آری بازرگان چون مولایش علی سر در چاه از بیداد جاهلان و سودجویان با خدایش درد دل میکرد هرچند لحظه ای خاموشی و منفعل شدن را پذیرا نشد. فریاد حق طلبانه او در آسمان ایران هر روز پژواک بیشتری می یابد و در زمانه که بی اخلاقی ها و بی اصولی های نه تنها فضای حکومت را انباشته کرده که به طبع آن در همه اقشار جامعه نفوذ کرده است بازرگان نمادی شده است از اخلاق مداری و پایمردی در حفظ اصول و الگویی برا نسل های پس از خود. که در نهایت جامعه خواستار راه درست است و میداند قوام جامعه بر پاسداری از اخلاق است.
اسلام که پای گرفت و حکومت که شکل گرفت و قدرت که عینیت یافت دو گروه کمر به دشمنی با علی بستند. نومسلمانانی که تا چندی پیش به دنبال مزایای دوران جاهلیت بودند و در پیشاپیش آنان خانواده ابوسفیان که تا دوسال پیش دشمن اسلام بودند و یاران دیرینه علی که چنان تشنه قدرت بودند که حاضر به سرکوب یار دیرین و رقیب کنونی بودند و در راه کسب قدرت از هر ترفند سیاسی یا خشونت بی امان دریغ نداشتند و در این سرکوب علی تا بانجا پیش رفتند که او را به زور به مسجد کشاندند و بر همسر و خانواده اش ستم ها کردند.
نگاهی کنید به سخنرانی بازرگان در مجلس که چگونه همین دو گروه بر او حمله بردند. یادداشتش را پاره کردند و عربده کشان و مشت گره کرده بر او تاختند و تا بر سر صندلی بنشیند همین گروه رجاله ها که بسیاریشان تا پیش از انقلاب یا جیره خوار حکومت شاه بودند و یا به اسم درس و بحث از سیاست می گریختند تا مبادا امنیت جاه و مکانشان به خطر بیفتد، فحش ها نثار او و یارانش کردند. در خیل دشمنان هتاک او از امثال جنتی که دست شاه را می بوسید بود تا امثال مصباح یزدی که از هر مبارزه ای اجتناب میکرد وغم بزرگش دشمنی با شریعتی بود. تا امثال خلخالی و هادی غفاری که هنرشان در دریدگی بود.
گویند وقتی علی را در محراب شهید کردند مردم شام با تعجب گفتند مگر علی نماز هم می خواند آخر معاویه و ال سفیان علی را ضد قرآن و دین معرفی کرده بودند و مردم بی خبر هم چنان تحت تاثیر بودند که پس از نماز برای صواب و تقرب به خدا علی را صب و لعن میکردند. در تبریز بودم در مسجد آیت الله قاضی طباطبایی بزرگترین روحانی شهر. پس از نماز و صلوات مومنان با فریاد و هم آهنگ بازرگان را در کنار آیت الله شریعمداری لعن کردند و مرگ این ام الفسادها را طلب کردند . جو چنان بود که آیت الله قاضی جرات نکرد که با سخنی بکوشد مانع عربده کشانی شود که مرگ بازرگان را طلب میکردند و تنها به ترک مسجد بسنده کرد.
تا پیش از انقلاب در کمتر حجره طلبه ای بود که کتاب های بازرگان نباشد و بسیاری قرآن را از روی جزوه تعلیم قرآن او یاد میگرفتند. اما همین جماعت پس از انقلاب اسلام او را آمریکایی و انحرافی دانستند در برابر اسلام ناب محمدی که دست آویز قدرت مرتجعان بود.
اگر در جمل و صفین همرزمان دیرین علی برای قدرت کمر به نابودی او بستند و به جنگ او رفتند یاران دیرین بازرگان که حال به دنبال قبضه تمامی قدرت در دست روحانیت بودند از همان دوران نخست وزیریش و از درون شورای انقلاب چنان کمر به حذف او بستند و با بی اخلاقی تمام در کارش اختلال کردند که چند بار استعفا داد و در تلویزیون از دست کارشکنی های ناجوانمردانه آنان به ملت شکایت برد.
