نوری المالکی، مردی با دو هویت

این پایانی است به سیاست خارجی‌ شکست خورده ایران و شروع دخالت بیشتر آمریکا در منطقه خاور میانه. اگر سیاستمداران ایران به مساله عراق و سوریه اخلاقی‌ برخورد نموده‌، در حمایت از مردم بیگناه سوریه دریغ نکرده و تلاش خود را در جهت حل مساله سوریه برای ایجاد یک دولت مردمی بکار گرفته بودند، امروز در منطقه نه جنگی بین شیعه و سنی وجود داشت و نه نیرویی خشونت طلب همچون داعش.

پس از ایجاد چندین هفته تنش در سیاست داخلی‌ و خارجی‌ عراق، سر انجام نوری المالکی پذیرفت که دیگر نمی‌تواند نخست وزیر عراق بماند. فشارهای ایران، آمریکا، اروپا، آیت‌الله سیستانی و حزب او، حزب الدعوه، و بحران ایجاد شده در این کشور توسط داعش، او‌را بالاجبار به پذیرش انصراف از ماندن در قدرت ترغیب نمود. اما داستان مالکی، مردی‌که کشورش را تا مرز تجزیه هدایت و آنرا با یک بحران بزرگ روبرو نموده‌ است، داستان همه دیکتاتورهای تاریخ و قدرت هائی‌است که از این دیکتاتورها برای حفظ منافع زودرس خود استفاده می‌کنند. آن‌چیزیکه امروز در عراق اتفاق می‌افتد یک فاجعه تاریخی‌ و منطقه ایست که ایران و آمریکا نقش کلیدی در تولید آن ایفا نموده‌ اند. اثرات این فاجعه سالها سیاست خارجی‌ ایران و آمریکا در منطقه را تحت الشعاع خود قرار خواهد داد و بعنوان یک شکست سیاسی برای این دو کشور و عراق تلقی خواهد گردید.
آمریکا در سال ۲۰۰۳ میلادی وارد خاک عراق گردیده و آن کشور را به تصرّف نظامی خود در می‌آ‌ورد. در بین سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۶ میلادی امنیت داخلی‌ عراق رو به وخامت گذاشته و آمریکایی‌‌ها دیگر قادر به کنترل این کشور نمی‌باشند. سیاست‌های دولت آمریکا توسط دولت موقت آمریکایی به سرپرستی برمر و نفوذ رامزفیلد در طراحی این سیاست‌ها روز بروز به ایجاد هرج و مرج و رشد گروههای شیعه و سنی مسلح و القأده در به چالش کشیدن نیروهای آمریکایی‌ کمک می‌نماید. ارتش عراق در همان ابتدای تصرّف عراق توسط آمریکا منحل گردیده و ادارات از وجود بعثی‌ها پاک سازی می‌گردند. انحلال ارتش و پاک سازی ادارت از بعثی ها میلیون‌ها عراقی‌ را به جمع بیکاران در این کشور اضافه مینماید. در سال ۲۰۰۶ امریکایی‌ها به اتخاذ سیاست جدیدی بنام موج (سرج) برای سرکوب گروههای مسلحانه روی آورده و گروههای بیداری (اصهوا) را بنیان گذاری می‌نمایند. گروه‌های بیداری همراه با حمایت طوائف عراقی‌ گروه القأده را با چالشی جدی روبرو گردانیده بطوریکه در سال ۲۰۱۱، گروه القأده کاملا نفوذ و قدرت خودرا در عراق از دست می‌دهد. اما در همان زمان، سال ۲۰۰۶، آمریکاییان بفکر پیدا نمودن یک رهبر عراقی‌ برای تحویل دولت این کشور به او می‌گردند. آمریکاییان بسیار مایلند که یک دولت عراقی‌ مسئولیت اداره کشور را پذیرفته تا در پهلوی آن اعمال نفوذ نموده‌ و خودرا از انتقاد تولید بحران در این کشور مبرا نمایند.
