این انفعالی که در دانشگاه های ما بوجود آمده٬ هزینه بسیار سنگینی از نظر علمی بر ما وارد میکند و شکل گیری نسلی که در این وضعیت در دانشگاه در حال تربیت شدن هستند برای آینده کشور بسیار خطیر است.
آنچه در پی می آید، مصاحبه نشریه “سحر”* با مهندس محمد توسلی رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران است. محمد توسلی در پاسخ به این سئوال که “در طی سالهای جنگ موضع نهضت آزادی نسبت به جنگ و تحولات اجتماعی چگونه بود؟” می گوید: “ تا پیروزی خرمشهر که جنگ بطور مشخص دفاعی است همواره موافق بوده و در جایگاه های مختلف اعضای نهضت در جنگ مشارکت و حمایت داشته اند. اما پس از آن مقطع بر پایه تحلیل ها و شناخت واقعیت های جهانی و منطقه با ادامه جنگ موافق نبوده و تا سال ۶۴ طی نامه های خصوصی به شورای عالی دفاع و رهبر فقید انقلاب به وظیفه دینی و اجتماعی خود عمل کرده است. نهضت بعداز سال ۶۴ که تداوم جنگ را در راستای منافع ملی ارزیابی نمی کرد و توصیه های خصوصی قبلی موثر نیفتاده بود اجبارا تا سال ۶۷ حدود ۶۰ نشریه درباره جنگ تهیه و منتشر کرده است که در اسناد نهضت قابل مراجعه می باشد. آخرین نشریه در اردیبهشت سال ۶۷ با عنوان ”هشدار” منتشر می شود و پیامد های خطیر تداوم جنگ را به مسئولان کشور متذکر می شود؛ متعاقب آن دفتر نهضت تعطیل میشودو سه نفر از دوستان ما از جمله خود بنده بازداشت میشویم و نهایتا درهمان زمان که ما در بازداشت بودیم در تیر و مرداد سال ۶۷ قطعنامه پذیرفته میشود.”.
در بخش دیگری از این گفتگو، رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران درباره وقایع سال ۱۳۸۸ می گوید: “باید بپذیریم که بعد از سال ۸۸ جنبش اجتماعی ما هم اشتباهاتی داشته است که می توان به آن اشاره کرد. بنظر من اشتباهی که در این دوره صورت می گیرد این است که گروههای مخالف نظام، که خط مشی براندازی دارند و با خط مشی جنبش اصلاحات هماهنگ نیستند، از جمله سلطنت طلب ها و مجاهدین خلق؛ بطور طبیعی دربین اجتماعات و بطور محدود شعارهای خودشان را مطرح می کنند که در چارچوب خط مشی جنبش اصلاحات و گفتمان آقای خاتمی و آقای کروبی و همچنین مواضع منتشر شده آقای مهندس موسوی نبود. شما مجموعه بیانیههای آقای موسوی را نگاه کنید٬ شعار جمهوری ایرانی و یا مرگ بر اصل ولایت فقیه در آن ها دیده نمی شود. این شعارها از کجا آمد؟!”
