فرزند دکتر شريعتي با نقد آراء جامعهشناختي پدرش، مهمترين تز او را تثليث آزادي، برابری، عرفان به عنوان لازمه رهايي و نجات انسان از استضعاف دانست و گفت: ما نبايد در شريعتي درجا بزنيم و تكرارش كنيم بلكه بايد با نور شعله شمع او، براي برون رفت از بحرانهای روز راههاي تازهاي بيابيم.
به گزارش ايسنا سمينار بررسي آراء جامعهشناختي دكتر علي شريعتي با عنوان “شريعتي، يادگار يا ماندگار” به مناسبت گراميداشت 81 مين زادروز دكتر شريعتي در سالن اجتماعات دانشكده علوم دانشگاه شهيد چمران اهواز برگزار شد، در این برنامه دکتر احسان شریعتی با بيان اينكه يكي از درسهايي كه از دكتر شريعتي آموختيم اين بود كه هر مفهوم و مطلب را در حوزه زمان و مكان بهصورت علمي مطالعه كنيم، با يادآوري استفاده از همين روش توسط او در سفر حج و عربستان در خصوص تاريخ اسلام كه وقايع را از حالت دور ذهني خارج و براي كساني كه در آن مراسم شركت ميكردند زنده ميکرد، خاطرهاي از زمان جنگ تحميلي بيان و اظهاركرد: اوايل جنگ كه وارد اهواز شدم، به ياد دارم كه اين شهر بهطور دائم هدف اصابت موشك بود و چون قبل از اصابت صداي موشك به گوش نميرسيد، يك ترس عمومي از مرگ در آن فضا وجود داشت؛ زيرا هر لحظه امكان مرگ بود و انسان هم موجودي معطوف به مرگ است.
وي افزود: حتي در خط مقدم نيز اين حالت و احساس وجود نداشت؛ زيرا در آنجا پشت سنگرها پناه ميگرفتيم و همه آماده وقوع هر حادثهای بودند اما در خود شهر هر لحظه با مرگ مواجه بوديم و احساس مرگ وجود داشت. اين را از آن جهت نقل كردم كه بگويم اين شهر و همه خوزستان يك منطقه شهيد و قرباني جنگ است و حقي در سرنوشت ملي ما دارد؛ اكنون هم بايد خوزستان يك ويترين در خاورميانه ملتهب و بحراني باشد كه هرچه داريم را در مقابل آنچه براي ما به نمايش ميگذارند، به نمايش بگذاريم.
اين پژوهشگر با اشاره به اينكه در آستانه شانزده آذر و روز دانشجو هستيم، با يادي از روز دانشجو، نقش دانشجو و خودآگاهي نسبت به اين نقش، خاطرنشان كرد: دايي من نيز يكي از شهداي شانزده آذر است و اسمش نيز مهدي آذر بود؛ دانشگاه در اين روز در مقابل كودتاي رژيم مقاومت ميكند و هنگامي كه پليس براي سركوب اعتراض وارد دانشگاه ميشود، در درگيري ایجاد شده سه تن از دانشجويان كشته مي شوند.
شريعتي با بيان اينكه واقعه شانزده آذر همچنان زنده و نه فقط نمادي از دانشجو، بلكه از دانشگاه به عنوان يك نهاد نوپا در كشور است، تصريح كرد: دانشگاه از 1313 در كشور ما تاسيس شدهاست و بايد اين نهال فرهنگ پاسداري شود؛ اولين حق و مطالبه جنبش دانشجويي و دانشگاهي اين است كه بتواند علم را پاسداري كند زيرا دانشگاه مكان علم و دانش است؛ بنابراين همچنان كه در مسجد بايد از امر قدسي و الهي پاسداري كنيم باید در اين مكان از همه پيشرفتها و معيارهاي علم پاسداري شود.
وي همچنين با اشاره به 2 آذر، هشتادويكمين زادروز دكتر شريعتي اين معلم انقلاب، خاطرنشان كرد: او معلم آرمان و راه رشد و توسعه آزاد، عادلانه و خودآگاهانهاي بود كه در اين سهگانه، عرفان، برابري و آزادي به عنوان آخرين نظريه و مهمترين دستاورد انديشه او متجلي شده است و اين انديشه همچنان زنده است.