اما از همان ابتدا آمریکاییان با مشکل پیدا نمودن یک مهره قابل اعتماد که بتواند در چهارچوب فکری نئوکان‌های دولت بوش قرار گیرد روبرو بوده اند. ایاد علوی و شخصیت‌هایی‌ نظیر او از استقلال نسبی‌ فکری برخوردار بوده لذا در قالب و چهار چوب فکری سیاسی محافظه کاران دولت بوش نمی‌توانستند قرار گیرند. آمریکاییان با نوری المالکی تماس گرفته و از علاقه او برای قبول این پست سوال می‌نمایند. شواهد نشان می‌دهند که او بدون تاخیر اما با تعجب به آمریکاییان جواب مثبت میدهد. تعجّب از اینکه مالکی در این زمان نه‌ شخصیت معروف و نه محبوبی در صحنه سیاست عراق می‌باشد. در حزب خود نیز شخصیت شاخصی نیست که بسیاری را بتواند برای این گزینش راضی‌ کند اما همفکران حزبی او از اینکه آمریکاییان حزب او و شخصیتی از این حزب را مورد عنایت خود قرار داده اند خرسندند. نوری المالکی بعنوان کاندید آمریکا و نخست وزیر دولت عراق مورد گزینش پارلمان این کشور قرار می‌گیرد. اما آمریکاییان خوب می‌داند که مالکی نه‌ دانش و نه‌ تجربه کافی‌ برای اعمال این مسئولیت ندارد. از ابتدا رابطه او با جرج بوش بسیار نزدیک و تنگاتنگ است. بوش در جایگاه بزرگترین حامی‌ او در دستگاه دیپلماسی آمریکا قرار می‌گیرد. در دوسال آخر ریاست جمهوری بوش یعنی بین سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸، تمامی‌ تلاش‌های منتقدانه وزارت امور خارجه و ارتش آمریکا از نوری المالکی با حمایت مطلق بوش از او خنثی میگردد. بوش بعنوان مربی‌ سیاسی او هر هفته با او از طریق ماهواره تماس برقرار نموده‌ تا به او درس سیاست آموخته و نشان دهد که او بدون وقفه پشتیبان اوست. بوش بسیاری را در ارتش و دستگاه دیپلماسی آمریکا از خود به دلیل حمایت مطلقش از مالکی بیزار نمود، اما مادامیکه او کرسی ریاست جمهوری کشورش را در اختیار داشت، مالکی از حمایت مطلق آمریکا و دولتش برخوردار بود.
با آمدن دولت اوباما، مالکی بزرگترین حامی‌ خود، جرج بوش، را در صحنه سیاست آمریکا ازدست میدهد. اوباما با پشتوانه شعار انتخاباتی خود کوشش می‌کند که به ماندن ارتش آمریکا در عراق پایان دهد. ظاهراً مالکی تلاش مینماید که آن قراردادی را که با بوش امضا نموده‌ بود، امنیت سیاسی و قانونی‌ ارتشیان آمریکا در عراق، را با دولت اوباما امضا ننماید. اوباما نیز بدنبال فشار بر روی دولت مالکی نیست تا بر سر این قرارداد با او به تفاهم برسد زیرا دولت آمریکا بدنبال خروج و نه‌ ماندن در عراق می‌باشد. دولت آمریکا از ژوئن ۲۰۰۹ به خروج ارتش آمریکا در عراق می‌پردازد و تا دسامبر ۲۰۱۱ آنرا به پایان می‌برد. بین این سالها، مالکی با دستی‌ باز تر از گذشته به تصفیه ارتش و ادارت دولتی از سنی‌ها پرداخته و تقریبا تمامی‌ ارتشیان سنی بالا رتبه ارتش را از کار بر کنار می‌نماید. ارتش عراق پس از این تصفیه افراد متخصص خودرا از دست داده و با یک رکود روانی‌ روبرو می‌گردد. این رکود به وضوح خودرا در ردررویی با داعش نشان داد.
