چه سخت است نقد پر آوازه ترین و پرکارترین نویسنده این ایام به ویژه که دوست عزیزی باشد و بار عاطفی و شاید همین آخری مشوقی باشد برای نوشتن که اگر دوست خرده بر دوست نگیرد میدان به دشمن میدهد .
آقای گنجی در مقاله ” چگونه شریعتی ، شریعتی نمی شد ” خود بار دیگر به علی شریعتی پرداخته است و نشان داده است که او :
1-دروغگو بوده و با انکه یک مدرک بی ارزش و قلابی دکترا بیشترنداشته مدعی بوده که دو دکترای معتبر در جامعه شناسی و دین شناسی داشته.
2 – به دروغ گفته که دانشگاه و موسسات تحقیقاتی غربی خواستار او بوده اند در حالیکه مدرک او در ایران هم با پارتی بازی یکی از وزرا و ساواک به دانشگاه مشهد تحمیل شد .
3- به دروغ شخصیت هایی چون گررویج را جامعه شناس بزرگ خوانده تا خود را از طریق انتساب به آنان بزرگ جلوه دهد 4- به گزافه مدعی بوده که مکاتب فلسفی و علمی و بویژه جامعه شناسی را بخوبی می شناسد در حالیکه در این موارد کم مایه بوده است .
5- با ساواک رابطه تنگاتنگ داشته و فعالیت هایش در اروپا و ایران با همراهی و آگاهی کامل و همدلی ساواک بوده است ، بهمین سبب هم ساواک و مقامات ارشد حکومتی حضور او را در دانشگاه مشهد تحمل کرده و از فعالیت او در حسینیه ارشاد استقبال میکرده اند .
6- با فریبکاری از خود یک چهره انقلابی ضد شاه جلوه میداده در حالیکه با آن نظام همفکری داشته و حتی در مقابل روحانیت جانب حکومت را می گرفته است .
اما چرا اقای گنجی با قلم کوبنده و توانایش این چنین به مصاف تصویر اجتماعی دکتر شریعتی رفته است و با آوردن انبوهی از شواهد در یک مقاله طولانی سعی در تخریب کامل اسطوره او کرده است ؟ وی در توجیه کارش بر آنست که متوجه شده مشکل ما مشکل فرهنگی است نه حکومتی که خود ساخته آن فرهنگ است . فرهنگی که دورغ ، فریب و دورویی را به شرط آنکه خواسته هایش را بر اورده کند به آسانی می پذیرد . فرهنگی که اسیر کیش شخصیت است و نام آوری را یا شیطان و دیو می کند و یا فرشته و مقدس ، اگر قهر مانی را می پسندد آن را سمبل همه نیکی ها و پاکی ها می کند و اگر نپسندد هر زشتی را به او متصف کند در حالیکه جهان واقعی انسان ها ، جهان خاکستری ها است و در هم آمیختگی خوبی ها و بدی ها ، قوت و ضعف ما.
در مورد مدرک تحصیلی و وصف دانش او بسیار نوشته اند از دکتر جلال متینی ، دکتر علی رهنما ، و بویژه اعضاء خانواده شریعتی و غیره که ایشان هم از آنان نقل کرده است ، دکتر متینی این حقیقت را وسیلهای کرئه برای سرکوب دکتر شریعتی که از نظر عقیدتی با او دشمنی داشت. اما امثال دکترعلی رهنما توجه داشته اند که دکتر شریعتی خود صاحب نظر است و همانطوریکه اقای گنجی به اختصار اشاره کرده برای این افراد مدرک تحصیلی معیار سنجش نیست بلکه کار خود انان مهم است . بگذرم که نوابغ به دلیل سر پر شور و وجود خلاقشان عموما مبالغه های بسیار می کرده ادد .
مروری بر زندگی همه خلاقان بزرگ و پیامبران و اولیا و هنرمندان این ویژگی را نشان میدهد و فرقی است میان آنان با یک محقق دقیق به قول معروف ملانقطی دانشگاهی. بهمین سبب هم جامعه بر این ضعف انسانی و خطای اخلاقی انان با توجه به خلاقیت و جوشش و سر مستی انان به دیده اغماض می نگرد . در عرفان مورد علاقه اقای گنجی آنها را با نام شطحیات توجیه می کنند ، کافی است نگاهی کنید به کتاب تذکره الاولیا عطار و یا مثنوی و اسرار التوحید .و یا ادعاهای خلاقان صاحب مکتب ، و مبارزان پر شور غرب چون روسو و ولتر و یا در آثار عالمان و فلاسفه ای چون هایدگر و مارکس و مارتین لوترکینک و گاندی نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند . حافظ و سعدی در حق خود چه تعریف ها کرده اند که حتما در زمان حیاتشان مبالغه بوده ، کوتاه کلام آنکه آدم های استثنایی را با معیار های عمومی نمی توان سنجید ، از خطایشان نباید گذشت ولی آنان را با همان خصوصیات خودشان باید نقد کرد .
اما تکیه مقاله ، نقل قول ها که آمد واشارتی که عنوان مقاله بر ان دارد مسئله رابطه دکتر شریعتی با ساواک است و اینکه اگر فاش می شد شریعتی ، شریعتی نمی شد ، و اقای گنجی دلایل عدم افشا را از نظر خود چنین بیان کرده است ،” تا حدی که من می فهمم چند احتمال وجود دارد :
الف : ساواک نمی خواست شریعتی را نابودسازد
ب : عقل ساواک به اینجا نرسید که برای نابودی شریعتی آن نامه را منتشر سازد
ج : انتشار نامه های تحلیلی و شخصی شریعتی به ساواک پی امد منفی را برای آن سازمان در بر داشت
د : ساواک آنچنان بدنام و دورغگو بود که افشاگری هایش هم خریدار چندانی نداشت
ه : عدم انتشار نامه ها بهترین وسیله کنترل او بود “.
اما نکته ای که از نگاه تیز بین آقای کنجی پنهان مانده همسوی شدن مبارزه دکتر شریعتی با روحانیت ارتجاعی با اهداف ساواک بوده. مبارزه ای که هدف اصلی دکتر شریعتی بوده و اقای گنجی هم حالا به همان رسیده است. و این که مشکل اصلی فرهنگ جامعه است ، بهمین سبب تکیه سخن دکتر شریعتی بر “استحمار” بود و” استبداد” یکی از عوارض آن بود و از آنجا که حکومت هم به دلایل دیگری خواستار تضعیف نهاد روحانیت بود با مطالب دکتر شریعتی مشکلی نداشت . آقای کنجی به خوبی میداند چه بسیار مواقع موضع نیرو های مترقی با نیروهای مستبد حاکم یکی می شود و این سخن که دشمن دشمن من دوست من است استدلالی ساده لوحانه است که سوئ استفاده گران و حکومت ها با آن مردم را می فریبند . اگر اقای گنجی متوجه این مسئله می شدند میدانستند که شریعتی چرا به این خطا های حاشیه ای تن می داد تا فرصتی بیابد برای رسیدن به هدف اصلی خود. دو نکته محور اصلی مبارزاتی دکتر شریعتی بود جنگ طبقاتی و اصلاح دینی . اولی آن مورد بحث ما نیست اما این نکته دوم است که اقای گنجی به آن توجه لازم را نکرده اند .
مسئله مبارزه با روحانیت و دین سنتی در زمان دکتر شریعتی برای اهل فن ( نه توده مردم ) کاملا شناخته شده بود وبهمین سبب بدنه اصلی رو حانیت با همه مخالفتش با حکومت ، به شدت با دکتر شریعتی مخالفت میکرد . شیخ احمد کافی، شیخ عباسعلی اسلامی ومحمد علی انصاری منبریون و شلوغ کننده گان آنان بودند و ایت الله مصباح یزدی و ایت الله میلانی به عنوان نظریه پرداز ، نمونه هایی چند از این دست هستند ، ویا اعلامیه ای که مراجع قم و حتی علامه طباطبایی در محکوم کردن نظرات دکتر شریعتی دادند و فهم او را از ولایت بر خطا دانستند . بهمین سبب هم او یا رانش را ” منها ئیون ” می خواندند که خواستار اسلام منهای روحانیت هستند و ایت الله خمینی ، بویژه در اثر شکا یات ایت الله مطهری ، صمیمانه ترین و مهربانانه ترین نامه های دکتر شریعتی را بی جواب می گذاشت و حتی در یکی دو مورد به اشارتی بر او و نظریاتش تاخت .
بنا بر این از نظر دکتر شریعتی مبارزه با حوزه و اموزش های عقب مانده آن بزرگترین رکن مبارزه بود و او در رابطه با دین می خواست طرحی نو در اندازد و عالمی دیگر بسازد و ز نو ادمی ، و این همان نکته ای است که در سال های اخیر اقای گنجی و بعضی از یارانشان تازه به آن رسیده اند و مقالات فراوان در این زمینه می نویسند و اتفاقا اقای گنجی هم همان لحن تند و ریشه بر انداز شریعتی را بر گزیده است .
اما اگر اقای گنجی در این نوشته مفصل خود می خواهند ثابت کنند که اگر ساواک اسناد و روابط خود را با دکتر شریعتی افشا می کرد از شریعتی احتمالا نامی نمیماند و مثل پرویز نیکخواه می شد که این در حد آنست ” که از کرامات شیخ ما این است ، شیره را خورد و گفت شیرین است ” . اما هر کسی این نوشته مفصل با دهها نقل قول آن را بخواند بر آن می شود که دکتر شریعتی آدمی هفت خط و حسابگر با ذهنی پیچیده و خود خواه بوده که در همان زمان که با ساوک رابطه تنگاتنگ داشته بر سر منبر، انسانی پر شور و احساساتی می شده و جوانان را به مبارزه می خوانده و انان را راهی میدان مرگ میکرده است .
پیش از چنین برداشتی اقای گنجی باید از خود می پرسیدند چگونه امثال مهندس بازرگان و نهضت ازادی و جمع وسیعی از روشنفکران و سیاسیون پیرامون دکتر شریعتی همه غافل بودند ، حتی کسانی چون مصطفی چمران که نبوغ نظامی و امنیتی او شهره بود و در فلسطین با پیچیده ترین ریا کاری هاو طرح های جاسوسی آشنا شده بود و یا محمد حنیف نژاد که نه تنها بسیار تیز هوش بود بلکه در رابطه پیوسته با دکتر شریعتی بود ، ایا همه اینان آنقدر ساده لوح بودند و بی خبر که هیچ بویی از رابطه او با ساواک نبرده بودند؟ آن هم وقتی بنا بر همان گزارشات ساواک مورد استناد اقای گنجی ساواک منطقه تجریش با حسینیه ارشاد رابطه نزدیک و پیوسته داشت .و باز به قول اقای دکتر جلال متینی ،که مورد استناد اقای گنجی قرار گرفته ، هم استخدام دکتر شریعتی در دانشگاه مشهد و هم انتقال او به تهران برای فعالیت در حسینیه ارشاد ، همه به اشارت مستقیم ساواک بوده است . آیا سیاستمداران با تجربه ای چون اقای طاهر احمد زاده و جمع یاران مکتب قر آن در مشهد همه در خواب بودند یا دکتر شریعتی از پیچیده ترین افراد و ورزیده ترین جاسوسان و عوامل نفوذی هم توانا تر بوده است ؟
چگونه حال که اقای گنجی هم متوجه شده اند که اصلاح دینی مهمترین مسئله ما است و استحمار مذهبی مهمترین عامل عقب ماندگی جامعه است لحظه ای فکر نکرده اند که شاید آن مبارزان با هوش و زیرک و صادق هم متوجه این مطلب بوده و اینگونه ترفند ها را برای امکان ایجاد فضایی برای آن مبارزه اصلی درست میدانستند ، انان استبداد را زاده استحمار میدانستند ، نه بر عکس ، و این نکته ای است که در گفته ها و نوشته های مهندس بازرگان موج میزند و بهمین سبب هم بود که آن بزرگ مرد انقلاب را نمی پسندید و تحولات گام به گام را راه درست نجات ایران میدانست .