متن کامل این گفتگو بشرح زیر است:
با توجه به آنکه فضای فعلی جامعه ایران و به تبع آن دانشگاه٬ دچار رخوت فردگرایانه و عدم تعهد اجتماعی شده است٬ طالب آن هستیم که میزان تعهد اجتماعی در بستر جامعه و دانشگاهی که شما در آن فعالیت میکردید را بدانیم٬ جامعهای که برچسب آن انقلابی و آرمانی بودن، بود. جامعهای که حال تغییر کرده است و مولفههای خاص خود را دارد. چه مولفه و شاخصی در آن جامعه تعهد اجتماعی را پررنگ و وجودی میکرد که حال دیگر نمیتواند تعهد اجتماعی را در جامعه باز تعریف کند؟
این مسأله چندین بعد دارد. یکی روحیه کلی ما ایرانیهاست که به سمت فردگرایی، دائما سوق داشته است. این خصوصیت هم قبل از انقلاب و هم در زمان حال نیز موجود است. ریشه آن در فرهنگ ۲۵۰۰ ساله استبدادی ماست که فردگرایی ما را در تاروپود رفتار ما ایرانی ها نشانده است. در دهه ۲۰، انسانهای آگاه و متعهدی به دنبال راهکاری برای اصلاح این مشکل میگشتند و برنامه های گسترده فرهنگی و اجتماعی داشته اند. بزرگانی چون آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی، در آن سالها همواره به این خصوصیات فرهنگی- اجتماعی نامطلوب توجه داشتند، از جمله نهادهای مدنی را تشکیل دادند تا دانشجویان در آن فرصت داشته باشند با کار جمعی به تدریج این خصوصیات خود را اصلاح و روحیه کار جمعی و تعهد اجتماعی را در خود تقویت کنند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد در دهه سی، فضایی به وجود میآید که ما حصل آن سرکوب گسترده فعالان اجتماعی توسط ساواک است. نهضت مقاومت ملی در آن دوران فعالیتهای جمعی خود را تجربه میکند. مهندس بازرگان در سال ۱۳۳۶ در برنامه جشن انجمن اسلامی دانشجویان در دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران سخنرانی با عنوان ” احتیاج روز” ایراد میکنند که دقیقاً دغدغه امروز جامعه ماست. در همین روند انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامی بانوان و همچنین شرکت هایی چون شرکت انتشار و تولیدی چون صافیاد و از این قبیل نهادها تشکیل میشود و در چارچوب همین نهادهای مدنی افراد جمع میشوند و به تدریج با کار جمعی آشنا میشوند. این تلاشها که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب بوده است و در حال حاضر نیز باید ادامه پیدا کند. البته این مشکل دارای ابعاد دیگری نیز هست که باید بررسی شود. در سالهای قبل که استبداد سلطنتی حاکم بود، قشر آگاه جامعه به دنبال تحول بود. دکتر مصدق در دوران نهضت ملی این روند را پیگیری کرد. پس از کودتا نهضت مقاومت ملی پرچم مبارزه را بر دوش کشید و در شرایط اجتماعی سال های ۳۹ و ۴۰ جبهه ملی دوم تشکیل و جنبش دانشجویی به صورت گسترده فعال می شود. در اردیبهشت سال ۴۰ نهضت آزادی ایران تشکیل و فعالان سیاسی و دانشجوئی مسلمان هویت تشکیلاتی پیدا می کنند. پس از رخداد خرداد ۱۳۴۲ است که تمام گروههای سیاسی به این جمع بندی میرسند که با توجه به گفتمان غالب جهانی برای تحول از روش مبارزه مسلحانه استفاده کنند. یک چنین نگاهی نیز در جنبش دانشجویی ما تأثیر گذاشت و یکی از علل تدوام جنبش اجتماعی در جامعه ما نقش دکتر شریعتی بود که با ادبیات جدیدی در فرهنگ اجتماعی ما مطرح میشود. ایشان پاسخگوی شرایط انقلابی است. جنبش دانشجویی تحت تأثیر این فضای اجتماعی آرمانگرا است. در این روند بازار و دانشگاه دو کانون اصلی مبارزه بودند. ما در نهضت ملی ایران شاهد آن هستیم که بازاریان به دولت ملی دکتر مصدق پول میدهند تا بودجه کشور تأمین شود. ما در دوران های بعدی کمتر چنین روحیه همکاری جمعی را شاهد بوده ایم. این تصویر کلی قبل از انقلاب بود. در سالهای بعد از انقلاب مطالبات انقلاب که اکثریت قاطع مردم در آن حضور داشتند؛ در قانون اساسی متبلور شد. دوران بعد از انقلاب را می توان به چند مرحله تقسیم کرد. از سال ۵۷ تا ۶۰، که همگی مردم با انقلاب هستند، دورهای را میگذرانیم که تضاد فکری و خصلتی در جامعه وجود دارد. چون نگاههای متکثری وجود دارد که تا به حال فرصت نیافتهاند به تمرین گفتگو با هم بپردازند. چیزی که در این میان برجسته بود کارشکنی سازمانهایی بود که با نفس انقلاب اسلامی مخالف بودند به عنوان مثال حزب توده، تمام نیروهایش را به ایران آورد. این سازمانها شعار میدادند تا مطالبات مردم را بالا ببرند و دولت را ناکارآمد جلوه دهند. ما در آن وقت میبینیم که کیانوری مصاحبه میکند و میگوید ما ابتدا میخواستیم دولت موقت و روشنفکران دینی را سرکوب کنیم و در آخر کار روحانیت را از صحنه قدرت خارج و جایگزین شویم. ** در صورتی که روحانیت ریشه در مردم داشت و آنها تصور اشتباهی از جامعه ایران داشتند. در آن زمان جنبش دانشجویی که نقش مهم در پیروزی انقلاب داشت همراه حکومت شد و سازمان تحکیم وحدت شکل گرفت و در پیوند با نظام و دولت عمل می کرد. جنگ تحمیلی شروع میشود و در این دوره نیز دانشگاهها نقش مهمی ایفا میکنند و باز احساس تعهد به صورت مضاعف دیده میشود. جنبش دانشجویی مجدداً همچون قبل از انقلاب از سال ۶۸ تا ۷۶ بهتدریج استقلال پیدا میکند و این نسل جدید هم بازگوکنندهی مطالبات جامعه است و همین جریان است که در دوم خرداد و پیروزی آقای خاتمی نقش مؤثری ایفاء می کند .
این اولین واکنشِ سازمانیافته و مستندی است که در جامعه ما اتفاق میافتد که مردم با بیست میلیون رأی به آقای خاتمی یک نه بزرگ به نامزد رسمی حاکمیت میگویند، این رخداد یک مقطع ویژه تاریخی است. اگر بخواهیم یک نگاهی گذرا به گذشته داشته باشیم میبینیم مطالباتی که آقای خاتمی در دوم خرداد مطرح میکند٬ این همان مطالبات تاریخی ازانقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی است که بعد از دولت موقت از سال ۵۹ نهضت آزادی ایران در دهه های ۶۰ و ۷۰ همواره تاکید می کند. در مرامنامه و خط مشی جدید نهضت تصریح می شود همان گونه که ما در مبارزات گذشته مطالبات تاریخی ملت ایران را پیگیری کرده ایم؛ امروز هم به اصول و آرمان های اولیه واصیل انقلاب پای بند هستیم و رسالت ما دفاع از این آرمان ها و جلوگیری از انحرافات اما با راهبرد مبارزه قانونی، علنی و مسالمت امیز و با التزام به قانون اساسی است. این مسائل ازتیرماه ساله ۵۹ که کنگره سوم نهضت برگزار میشود٬ مطرح می شود؛ بعد از خرداد ۶۰ تقریبا تمام احزاب سیاسی فعالیتشان متوقف میشود، نهضت آزادی بخاطر وجود مهندس بازرگان٬ دکتر سحابی و آن بدنه ای که بهرحال در مدیریت انقلاب نقش داشتند ایستادگی میکنند٬ با هزینه های سنگین مقاومت میکنند که حالا تفصیل آن دراسناد نهضت موجود است، حتما ملاحظه کرده اید یا می کنید.
این گفتمان را نهضت در چه سالی مطرح کرد؟
گفتمان مبارزه قانونی، علنی و مسالمت آمیز و خط مشی و برنامه های تحول تدریجی و گام به گام را مهندس بازرگان در دوران دولت موقت مطرح کرده بود و نهضت آزادی نیز این برنامه و خط مشی را بعد از سال ۵۹ ادامه داده است.
در طی سالهای جنگ موضع نهضت آزادی نسبت به جنگ و تحولات اجتماعی چگونه بود؟
تا پیروزی خرمشهر که جنگ بطور مشخص دفاعی است همواره موافق بوده و در جایگاه های مختلف اعضای نهضت در جنگ مشارکت و حمایت داشته اند. اما پس از آن مقطع بر پایه تحلیل ها و شناخت واقعیت های جهانی و منطقه با ادامه جنگ موافق نبوده و تا سال ۶۴ طی نامه های خصوصی به شورای عالی دفاع و رهبر فقید انقلاب به وظیفه دینی و اجتماعی خود عمل کرده است. نهضت بعداز سال ۶۴ که تداوم جنگ را در راستای منافع ملی ارزیابی نمی کرد و توصیه های خصوصی قبلی موثر نیفتاده بود اجبارا تا سال ۶۷ حدود ۶۰ نشریه درباره جنگ تهیه و منتشر کرده است که در اسناد نهضت قابل مراجعه می باشد. آخرین نشریه در اردیبهشت سال ۶۷ با عنوان ”هشدار” منتشر می شود و پیامد های خطیر تداوم جنگ را به مسئولان کشور متذکر می شود؛ متعاقب آن دفتر نهضت تعطیل میشود و سه نفر از دوستان ما از جمله خود بنده بازداشت میشویم و نهایتا درهمان زمان که ما در بازداشت بودیم در تیر و مرداد سال ۶۷ قطعنامه پذیرفته میشود. امروز شما در رسانهها از قول آقای هاشمی رفسنجانی و آقای محسن رضایی میشنوید که امام و برخی از مسئولین هم موافق ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نبودند.
بعد از خاتمه جنگ فضای سیاسی چگونه بود؟
درسال ۶۴ پس از انتخابات ریاست جمهوری که صلاحیت مهندس بازرگان برای نامزدی ریاست جمهوری تایید نشد؛ جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران با حضور جمعی از اعضای نهضت آزادی و سایر نیروهای ملی تشکیل میشود و در خصوص حقوق اساسی ملت که در قانون اساسی تصریح شده است بیانیههایی با تاکید بر اصول فصل سوم قانون اساسی منتشر می کند. در سال ۶۹ این جمعیت بیانیه ای با امضای ۹۰ نفر از شخصیت های سرشناس دینی و سیاسی جامعه که عموما شناخته شده بودند منتشر کرد که ضمن آن بر ضرورت اجرای اصول فصل سوم قانون اساسی یعنی تامین حقوق اساسی ملت و همچنین پیامدهای استقراض های خارجی در اقتصاد کشور تاکید شده بود. متعاقب انتشار این بیانیه ۲۴ نفر از امضا کنندگان این نشریه بازداشت و ۹ نفر از آنها به حبس های تا سه سال محکوم شدند که تفصیل آن در کتاب “در مهمانی حاج آقا ” قبلا منتشر شده است. در آن بیانیه ۹۰ امضائی سال ۶۹ همان گفتمانی که آقای خاتمی در دوم خرداد سال ۷۶ مطرح کردند و با رأی قاطع مردم موجه شد مورد تاکید قرار گرفته بود.
رخدادهای دهه های ۶۰ و ۷۰ را که به اجمال اشاره شده است برای نشان دادن شرایط سیاسی – اجتماعی است که در آنها جنبش دانشجویی شکل گرفته و برای حمایت ازآقای خاتمی در دوم خرداد آماده می شود. این مقطع نقطه عطفی در تحولات پس از انقلاب قابل ارزیابی است. پس از رخداد دوم خرداد جریان محافظه کار که با شکست عظیمی روبرو می شود خود را برای برخورد با جنبش اصلاحات آماده می کند. پس از دوم خرداد ۷۶ جنبش دانشجویی و نهادهای دانشجویی گسترش پیدا میکنند. در دوران اصلاحات حدود ۳۰۰۰ نهاد مدنی در دانشگاه ها شکل میگیرد. نشریات دانشجویی توسعه پیدا می کند؛ در این شرایط جنبش دانشجویی با آزادی عمل بیشتری می تواند در دانشگاه ها فعالیت کند.
پس از ریاست جمهوری آقای خاتمی می بینیم که فضای جنبش دانشجویی به سمت یک رادیکالیزمی در حرکت است علل رادیکالیزه شدن را در کجا می بینید؟
ببینید جنبش دانشجویی ما تحت تاثیر ادبیات چپ شعارهای خارج از خط مشی مبارزه قانونی، که جنبش دانشجوئی باید به آن التزام داشته باشد، مطرح میکند و بتدریج بحث عبور از خاتمی و عبور از قانون اساسی و… را مطرح میکند. در این دوره میتوان گفت که عملکرد جنبش دانشجوئی عموما چپ روی است و از خط مشی طبیعی خود خارج می شود بطوریکه عملا از گفتمان اصلاحات عبور کند. این دوره هشت ساله برای جنبش دانشجویی دوره ی سختی است. ضمن اینکه جنبش دانشجویی گسترش پیدا میکند٬ فکر میکند باید دانشجو وارد عرصه قدرت شود واز همین رهگذراست که کاندیدای مجلس میشود یا در شورای شهر نامزد معرفی میکند، این یک فضای جدیدی است که جنبش دانشجوئی تجربه می کند.
بگذارید کمی جلوتر بیاییم٬ دولت اصلاحات به اتمام میرسد و دولت اصول گرایان سکاندار امور اجرایی کشور میشوند.
بله، اگر بخواهیم خیلی سریع عبور بکنیم بعد از این تجربه هشت ساله دوره اصلاحات آقای خاتمی دوران هشت سال آقای احمدی نژاد مطرح میشود. در این هشت سال٬ آنچه که در هشت سال جنبش اصلاحات فراهم شده بود، زمینههای محدودیتش فراهم میشود. در دانشگاه یک فضای جدیدی بوجود میآید. جنبش دانشجویی و جنبش اجتماعی ما محدود میشود و بصورت سیستماتیک این فعالیتها نه تنها در دانشگاه بلکه در عرصه عمومی هم محدود میشود. توقیف زنجیره ای مطبوعات، محدودیت برای احزاب و گروههای سیاسی٬ اتفاقاتی است که در این دوره رخ میدهد. بازداشت هایی که دراین دوره انجام میشود در نوع خود چشمگیر است. در انتخابات سال ۸۴ ما شاهد تجربه ویژه ای هستیم که من نمیخواهم در این فرصت کوتاه به آن به پردازم. در سال ۸۸ یک فضای جدیدی در انتخابات بوجود میآید. جنبش اجتماعی گسترش پیدا می کند و چهار سال دوم دوره دولت دهم را تجربه می کنیم. جامعه ما میخواهد از این محدودیت ها عبور کند ولی محافظه کاران جامعه که تحولات را بر نمیتابند٬ انتخابات سال ۸۸ را مهندسی میکنند. شرایطی که در آن سالها پیش آمد را شما کم و بیش به یاد دارید٬ احتمالا حضور هم داشته اید و میدانید چه اتفاقاتی افتاده است. در نتیجه توسعه جنبش اجتماعی و آمادگی مردم راه پیمایی آرام سه میلیونی در شهر تهران شکل میگیرد و بتدریج این راه پیمایی ها تحمل نمیشود.
بگذارید در اینجا نکته ای را اضافه کنم. درست است که محافظه کاران آمادگی پذیرش تحول را نداشتند و با آن برخورد کردند؛ ولی باید بپذیریم که بعد از سال ۸۸ جنبش اجتماعی ما هم اشتباهاتی داشته است که می توان به آن اشاره کرد. بنظر من اشتباهی که در این دوره صورت می گیرد این است که گروههای مخالف نظام، که خط مشی براندازی دارند و با خط مشی جنبش اصلاحات هماهنگ نیستند، از جمله سلطنت طلب ها و مجاهدین خلق؛ بطور طبیعی دربین اجتماعات و بطور محدود شعارهای خودشان را مطرح می کنند که در چارچوب خط مشی جنبش اصلاحات و گفتمان آقای خاتمی و آقای کروبی و همچنین مواضع منتشر شده آقای مهندس موسوی نبود. شما مجموعه بیانیههای آقای موسوی را نگاه کنید٬ شعار جمهوری ایرانی و یا مرگ بر اصل ولایت فقیه در آن ها دیده نمی شود. این شعارها از کجا آمد؟! احتمالا شما هم شاهد بوده اید که افراد خاصی میآمدند ازعواطف مردم استفاده میکردند و این شعارها را، هر چند محدود، مطرح می کردند، اما آن را ضبط میکردند و در رسانههای خارجی برجسته میشد. مخالفان جنبش اصلاحات از این شعارها در راستای برنامه های راهبردی خودشان استفاده میکردند.
البته نباید فقط آن گروه ها را شماتت کرد٬ تجربه تاریخی نشان داده که حتی در گذشته نیز محافظه کاران برای اینکه گروه های مخالف خود را سرکوب بکنند خودشان وارد این اجتماعات میشدند و این گونه شعارها را مطرح میکردند. در جنبش دانشجوئی سال ۱۳۲۱ و همچنین در حوادث شانزده آذر سال۳۲ به همین ترتیب عمل شده است. قبلا طی مصاحبه هائی مستندات تاریخی این گونه وقایع را توضیح داده ام. در حوادث هجدهم تیر ماه هم، بطوریکه شاهدان عینی گزارش کرده اند، به همین ترتیب اعتراضات دانشجویی رادیکالیزه و سرکوب شده است. بنابراین بایستی بپذیریم که در بعد از سال ۸۸ نیز عوامل مختلفی هست که نگذاشت جنبش اصلاحات در چارچوبِ خط مشی قانونی خود بصورت مسالمت آمیز عمل بکند. بنابراین اگر بخواهیم واقع بینانه نگاه کنیم باید در فرصت مناسبی این موارد را تحلیل و روی آن ها کار کنیم. این مقدمه را از این نظر صرفا اشاره می کنم که ببینید یک مجموعه فشارها موجب شده است که اگر قبل از انقلاب دانشگاهها کانون اصلی مبارزه بودند٬ اگر در هشت سال اصلاحات دانشگاهها کانون فعالیت بودند بتدریج باید این وضعیت تغییر پیدا کند و در نتیجه دانشجویان هزینههای سنگینی را پرداخت میکنند و پس از سال ۸۸ شما این وضعیت را به وضوح مشاهده می کنید که نه دانشجویان و نه خانواده ها آمادگی ندارند که دیگر هزینه های سنگینی برای فعالیت دانشجوئی پرداخت بکنند. به این علت است که هم جامعه و هم جنبش دانشجویی به نوعی با یک انفعال روبه رو میشود که این وضعیت پیامد چپ رویهایی است که اتفاق افتاده و هم پیامد سرکوبهایی است که جنبش دانشجویی در این سال ها متحمل شده است.
