توضیح: این گزارش در ویژه نامه “ابراهیم یزدی در مسیر بازرگان” در تاریخ دی ماه 1393 تهیه شده بود که به مناسبت درگذشت ایشان از سوی سایت ملی مذهبی بازنشر می شود.
چهره پراگماتیستی ، کارشناسی و پر تحرک او رمز پیچیدگی اوست. چرا که پراگماتیست ها زودتر از دیگران زوایای واقعی و پنهان امور را می بینند.پراگماتیست ها در تحلیل هایشان به تجربه شان بیشتر متکی هستند تا نظریه ها. به فایده کار بیشتر می اندیشند تا حفظ اعتبار خود. بیشتر اهل مذاکره هستند تا سرسختی. در تفسیر اصول به اندازه کافی انعطاف دارند تا اصولشان به گزاره های جزم اندیشانه تبدیل نشود.دکتر یزدی هم چهره ای پراگماتیک است. همین چهره او را پیچیده کرده است. اما نوعی پیچیدگی از جنس با اخلاق. چرا که پراگماتیک بودن بدون پایبندی به اصول اخلاقی چندان دشوار نیست اما اینکه اصولگرایی و عملگرایی با هم جمع شوند کار معدودی از سیاستمداران زیرک است که دکتر ابراهیم یزدی یکی از آنهاست.
دکتر یزدی را خیلی ها پیچیده می دانند . در فرهنگ ملی-مذهبی، به پیچیدگی در عالم سیاست ایرادی نیست به شرطی که این پیچیدگی با اخلاق همراه باشد. این فرهنگ ملی- مذهبی است که بی اخلاقی را نمی پذیرد زیرا پذیرفتن بی اخلاقی در سیاست خداحافظی با آرمان های و پرنسیپ های ملی-مذهبی است. صحبت از اخلاق آسان است، اما به مراتب پاینبدی به اصول اخلاقی که بازرگان و یارانش برای آن، زندگیشان را گذاشتند سخت تر و دشوار تر است. به خصوص زیست در اپوزیسیون کشور که فرد را در فرهنگی امنیتی و بسته رشد می دهد و او را از نعمت های زیست در جامعه آزاد و فضای باز محروم می کند، ماندن بر اصول اخلاقی را سخت تر هم می کند. اینکه برخی از چهره های اپوزیسیون به رغم نیت خوبشان، در فضایی خاص خصلت پروری می کنند ، متوهم می شوند یا خود محور می شوند به خاطر همین فضای زیست امنیتی است که اجازه نمی دهد افراد در فضاهای باز خود را در معرض آزمون و خطا بگذارند. در این فضاهای امنیتی است که افراد تنها برای خود اصالت قائل می شوند و محوریت فردی می یابند. زیستن در این فضا و پایبندی به اخلاق سیاسی، هنر هر کسی نیست، هنرمندی خاصی را می طلبد و با همین هنرمندی بود که بازرگان و یارانش ، سحابی ها و یزدی از این آزمون سربلند بیرون آمده اند.
شاید اگر به ویژه فعالیت های سیاسی یزدی در دو دهه اخیر مرور شود بتوان پیش فرضی را طرح کرد:” یزدی خط قرمزی دارد تا جایی که توان و تجربه اش اجازه می دهد تلاش می کند از سیطره کامل راست افراطی بر عرصه سیاسی ایران جلوگیری کند.”بنا بر این پیش فرض، برای او مهم نیست که طرف مورد حمایتش چه گذشته ای داشته، با و او بازرگان چه رفتاری داشته، مهم این است برای راندن خطر راست افراطی چه برنامه ای دارد. حمایت او از چهره هایی که روزگاری هجمه اش می کردند به این دلیل است که او می داند راست افراطی می تواند تیشه به ریشه ایران بزند. بنا بر این پیش فرض، در نظر یزدی هیچ دشمنی به اندازه تندروهایی که لباس اقتدارگرایی را به تن کرده و منافع ملی را بازیچه امیال خود کرده اند نمی تواند ایران را در لبه پرتگاه قرار دهند. یعنی “ایران براندازتر” از این تندروها نیست.