وي با بيان اينكه اگر بخواهيم همه انديشه شريعتي را در سه كلمه خلاصه كنيم، آنچه که خود او آن را “مبارزه با زر و زور و تزوير ” ناميد، است؛ تصريح كرد: تمام اين انديشه و يا به عبارت ديگر نخ تسبيح يا ساختاري كه انديشه شريعتي را منسجم ميكند، اين سه بعد يا سه ساحت آزادي بخشي، آگاهي بخشي و عدالت خواهي است كه از ميان اين سه بعد نيز تاكيد بر بعد سوم يعني آگاهي بخشي است.
شريعتي افزود: دكتر شريعتي خود گفته است که اگر همه بدبختيهای بشر را بخواهيم دستهبندي كنيم، علتالعلل همه شوربختيهاي ما دو چيز است: اول استحمار و دوم استعمار. استحمار از واژه حمار مشتق شده است و اين واژه شايد مهمترين مفهومي است كه شريعتي ساخته است. ولي اين حمار یا خریت در فرهنگ ملي ما مفاهيم بسياري دارد؛ به طور مثال به معناي بزرگ به كار ميرود مثل خرمهره و حتي ميتوانيم يك فرهنگ و قاموس با مفهوم استحمار بسازيم.
وي افزود: خود دكتر شريعتي با اين مفهوم بحث تحميق، تزوير و شبههاي كه در آگاهي به وجود ميآيد را نسبت به سنت و مدرنيته تشريح ميكند؛ زيرا شريعتي دو مفهوم استحمار كهنه و استحمار نو را مطرح كرده است؛ استحمار كهنه همان استحمار سنتي ديني است كه معمولا وقتي اديان و فرهنگها از نهضت به نظام تبديل و متصلب ميشوند، آن معارف و آگاهي انقلابي اوليه به يك دستگاه منجمد، متصلب و زنگار گرفته تبديل ميشود كه آگاهي را از بين مي برد.
اين پژوهشگر فلسفه ادامهداد: همانطور كه يك فيلسوف گفته است تاريخ فلسفه و ساختار فلسفي خودشان مانع انديشيدن شدند، اولين كاري كه براي انديشه و انديشيدن بايد بكنيم، ساخت گشايي و زنگار زدايي است و به همين دليل شريعتي مفهوم استحمار را به كار مي برد؛ زيرا استحمار آفت اديان است.
شريعتي با اشاره به استحمار نو خاطرنشان كرد: استحمار نو ايدئولوژيهاي جديد هستند كه جايگزين اديان گذشته ميشوند و هرچند كه هركدام براساس يك آرمان و حق به وجود ميآيند، مانند آرمان آزادي در ليبراليزم يا آرمان عدالت در سوسياليزم؛ ولي بعد ميبينيم به نام اين ايدئولوژيها چه فجايعي در قرن 20 رخ داد و انواع و اقسام جنگهاي جهاني اتفاق افتاد.
وي افزود: در وراي اين استحمار كهنه(سنت) و استحمار نو(ايدئولوژيهاي جديد) و مدرنيزم و مدرنيزمهاي انحرافي ديگري که آفريدند، انديشه شريعتي يا پيشگامان او مانند اقبال لاهوري يا سيدجمالالدين اسدآبادي راه سومي را در مقابل ما ميگشايد كه اين راه نو به نام “تجدد و سنت” همچنان به عنوان يك پروژه زنده است.
فرزند دکتر شریعتی با اشاره به موضوع نشست با عنوان يادگار يا ماندگار بودن شريعتي، تصريح كرد:ميخواهيم بدانيم چهچيز از شريعتي زنده است و يا چه چيز منسوخ شده است و يا اينكه آيا امروزه هنوز میراث شريعتي به عنوان يك متفكر، زنده است يا به بايگاني و آرشيو سپرده شدهاست. پرسشگر، نسل دانشجوي جوان امروز است و من كه تلاش ميكنم پاسخ دهم به عنوان فرزند معنوي و فكري شريعتي و از يك سو يك فلسفهپژوه هستم و بنابر حرفه و رشته تخصصيام كه دكتر شريعتي مشوق من براي ورود به آن بود، زبان بحث من نه تهييجي ـ دفاعي و یا جدالي بلكه زبان فلسفه و منطق است كه البته اين منطق يا عقل بايد با شور و شوق و همچنين با خلق و خو و اخلاق همراه باشد.
شريعتي افزود: امروز از زبان خاص فلسفه و منطق صحبت مي كنيم اما با همان شور و شوقي كه از شريعتي به ياد داريم و با خلق و خويی كه از او در ذهن داريم. طبعاً وقتي راجع به اين مفاهيم ميانديشيم نمي توانيم زبان خشك منطق غربي داشته باشيم و بلكه مي خواهيم در حوزه اجتماع ببينيم مفاهيم، پروژهها و راهكارها چه عواقب و نتايجي داشتهاند.
وي با بيان اينكه براي بررسي اين موضوع نخست بايد ببينيم بهطور كلي ميخواهيم با تاريخ چگونه برخورد كنيم، با اشاره به سخن نيچه فيلسوف آلماني، كه سه نوع برخورد بيمارگونه با تاريخ وجود دارد، علت بهكار بردن واژه بيمارگونه را آنچه “اين برخوردها زندگي و انسان را در خدمت گذشته قرار ميدهند” بيان و تصريح كرد: اولين برخورد، برخورد عتيقهجاتي، موزهاي و معادل سنتگرايي است؛ به اين معنا كه بخواهيم گذشته را همچنان كه بوده بدون هيچ تغيير و تحولي فقط به عنوان يك سنت حفظ كنيم.
این پژوهشگر برخورد دوم را روش بنيادگرايانه عنوان و اظهاركرد: اين نوع برخورد به اين معنا است كه بخواهيم عظمت باستان را بنا كنيم؛ مانند جشنهاي دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي كه به عنوان يك نوع بنيادگرايي ملي در صدد بود تمام عظمت گذشته را بهصورت بنيادين به نمايش بگذارد و يا بنيادگرايي ديني كنوني كه ميخواهد عظمت دوران صدر اسلام را در حال حاضر به نمايش بگذارد و بازگرداند.
شريعتي با اشاره به برخورد سوم با عنوان روش انتقادي كه معمولا روشنفكران اين روش را به كار ميبرند، افزود: در اين نوع برخورد يك نوع امتناع در برابر تاريخ از سوی روشنفكران وجود دارد و گويا بايد همه گذشته را پاك كنيم؛ هركدام از اين سه روش داراي نقاط ضعف و قوت است. نقطه قوت سنتگرايان اين است كه در هر صورت اگر بخواهيم از جايي آغاز كنيم بايد از سنت شروع كنيم و سنت هممجموعه فرهنگ ما است كه در زبان، دين، هنر، تاريخ و نحوه زيست ما نهادينه شدهاست.
شريعتي افزود: برخلاف سنتگرايان كه ميخواهند سنت را همچنان حفظ کنند ما نیاز داریم سنت را دگرگون و زنده کنیم و باید این ساختگشایی و زنگار زدایی انجام شود؛ در این جا بنیاد گرایان درست می گویند اما بنیادگرایان حال را در خدمت گذشته میخواهند و به نوعی به گذشته باز میگردند. به طور مثال آن جهانزیستی که اسلام در زمان جاهلیت در آن تکوین یافت، هنگامی که اسلام در آن جهان زیست بهوجود آمد با آن که علیه جاهلیت نهضتی از سوی زنان و بردگان ایجاد کرد، اما بسیاری از مذاهب آن دوران و شیوه های زیستی و معاملاتی را به خود گرفت و به این بهانه بنیادگرایان میخواهند تمامیت و کلیت آن دوران را پاسداری کنند.
وی با بیان اینکه در مقابل این دو نوع برخورد، روش روشنفکران نفی و طرد کلیت این میراث است، خاطرنشان کرد: قسمت درست حرف روشنفکران این است که باید گذشته را بازبینی کنیم و در این هیچ شکی نیست؛ اما نقد بر این است که در بین روشنفکران غیربومی گاهی کلیت گذشته نقد میشود و یا امتناعی وجود دارد که نمیتوانیم دیگر این سنت را از سر بگیریم و یا بازسازی کنیم.
این پژوهشگر افزود: روش چهارمی که شریعتی یا پیشگامان شریعتی به ما میآموزند و ما باید کل این راه را بپیماییم این است که مانند سنتگرایان از سنت شریعتی آغاز میکنیم ولی مانند بنیادگرایان می خواهیم عظمت گذشته را زنده کنیم و مانند روشنفکران مجبوریم خود شریعتی را نقد کنیم و ببینیم چه چیزی از شریعتی زنده و چه چیز منسوخ شده یا متشابه و یا خاص است.
فرزند دکتر شریعتی با بیان اینکه برای فهم شریعتی هم باید منحنی سیر اندیشه او را در ادوار مختلف مطالعه کنیم، تصریح کرد: شریعتی یک متفکر پویا است و آخرین حرفهای او مهمترین حرفهایش است اما اندیشه او دارای یک سیر تکاملی است که گاهی به آن توجهی نمیشود و به برخی جملاتی استناد میشود که در اندیشه او هیچ ارزش مهم علمی ندارد و تنها بخشی از جزوهای ست که یک دانشجو برای یادآوری نگاشته است.
وی با طرح این پیش پرسش که آیا خود شریعتی زنده است یا خیر؟، گفت: اگر بگوییم نه، این سوال مطرح میشود که چرا هنوز این همه نفرین و آفرین میآفریند؟؛ بنابراین مشخص میشود که چیزی از شریعتی زنده است و اگر آری، چه بخش هایی از اندیشه او بهروز است و یا چه بخش هایی منسوخ شده یا به یادگار است.
احسان شریعتی با دستهبندی اندیشه های زنده مرحوم دکتر علی شریعتی در چهار محور، گفت: آنکه چه بخشهایی رد شده یا غلط است مطرح نیست زیرا گاه دوره یک تفکر گذشته است و با یک تغییر دوره ای یا پارادایمی در تاریخ مواجه هستیم. تاریخ علم هم مانند تاریخ سیاسی دارای گسستهایی است که پارادایمهای جدیدی بر آن حاکم میشود؛ اکنون هم دوران تاریخی جهان و ایران تغییر کردهاست.
وی با بیان اینکه جهان امروز جهان شریعتی نیست، افزود: جهان امروز، جهان جهانی شدن، جهان مجازی، جهان شبکهای، جهان شکسته، جهان چند صدایی، اخلاق گفتگویی و پروسه وار و به تعبیر دیگر جهان پساها و پایانها است؛ ما اکنون در دوران پست مدرن یعنی پیچیدگی و نسبیت و ایدهگرایی به فراروایات کلی مانند آزادی، انسان و عقل که آرمان های پایه مدرنیته هستند، قرار داریم که اکنون همه آنها در این دوران به دلیل قهقرایی در نظامهای فکری و تبعات ایدئولوژیهای جدید مانند وقوع جنگها زیر سوال رفتهاست.
این پژوهشگر ادامهداد: در جهان اسلام نیز یک پدیده به نام بنیادگرایی به وجود آمدهاست که در زمان شریعتی وجود نداشت و با آن ارتجاع مذهبی در زمان شریعتی و یا تشیع صفوی در دوره صفوی، به عنوان یک تشیع منفعل سازشکار و محافظه کار در مقایسه با تشیع علوی، مخالف است.
شریعتی خاطرنشان کرد: البته بنیادگرایی پدیده جدیدی است که از همه گفتمانها یک رگه میگیرد، اما همه جریانها را سرکوب میکند. پدیدهای مانند بحث نازیسم و فاشیسم است که هر دو هم غلط و هم درست میگویند؛ به این معنا که در این دو گفتمان هم عناصری از چپ و هم راست وجود دارد و هم عمیقا ضد چپ و راست و ضد لیبرالیسم و سوسیالیسم هستند و بنیادگرایی یک چنین چیزی است.
وی افزود: بنیادگرایی نه سنتگرایی کلاسیک و نه نوگرایی، بلکه یک مفهوم سوم است که هر دو را میگیرد و میکوبد و بنا به یک مجموعه دلایل سیاسی و اقتصادی در بستر برخی مناطق رشد می کند. اما به وجود آمدن این پدیده در جهان اسلام که ما آن را به شکل خفیفتر در ایران طی 30 سال گذشته تجربه کردیم، یک چرخش نواندیشی و نو گرایی بود و به همین دلیل امروزه واکسینهترین ملت در برابر این بنیادگرایی هستیم.
فرزند دکتر شریعتی اظهارکرد: البته این هم به دلیل آن نواندیشی است که از طریق امثال شریعتی به ما آموخته شده است و هم به علت تجربه عملی این ایدئولوژیها و پروژههاست که خودشان را در عمل نشان دادند.