این توضیح یک تحلیلی است که بر اساس آن میتوان شرایط قبل و بعد از انقلاب را باهم مقایسه کرد؛ چرا با شرایط متفاوتی روبرو هستیم؟ توضیح دیگر این است که در شرایط قبل ازانقلاب هم جنبش دانشجویی و هم جنبش اجتماعی ما عموما به دنبال یک تحول سریع، انقلابی و رادیکال تحت تاثیر گفتمان جهانی آن دوران بود. اما در سال های پس از انقلاب به رغم حضور جریانات چپ که همان خط مشی را می خواستند دنبال کنند که هزینه های سنگینی برای خودشان و منافع ملی در پی داشت؛ اما جریانات دیگری از جمله نهضت آزادی ایران حضور داشتند که به خط مشی مبارزه قانونی، علنی و مسالمت آمیز تاکید داشتند و تحولات تدریجی و گام به گام متناسب با شرایط را توصیه می کردند. این جریان معتقد بود و هست که مطالبات ملت ایران یعنی آزادی، حاکمیت ملت، عدالت ورزی، قانونگرائی و … یک شبه قابل تحقق نیست؛ فرهنگ استبدادی این انتظار را در ما ایجاد می کند که با اقدامات و حرکات رادیکال و سریع یک شبه به نتیجه مطلوب برسیم. اما موقعی که این فرایند طولانی میشود٬ شکیبائی را از دست می دهیم و منفعل میشویم. در حالی که پیشگامان جنبش اصلاحات همیشه تاکید کرده اند که دموکراسی یک فرایند است و گذار دراین فرایند نیازمند زمانی طولانی است. اصولا آزادی و دموکراسی یادگرفتنی است و نسل ها ممکن است طول بکشد تا یک جامعه بتواند فرهنگ دموکراسی پیدا بکند.
گفته شده مرحوم بازرگان براین نکته تاکید فراوان داشتند؟
بله، مرحوم مهندس بازرگان نیز این جمله را همیشه تکرارمیکرد که دموکراسی یاد گرفتنی است نه دادنی و در یک فرایند قابل تحقق است و اینطور نیست که شما آن را تزریق کنید و به یکباره خصوصیات جامعه را متحول کنید و به سرعت خصوصیات فردی، مناسبات در محیط خانواده، کار و جامعه دموکراتیک شود. این امر مستلزم یک فرایند طولانی است که باید طی شود و این زمانبر است و نیاز به صبر و تلاش مستمر دارد. بنابراین آحاد جامعه و همه کسانی که گفتمان اصلاحی را پذیرفتهاند و از جمله جنبش دانشجویی نباید انتظار داشته باشند که در دوران محدود دانشجوئی یک دفعه جامعه متحول بشود. بنابراین باید دنبال راهبرد تدریجی، دراز مدت و طولانی باشند.