یزدی در حالی پای در سن هشتادو سه سالگی گذاشته که در حال مرور چند دهه فعالیت سیاسی خود است. او به تازگی کتاب های خاطراتش را منتشر می کند و نقطه نظراتش را بارور می کند. همچنانکه در مسائل سیاسی روز مانند گذشته نظر می دهد، ایرادها را می بیند و تذکر می دهد. دست او باز است، وامدار کسی نیست. به همان قاعده ای که برای حمایت از روحانی شرطی قائل نمی شود و در میان تهمت ها و برچسب ها در پای صندوق رای حاضر می شود و تاکید می کند مگر حق رای مفت است که خود را از آن محروم کند،در بیان انتقاد از رئیس جمهور هم کوتاهی نمی کند. جایی که می گوید:” روحانی برای عمل به تعهداتش باید از ظرفیت های رای دهندگانش استفاده کند.” به همان میزان که از خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش دفاع کرد به همان میزان نیز نسبت به اهمال ها هشدار داد. او از حامیان اصلاح طلبان در انتخابات 88 بود، در جنبش سبز نیز به رویکردش ادمه داد و همراه هم حزبی هایش مانند دوران اصلاحات، هزینه ای سنگین را پرداختند.هزینه ای که تنها شامل پیران نهضت نشد دامن جوانانش را نیز گرفت و همچنان ادامه دارد.
خط قرمز یزدی: ممانعت از سیطره راست افراطی بر ایران
شاید اگر به ویژه فعالیت های سیاسی یزدی در دو دهه اخیر مرور شود بتوان پیش فرضی را طرح کرد:” یزدی خط قرمزی دارد تا جایی که توان و تجربه اش اجازه می دهد، تلاش می کند از سیطره کامل راست افراطی بر عرصه سیاسی ایران جلوگیری کند.”بنا بر این پیش فرض، برای او مهم نیست که طرف مورد حمایتش چه گذشته ای داشته، با و او بازرگان چه رفتاری داشته، مهم این است برای راندن خطر راست افراطی چه برنامه ای دارد. حمایت او از چهره هایی که روزگاری هجمه اش می کردند به این دلیل است که او می داند راست افراطی می تواند تیشه به ریشه ایران بزند. بنا بر این پیش فرض، در نظر یزدی هیچ دشمنی به اندازه تندروهایی که لباس اقتدارگرایی را به تن کرده و منافع ملی را بازیچه امیال خود کرده اند نمی تواند ایران را در لبه پرتگاه قرار دهند. یعنی “ایران براندازتر” از این تندروها نیست. برای نمونه اگر اسرائیل تمام نیرویش را برای خرابکاری علیه ایران به کار می برد آیا می توانست به اندازه خرابی های سال 84 تا 92 به ایران خسارت وارد کند؟ کشیدن ترمز راست افراطی، برنامه یزدی است که حاصل تجربه چند دهه زیست سیاسی و اجتماعی در ایران است، تجربه ای که آسان به دست نیامده و با سختی ها و رنج های تحمیل شده بر جسم و روحش، بر دوستان و یارانش حاصل شده است. برای همین است وقتی که می بیند، احمدی نژاد ناشیانه زمینه مظلومیت نتانیاهو را با طرح بی مورد هولوکاست فراهم می کند دو داستان از سرنوشت مصر و سوریه را به او و حاکمیت یادآوری می کند، جایی که نفوذی های اسرائیل، ارتش ناصر را زمین گیر کردند و سوریه را به زمین زدند. او از نخستین کسانی بود که بعد از صحبت های تحریک آمیز احمدی نژاد در مورد هولوکاست نسبت به این مواضع که به نوعی در خدمت منافع اسرائیل قرار گرفت هشدار داد. او به حاکمیت نشان داد چگونه بیان این مواضع تحریک آمیز به منافع دو کشور سوریه و مصر زمان عبدالناصر در برابر اسرائیل ضربه جدی وارد کرد. به خصوص داستان جنگ شش روزه و تاجر فرانسوی یهودی الاصلی که به واسطه بیان سخنان ضد اسرائیلی در دستگاه حکومتی جمال عبدالناصر نفوذ کرده بود مورد اشاره یزدی قرار گرفته بود. وی تلاش کرد با این یادآوری تاریخی ثابت کند چگونه بیان مواضع تند ضد اسرائیلی می تواند منافع این رژیم را تامین کند. به خاطر همین نکات تاریخی و راهبردی مهم است که یزدی را پیچیده در عالم سیاست می دانند.
اما پیچیدگی در عالم سیاست به شرطی که همراه با پایبندی به اصول اخلاقی و در مسیر دفاع از آزادی و عدالت باشد نه تنها مذموم نیست بلکه لازم و ضروری است. این پیچیدگی در سیاست در برخی از چهره های سیاسی کشور دیده می شود و از میان چهره های اپوزیسیون ملی ایران در دکتر یزدی ویژگی بارزتری دارد. علت این پیچیدگی در چیست؟برای یافتن پاسخ این پرسش باید سیر زندگی یزدی رامطالعه کرد از زمانی که از خانواده ای سنتی سر برآورد و در دنیایی مدرن قدم گذاشت و تلاش کرد سنت و مدرنیسم را در زندگی و ایده های سیاسی و اجتماعی اش پیوند دهد. مطالعه سیر زندگی یزدی از دو ویژگی مهم و اثرگذار در حیات سیاسی اش پرده می بردارد .