مرحوم علی بابایی از سران نهضت ازادی و از یاران نزدیک دکتر شریعتی و آیت الله طالقانی بیش از بیست سال پیش ، در زمانی که مسئله نقد پویا مطرح بود و اقای خمینی از حوزه ها گلایه داشت ، به من و بسیاری دیگر هشدار میداد که مشکل اساسی ما ارتجاع حاکم بر حوزه هاست .وی مرتب می کفت به زودی حوزه و ارتجاع حاکم بر آن بر همه جا مسلط می شود . اقای طاهر احمد زاده هم بر این مطلب از سال ها پیش از انقلاب تکیه میکرد و امثال او در مکتب قرآن پای سخن پدر دکتر شریعتی بهمین انگیزه جمع می شدند ..
اما چرا بسیاری از مردم و جمع وسیعی از پیروان دکتر شریعتی ، بویژه جوانان پرشوری که سازمان مجاهدین را شکل دادند، اعتبار اصلی دکتر شریعتی را در ضد سلطنت بودنش میدانستند واز آموزش های او نه ” مبارزه با استحمار” بلکه “مبارزه با استبداد” را بزرگ میکردند . نکته ای که با شگفتی بسیار از دید اقای گنجی پنهان مانده است . ایشان باید بدانند که مردم از زوایه خواسته خود به نظرات یک رهبر ، یک متفکر و حتی یک پیامبر نگاه می کنند، نگاهی که لزوما هم خوانی با نظر آن رهبر یا آن گوینده ندارد ،و حتی گاه می تواند کاملا با آن بیگانه باشد. نه آهنگ ” آتش در کوهستان ” و نه ” یار دبستانی من ” را شاعر هایشان به مفهومی که مردم از آن برداشت کرده اند ساخته اند، و نه برداشت ما از آهنگ ” جمعه ها ” ارتباطی با منظور شاعر و یا خواننده آن داشت.
اینکه گفتم” شگفتا” که اقای گنجی از فهم این نکته غافل مانده و نتیجه گرفته که شریعتی در ارائه تصویری از خود بعنو ان یک مبارزه ضد استبداد گزافه گفته و بی اخلاقی کرده ،به دلیل سرنوشت مشترک کنونی او با دکتر شریعتی است . اقای گنجی مدتی است که کمر به مبارزه با خرافات و بد آموزی های دینی بسته و در روند این مبارزه بی امان و ریشه برانداز خود است که مسئله نفی وجود امام زمان ، قرآن را کلام محمد نه خود باریتعالی دانستن را شاخ و برگ داده و ازنظرات در حاشیه مانده اهل فن به موضوعات مطرح در جامعه تبدیل کرده است .و یا در مسائل مختلف ، و آخرینش مسئله زنان ،به کند و کاو وسیع در نوشته های فقها از دیر باز تاریخ تا بحال پرداخته است و بی پروا افشا گری می کند. اما آنچه که عموم مردم را به این مطالب علاقمند کرده است نه مسئله اصلاح دینی مورد نظر اقای گنجی ،بلکه تصور مبارزه او با حکومت دینی و فقهای حاکم است .بهمین سبب گهگاه سر در گم می شوند که چگونه است که اقای گنجی به فقهای نامداری که مخالف ولایت فقیه و مفهوم حکومت دینی کنونی بوده اند می تازد . و این حمله ها تنها شامل گذشتگان نمی شودکه امثال آیت الله وحید خراسانی هم که همین حال با این حکومت در تضاد است را در بر می گیرد .