گروههای جهادی مثل القاعده بعد از ۲۰۱۱ و شروع جنگ داخلی‌ در سوریه، به سوریه رفته و خود را برای کارزار بزرگتری آماده می‌نمایند. سیاست‌های طأئفه گرایانه المالکی که بعد از سال ۲۰۱۱ شدت بیشتری به خود می‌گیرد، زمینه را برای ائتلافی بزرگ بین گروههای سنی درون عراق و داعش که از القاعده جدا شده است مهیا مینماید. چندین گروه سنی عراقی‌ مانند طرفداران عزت ابراهیم دوری، از ارتشیان صدام، با داعش به همکاری وسیع دست زده و از ابتدای سال ۲۰۱۴ میلادی برای به چالش کشیدن دولت المالکی و تسخیر چندین ایالت عراق موفقیت‌هایی‌ کسب مینماید. در حال حاضر به جز تصرّف چندین ایالت و شهر بزرگ عراق، داعش همچنان به چالش بزرگ امنیتی برای عراق و کشور‌های منطقه تبدیل شده است.
اما از همه تعجّب بر انگیز تر نقش ایران در حمایت از دولت نوری المالکی در عراق می‌باشد. ایران پشت سر مهره‌ای در سیاست عراق قرار گرفت که آمریکاییان از سر اجبار او را انتخاب نموده‌ بودند. در بین تمامی‌ این سالها، المالکی نشان داده بود که با جدیت تمام رابطه خود را با بوش حفظ نموده‌ و بعد‌ها نخواسته بود که برای حفظ منافع شخصی‌ خود در رابطه اش با آمریکا خدشه یی وارد آید. طراحان سیاست خارجی‌ ایران و شخص رهبری در این سالها از هرگونه تلاشی برای ثبات و استحکام دولت المالکی دریغ ننمودند. قاسم سلیمانی و سپاهیان با کمک به دولت المالکی تلاش نمودند که یک دولت پایدار طأئفه گرایی شیعی نه تنها بر سر کار بماند که رزبروز قدرت گیرد. با انتخاب نوری المالکی، ایران حتی نتوانسته بود که به انتخاب بهتری از انتخاب آمریکاییان در صحنه سیاست عراق عرض اندام سیاسی نماید. سلیمانی برای ایجاد و تولید ارتشی موازی و سرکوبگر، مثل بسیجیان در ایران ، به عراق رفته بود. اما این ارتش سرکوبگر در شکل بسیج بدر نتوانست کوچکترین تاثیری در جلوگیری از پیشرفت داعش در عراق بوجود آورد. این ارتش موازی توانسته بود در طول سال‌های گذشته چالشی برای ماندن ارتش آمریکا در عراق و مخالفین المالکی باشد. اما با پیدایش داعش، ایرانی که روزی خروج ارتش آمریکا را از عراق تسهیل نموده‌ بود، امروز می‌داند که باید مجدداً آمریکا به عراق بازگشته تا با داعش مقابله نماید. این پایانی است به سیاست خارجی‌ شکست خورده ایران و شروع دخالت بیشتر آمریکا در منطقه خاور میانه. اگر سیاستمداران ایران به مساله عراق و سوریه اخلاقی‌ برخورد نموده‌، در حمایت از مردم بیگناه سوریه دریغ نکرده و تلاش خود را در جهت حل مساله سوریه برای ایجاد یک دولت مردمی بکار گرفته بودند، امروز در منطقه نه جنگی بین شیعه و سنی وجود داشت و نه نیرویی خشونت طلب همچون داعش. در صحنه سیاست خارجی‌ کشور مرتب ضربه پذیر می‌شویم، منافع ملی‌ مان را به حراج و چالش دیگران می‌گذاریم اما حاضر نیستیم که از گذشته درسی‌ برای آینده کسب نماییم. رهبران سیاسی ایران مرتب از تریبونها شعار میدهند اما همه آنها بوی نفاق و بی‌ اخلاقی‌ میدهد. در جایی‌ جاده را برای نفوذ و مداخله آمریکا به منطقه هموار می‌نماییم و در جای دیگر اعلام می‌داریم که به آمریکا نمی‌شود اطمینان نمود. زمانیکه رهبرانی شخصیت‌های دوگانه پیدا نمایند، دروغ، کینه، ستم و نفاق جزیی از فرهنگ آنان می‌گرد بدون آنکه در نظر بگیرند این همه بی اخلاقی‌ چه زیانی به کشور، مردم و منافعش وارد خواهد آورد.

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله