن را به گونه ای تفسیر کردند که از مفاهیم اصلی آن دور و به سنن و عادات آنان نزدیک باشد. اعراب حجاز از پیش از اسلام زن را با مرد و برده را با آزاد برابر نمی دانستند.نمونه هایی در منابع تاریخی وجود داردکه نشان می¬دهدمردان آزاد که قدرت مطلق را در جامعه مسلمانان اولیه در دست داشتند در برابر هرگونه تغییر در قوانین در جهت برابری انسان-هاویاحتی کاهش نابرابری مقاومت می¬کردند(12). از همین روست که در منابع فقهی برترین انسان، مرد مسلمان دانسته شده است. مثلاً هنگامی که از دیه بحث می¬شود گفته می¬شود که دیه کامل یک انسان همانا دیه مرد مسلمان است که برابر صد شتر یا دویست گاو و اقلام دیگر است. دیه دیگر انسان¬ها مانند زن، برده و یا غیر مسلمان با مرد مسلمان برابر نیست(13). همانگونه که در بحث پیرامون سنت بیان شد، اعراب حجاز از پیش از اسلام دارای عادات و سنت¬هایی بودند که متناسب با نظام قبیله ای و حاکمیت مطلق مردان در آن جامعه بود. این عادات و سنن با ظهور اسلام تغییر نکرد و بزودی نیز تغییر پذیرنبود. درواقع سنت¬هایی که بر مبنای باورها و پدیده های ریشه دار شکل می¬گیرند، جز با تغییر باورها در طول زمان و از بین رفتن جهل انسان¬ها قابل تغییر نیستند. مثلا بردگی قرن¬ها در جوامع گوناگون بشری وجود داشت و توجیه می¬شد و حتی دانشمندان و فرزانگان نیز آنرا زشت و ظالمانه نمی¬دانستند. تا آنکه عقل و دانش بشری به تدریج به آنجا رسید که شکل گذشته بردگی را تقبیح نموده، منسوخ اعلام کرد و هنوز از این موضوع چند دهه بیشتر نمیگذرد. بی¬تردید مسلمانان اولیه نیز که فقط ده سال در مدینه با پیامبر زندگی کردند عادات گذشته خود را ترک نکردند و از سوی دیگر وظیفه اصلی پیامبر نیز تغییر این عادات و سنت¬ها نبود . که وظیفه اصلی و اولیه او مانند دیگر پیامبران هدایت به توحید، آخرت و عمل صالح بود. از سنت واقعی پیامبر، اسناد و مدارکی در دست نیست. روایاتی که حکایت کننده سنت هستند دارای سند قطعی و اطمینان بخش نیستند و اکثر قریب به اتفاق آن¬ها یا از نظر سند و یا از نظر مضمون قابل مناقشه می¬باشند.

آنچه که در طول تاریخ، این روایات را علیرغم نا هماهنگی آن¬ها با قرآن پشتیبانی نموده و به آن¬ها قدرت بخشیده، همانا روند معمول زندگی اعراب و باورهای سنتی و ویژگی¬های فرهنگی آنان بوده که با مضامین این روایات هماهنگی گسترده ای داشته است. فقهای اولیه که برخاسته از اعراب حجاز و مسلمانان آن حوالی بوده اند فارغ از این باورها و سنت¬ها نبودند. باید گفت از یکسو فقها، مفسران و متکلمین اسلامی تحت تاثیر افکار، باورها و فرهنگ خود، به قرآن نگریسته و آنرا تفسیر کرده و به کار برده اند و از سوی دیگر این واقعیت مهم را نیز نباید نادیده گرفت که قرآن خطاب به مردمی خاص با فرهنگ و سنت¬هائی خاص فرود آمده است. هدف اولیه قرآن، هدایت مخاطبان خود بوده است (در این رابطه در مبحث چهارم سخن خواهیم گفت). آنچه که فقهای اولیه تحت تاثیر فرهنگ و سنن خود به عنوان احکام شرعی معرفی کردند نسل به نسل انتقال یافت و تاریخ فقه نشان می¬دهد که هیچگاه تحولی اساسی در طول قرن¬ها در آن بوجود نیامد. برخی از فقها در طول تاریخ به طور کلی قرآن را با توجیهاتی خاص کنارگذاشتند . مانند اینکه ادعا کردند، ما قرآن را نمی¬فهمیم و یا قرآن دارای نکات پیچیده ای است و یا اینکه فقط معصومین می¬توانند قرآن را درک کنند. این عده کثیر از فقها مکتبی را در فقه پایه گذاری کردند که به آن مکتب اخباری گفته می¬شود. آنان فقط به روایات مراجعه کرده و می¬کنند. یکی از علت¬های مهمی که این گروه نتوانستند قرآن را بخوبی درک کنند مغایرت برخی از آیات قرآن با عقاید و باورهای کهن آن¬ها بود. باورهائی که می¬توانستند آن¬ها را در روایات پیدا کنند زیرا روایات را کسانی نقل کرده اند که این باورها را داشته¬اند و به احتمال زیاد باورهای خود رادرنقل سخنان پیامبر که تا بیش از یک قرن، شفاهی بوده دخالت داده اند. شاید این فقیهان از آنجا که نتوانستند عقاید خود را با قرآن تطبیق دهند، ترجیح دادند قرآن را کناری نهاده به روایات بسنده کنند. جالب اینجاست که از میان روایات نیز فقط آن¬هایی را انتخاب کرده اند که با سنت¬های دیرین و باورهایشان هماهنگ بوده است. به عنوان مثال اعراب حجاز از پیش از ظهور اسلام بردگان را با انسان¬های آزاد برابر نمی¬داستند لذا اگر کسی برده ای را می¬کشت، قصاص نمی¬شد. در رابطه با این موضوع روایات گوناگونی وجود دارد. برخی از روایات موید همان سنت پیشین است، اما برخی دیگر از روایات سخن تازه ای را مطرح کرده با سنت پیشین مخالف است. مثلاً از پیامبر نقل شده ” من قتل عبده قتلناه”(14) روایات دیگری نیز با همین مضمون وجود دارد که میگوید هرکس برده خود را بکشد قصاص می¬شود. تاریخ نشان می¬دهد که مردم نمی¬توانستند این برابری را باور کنند مثلاً ابن العربی که از دانشمندان مشهور اسلامی است میگوید: ” جهل ونادانی مردم به حدی رسیده که می گویندانسان آزاد در برابر برده خود کشته می شود “(15). این سخن نشان می دهد که وی نمی توانست مضمون انسانی این روایتی که می گوید “هرکس برده خود را بکشد او را قصاص می کنیم”رابپذیرد.او در واقع نمی توانست باور کند که برده و آزاد دو انسان برابرند. عده ای دیگر از فقها که کنارگذاشتن قرآن را توجیه پذیر نمیدانستند، اصولی را برای استفاده از روایات و قرآن وضع نمودند که نتیجه استفاده از این اصول نیز تفاوتی با نتیجه ای که اخباریون می¬گرفتند نداشت. این عده از فقها را فقهای اصولی می¬گویند. مراجعه به آرای هردو دسته از فقها، نشان می¬دهد که نظرات آن¬هاتقریبا یکسان است. درحالیکه گروه اول قرآن را کنار گذاشته و گروه دوم قرآن را اولین منبع استنباط احکام می¬دانند. یکسان بودن احکام هردو گروه از فقها با یکدیگر و تطبیق احکام هردو با روایات ( آنهم دسته ای خاص از روایات) از آنروست که هردو با توجیهاتی قرآن را کنار گذاشتند. دسته اول علناً قرآن را کنار گذاشت و دسته دوم با استفاده از برخی اصول که ظاهر عقلایی داشت، اما نتایج بسیاری از آن¬ها با عقل سازگار نیست. مثلاً همانطور که گفته شد، قرآن مجازات زنا را سنگسار نمی¬داند. مضمون آیه 15 سوره نساء این است که: زنانیکه مرتکب فحشا می¬شوند و 4 شاهد بر فحشای آنان وجود دارد، مردان می¬توانند اینگونه از زنان را درخانه حبس کنند تا آنکه مرگ آنان فرارسد و یا خداوند گشایشی برای آنان فراهم سازد. فقها، با استفاده از پاره ای روایات، مجازات زنان شوهر داری که زنا می¬کنند را سنگسار می¬دانند، روایاتی که از نظر سند و مضمون قابل مناقشه هستند و مهمتر از آن با آیه مذکور در تعارضند. زیرا هنگامیکه قرآن مجازات اینگونه زنان را(بنابر قول بسیاری از مفسرین) حبس در خانه می¬داند آنگاه، قراردادن مجازات مرگ به وسیله سنگسار، مخالف قرآن محسوب می¬شود. فقها برای از بین بردن این تعارض با استناد به روایاتی مغشوش و ضعیف ادعا کرده اند که این آیه قرآن(آیه 15 سوره نساء)نسخ شده است، این درحالی است که براساس اصولی که فقهای اصولی بر آن تکیه می¬کنند نمی¬توان آیات قرآن را با اینگونه روایات منسوخ دانست. به علاوه در همان اصول در شرایط نسخ گفته اند که ناسخ باید متاخر از منسوخ باشد به عبارت دیگر قانون جدید قانون پیشین را می¬تواند نسخ کند درحالیکه سنگسار چنانکه تاریخ نشان می‌دهد و از روایات نیز بدست می¬آید در آیین یهود بوده است و قرآن که قرن¬ها پس از تورات آمده این مجازات را تأیید نکرده است. حال چگونه ممکن است آیه قرآن و مجازات مندرج در آن با سنت سنگسار که متعلق به عهد کهن بوده منسوخ شود. واقعیت این است که رویه فقها در منسوخ دانستن این آیه و یا آیه 16 سوره نساء که قبلاً بیان شد با اصولی که برای استفاده از قرآن خودشان وضع کرده اند همخوانی ندارد. شاید آنان بدلیل ترجیح روایات بر قرآن این اصول را نادیده می¬گیرند، همچنانکه اخباریون قرآن را نادیده می¬گیرند. آیات متعدد قرآن علاوه بر آیات 15 و 16 سوره نساء مانند آیات 6- 10 سوره نور و آیات 2و 4 و 23 سوره نور و آیه 34 سوره نساء و آیات دیگر آشکارا بیانگر آن است که قرآن مجازات مرگ را برای فحشا تجویز نمی¬کند و شأن نزول این آیات نشان می¬دهد که قرآن دربرابر انگیزه مردان برای کشتن زنان خود بدلیل سوءظن و یا ارتکاب فحشا، مقاومت کرده، راه حل¬های دیگری را پیشنهاد می¬کند. مثلاً در آیات 6- 10 سوره نور درجائیکه شوهر حتی اطمینان به فحشای همسر خود دارد، اما چهار شاهد برای اثبات ان و مجازات همسر که براساس آن حبس در خانه است ندارد،پیشنهاد ترک همسر با تشریفات خاصی مطرح شده است(16). اصولی که فقهای اصولی در استفاده از آیات قرآن به کار می¬برند بسیار کلیشه ای است و با فهم دقیق قرآن و شناخت راهکار¬های هدایت گرانه آن و استفاده از تاریخ زندگی مخاطبان اولیه قرآن و شرایط خاص آنان و رابطه آن شرایط با آیات قرآن بسیار فاصله دارد. فقها در واقع این امور مهم را در استنباط احکام شرعی دخالت نمی¬دهند. شاید طرح مثالی دیگر به فهم دقیق تر رویه فقها و نحوه رفتار آنان با قرآن کمک کند. آیات متعددی از قرآن بیان می¬کند، که همه انسان¬ها از لحاظ حقوق انسانی با یکدیگر برابرندو بویژه بر ارزش جان آن¬ها و برابری آن با یکدیگر تأکید شده است. در اصولی که ذکر آن رفت، فقها معتقدند که همه احکام عام و فراگیر دارای استثنائاتی نیز هستند. آنان معتقدند احکامی که در قرآن بصورت همگانی و عمومی مطرح شده استثناهائی دارد که این استثناها را باید از روایات بدست آورد. باهمین استدلال، آنان روایاتی را که بیان کننده نابرابری مرد و زن ، برده و آزاد و مسلمان و غیر مسلمان است، حاکی از استثناهائی میدانند که بر آیات قرآن وارد شده است. به عبارت دیگر آنان معتقدند آیاتی که همه انسان¬ها و جان آن¬ها را با هم برابر دانسته، شامل زنان، بردگان و غیر مسلمانان نمی¬شود. چراکه این افراد در روایات با مرد مسلمان آزاد برابر نیستند. دقت کنید، آیات قرآن بطور عام و فراگیر از همه انسان¬ها سخن می¬گویدمانندآیه 45مایده(17). چنانچه زنان، بردگان (هنگام نزول آیات قرآن) و غیر مسلمانان را از این آیات مستثنا کنیم، فقط یک اقلیتی باقی می¬ماند که همانا مردان مسلمان آزاد هستند. آیا واقعاً می¬توان پذیرفت که منظور قرآن از همه انسان¬ها، فقط مردان مسلمان آزاد است؟ چنین عقیده ای علاوه بر آنکه غیر انسانی و خودخواهانه است با اصولی که بیان شد نیز از نظر عقلی منافات دارد زیرا یک لفظ عام هنگامی عام محسوب می¬شود که شامل همگان شود. یک اقلیت را نمی¬توان همه انسان¬ها دانست. غلبه باورها و فرهنگ کهن بر دیدگاه فقها باعث شده که بسیاری از اوقات به اصولی که وضع شده توجه نکنند. فقهای اصولی به اصل دیگری نیز از لحاظ تئوریک اعتقاد دارند و آن اینست که فقط آن دسته از روایاتی معتبر هستند که با قرآن منافات نداشته باشند. اعتقاد به این اصل در عمل اقتضاء می¬کند که ابتدا رویکرد دقیق قرآن در رابطه با هر موضوعی شناخته شود و آنگاه روایاتی که با آن در تعارض است کنار گذاشته شود،اما عملکرداکثر فقها، غیر از این است. آنان تعارضات میان آیات و روایات راباتحمیل مضمون روایات بر آیات قرآن به زعم خود حل میکنند،درحالیکه عقلاتعارض همچنان باقی است. با این رویه سرانجام نتیجه چنین می¬شود که آیات مورد استفاده آنان از ماهیت خود دور می¬گردد و سنت و فرهنگ کهن و باورهای نادرست، بر قرآن و فقه مسلط گشته شریعت اسلام را رقم می¬زند.درحالیکه این دسته از آیات در واقع برای اصلاح وتغییر همان سنتهای نادرست آمده بود.آنچه دربیان نحوه استفاده فقها از قرآن آمد فقط مثال¬ها و نمونه های کوچکی بود، چراکه شرح مفصل این موضوع دریک مقاله ممکن نیست. شاید توضیحات بیشتر پیرامون موضوعات شماره 3 و 4 به فهم دقیق تر مطلب، کمک کند.

ادامه دارد

 پاورقی ها:

(1)-اللمعه الدمشقیه،شهیداول کتاب الحدود،ص235و238،انتشارات منشورات دارالفکر قم-به منابع دیگر همچون شرایع الاسلام و جواهرالکلام باب حدود نیز می توان مراجعه کرد.

(2)-قرآن در آیات متعددی به پافشاری مخاطبان خود به سنت پدران و گذشتگان خویش اشاره کرده و این پیروی کورکورانه وبدون تعقل را مورد سرزنش قرار می دهد .در این رابطه می توان به آیات 170 /بقره و104/مایده و28/اعراف اشاره نمود. روایات زیادی نیز حکایت از آن دارد که پایبندی وپیروی از سنت گذشتگان در میان اعراب حجاز معمول بوده است .تعیین 100 شتر به عنوان دیه توسط پیامبر به پیروی از سنت عبدالمطلب(پاورقی شماره 5)گواه این مدعا است – در باره عدم وجود قوانین مدون و مراجعه به عرف و سنت به کتاب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ،جواد علی ،جلد5 ص470 مراجعه شود.

(3)- تفسیر طبری،محمدبن جریر طبری ،جلد4 ص 176 ،دارالکتب العلمیه بیروت.

(4)- مطالعه فصول گوناگون تلمود که بیانگر شریعت یهود است نشان دهنده مشترکات فراوان میان آیین وسنن اعراب حجاز ویهودیان است.

(5)- وسایل الشیعه،حرعاملی ،جلد 29 ،ص198 ،موسسه آل البیت لاحیاءالتراث .

(6)- المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی ،جلد5 ،ص 560-563،دارالعلم بیروت .

(7)- اصول العامه للفقه المقارن،محمد تقی حکیم،ص128 ،موسسه ال البیت للطباعه والنشر، چاپ دوم.

(8)- رجوع شود به پاورقی شماره(1)

(9)- اللمعه الدمشقیه،کتاب الحدود،ص 238 و دیگر منابع فقهی مثل شرایع الاسلام باب حدود.

(10)- مایده/45

(11)- اللمعه الدمشقیه،کتاب الدیات،ص257-260.

(12)- در این رابطه می توان به دو نمونه تاریخی اشاره کرد.نخست داستان مربوط به ارث زنان ومقاومت واعتراض مردان در برابر وضع قانون ارث به نفع زنان است (پاورقی شماره3)و نمونه دیگردر خصوص عدم پذیرش برابری برده وآزاد سخن ابن العربی است که در سطور آینده مقاله آمده است.

(13)- همان پاورقی شماره 11.

(14)- سنن ترمذی،الدیات،1414- سنن ابن ماجه ، الدیات ،2663،دارالفکر للطباعه والنشر.

(15)- البیان فی تفسیر القرآن ،آیت الله ابوالقاسم خویی،ص294،منشورات الانوار المهدی به نقل از احکام القرآن از ابی بکر ابن العربی ،جلد1 ص27.

(16)- لعان تشریفات خاصی است برای جدایی زن وشوهر از یکدیگر هنگامی که شوهر به زن نسبت زنا داده یافرزند منسوب به خود را نفی کند وشاهدی برای اثبات ادعای خود نداشته باشد.جزییات موضوع را در منابع فقهی باب لعان می توانید مطالعه کنید.

(17)- مایده/45

(نویسنده مقاله از خوانندگان عزیز خواسته اند نظرات ، نقدها و سئوالات احتمالی خود را از طریق سایت ملی – مذهبی در اختیار ایشان قرار دهند تا بتوانند مبادله ای متقابل با آنان داشته باشند.)

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است

مطالب مرتبط

انجمن‌ها با ابراز تأسف و محکو‌م‌کردن تجاوزگران،

زنده‌باد به خودمان! رفتاری که این روزهای بعد از حملات به تهران و شهرهای دیگرمان داشتیم، واقعا بهتر و منطقی‌تر از آنی بود که انتظار داشتیم. رفتاری خردمندانه و مدنی و... . رفتاری صمیمی همراه با مهر و صبوری. زنان و مردان از کوچک و بزرگ، در گرو‌ه‌های مجازی درخشیدند و روحیه پرستاری و محبت خود را در مقابل بلای جنگ و تخریب و خون‌ریزی به همه سرایت دادند.

ثبيت و افزايش اين سرمايه ايجاد شده در گروی تغيير رفتار عمومي حاكميت است

اكنون ما در اين مقطع نيازمند افزايش سريع و جدي قدرت ملي خود هستيم كه بسيار فراتر از بحث جنگ‌افزار و توان نظامي است. مجموعه حاكميت بايد با درايت و تدبيري سريع، رويكردي متفاوت نسبت به جامعه را در پيش بگيرد و از اين مسير امتياز تقويت قدرت ملي را براي مقاطع و مخاطرات احتمالي دريافت كند. خلاصه اينكه ما در اين جنگ هم به واسطه فعاليت‌هاي گسترده خيانتكارانه زنگ خطر ادامه رويكرد عمومي فعلي را شنيديم و هم با رفتار متين عامه مردم پيام ضرورت اعتماد و اطمينان به اين جامعه را دريافت کردیم.

شرایط خطیر، نیازمند تصمیم‌های بزرگ است

شرایط خطیر، نیازمند تصمیم‌های بزرگ است و تصمیم‌های بزرگ نیز نیازمند تغییر پارادایم‌ها و نگرش‌ها. با اعلام آتش‌بس و خاتمه موقت د‌رگیری‌ها، لازم است حرکت در مسیر تغییر نگرش و گفتمان، چه در داخل و در نسبت با افراد و جریان‌های وطن‌دوست و چه در خارج و در نسبت با کشورها و نهادهای بین‌المللی معقول و صلح‌طلب آغاز شود.

مطالب پربازدید

مقاله