وی با تشریح گفتمان باقیمانده از شریعتی در چهار محور، نخستین محور را “روششناسی رنسانسی یا نوزایی و باززایی” عنوان و خاطرنشان کرد: این نوع نگاه به این معنی است که باید فرهنگ دینی را از سر بگیریم و این همان کاری است که شریعتی خود با اندیشهها و ایدئولوژیهای فیلسوفهای یونانی میکرد که به عبارت دیگر باززایی میراث علمی فرهنگ خود و راه سومی میان دوگانه سنت و تجدد است.
وی محور دوم گفتمان دکتر شریعتی را “نقد سنت، پروژه اصلاح و رفرماسیون دینی” نامید و تصریح کرد: مارکس بیان میکند که تا نقد دین را انجام ندهیم همه نقدها بیراهه خواهد بود و چون در آلمان نقد دین انجام شد امروز میتوانیم نقد اقتصاد یا نقد دولت کنیم. در تفکر دکتر شریعتی نقد سنت یعنی از دین آنچه باقی میماند، حقیقت آن و توحید آن است. مانند راهی که از عرفات و شناخت آغاز می شود و تا منی و عشق و تا مقام ابراهیم ادامه مییابد و تمام جهانبینی توحید در آنجا نمود یافتهاست.
این پژوهشگر سومین محور را تثلیث آزادی، برابری و عرفان دانست و تصریح کرد: در هر قطب آزادی پیش شرط عدالت و معنویت است و عدالت معیار و سنجش معنویت و آزادیخواهی است و عرفان یعنی هر سه در هم تنیده شدهاند؛ عرفان نه به آن معنای تصوف سنتی بلکه سنت عرفانی صوفیانی است و این عرفان، برابری و آزادی، مبارزه با زر و زور و تزویر را در دل خود دارد که همچنان مطرح و بحث روز است.
شریعتی ادامهداد: چهارمین محور اندیشه شریعتی “مشی پیامبریگونه و آگاهیبخش است”. به عبارت دیگر نه رفورمیزم است و نه رنسانیزم؛ یعنی نه میخواهد اصلاحات ساختاری از بالا اتفاق افتد و نه آنکه مانند انقلابهای رنسانس با گذشته قهر کند، بلکه یک انقلاب روحی فکری روانی و ارزشی است که مشی مبارزاتی آن فرهنگی است و شریعتی هم خود آن را در پیش میگیرد.
وی خاطرنشان کرد: این چهار محور از گفتمان دکتر شریعتی امروزه همچنان بهروز است و حساسیت نسل جوان به این اندیشهها بهدلیل جنبههای بالفعل و بهروز شریعتی است.
شریعتی همچنین با بیان اینکه سوءبرداشتهایی نیز از اندیشه و تفکرات دکتر شریعتی شدهاست، نخستین سوء برداشت را از تز بازگشت به خویش او عنوان کرد و افزود: این نظریه به هویتگرایی، ملیگرایی یا مذهبگرایی بهصورت مذهب برای مذهب تعبیر شده که این یک سوء برداشت از تز بازگشت به خویش است؛ در حالی که معنای این نظریه یک معنای فلسفی و انسانشناختی است و دوم معنی سیاسی و اجتماعی آن، که بحث جهان سوم و جنبش های ضد استعماری آن را میخواهند به نوعی به یک ناسیونالیزم انسانی نسبت دهند.
این پژوهشگر دومین سوء تفاهم از اندیشه های دکتر شریعتی را “پروژه ایدئولوژیسازی از دین” دانست و خاطرنشان کرد: به دلیل آنکه مفهوم ایدئولوژی برداشتهای مختلفی از زبان مارکس و… داشته است، این سوء برداشت به وجود آمد که دکتر شریعتی میخواهد یک ایدئولوژی حکومتی توجیهگر وضع موجود بسازد؛ در حالی که چنین چیزی در اندیشه شریعتی همان استحمار است.
فرزند دکتر شریعتی افزود: ایدئولوژی به آن معنا که ایدئولوگهای فرانسوی به کار میبردند، به این مفهوم بود که باید منشأ ایدهها را مطالعه کنیم؛ زیرا این خود ایدهها نیستند که اصالت دارند بلکه ایده از یک احساس و عمل به وجود میآید. در حالی که با تعریفی که مارکس از ایدئولوژی میکند، این ایدئولوژی عکس این پروژه است. فیلسوف فکر میکند ایدهها تاریخ را به پیش میبرند در حالیکه ایدهها خودشان نمادهای تاریخ هستند؛ بنابراین ایدئولوگ کسی است که معکوس فکر میکند.