دو واقعه ای که یزدی را از محیط سنتی به دنیای مدرن هدایت کرد
ابراهیم یزدی در نخستین سال های زندگی اش محیطی سنتی را تجربه می کند. این محیط به قدری سنتی بوده که پدر وی مخالف تحصیلاتش در رشته هایی مانند فیزیک وشیمی بوده است. این مخالفت ناشی از احترام پدر او به روحانیتی بوده که در تفکر محافظه کارانه خود از رشد علم هراسان بوده است.این در حالی بوده که یزدی که همراه پدر در مغازه کار می کرده برای تحصیل با سختی هایی نیز مواجه بوده است. اما در همین محیط سنتی قزوین است که او با نخستین تناقضات رفتاری روحانیت سنتی آشنا می شود، به خصوص وقتی که برخی از چهره های روحانی نزدیک به پدرش همان محدودیت هایی را که برای فرزندان دیگران می خواهند، برای فرزندان خود نمی خواستند. دستگیری پدر ابراهیم یزدی به خاطر سینه زنی نشان می دهد تا چه حد، مبانی مذهبی در این خانواده استحکام داشته و از سویی تاکید پدر وی بر اجتناب از کار دولتی به خاطر مخالفت با حکومت وقت رضا خان، در شکل گیری رویکرد دبیر کل نهضت آزادی در فاصله گیری از امرار معاش از طریق دولت بی تاثیر نبوده است. بر مبنای همین فاصله گیری از کار دولتی است که ابراهیم یزدی پس از انقلاب هم تلاش می کند از طریق کار تحقیقی در داروخانه ای غیر دولتی و کار های علمی اش، نانی مستقل از دولت را داشته باشد تا استقلال سیاسی اش خدشه دار نشود. اما فصل جدید زندگی یزدی با دو واقعه آغاز می شود. یعنی دو واقعه یزدی را از محیطی سنتی به محیطی مدرن وارد می کند. ورود او به دانشکده داروسازی در مهر ماه 1328 و صحبت های برادر بزرگترش با او برای پیوستن به “گروه خداپرستان سوسیالیست” این دو واقعه مهم هستند. بررسی سیر زندگی یزدی نشان می دهد فعالیت های علمی و سیاسی او از به هم پیوستگی خاصی برخوردار بوده است که در برخی از مقاطع زمانی، فعالیت های سیاسی به دلیل شرایط خاص ایران چربش هم داشته است.یعنی این دو واقعه مهم از دو وجه شخصیتی یزدی، پرده بر می دارد. وجه علمی-کارشناسی و وجه سیاسی. ورود به دانشگاه و حضور در یک جمع روشنفکری که قصد داشته است رویکردی مدرن از دین داشته باشد، نخستین پایه های جدا شدن از زندگی سنتی بوده است که این دنیای سنتی نیز به دلیل ارتباط وی در مغازه پدر با اقشار مختلف مرددمی و رویکرد ضد دولتی پدر ایشان تاثیرات مهمی بر نگرش ابراهیم یزدی داشته است. ابراهیم یزدی در ایران از تز خود با عنوان ” مقایسه خواص درمانی ایرومایسین و اکرومایسین در دستگاه گوارش ” دفاع می کند و تجربه هایی همچون دستیاری در دانشکده داروسازی، فعالیت در سازمان بیمه های اجتماعی کارگران، نمایندگی کارخانجات داروسازی لدرلی،…را از سر می گذارند.حضور در جامعه علمی از یک طرف و حضور در یک گروه مدرن سیاسی که در برابر اسلام سنتی بر “مسئولیت مسلمان بودن، ضرورت شناخت مبانی فکری دینی و فعالیت جمعی و گروهی” تاکید می کرده فضایی جدید از حیات دکتر ابراهیم یزدی را در آستانه سال های به ثمر رسیدن نهضت ملی شدن صنعت نفت و سال کودتای 1332 و وقایع پس از آن، ساخت. یعنی یزدی دز زمانی جوانه های فعالیت های سیاسی و اجتماعی و البته علمی در وجودش شکوفا می شود که ایران درحال تجربه یکی از مهمترین جنبش های سیاسی تاریخ معاصر خود بوده است. جنبشی که هر چند مدت زمان کوتاهی جریان داشته اما از لحاظ اهمیت، تاثیر فراوانی در تاریخ سیاسی ایران داشته است. دولت ضد استعمار، دموکرات و ملی مصدق، از قلب جنبشی بر می آید که با دخالت قدرت های بزرگ و همکاری استبداد شاهنشاهی و در بستر ناتوانی های داخلی و اختلافات تشکیلاتی فرو می پاشد. یزدی دوران جوانی اش را در سخت ترین تحولات کشور گذارنده است. چه از زمانی که که در نهضت خداپرستان سوسیالیست برای دانش آموزان جلسه تبلیغاتی می برگزار می کرده و چه زمانی که فعالیت های خود را در انجمن های اسلامی آغاز می کند و چه زمانی که در کمیته “دانشگاه نهضت مقاومت ملی” وظیفه بسیج دانشجویان برای مقابله با دولت کودتا را بر عهده می گیرد . به خصوص اینکه همراهی با مهندس بازرگان و تجربه “متاع” یا همان “مکتب تربیتی اجتماعی عملی” نیز در رشد شخصیتی دکتر یزدی تاثیر فراونی داشته است. متاع از ابتکارات مهندس بازرگان بوده که به جای پرورش فقیه و فیلسوف، ایجاد مکتب های تربیتی و اخلاقی را اصل اساسی می دانسته و بر همین مبنا به تاسیس نهادهای مدنی به عنوان کارگاه های تمرین همکاری های جمعی اقدام کرده است. این دیدگاه نشان میدهد که تا چه میزان “عقل عملی” در ذهن بازرگان و یزدی پر رنگ بوده است. حضور در انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان و انجمن اسلامی معلمین از جمله فعالیت های دیگر دکتر باراهیم یزدی محسوب می شود. همکاری در قالب این نهادها به گونه ای بوده که ابراهیم یزدی از طریق آنها تلاش کرده زمینه مناسبی را برای همکاری فکری-ذهنی میان روشنفکران دینی و روحانیون فراهم کند.
شاید یزدی با تمام پیچیدگی، بعدها و در جریان تکوین نظام فهمید که بازیهای سیاسی چقدر پیچیده و خطرناک هستند. او شاید هنوز هم در فکر است چرا باید پرونده گروگانگیری آنقدر طول بکشد تا کارتر بیفتد و ریگان قدرت را به دست بگیرد؟چرا میانه رو ها باید از دایره بازی حذف شوند؟ چند روز بعد از گروگانگیری یاسر عرفات از بیروت اعلام کرد اگر دولت آمریکا از وی بخواهد، او برای حل گروگانگیری و میانجیگری بین ایران و آمریکا به تهران سفر خواهد کرد. چرا علیه رهبر تشکیلات صاف به نام آیت الله خمینی بیانیه تندی صادر می شود؟ چرا اجازه داده نشد تا عرفات در جریان گروگانگیری از آمریکایی ها امتیاز بگیرد؟ برای او این سئوال مطرح است چه کسی از دادن امتیاز به فلسطینی ها ضرر می کرد؟ چه کسی و چه جریانی از افشای پرونده مک فارلین سود برد؟ به همین دلیل است یزدی همچنان این پرسش را مطرح می کند:” آیا اسرائیلیها در افشای سفر مک فارلینبه ایران دخالت نداشتند؛ آیا آنها منافعی در خطر افتاده داشتند؟” یا شاید این سئوال مطرح باشد دکتر یزدی چرا نتوانسته بود قبل از انقلاب تفاوت “خمینی دوران مکه ” را به “خمینی دوران مدینه ” درک کند؟ هنوز برای او بحث “آیت” و ولایت فقیه و نفوذ او در حاکمیت مسئله است. اینکه چگونه همان روحانیونی که از آیت الله خمینی می خواستند رانندگی زنان را ممنوع اعلام کند بر مسند مهم ترین ارکان نظام نشستند.
غربتی که آغاز می شود!
