حمله عربستان به یمن واکنش به هراس از زوال نفوذش در این کشور است که در چند سال اخیر تشدید شده است. سعودی ها متحدین کلیدی خود را در یمن از دست داده اند و نمی توانند روی بازیگران مهم و قدرتمند این کشور حساب باز کنند. حوثی های شیعی قدرتمنده شده، القاعده نیز نفوذش را در این کشور گسترده کرده و صحنه بازی یمن شکل سابق خود را از دست داده و بازیگران متنوعی به آن اضافه شده اند. وضعیت فعلی در یک یا دو سال اخیر به وجود نیامده بلکه حاصل سیاست سردرگم سعودی ها در یمن در طول چند سال اخیر است. سیاستی که اکنون بیش از پیش نتایج منفی خود را نشان می دهد. اگر طرح حمله نظامی عربستان به یمن هم شکست بخورد باخت بدی برای ال سعود در یکی از حساس ترین پرونده های سیاست خارجی شان رقم خواهد خورد.
آیا کنترل یمن از دست عربستان خارج شده است؟ اگر پاسخ مثبت است چه عواملی باعث شده که ریاض نفوذ سابقش را بر یمن از دست بدهد؟ در حالی که هواپیماهای ائتلاف ضد ایرانی یمن همچنان شهرهای مختلف این کشور را بمباران می کنند نیروهای حوثی شیعی به پیشروی خود ادامه می دهند. تا کنون قدرت نیروی هوایی عربستان و آتش توپخانه این کشور نتوانسته است مانع از پیشروی حوثی ها شود. این در حالی است که تحرکات حوثی ها در مرز با عربستان افزایش یافته است. یمن از دیرباز محل مناقشه جدی برای عربستان بوده است. به ویژه از زمانی که جنگ داخلی در این کشور در سال های 1960 اوج گرفت و به تشکیل کشورهای یمن شمالی و جنوبی منجر شد. از آن زمان این تنش ها و درگیری ها میان خاندان ال سعود و جمهوریخواهان یمن شمالی و مارکسیست های عرب یمن جنوبی جریان داشته است. تنش هایی که در سال 1990 با اتحاد یمن کاهش یافتند. اهمیت یمن به حدی بوده است که برای ال سعود، پرونده این کشور همیشه به عنوان یک مسئله داخلی مطرح بوده است.
تا زمان اتحاد یمن، عربستان سعودی تلاش می کرد از طریق ایجاد اختلاف میان قبایل یمنی و وزن کشی در این کشور به نوعی اوضاع داخلی همسایه پر دردسر خود را مدیریت کند.
با ظهور القاعده در سال های 1990 و 2000 عربستان سعودی تصمیم گرفت همکاری های امنیتی خود را با یمن افزایش دهد. دوعامل در افزایش این همکاری ها موثر بود.در سال 2009 شاخه یمنی القاعده (عقپا ) موجودیتش را اعلام کرد. همان سال حوثی ها نیز در شمال یمن شورش کردند. بسیاری از اعضای شاخه یمنی القاعده سعودی هایی بودند که از خاک عربستان اخراج شده بودند، جهادی هایی که مخالف حاکمیت ال سعود بر عربستان سعودی و همکاری های نظامی سیاسی و اقتصادی ریاض با آمریکا بودند.
چرا می توان گفت در حال حاضر یمن از چنگ عربستان خارج شده است؟ حالا رقیب سعودیها تنها القاعده یمن نیست حوثی های شیعه نیز قدرت قابل ملاحظه ای یافته اند و به بازیگری مهم در عرصه تحولات این کشور تبدیل شده اند و این قدرت به ویژه در قالب سازماندهی منظم و کادر بندی شده “انصار الله” افزایش یافته است. پرونده یمن هیچ گاه برای عربستان بی دردسر نبوده است. نگاه مقامات آل سعود به پرونده این کشور یک مسئله امنیتی داخلی بوده است . اما این پرسش مطرح است: مصیبت های آل سعود در یمن از چه زمانی تشدید شد؟
چند پیشفرض برای نقش عربستان در پرونده یمن
چند پیش فرض را می توان در مورد یمن و نقش سعودی ها در این کشور مطرح کرد تا چشم انداز مناسبی از دلایل حمله عربستان و هراس این کشور از بحران یمن داشته باشیم. این پیش فرض ها بعضا از سوی تحلیلگران مسائل این کشور مطرح شده اند و قابل تامل به نظر می رسند:
1- ارتش یمن ساختار قبیله ای دارد و بازیگران مطرح در این نهاد نظامی متنوع هستند. بر خلاف مصر و پاکستان که ارتش یک واقعیت سیاسی منسجم است در یمن قدرت ارتش بر اساس نفوذ قبایل تقسیم شده و در نتیجه گروه های درگیر نمی توانند ارتش را به صورت کامل تحت تسلط خود در بیاورند. رئیس جمهور فراری یمن تسلط قابل توجهی بر ارتش این کشور ندارد و اصولا نیروهای وفادار به وی فاقد اثرگذاری بر روند درگیری ها هستند، به همین دلیل وی از ریاض و سایر کشورهای عربی درخواست حمله نظامی را مطرح کرد.
2- در طول چند سال اخیر دو گروه مخالف سعودی در عربستان رشد پیدا کرده اند. یکی القاعده یمن است که در سال های اخیر در سایه درگیری ها و ناامنی در این کشور عربی به گسترش دامنه نفوذ خود به ویژه در مناطق قبیله نشین اقدام کرده و گروه دوم حوثی ها بوده اند که از سال 2009 با کسب تجربیاتی که از نبردهای داخلی کسب کرده اند منظم تر، آموزش یافته تر و سازمان یافته تر عمل کرده اند که تاثیر این انسجام هم اکنون در تلسط این گروه بر بسیاری از استان های یمن مشهود است.
3- به همان میزان که حوثی ها کادربندی شده، منظم و سازمان یافته حرکت کرده اند و القاعده یمن نیز در با استفاده از ضعف دولت مرکزی نفوذش را توسعه داده گروه های سنی و قبایل سنی از انشقاق و درگیری های داخلی رنج برده اند که سیاست عربستان در این مورد نیز بی تاثیر نبوده است. این هرج و مرج در حالی توسعه یافته که باید به افزایش روزافزون نفوذ داعش نیز در یمن اشاره کرد. این موضوع می تواند تحولات این کشور را پیچیده تر هم بکند.
با در نظر گرفتن این سه پیش فرض می توان گفت که عربستان سعودی در سال های اخیر نتوانسته است تحولات یمن را مدیریت کند و در برخی از مقاطع در مقام نظاره گر باقی مانده است. به عبارتی عربستان متحدین قدرتمندی در یمن ندارد. زمانی این کشور از علی عبدالله صالح حمایت می کرد اما اکنون رئیس جمهور سابق که بر بخشی از ارتش و سرویس های اطلاعاتی یمن نفوذ دارد با حوثی ها علیه الهادی متحد شده است.نقش عربستان در به قدرت رسیدن صالح غیر قابل انکار است. صالح بدون حمایت ریاض نمی توانست سال های طولانی بر تخت قدرت تکیه زند. عربستان به نوعی یمن را در سال های اخیر به حال خود رها کرده و اکنون که نزاع های طولانی و بازیگری بازیگران مختلف، منافع این کشور را به خطر انداخته مقامات آل سعود تحرکات خود را افزایش داده اند.
اما پرسش اصلی اینجاست این سردرگمی عربستان در یمن که به پیچیده تر شدن اوضاع ختم شد ناشی از چیست؟ از چه زمانی آغاز شد یا به عبارت بهتر از چه وقت اوج گرفت؟
مرگ سلطان و بحران در پرونده حساس
در سال 2011 با خبر درگذشت یکی از قدرتمند ترین مردان عرصه سیاست عربستان، اخبار و گزارشهای متناقض و متفاوتی در مورد آینده سیاسی این کشور مطرح شد. سلطان بن عبدالعزیز، ولیعهد 86 ساله عربستان سعودی که سال ها از بیماری رنج می برد و در بیمارستانی در ایالات متحده بستری شده بود درگذشت. او تنها ولیعد عربستان بود که 49 سال سمت وزارت دفاع این کشور را نیز بر عهده داشت. سلطان یکی از بانیان مدرنیزه کردن ارتش عربستان بود. زمان او تعداد نیروهای مسلح عربستان به صدهزار نفر رسید. او متهم اصلی اعتراض ها به آل سعود در مورد تامین منابع مالی گروه های سلفی مسلح در سراسر دنیا بود. یکی از معترض ها، میشل آلیوت ماری وزیر دفاع فرانسه در دولت ژاک شیراک بود که سلطان را به حمایت های مالی و تسلیحاتی از گروه های مسح تندرو سلفی متهم کرد. او که چهره ای ضد کمونیست و وفادار به آمریکا بود نقش مهمی درپرونده های مختلف از جمله حمایت از گروه های جهادی در جنگ شوروی در افغانستان ایفا کرد.
سلطان که شاهزاده ای ولخرج بود برای تنظیم مناسبات در پرونده های حساس ، ولخرجی های فراوانی می کرد. بیش از چهار دهه پرونده یمن در اختیار اوبود و با یارگیری از میان قبایل سنی این کشور توانسته بود تا حدودی به دیپلماسی آل سعود در این کشور نظم بدهد.با بیماری او و شکست ماموریت فرزندش خالد در جنگ سال 2009 علیه شورشیان حوثی وضعیت یمن رو به وخامت رفت. مرگ سلطان ضمن اینکه این وضعیت را وخیم تر کرد یکی از دلایل از دست رفتن انسجام سیاست خارجی عربستان در یمن هم بود. رابطه ریاض با قبایل سنی از زمان بیماری سلطان وخیم شد به گونه ای که این رابطه در سال 2011 به سمت رویارویی هم رفت. در واقع با وخامت حال سلطان، سیاست حمایت مالی و لجستیکی از قبایل، سیاستمداران و رسانه های یمنی تضعیف شد و نایف که در این پرونده جایگزین سلطان شده بود نتوانست یمن را به خوبی مدیریت کند و به ویژه از سال 2011 نفوذ عربستان بیش از پیش در یمن کاهش یافت.
خاندان الاحمر: مرگ عبدالله و آغاز تنش
اما این تنها عامل از بین رفتن تسلط عربستان سعودی بر یمن نبود. سال 2007 مرگ یکی از متحدین علی عبدالله صالح و جانشینی ده فرزندش وضعیت را وخیم کرد. عبدالله الاحمر رئیس کنفدراسیون قبایل “حاشد” یکی از کسانی بود که سعودی ها در ایجاد توازن در یمن روی او حساب ویژه ای باز کرده بودند، چرا که عبدالله متحد علی عبدالله صالح بود اما با مرگش میان رئیس جمهور سابق یمن و ده فرزند عبدالله اختلافات شدیدی رخ داد. اختلافاتی که در سال 2011 به درگیری های خونینی میان طرفین منجر شد. عبدالله یکی از متنفذترین چهره های سیاسی تاریح یمن در هفتاد سال اخیر است، کسی که در جنگ داخلی یمن در کنار جمهوری خواهان علیه سلطنت طلبان و طرفداران پادشاهی مبارزه می کرد. زندگی سیاسی او پر ماجرا و با جنگ های داخلی در یمن و سرنگونی چندین دولت همراه بوده است. وقتی ژنرال الصلال، دولت جمهوریخواه را با حمایت های مصر بنیان نهاد عبدالله از پیوستن به این دولت خودداری کرد. بعد از اینکه مصری ها تحت رهبری جمال عبدالناصر یمن را ترک کردند عبدالله با استفاه از نفوذ و قدرت قبیله خود به سرنگونی رژیم ام الصلال کمک کرد. نقش او در به قدرت رسیدن صالح نیز غیر قابل انکار است. رایزنی های او در ریاض باعث شد تا مقامات آل سعود در حمایت های مالی گسترده از ریاست علی عبدالله صالح بر یمن از سال 1978 تردید نکنند.برای همین حمایت ها و در راستای ایجاد توازن داخلی بود که عبدالله الاحمر سال های طولانی ریاست پارلمان یمن را بر عهده داشت.
رقابت فرزندان عبدالله با رئیس جمهور صالح آنقدر شدید شد که آنها به صورت صریح خواستار رفتن علی عبدالله صالح شدند. حسین یکی از فرزندان عبدالله در فوریه 2011 از سمت خود استعفا داد و صالح را خائن خطاب کرد. حمید یکی دیگر از فرزندان عبدالله که نفوذ زیادی در کارخانجات، رسانه ها و بانک های یمنی دارد به یکی از مردان جدی اپوزیسیون صالح تبدیل شد. این مخالفت ها تا حدی پیش رفت که حمید در تماسی با سفارت آمریکا از مقامات آمریکایی خواست به ازای مشارکتشان در طرح های بزرگ، علی عبدالله صالح را مجبور به ترک قدرت کنند. تماسی که ظاهرا سفارت آمریکا آن را بی پاسخ گذاشته است. محسن یکی دیگر از فرزندان عبدالله احمر بود که نفوذ زیادی در ارتش داشت و او هم در سال 2011 به صف مخالفان پیوست و انتقادات شدیدی به علی عبدالله صالح وارد کرد.او که زمانی مسئولیت سرکوب حوثی های یمن را بر عهده داشت در مارس 2011 به “عبدالله صالح” انتقادات شددیدی کرد و همبستگی اش را با مخالفین اعلام کرد. مخالفینی که در مجموعه ای متنوع از گروه های مختلف مذهبی مارکسیستی جدایی طلب برای سرنگونی عبدالله صالح گرد هم آمده بودند. خاندان احمر همچنین رهبری حزب الاصلاح را هم بر عهده داشتند و این حزب وابسته به اخوان المسلمین یمن و مرتبط با قبایل حاشد است. الاصلاح نقش قابل توجهی در متحد کردن گروه های مخالف علی عبدالله صالح ایفا کرد. گروه های مخالف از اوایل سال 2003 تلاش های خود را برای نفوذ در پارلمان آغاز کرده بودند و ده ها کرسی از پارلمان یمن را تصاحب کرده بودند. این گروه ها در سال 2011 با سایر مخالفین صالح همراه شدند.
این درگیری ها میان بردادران احمر و علی عبدالله صالح در سال 2011 به گونه ای پیش رفت که رئیس جمهور سابق مجبور شد دستور بازداشت برادران احمر را صادر کند.
روند حوادث یمن در سال 2011 در نهایت به کناره گیری صالح از قدرت در سال 2011 منجر شد.
به نظر می رسد حمله عربستان به یمن واکنش به هراس از زوال نفوذش در این کشور باشد که در چند سال اخیر تشدید شده است. سعودی ها متحدین کلیدی خود را در یمن از دست داده اند و نمی توانند روی بازیگران مهم و قدرتمند این کشور حساب باز کنند. حوثی های شیعی قدرتمنده شده، القاعده نیز نفوذش را در این کشور گسترده کرده و صحنه بازی یمن شکل سابق خود را از دست داده و بازیگران متنوعی به آن اضافه شده اند. وضعیت فعلی در یک یا دو سال اخیر به وجود نیامده بلکه حاصل سیاست سردرگم سعودی ها در یمن در طول چند سال اخیر است. سیاستی که اکنون بیش از پیش نتایج منفی خود را نشان می دهد. اگر طرح حمله نظامی عربستان به یمن هم شکست بخورد باخت بدی برای ال سعود در یکی از حساس ترین پرونده های سیاست خارجی شان رقم خواهد خورد.