مسئله اصلی اینجاست که اصولا اسرائیل زمینه را برای صلح به کلی از بین برده است. بعضی می گویند حماس نیز در کشتن روند صلح مقصر است . اما باید پرسید کدام روند صلح؟ آیا سیاست های دولت نتانیاهو نفسی برای صلح باقی گذاشته است؟ وقتی عباس با این انعطاف پذیری اش اینگونه از رسیدن به صلح ابراز ناامیدی می کند و راه حل را در ائتلاف با حماس و وحدت فلسطینی ها می بیند به این معنی است که زمینه ای برای صلح وجود ندارد که طرف فلسطینی را محاکمه کنیم. بحث اصلی اینجاست که در سال های اخیر هر گونه امید به صلح به صورت یکجانبه از سوی اسرائیل از بین رفته و ما نمی توانیم هیچ یک از طرفین فلسطینی را محاکمه کنیم.
آیا به راستی سهم حماس و اسرائیل در رویداد فعلی یکی است؟ خط رسانه ای غالب غرب عموما به نفع اسرائیل است . این یک توهم نیست در تعدادی از تحقیقات رسانه ای از طریق آنالیز محتوی رسانه ها این نابرابری حتی در رسانه های معتدل نیز مشاهده شده است. یکی از خطوط کلی که در مدت اخیر از سوی رسانه های غربی پیگیری شد جا انداختن این گزاره بود که حملات اخیر اسرائیل به غزه پاسخی به راکت پراکنی حماس بوده اما آنچه که مورد توجه قرار نگرفت این موضوع بود که آغاز گر این جنگ راکت پرانی حماس نبود بلکه سه هفته بمباران متوالی مواضع حماس و کشتن هفت از اعضایش بود. آن هم با استناد به اتهامی که به حماس منتسب شد و حماس آن را رد کرد. هنوز مشخص نیست که این سه نوجوان بی گناه اسرائیلی چگونه ربوده و چگونه کشته شدند. در تحلیل واقعه اخیر فلسطین می توان از دو منظر کلی و جزیی رویداد اخیر را مورد بررسی قرار داد. یکی ریشه های این نزاع است و دیگری روندی که صلح خاورمیانه در چند سال اخیر به خود گرفته است. با استناد به این دو اصل باید به این پرسش پاسخ داد آیا به راستی حماس و اسرائیل در مناقشه اخیر یک سهم دارند؟
یک: آغاز گر این جنگ اسرائیل بوده است. در چه زمانی؟ دو ماه بعد از اینکه فتح و حماس به وحدت ملی رسیدند و اختلافات سابق را کنار گذاشتند. نتانیاهو صریحا هشدار داد فتح و حماس تاوان این اتحاد را خواهند داد.او کشته شدن این سه نفر را نتیجه همراهی فتح و حماس دانست. او قاطعانه با ائتلاف ملی در فلسطین مخالفت کرد. این در حالی است که پیش از این یکی از بهانه های او برای عدم پیشرفت در مذاکرات گسست در فلسطین و مشخص نبودن طرف مذاکره بود. یعنی اینکه حماس برای نتانیاهو بهانه ای شده بود تا از روند مذاکرات صلح فرار کند. وقتی که اتحاد برقرار شده بود فتح را به خاطر این اتحاد شماتت کرد.
دو: روند صلح در خاورمیانه سال های طولانی است که از سوی اسرائیل با اختلال مواجه شده است. اسرائیل دولتی اشغالگر است. نه تنها حاضر نیست به قطعنامه های سازمان ملل متحد تن دهد بلکه با شهرک سازی ها، اشغالگری خود را بسط داده است. بسط شهرک سازی ها و محکومیت آن از جمله وضعیت هایی است که جهان بر سر آن توافق داشته است. اصرار سارکوزی رئیس جمهور وقت فرانسه و اوباما رئیس جمهور آمر یکا به نتانیاهو در صرف نظر از سیاست شهرک سازی که دولت خودگردان فلسطین را برای ادامه مذاکرات با چالش مواجه ساخت از سوی اسرائیل پاسخی نیافت. سماجت نتانیاهو در مذاکرات صلح درهمین ماه های اخیر به حدی بود که جان کری را مجبور کرد در مورد نزدیک شدن اسرائیل به نظام آپارتاید هشدار بدهد. محمود عباس رئیس جمهور فلسطین در یکی از مصاحبه های اخیر خود تاکید کرده بودشریکی برای صلح ندارد. اشاره مستقیم او به نتانیاهو و دولت افراطی اسرائیل بود که عباس منعطف و صلح طلب را با سیاست های تندروانه اش آچمز کرد . سماجت اسرائیل در طول سال های اخیر آنچنان سنگین بوده که حتی عصبانیت بیش از حد متحدان غربی اش را نیز برانگیخت .