وی خاطرنشان کرد: سومین سوء برداشت از تز امت و امامت بود که اصل رهبری فکری و عقیدتی در واقع در مذهب تشیع نشاندهنده مسئولیت روشنگری و ادامه راه پیامبران است و خود شریعتی نیز این موضوع را بحث و تشریح می کند که وصایت ادامه راه پیامبران است و برای تداوم این راه باید وجود میداشت. همچنین با اشارهای به شرایط پسااستعماری که چگونه میتوان در کشورهایی که آگاهی سیاسی وجود ندارد دموکراسی را پیاده کرد، از این نظریه اینگونه برداشت شده است که شریعتی خواستار یک دیکتاتوری صالحین یا امثال آن در شکل مذهبیاش است.
این پژوهشگر افزود: همچنین تجربه کشورهای رها شده از استعمار جهان سوم که عنوان میکردند ما میتوانیم دموکراسی را به تعویق بیاندازیم تا انقلابیون آگاهی ببخشند، این را در عمل مردود میکند. یعنی در صورت وقوع آن کل رژیمها فاسد میشود و روشنفکران انقلابی خودشان در فهم آن میمانند و دموکراسی هم به فساد کشیدهمی شود. به همین دلیل بخشی از این تز هم دچار سوء فهم شدهاست.
شریعتی چهارمین سوء تعبیر از آراء دکتر شریعتی را در مبحث شهادت بیان کرد و افزود: در جامعه اینگونه مطرح میشود که تعریف شریعتی از شهادت باعث دامن زدن به خشونت در جامعه، فرهنگ شهادتطلبی و ارزان شدن شربت شهادت شدهاست؛ در حالیکه شریعتی درباره شهادت این تعبیر را دارد که دو نوع شهادت وجود دارد: شهادت حمزوی و شهادت حسینی. شهادت به معنای کلمه یعنی گواهیدادن و آگاهیبخشی و بنابراین ریختن خون باید پیام داشته باشد. بنابراین شریعتی برای انجام رسالتش به عنوان روشنفکر در موضوع شهادت مفهوم آگاهیبخشی را پررنگ میکند ولی شاید چون در آن دوران مبارزات چریکی حاکم بود، این سوء تعبیر از اندیشه دکتر شریعتی شد.
وی افزود: سایر ابهامات از اندیشه دکتر شریعتی در زمینه علوم سیاسی که چه نظام سیاسی ایدهآلی را مدنظر داشت، تا مسائل دینی که در مورد معارف اسلامی بحث می کند و شبهاتی که گاه با هم در تناقض است، جنبه فرعیتری دارند. نقد شریعتی به معنای نقد نقد است؛ زیرا نقد جزء ذاتی اندیشه و راهکار اوست و پویندگان این پروژه رنسانس هم باید از یکطرف وفادار به او باشند و از سوی دیگر بهطور دائم به نقد خود و شریعتی بپردازند و این اجتهاد خوانشی از کتاب سنت در پرتو علم و زمان است.
به گزارش خبرنگار ایسنا در ابتدای این مراسم دکتر عبدالرضا نواح عضوهیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز با گریزی به منبع تولیدات فکری دکتر شریعتی در حوزه جامعهشناختی، 10 ویژگی او را که از مطالعه آثارش قابل استخراج است شامل نوع نگاه پویا و انتقادی به مسائلی که بهصورت سنتی پذیرفته میشود، نوعی بیطرفی ارزشی در بررسی مسائل و دیدگاهها، احیا و برداشت واژگان قدیم بهجای مفهومسازی در خلاء و دنیای انتزاعی، قشربندی و تیتربندی در اندیشه شریعتی، مخالفت با علم تهی از ارزش، تجزیه و تحلیل مباحث از ابعاد مختلف، نمود و بازتولید چهرههای صدر اسلام با بهرهگیری از ایدهآل تایپ وبری، نگاه جامعهشناختی تاریخی، استفاده از مدل تضاد دیالکتیکی و دیالکتیک نظر و عمل عنوان کرد.
این مراسم به همت انجمن علمیدانشجویی جامعهشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز برگزار شد.