گویند علی پس از فشارها و سرکوب های اولیه سالها خانه نشین شد و فضا چنان بر او تنگ شده بود که یا باید در مقابل حکومت می ایستاد و این کودک تازه به راه افتاده را در خطر نابودی قرار میداد یا افسرده و غمین به خلوت خود پناه می برد و لب فرو می بست. لذا گویند شب ها از مدینه بیرون میرفت و در تاریکی شب سر در چاه میکرد تا سینه مالامال ازغم نامردمی ها را با گفتن در چاه اندکی تسکین دهد. کسانی که بازرگان را در سالهای پس از مجلس دیده بودند ازاین غم سنگینش حکایت ها دارند که نه تنها فرصت طلبان و جاه طلبان و بی خبران بی محابا براو تاخته بودند و نه احزاب چپ در همراهی با حکومتیان بر پیکر او تیرهای اتهام و دروغ و نفرت فرو ریخته بودند واو را سرمایه دار و نوکر امپریالیست خوانده بودند بلکه در آن سالها چون مولایش علی چنان تنها مانده بود که تنها تنی چند از یاران دیرینه اش در نهضت آزادی چون دکتر یزدی و مهندس صباغیان و مهندس توسلی او را ترک نکرده بودند و از همه غمبارتر که پاره ای از دوستان روشنفکر مسلمانی که سالها در کنار او جنگیده بودند و او را مراد خود میدانستند نیز از او روی بر تافته بودند و بر لبان بازرگان می آمد که ” از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا برم”.
بازرگان وسیاست
بازرگان نیز چون مولایش علی در صحنه سیاست همه جا باخت زیرا قدرت با تقوا به سختی جمع می شود و در یک جامعه استبداد زده و اسیر خرافات مسلما ممکن نمیشود که آن کس که مار را می کشد از آنکه مار را می نویسد نبرد در جایی که عوام میدان دارند عقلا و آینده نگران ره به جایی ببرند. اما اگر علی باخت نماد “شجاعت ” شد و”تقوا” که اصلش بر اخلاق مداریست .
اخلاق در سیاست
امروزه کمتر فرقه ای در اسلام است که علی را به این صفت تجلیل نکند. اکر او درمیدان سیاست باخت و براریکه قدرت نتوانست محکم بنشیند و تاخت کند اما دلها را ربود و حاکم دلها شد و ملیون ها انسان او را به مرادی در دل پذیرفتند و هر چه زمان گذشت فاصله او ازهمگنانش بیشتر شد و به قله نیکنامی از همگان نزدیکتر شد.
بازرگان نیز چنین شد. او اگر دولت موقتش زودگذر بود و دوران نمایندگی مجلسش رنج آورتر. اما هر روز که میگذرد محبوب تر میشود نه مسلمانان که بی دینان نیز او را معلم اخلاق می شناسند و یادش را گرامی میدارند. سخنان او در مجلس در مورد خطر استبداد اگر در هیاهوی زمان نشنیده ماند حال در فضاهای مجازی دست به دست میرود و کسانی که روزگاری تاب یک سخن او را نداشتند حال ساعت ها در مجالسی می نشینند که همه سخن درتجلیل اخلاق و صداقت و پاکی او است و وقتی به نوارهای او گوش میدهند که از خطری می گفته در پیش روی بود وهمه از آن غافل بودند و نا آگاهانه به تحکیم پایه های حکومت مستبد دینی یاری می رساندند از یاد آن ابرمرد شرمگین میشوند و از ظلمی که بر او کردند خود را سرزنش می کنند و من در طول سالیان پس از مرگش هر ساله شاهد گسترش محبوبیت اوهستم . اگر اولین سالروز مرگش در کنار دلبستگانش معترضین هم کم نبود ولی هر چه زمان میگذرد شاهدم که از مخالفین کاسته و برعلاقمندان افزوده میشود وآن هم با شتابی چشمگیر. اولین سالمرگش در نوشته ای “مردی ایستاده بر بلندای افتخار” نوشتم که پاره ای از شخصیت ها با گذر زمان کوچکتر میشوند و پارهای هرروز بزرگتر. آقای خمینی را جزو گروه اول دانستم و بازرگان را از اعداد جمع دوم هرگز گمان نمی کردم که خود شاهد انجام آن شوم.
شجاعت
همه کس میداند شجاعت در میدان نبرد و در جمع بسیار کوچکتر است از شجاعت در برابر جمع ایستادن. که اگر در اولی شوق قهرمانی دلاور را به میدان میکشد در دومی ملامت است و سرکوب و قهرمان را پاداشی نیست جز لعن و نفرین. لذا تنها ابر انسانها و آنان که ایمان به راه تمامی وجودشان را لبریز کرده است و درغم پاداشی و تجلیلی نیستند که هیچ صخره خارایی هستند که به ضربه های نامردمان یا غافلان نمی شکنند .بازرگان چون مولایش چنین بود نمونه ای چند :
اشغال سفارت : زمانی که هر روز صدها نفر از دیندار و بی دین، از مومن و ضد دین در جلوی سفارت در تایید گروگان گیری رژه میرفتند و موج چنان بلند بود که آقای خمینی چاره ای ندید جز سوار بر موج شدن او در برابر این خطا ایستاد و زشت ترین اتهامات را بر جان خود ویارانش خرید.
جنگ : در ایامی که همه چنان مستانه بر طبل جنگ می کوفتند حتی رجال مملکت هم از بیم عوام به خروش آمده با آن همراه شدند دکتر احمدی نماینده امام در شورای انقلاب فرهنگی پس از فتح خرمشهر می کوشید مرا قانع کند که جنگ به داخل خاک عراق کشیده نخواهد شد و در برابر لجاجت من که خواهد شد گفت همین حال از جلسه حزب جمهوری اسلامی می آید و همه متفق القول بودند که این عمل نادانی است و بر خطا و حتی آقای خمینی نیز با آن مخالف است . بگذرم که سالهای بعد رجالی چون آقایان رفسنجانی و موسوی اردبیلی به این مخالفت خود اعتراف کردند تا درایت سیاسیشان را به رخ بکشند. اما هیچ کس در آن ایام جسارت ایستادن در برابر طوفان را نداشتن و همراهی را آسان تر ایستادگی بر اصول یافتند حتی رهبر انقلاب با تمام قدرتش. اما این نهضت آزادی به رهبری بازرگان بود که آن را بر خطا اعلام کرد و بر علیه آن اعلامیه داد.
کشتار ۶۷ : جو چنان خشمگین و انتقام جو بود که بسیاری از رجال مملکت که در جریان این کشتار ننگ آور بودند و یا به زودی از آن آگاه شدند لب فرو بستند که میدانستند اعتراض یعنی به جنگ رهبر رفتن، رهبری که هر مخالفش را با اشاره ای از هستی ساقط می کرد اما در دی ماه همان سال نهضت آزادی طی اعلامیه ای به شدت این جنایت را محکوم کرد. اما جو آن چنان بود که این صدا در خلا گم شد و من خود تا همین اواخراز آن خبر نداشتم . ترس از آقای خمینی چنان بود و درجه زشتی این کشتار آن چنان باور نا کردنی که هر کس هم این اعتراض نهضت آزادی را شنید نشنیده اش گرفت و هیچ کس آن را باز گو نکرد صدایی بود در عمق سیاه چالی.
ولایت مطلقه فقیه: چنان بیم از آقای خمینی بالا بود که وقتی آقای خامنه ای در نماز جمعه برای ساکت کردن مومنان در شگفت شده از این حکم بی سابقه و من در آوردی آقای خمینی گفت مقصود امام عمل فقیه در چهارچوب احکام شرع است با یک نهیب آقای خمینی که ایشان نظر مرا درست نفهمیده اند هفته بعد از خطای در فهمش عذرخواست و با امثال روحانیون تشنه قدرت و بی اصول چون آذری قمی همراه شد که بله ولی فقیه می تواند توحید را هم تعطیل کند و بعد موج روحانیون و مسلمانان دو آتشه در تایید این نظریه بی سابقه در اسلام . حتی وقتی از فرزند موسس حوزه علمیه قم و استاد نامدار حوزه و دانشگاه و عضو خانواده آقای خمینی پرسیدم که چرا کتابش در رد ولایت فقیه را نشر نمیدهد گفت پس از مرگ حاج آقا روح الله . اما این مهندس بازرگان بود که درهمان ایام کتاب “ولایت مطلقه” را با کمک یارانش نوشت و از سوی نهضت آزادی نشر داد تا نشان دهد که این نظریه نه تنها انحراف در اسلام است بلکه خلاف منافع ملی است و هر عقل سلیمی می فهمد که این نظر همه آرمان های آزادی خواهی انقلاب را بر باد خواهد داد و زمینه ساز بدترین نوع استبداد خواهد شد و و عکس العملش خیل عظیم عربده کشان بود که حتی تا خلوت خانه اش دنبالش میکردند تا لحظه ای از فریاد ” مرگ بر ضد ولایت فقیه” آسودگی نیابد.
آری بازرگان چون مولایش علی سر در چاه از بیداد جاهلان و سودجویان با خدایش درد دل میکرد هرچند لحظه ای خاموشی و منفعل شدن را پذیرا نشد. فریاد حق طلبانه او در آسمان ایران هر روز پژواک بیشتری می یابد و در زمانه که بی اخلاقی ها و بی اصولی های نه تنها فضای حکومت را انباشته کرده که به طبع آن در همه اقشار جامعه نفوذ کرده است بازرگان نمادی شده است از اخلاق مداری و پایمردی در حفظ اصول و الگویی برا نسل های پس از خود. که در نهایت جامعه خواستار راه درست است و میداند قوام جامعه بر پاسداری از اخلاق است.
توضیح: تمامی مستندات اشاره شده در مقاله فوق در مجموعه اسناد نهضت آزادی ایران موجود است.
منبع: ندای آزادی