ابراهیم یزدی فصل دیگری از زندگی خود را در خارج از کشور آغاز می کند. او ابتدا برای رفتن به خارج از کشور و ادامه تحصیلات بی رغبت بوده اما در پی تشویق های برادرش سرانجام اقامت در خارج از کشور را بر می گزیند.مهاجرتی که از سال 1339 آغاز می شود و به 1357 می رسد. 18 سال از حیات سیاسی و اجتماعی دکتر یزدی در خارج از کشور می گذرد. عمده زندگی او در آمریکا بوده اما مدتی نیز در کشورهای خاورمیانه مصر، عراق و لبنان نیز زندگی کرده است. زندگی در قامت یک مهاجر، تجربیات جدیدی به زندگی یزدی افزود.تجربیاتی که بخشی از آنها، از راه پژوهش های علمی و بخشی از آنها از راه مبارزه سیاسی به دست آمد. ابراهیم یزدی در آمریکا تلاش می کند درباره سرطان زایی ذرات ازیستوریا پنبه کوهی، روش کاهش کلسترول خون و برخی دیگر از موضع های علمی از جمله شناخت مولکول های سرطانی تحقیقیاتی کند اما مجبور می شود به خاطر شرایط ایران و حساسیت فعالیت های سیاسی اش، تحقیقات علمی اش را برای مقطعی رها کند. همچنانکه که در کتاب “شصت سال صبوری و شکوری” می گوید تحقیق علمی برای یزدی تنها شغل و درآمد نبوده بلکه یک نوع عبادت هم بوده است. به نظر یزدی جهان کلمه ای از خداوند است و کار اصلی علم شناخت جهان و پدیده های هستی است که آفریده خداوند هستند.مطالعه زندگی یزدی در خارج از کشور، وجه پراتیک این سیاستمدار ایرانی را به خوبی نمایان می کند. زندگی سراسر از فعالیت که نه در تحقیقات صرف علمی که در ایجاد نهادهای سیاسی و مدنی گذشته است. ایجاد شبکه ارتباطی منظم در آمریکا، همکاری با سازمان خدمات اسلامی، همکاری با انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، تاسیس مسجد هیوستون، برگزاری همایش های منطقه ای ، ارتباط وسیع با روشنفکران و گروهای اسلامی، فعالیت به عنوان نماینده آیت الله خمینی و دریافت وجوهات شرعی مقلدین و دوستداران وی، فعالیت در موسسه فیلینگ…..همه بخشی از زندگی پر حاشیه، پرکار و پر هیجان دبیر کل نهضت آزادی ایران در آمریکا بوده است. زندگی که در آن مرز میان خصوصی و عمومی مبهم می شود، خانه او پاتوق دانشجویان می شود و آرامش و آسایش خانواده هم فدا می شود. به دلیل همین وجه پراتیک یزدی است که در خارج از کشور از هر امکانی برای ساختن نهادی یا برگزاری تظاهراتی یا همایشی، یا کلاس آموزشی،…استفاده می شود.
نوفل لوشاتو: تجربه ای فوق العاده
اما زیست در خارج از کشور یزدی مقطعی کوتاه ولی مهم تر از بقیه دوران های اقامتش دارد. سفر کوتاه او به عراق برای دیدن آیت الله خمینی، به 118 روز زندگی در “نوفل لوشاتو”منجر می شود. این 4 ماه زندگی در کنار خمینی و دوستانش برای یزدی شاید فصلی ممتاز از حیات سیاسی اش باشد، فصلی که در آن به چشم خود فاز نهایی پیروزی یک انقلابی را دید که رهبری اش را روحانی سرسخت بر عهده داشت، روحانی که از همان روزهای نخستین مبارزه اش تا پایان راه از شعار “شاه باید برود” کوتاه نیامد . در این انقلاب، رهبری روحانیت به پیشداری آیت الله خمینی تاثیر مهمی داشت اما نقش روشنفکران دینی از شریعتی گرفته تا نهضتی ها کم نبود. یزدی که به نظر می رسد بیشتر از رسیدگی به خانواده و ماندن در کارها ی تحقیقاتی، به مسائل اجتماعی و ایفای نقش سیاسی اش تمایل داشته، زندگی و خانواده را رها می کند و به نجف می رود تا آیت الله تبعیدی را تا پاریس مشایعت کند . اوست که پیشنهاد استقرار در پاریس را به خمینی می دهد. خمینی که با محدودیت های سخت رژیم صدام مواجه شده بود و قصد داشت در سریع ترین زمان ممکن نجف را به قصد شهر دیگری ترک کند تا بتواند در آن آزادانه پیام دهدو مردم را علیه شاه بسیج کند پیشنهاد یزدی را می پذیرد و عازم پاریس می شود. یزدی که با وجود خطر دستگیری خود را به عراق می رساند پیشنهاد می دهد برای جلب توجه افکار عمومی جهانی، خمینی پاریس را انتخاب کند. شهری که برای سفر ایرانیان ویزا نمی خواست و برای چهره های اپوزیسیون، بهشت هم محسوب می شد. همان شهر جذابی که خمینی را از کانون توجه منطقه ای خارج کرد و به کانون توجه بین المللی وارد کرد. در این شهر است که یزدی در مقام روشنفکری دینی در کنار روحانی سنتی اما از لحاظ سیاسی محکم با جاه طلبی خاص قرار می گیرد. یزدی در نوفل لوشاتو در تنظیم ارتباط خمینی و یارانش با داخل کشور و تدوین برنامه راهبردی همکاری می کند. برنامه ای که در دو بخش تنظیم می شود. در بخش نخست رئوس برنامه تهیه می شود و در بخش دوم شورای موقت رهبری هم مد نظر قرار می گیرد. در نوفل لوشاتو است که مقدمات تشکیل شورای انقلاب و تهیه پیش نویس قانون اساسی جدید صورت می گیرد.او ایده دولت موقت و شورای انقلاب را طرح می کند اما بعدها متوجه می شود که طرح شورای انقلاب در کنار دولت موقت کار اشتباهی بوده زیرا زمینه دخالت روحانیون سنتی را بعدها در روند کاری کابینه بازرگان فراهم کرد. یزدی به همراه حسن حبیبی و موسوی خوئینی ها اجازه می یابند از طرف خمینی به سئوالات خبرنگاران در چارچوب مواضع کلی رهبری انقلاب پاسخ دهد. اودر “نوفل لوشاتو” مسئولیت برخورد و مدیریت خبرنگاران و دیپلمات ها و ارائه مشورتهای سیاسی به خمینی را بر عهده می گیرد.در نوفل لوشاتوست که با حجم عظیمی از خبرنگاران، تحلیل گران سیاسی غربی و عرب، مقامات دولتی فرانسوی و سایر کشورهای عربی و غربی و دیپلمات ها تماس می گیرد.
روحانیون سنتی که اطراف خمینی را گرفته بودند
اما شاید بهترین و در عین حال تلخ ترین تجربه یزدی در این سفر 4 ماهه برخورد او با روحانیون سنتی است که اطراف خمینی را گرفته بودند و جو بدبینی را علیه روشنفکران به راه انداخته بودند. به گونه ای که یزدی در خاطرات خود می گوید:” “بسیاری از کسانی که در اقامتگاه(نوفل لوشاتو) کار می کردند، داوطلبانه درس و کارهای خود را رها کرده و برای کمک به جنبش ملت ایران به آن جا آمده بودند. مثلا،آقای كیارشی دانشجوی دوره دکتری بود، که مسؤولیت پذیرایی از میهمانان را بر عهده گرفته بود. آقای خلخالی تصور میکرد که او مستخدم حقوق بگیر است و یک بار بر سر قصور در پذیرایی با او برخورد پرخاشگرانه ای کرد. حاج آقا ناصری، بازرگانی از وین بود و اداره آشپزخانه را بر عهده گرفته بود. صادق خلخالی بر سر نبودن پیاز در سفره با او به جدال پرداخت و با هم گلاویز شدند! وهمه اینها در حضور چشمان تیزبین خبرنگاران خارجی اتفاق می افتاد.روحانیان مستقر در دهکده، حضور روشنفکران را برنمی تابیدند. و از هرفرصتی برای تحقیر یا مقابله با آن ها استفاده می کردند” اما برای نگارنده این سئوال مطرح است یزدی که این همه تجربه در طول زندگی اش ،چه در زیست در ایران و چه در زیست در آمریکا داشته است چگونه متوجه نشده وقتی خلخالی به خاطر نبود یک پیاز بر سر سفره یقه گیری می کند هنگامی که به قدرت برسد احتمال دارد جان هم بگیرد. به نظر می رسد از همان نوفل لوشاتو، تقابل روشنفکران دینی و روحانیون سنتی که می خواستند خمینی را وادا ر کنند علیه رانندگی زنان موضع بگیرد جدی بوده است. اما همچنانکه یزدی می گوید همان روحانیون واپس گرا بعد از انقلاب در شورای نگهبان سمت یافتند و بر مسند امور نشستند. این پرسش مطرح است دکتر یزدی با تجربه که حتی یک بار قصد ترک نوفل لوشاتو را به خاطر رفتار همین روحانیون سنتی داشته ، او که به همراه قطب زاده و چمران تاریخ انحراف انقلاب های بزرگ جهان را مطالعه کرده چرا تا این اندازه به خطر نفوذ این روحانیون واپس گرایی که در اطراف آیت الله خمینی مستقر شده بودند بی توجه بوده است؟
انقلابی که سرانجام پیروز شد اما اپوزیسیون باقی ماند