چرا این همه کج فهمی ؟
و اما چرا اقای گنجی و پاره ای از دوستانش متوجه این مسئله نیستند ، و این غفلت تا جایی است که حتی وقتی خودشان هم اسیر آن می شوند همچنان غافل می مانذد ؟
مشاهده به من نشان داده که این فرزندان انقلاب که تجربه اصلی مبارزاتی خود را از دوران انقلاب آغاز کرده اند روشنفکران دینی پیش از انقلاب را هم از همان منظر و دید شنا خته اند . و چون برای آنان اصل مبارزه با نظام سلطنتی و امپریالیست بود، لذا همه تلاش گذشتگان را هم از همان زاویه میدانستند . اما حال که سر خورده از این نظام شده اند و متوجه شده اند که اشکال اساسی فرهنگ جامعه و مذهب سنتی است فکر می کنند این کشف بزرگ خود آنان است، بی آنکه متوجه باشند که این تصویر غلط یا ناقص آنها از روشنفکران پیش از انقلاب، یکسویه و از زوایه دید روحانیت و یاران انقلابیشان است. در حالیکه بسیاری از آن روشنفکران دینی با تجربه مبارزات از مشروطه به بعد ،به ویژه دوران مبارزات دکتر مصدق و دیدن اعمال حوزه و آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی و غیره ، سالها و دهه ها پیش به این نتیجه رسیده بودند که مشکل اصلی فرهنگ و دین ارتجا عی و متولیان آن است ، پدر دکتر شریعتی یکی از پیشگامان این راه بود
اقای گنجی اگر انصاف داشته باشند باید بار ها بگویند که این کار ها ی ارزنده ایشان در افشای خرافات و عقب ماندگی های ذهنی در متون مذهبی ، دنباله همان کاری است که دکتر شریعتی می کرد و حکم تکفیرش را هم علمای بزرگ قم و مشهد صادر می کردنذ. همین آشنایی با این بزرگان از زوایه شعارها و تبلیغات دوران انقلاب، سبب شده که امثال ایشان در فهم روشنفکران دینی گذشته بسیار بر خطا بروند اقای گنجی و همفکرانشان با آنکه حال از آیت الله خمینی و پیروانش دل کنده اند اما در این مورد همان رسوبات ذهنی را دارند ، و بهمین سبب ،بدون رودربایستی ،از روشنفکران و مبارزانی که به نسل انقلاب تعلق ندارند خوششان نمی اید .و این احساس شامل نهضت ازادی ( بجز چند بزرگی که رفته اند و اسطوره شده اند ) ، دکتر پیمان ، ملیون ، دکتر بنی صدر ، و غیره می شود.و این امر تازه ای نیست زیرا چپ های ایران ، که به شدت ضد استالین و حزب توده شده بودند، از امثال تروتسکی هم بدشان می آمد زیرا هر چه از اینان شنیده بودند از بلند گوی حکومت شوروی بود
این رسوب ذهنی و دلزدگی است که در سراسر این مقاله هم خود را نشان می دهد .هر کسی که دستی بر قلم دارد میداند که نویسنده اگر قصد سر کوب کسی را داشته باشد لازم نیست سخن خلاف و غیر مستند بگوید ، بلکه کافیست تکیه کارش را روی خطا ها بگذارد و با بزرگ کرئن خطاها ذهن خواننده را به صویی که می خواهدد بکشاند .