چه توصیه ای به اعضای انجمن های اسلامی دارید؟
ما همیشه توصیه کرده ایم که انجمنهای اسلامی دانشجویی باید در درجه اول بستری برای تقویتِ شخصیت فرهنگی و اجتماعی دانشجویان در دوران تحصیل دانشگاهی باشند. علاوه بر کسب دانش در رشته تحصیلی بایستی خلقیات و روحیات و شخصیت اجتماعی آنان ساخته شود؛ بطوری که پس از فارغ التحصیلی بتوانند عنصر مفیدی برای خدمت به جامعه باشند. این نکته ای است که بنده همیشه در دیدارهای خود با دانشجویان عزیز تاکید داشته ام؛ حالا اگر شما میبینید که دانشجوهای ما امروز عموما روحیه فرد گرایی دارند و کمتر به تعهدات اجتماعی توجه دارند٬ این امر ریشههای مختلفی دارد. یکی حوادثی است که در سال های بعد از انقلاب رخ داده است؛ در دوران جنگ فشارهای اجتماعی و محدودیت ها و هزینه های سنگینی در پی داشته است. در دهه گذشته نیز جنبش دانشجویی بیش از ظرفیت رادیکال عمل کرده و در پی سرکوب هزینه های سنگینی پرداخت کرده است. از جمله این عوامل باعث شده است که دانشجویان کمترانگیزه ای برای مشارکت در فعالیت های اجتماعی داشته باشند. راهکار خروج از این وضعیت انفعال در فضای دانشگاه ها؛ ایجاد حساسیت بیشتر برای مشارکت دانشجویان در فعالیت های اجتماعی واجرائی کردن سیاست باز کردن فضای دانشگاه ها است تا دانشجویان بتوانند با امنیت در کرسی های آزاد اندیشی شرکت کنند، اظهار نظر و انتقاد بکنند. اما این امر زمانی میسر میشود که فضای باز و آزاد در دانشگاه ها وجود داشته باشد و نهاد های صنفی و نهادهای مدنی تشکیل شود و دانشجویان بتوانند شخصیت اجتماعی خودشان را بسازنند.
با تجربه ای که شما در دوره ادمه تحصیل درآلمان و آمریکا دارید فعالیت دانشجویی در آن کشور ها چگونه است؟
این سوال بسیار مهمی است. در سطح جهانی مدیران همه دانشگاهها در دوران تحصیل دانشگاهی فضاهایی ایجاد می کنند که دانشجویان در دوران تحصیل بر حسب ذوق و استعداد های ذاتی خود بتوانند مشغول یک فعالیت و کنش اجتماعی باشند و این کنش اجتماعی را مهمتر از رشته تحصیلی دانشجو تلقی می کنند٬ زیرا معتقدند جوانی که در سنین هجده نوزده سالگی وارد دانشگاه میشود تا بیست و دوسال٬ تا بیست و چهار سالگی که فارغ التحصیل می شود بتواند اجتماعی شود. این دوره شکل گیری شخصیت های اجتماعی دانشجو است و باید دانشجو درعرصه عمومی و فعالیت های عمومی شخصیت اجتماعی خود را بسازد تا آموزشهای علمی که در این دوران کسب میکند را بتواند در یک شخصیت ساخته شده در عرصه عمومی وارد کند و بتواند در جامعه موثر واقع شود. ببینید اگر نسل دانشجویان سالهای قبل از انقلاب توانست بعد از به ثمر نشستن انقلاب تاثیر گذار باشد برای این بود که شخصیت آنان در فضای آزاد دانشگاههای قبل از انقلاب شکل گرفته بود. در سالهای قبل ازانقلاب به رغم این که فضای اجتماعی بسته بود اما مدیریت دانشگاه ها تا حدودی مستقل بود٬ اساتید ما در دانشگاه ها آزاد بودند٬ دانشجویان در فعالیت های اجتماعی خود آزادی های نسبی داشتند؛ البته شرایط افت و خیز داشت. اما بطور کلی اگر نگاه کنیم فضای دانشجویی دانشگاه های ما به گونه ای بوده که افرادی مثل مرحوم مهندس سحابی از سال های پایانی دهه سی که وارد دانشگاه و فعالیت های اجتماعی به ویژه در انجمن اسلامی میشوند٬ شخصیتشان ساخته میشود و تا آخر عمرایستادگی می کنند. شما کسانی که پس از انقلاب در جمع مدیران انقلاب بودند نگاه کنید و سوابق آنها را ورق بزنید٬ عموما کسانی هستند که در آن فضا شخصیتشان ساخته شده است واین فضا و شکل گیری شخصیت ها تنها به داخل کشور محدود نمی شد بلکه در خارج از کشور نیز فضایی بود که در انجمن های اسلامی اروپا وآمریکا شخصیت های آنها ساخته شود. بسیاری از مدیران برجسته انقلاب٬ فارغ التحصیلان عضو انجمن های اسلامی دانشجویان خارج از کشور بودند؛ مثالهای کاملا مشخصی وجود دارد. شما سوابق دکتر کمال خرازی را نگاه کنید از اعضای فعال انجمن ها و حتی عضو نهضت آزادی ایران خارج از کشور نیز بودند (با خنده). شما آقای مهندس نژاد حسینیان را نگاه کنید، دکتر یزدی٬ دکتر چمران وامثالهم … همه این اشخاص را که اگر سوابقشان را بررسی کنید می بینید که شخصیت آنان در چنین فضایی شکل گرفته است.
من ابتدا گمان میکردم چون در دانشگاه تهران مهندس بازرگان حضور دارند و در دانشکده فنی تاثیر گذار هستند٬ یک چنین فضای فرهنگی و اجتماعی سازنده وجود دارد؛ هنگامی که در سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم٬ دیدم آلمان هم به همین شکل است. در آمریکا هم وضع به همین منوال بود. در حقیقت میخواهم بگویم این انفعالی که در دانشگاه های ما بوجود آمده٬ هزینه بسیار سنگینی از نظر علمی بر ما وارد میکند و شکل گیری نسلی که در این وضعیت در دانشگاه در حال تربیت شدن هستند برای آینده کشور بسیار خطیر است. این نکته ی مهمی است که مدیران دانشگاه های ما شایسته است به آن توجه بیشتری داشته باشند. من بسیار متاسفم شخصیتی همانند دکتر فرجی دانا که از نظر علمی در چنان مرتبه ای هستند و همانطور که میدانید از همان نسل دهه شصت هستند که در جبهه بودند ودر انجمن های اسلامی فعال بودند و بعد بورس گرفتند و برای دکترا به خارج از کشور رفتند٬ ایشان هم شخصیتشان در آن فضا ساخته شده بود و در این فضا به عنوان وزیر علوم نتوانستند دوام بیاورند.
اگر امروزنمی توانیم از مدیرانی که در ۳۵ سال گذشته با هزینه های بسیار سنگین تجربه کسب کرده اند و تربیت شده اند، به اصطلاح از بچه های انقلاب، استفاده کنیم بایستی موضوع را مورد مطالعه قرار دهیم. این نکته بسیار مهمی است٬ به نظر می رسد جریان محافظه کاری که نمیخواهد اصلاحات در کشور ما ریشه پیدا کند و گسترش یابد یک تجربه تاریخی دارد٬ میداند که قبل از انقلاب دانشگاه و بازار دو کانون اصلی تاثیر گذاردر تحولات اجتماعی بوده است. اما بعد از انقلاب عملا بازار دیگر نقشی ندارد. اما دانشگاه های ما کماکان نقش داشته اند و بنابراین نمیخواهند دانشگاه در جایگاه طبیعی خود قرار داشته باشد. واقعیت ها نشان می دهند که اکثریتی در دانشگاه های ما از جنبش اصلاحات حمایت می کنند و نمیخواهند فضای دانشگاه به این صورت باشد و میبینیم این فضای ویژه را در دانشگاه سازماندهی کردند که در واقع دانشگاه ها در جایگاه طبیعی خود نباشند. به گمان من این ظلمی است که نه تنها به دانشگاه و مرتبه علمی آن وارد میشود بلکه ظلمی است که به توسعه کشور و آینده مدیران ما می شود که شخصیت های کارآمد تربیت نشود و برنامه های توسعه کشور نتواند بدست کارشناسان ایرانی تداوم پیدا کند.
اما با تمام این اوصاف نباید امید خود را از دست بدهیم. ما نسبت به گذشته رشد و پیشرفت چشمگیری داشته ایم. امروز جنبش اصلاحات پیشرفت داشته و شما میتوانید این پیشرفت را در هراس محافظه کاران از این موضوع ارزیابی کنید. به هرحال همانطور که اشاره کردم ما نباید انتظاراتی فرا طبیعی داشته باشیم. در اروپا حدود پنج قرن از جنبش های آزادی خواهانه و روند استقرار دموکراسی می گذرد اما از جنبش دموکراسی خواهی در ایران که اگر مبداء آن را انقلاب مشروطه در نظر بگیریم بیش از یک قرن نمی گذرد. در هر حال به آینده باید امید داشت و باید بصورت مستمر و پیوسته با صبوری تلاش کرد.
منبع: * نشریه سحر ارگان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران – شانزدهم آذر ۱۳۹۳ ؛ بزرگداشت روز دانشجو