بعد از انقلاب، یزدی چند ماهی را در مقام سرپرست موسسه کیهان و در قامت وزیر امور خارجه ای دولتی ظاهر شد که شیک و مجلسی بود و قرار بود آرمان های آزادی و استقلال را در موجی از تندروی ، هیجان و فرصت طلبی گروه ها و جریان های سیاسی پیش ببرد. به همین خاطر است که نیروهای ملی حاضر در دولت باید بخش عمده ای از وقت خود را صرف جلوگیری از اعدام های بی رویه و بی منطقی می کردند که تندروها تدارک می دیدند. شاید یزدی با تمام پیچیدگی، بعدها و در جریان تکوین نظام فهمید که بازیهای سیاسی چقدر پیچیده و خطرناک هستند. او شاید هنوز هم در فکر است چرا باید پرونده گروگانگیری آنقدر طول بکشد تا کارتر بیفتد و ریگان قدرت را به دست بگیرد؟چرا میانه رو ها باید از دایره بازی حذف شوند؟ چند روز بعد از گروگانگیری یاسر عرفات از بیروت اعلام کرد اگر دولت آمریکا از وی بخواهد، او برای حل گروگانگیری و میانجیگری بین ایران و آمریکا به تهران سفر خواهد کرد. چرا علیه رهبر تشکیلات صاف به نام آیت الله خمینی بیانیه تندی صادر می شود؟ چرا اجازه داده نشد تا عرفات در جریان گروگانگیری از آمریکایی ها امتیاز بگیرد؟ برای او این سئوال مطرح است چه کسی از دادن امتیاز به فلسطینی ها ضرر می کرد؟ چه کسی و چه جریانی از افشای پرونده مک فارلین سود برد؟ به همین دلیل است یزدی همچنان این پرسش را مطرح می کند:” آیا اسرائیلیها در افشای سفر مک فارلینبه ایران دخالت نداشتند؛ آیا آنها منافعی در خطر افتاده داشتند؟” یا شاید این سئوال مطرح باشد دکتر یزدی چرا نتوانسته بود قبل از انقلاب تفاوت “خمینی دوران مکه ” را به “خمینی دوران مدینه ” درک کند؟ هنوز برای او بحث “آیت” و ولایت فقیه و نفوذ او در حاکمیت مسئله است. اینکه چگونه همان روحانیونی که از آیت الله خمینی می خواستند رانندگی زنان را ممنوع اعلام کند بر مسند مهم ترین ارکان نظام نشستند. یزدی خیلی زود دوره ای سخت از حیات سیاسی خود را با این پرسش ها آغاز کرد. بعد از چند ماه، او دوستانش باید اپوزیسیون نظامی می شدند که خود در بنیانش نقش داشتند. باید از اعدام ها انتقاد می کردند. به تداوم جنگ اعتراض می کردند. باید از نقض آزادیهای اساسی و رد صلاحیت های انتخاباتی و آنچه را که بازرگان رجعت استبداد نامیده بود گلایه می کردند. او باید اپوزیسیون نظامی می شد که آرمان هایش را قبول دارد و همچنان به اصالت انقلابش اعتقاد دارد اما آن را منحرف شده می داند. در نتیجه اپوزیسیونی که تلاش می کند قطار از ریل خارج شده را به ریل برگرداند.
نماد اپوزیسیون درونی نظام
او اگر چه از حاکمیت کناره گرفت یا اخراج شد اما به یکی از نمادهای اپوزیسیون درونی نظام تبدیل شده و به همین دلیل است که از اجرای فصل سوم قانون اساسی دفاع می کند، خواستار محدودیت قدرت مطلقه و حق انتخاب مردم و حق نظارت رسانه می شود. به همین دلیل سیاستمدار پیچیده و با اخلاق گاهی نامه وفاق ملی می دهد، گاهی بحث نظارت بین المللی بر انتخابات را مطرح می کند، زمانی پیشنهاد تشکیل جبهه متشکل از نیروهای تحول طلب علیه اقتدار گرایی را می دهد و زمانی خود را کاندیدای ریاست جمهوری می کند تا بازهم بر عدم اعتقاد به ولایت فقیه و البته التزام به قانون اساسی تاکید کند. یزدی حالا در خاطراتش گاهی نقد روشنفکران می کند و گاهی نقد خود.از تفرقه روشنفکران و تشتت آنها در اوایل انقلاب و استفاه روحانیت از این تشتت می گوید، از اینکه نباید به موازارت دولت موقت، شورای انقلاب شکل می گرفت. دوران جدی اپوزیسیون بودن یزدی از همان سال های نخست نقلاب آغاز شد . او و دوستانش خیلی صبر کردند تا انقلابیون افراطی و هیجان زده آن روزها به درکی از اصلاح طلبی برسند . او رسیدن به این درک را نه ابزار سرکوفت زدن به دیگران که ابزار تمجید قرارداده است و رسیدن به نقطه اصلاح طلبی که بازرگان و یارانش آغاز گر آن بودند را نشانه ای از پیشرفت می داند.