این ترفندی است که مردم عادی هم در مواجه با دوستان و دشمنان خود بخ کار می برند.. فقط خام طبعان و ناشی ها هستند که به دورغ و اتهام متوسل می شوند والا آنانکه زیرکند میدانند حقایق را چگونه ردیف کنند تا طرف خود را سرکوب و یا تحسین کنند. بیش از نود در صد این مقاله اقای گنجی بیان نکات منفی دکتر شریعتی است واین نکات منفی را با چکش قلم مرتب بر ذهن خواننده کوبیدن و بعدهم چند توجیه گذرا و سطحی، که یعنی من منصف و بی غرضم ، ایشان قطعا اگر مقاله ای در نقد دکتر سروش ، دکترآرش نراقی ، دکتر ملکیان ویاآقای سعید حجاریان بخواهند بنویسند حتما بر روی مشت خود چندین کیسه مخملی و نرم می کشند تا صورت دوست را زخمی نکنند .ایشان در نقد دیکتاتوری رضا شاه در برنامه اشان در تلویزیون اندیشه به ملاحطه بینندگان تلخی آن نقد را با شیرینی تحسین کارهای مثبت رضا شاه به خوبی جبران کردند. اگر آقایان یوسفی اشکوری و یا عبد العلی بازرگان بخواهند در مورد دکتر شریعتی بنویسند ، به دلیل احترامی که برای او قائلند ، همان حقایق را که اقای گنجی در این مقاله گفته را می گویند اما بدنبال ویران کردن و تخریب هر چه بیرحمانه تر دکتر شریعتی نخواهند رفت .
اقای گنجی اگر در ادعای خود صادق است ، که قصد او نه خراب کردن این شخصیت بلکه اصلاح فرهنگ ما و مبارزه با بی اخلاقی و کیش شخصیت است و در این کار تحقیقی حب و بغضی نداشته ، آیا نمی بایست در این مقاله مفصل و تکرار نقل قول های غیر لازم ، به امید آنکه به زور آنها منظور خود را به خواننده خقنه کنند، به توضیحات امثال آقایان خسرو منصوریان در ایران فردا ، اقای یوسفی اشکوری در بسیاری از نشریات ، بهزاد نبوی ضد لیبرال ها و نهضت آزادی و میر حسین موسوی هم مراجعه می کردند . نوشته هایی که همه در همین مورد همکاری دکتر شریعتی با ساواک است . آقای گنجی میدانندکه اقای حمید زیارتی مشهور به روحانی سال های پیش از ایشان و با حرارت بیشتری همین موضوع را مطرح کردند و به دنبال ایشان دشمنان دیرینه دکتر در حوزه ها ،که حال برمسند قدرت نشسته بودند، با بوق وکرنا این موضوع را برسر کوی و برزن فریاد کردند. آن حملات مغرضانه سبب شد که بسیاری از بزرگان که رابطه نزدیکی با دکتر شریعتی داشتند در مقام پاسخ قلم بزنند ،وحتی سبب شد که همسر فرهیخته ایشان ، خانم دکتر پوران شریعتی، کتابی در مورد زندگی خودشان بنویسند، وهمان گونه که از خانم دانشمند و محققی چون ایشان انتظار میرفت صاذقانه همه حقایق را با جزئیات بیان کنند.
از آقای روحانی و یارانشان انتظار میرفت که چنان کنند زیرا علاوه بر دشمنی دیرینه با نظرات دکتر شریعتی حال پای قدرت هم به میان آمده بود و حذف مخالفین حکومت روحانیون تشنه مقام ومزایا ..اما آقای گنجی که روشنفکر متعهد است و چشم به مقامی وپولی ندارد باید روشن کنند که انگیزه ایشان از این حملات کوبنده وویرانگرشان به دکتر َشریعتی چیست . آن هم در جوی که حمله به دکتر شریعتی خریداران بسیار دارد وآب خنکی است بر جگر سوخته آنان. زیرا این جماعت به جان آمده از حکومت دینی اورا یکی ازعوامل اصلی ایجاد این انقلاب واین حکومت دانسته ومستحق هر ناسزایی میدانند وبدین منظور مثنوی ها نوشته اند و گفته اند ومیگویند و می خوانند