آزمون سخت پس از بازرگان
آزمون جدید دکتر یزدی بعد از انقلاب اسلامی از زمان درگذشت مهندس بازرگان آغاز شد، جایی که می بایست رهبری یکی از قدیمی ترین احزاب سیاسی ایران را به دوش می کشید. آزمونی سخت که در دوره ای با تحولات مهم اجتماعی و جمعیتی و فرهنگی در ایران رخ داد. نهضت آزادی ایران به خصوص از دوم خرداد 76 در قالب رهبری یزدی تلا ش کرد در فضای سیاسی ایران سر برآورد. این در حالی بود که به گفته خود یزدی برخی از نهضتی ها معتقد بودند بعد از فوت بازرگان بهتر است نهضت فعالیت هایش را متوقف کند. یزدی در این دوران هم اگر چه شاید روزنه نفوذ نهضت به ساختار قدرت را به رغم تلاش هایش نتوانست باز کند اما توانست مانند چهره ها و شخصیت های ملی-مذهبی در تحرک اصلاح طلبان و خط دادن آنها مفید باشد. وقتی از یزدی پرسیدند دلیل شرکتش در انتخابات 92 چیست پاسخ داد حق شرکت در انتخابات و رایی را که به صندوق می اندازد مفت از دست نمی دهد. به نظر می رسد دکتر یزدی با توجه به همان خصوصیت عملگرایانه اش تلاش کرده از هر امکانی برای جا انداختن رویکرد اصلاح طلبی نهضت آزادی استفاده کند. او تلاش می کند ازسویی از ابزارهای انتخاباتی به بهترین نحو ممکن استفاده کند و از سویی در قامت دبیر کل نهضت آزادی ایران در مقام چهره ای حامی و منتقد دولت های اصلاح طلب ظاهر شود و دولت های محافظه کار را اندرز دهد. این همان رویکرد نهضت آزادی است که پایی در عرصه ای عمومی دارد و نگاهی به قدرت، با این هدف که اصحاب قدرت را به باز کردن هر چه بیشتر عرصه عمومی ایران و وسیع کردن هر چه بیشتر دایره دست اندرکاران قدرت قانع کند. رویکردی که شاید صبر بخواهد و البته تحمل هزینه. بر مبنای همین رویکرد است که دکتر یزدی ضمن حمایت کلی از دولت روحانی، وزیر اطلاعاتش را به خاطر عدم تغییر در فضای سیاسی کشور به نقد می کشد. او هر جا لازم باشد در برابر ادعاهای تاریخی حاکمیت از گروگانگیری گرفته تا جنگ پاسخ می دهد. مطالعه سیر زندگی پر پیچ و خم او پاسخ به سئوال ابتدای این نوشته را می دهد. چهره پراگماتیستی ، کارشناسی و پر تحرک او رمز پیچیدگی اوست. چرا که پراگماتیست ها زودتر از دیگران زوایای واقعی و پنهان امور را می بینند.پراگماتیست ها در تحلیل هایشان به تجربه شان بیشتر متکی هستند تا نظریه ها. به فایده کار بیشتر می اندیشند تا حفظ اعتبار خود. بیشتر اهل مذاکره هستند تا سرسختی. در تفسیر اصول به اندازه کافی انعطاف دارند تا اصولشان به گزاره های جزم اندیشانه تبدیل نشود.دکتر یزدی هم چهره ای پراگماتیک است. همین چهره او را پیچیده کرده است. اما نوعی پیچیدگی از جنس با اخلاق. چرا که پراگماتیک بودن بدون پایبندی به اصول اخلاقی چندان دشوار نیست اما اینکه اصولگرایی و عملگرایی با هم جمع شوند کار معدودی از سیاستمداران زیرک است که دکتر ابراهیم یزدی یکی از آنهاست.
توضیح: اطلاعات مندرج در این گزارش از سه جلد کتاب خاطرات دکتر یزدی”سه سال صبوری و شکوری” و برخی از مصاحبه های دکتر یزدی اخذ شده است.