سه: مسئله اصلی اینجاست که اصولا اسرائیل زمینه را برای صلح به کلی از بین برده است. بعضی می گویند حماس نیز در کشتن روند صلح مقصر است . اما باید پرسید کدام روند صلح؟ آیا سیاست های دولت نتانیاهو نفسی برای صلح باقی گذاشته است؟ وقتی عباس با این انعطاف پذیری اش اینگونه از رسیدن به صلح ابراز ناامیدی می کند و راه حل را در ائتلاف با حماس و وحدت فلسطینی های می بیند به این معنی است که زمینه ای برای صلح وجود ندارد که طرف فلسطینی را محاکمه کنیم. بحث اصلی اینجاست که در سال های اخیر هر گونه امید به صلح به صورت یکجانبه از سوی اسرائیل از بین رفته و ما نمی توانیم هیچ یک از طرفین فلسطینی را محاکمه کنیم. چون اصلا بسته ای ارائه نشده که طرف فلسطینی مخالف یا موافق آن باشد. همانگونه که دوویلپن نخست وزیر سابق فرانسه در دولت شیراک اشاره کرده این راهبرد دولت اسرائیل بوده که طرفداران صلح در فلسطین را منزوی کرده است. درطول چند سال اخیر بحث تندروی حماس چندان مطرح نبوده بلکه بیشتر به تندروی اسرائیل در به بن بست کشاندن صلح اشاره شده است. بر همین اساس است که دوویلپن صریحا خواستار تحریم اسرائیل به خاطر کارشکنی در روند صلح و ترور سازمان یافته و روشمند شده است.
چهار: در تحلیل مسائل فلسطین و اسرائیل به نظر می رسد برخورد با جریانات سیاسی به عنوان داده های ایستا روش تحلیل را مخدوش می کند. نمی توان اسرائیل اسحاق رابین را همسنگ اسرائیل نتانیاهو قرار داد. یا حتی اولمرت و نخست وزیر فعلی را در یک کفه ترازو بررسی کرد. همچنانکه با گزاره کلی و کلیشه ای که حماس مانع صلح است از دیدن تحولاتی که در این جریان سیاسی و شبه نظامی وجود دارد غافل شد یا آنها را نادیده گرفت. با این گزاره های کلی و کلیشه ای اختلاف ها میان گرایش های مختلف آنها و همچنین موقعیت این جریان در برهه های مختلف پوشیده می شود. به عنوان نمونه حماس 2006 با حماس بعد از تحولات بهار عرب ، بعد از آتش بس 2012 متفاوت است. در نتیجه صدور گزاره های کلی و بررسی نشده می تواند نتیجه گیری را دچار خطاهای فاحش کند و یا باعث می شود نوع رفتار دولت های غربی در به عدم رسمیت شناختن حماس در یک انتخابات دموکراتیک توجیه یا پیشنهادهایی که در جریان مذاکرات حماس با آمریکایی ها برای کنارگذاشن سلاح انجام شده که عموما یا قانع کننده نبوده یا اصولا اسرائیل چندان موافق عملی کردن آنها نبوده نادیده گرفته شود. تداوم حصر غزه نیز یکی از سیاست های دولت نتانیاهو برای به بن بست کشاندن مذاکرات حماس با دولت های غربی بوده است.
پنج: تحلیل ها نیازمند بازه زمانی دقیق است. به عنوان نمونه برای تحلیل حماس نمی توان توالی آتش بس های اخیر در سال های 2009و 2012 را در نظر نگرفت و به علل شکسته شدن اتش بس در سال 2014 یعنی در همین جنگ اخیر اشاره ای نکرد.جان فرانسوا لگرن متخصص امور خاورمیانه معتقد است حماس علاقه ای به درگیری نداشته است. یعنی از این جنگ استقبال نکرده است و این حملات اسرائیل بوده که حماسی ها را وادار به واکنش کرده است. به اعتقاد او حماس در موقعیتی نبوده که بخواهد جنگ با اسرائیل را اغاز کند. پس چگونه می توان با وجود این استدلال ها نقش حماس و اسرائیل را در یک کفه ترازو قرار داد؟
شش: خطای بعدی ما می تواند در تعیین گرانیگاه تحلیلی ما باشد. عموما بعضی رفتارها و تحولات در رخ دادن رویدادهای مهم تعیین کننده هستند. به عنوان نمونه نمی توان از تاثیر تشکیل دولت وحدت ملی در فلسطین در جنگ اخیر اسرائیل علیه مردم غزه چشم پوشی کرد. بعد از تشکیل این دولت محبوبیت فتح و حماس در غزه و کرنه باختری افزایش یافت. تشکیل دولت ملی پاسخ مثبت این دو گروه عمده فلسطینی به درخواست مردم خود بود. از سویی این ائتلاف نشانه ای از اعتراض محمود عباس رئیس جمهور فعلی مصر به مانع تراشی اسرائیل درروند صلح خاورمیانه بود. بسیاری از تحلیل گران مسائل خاورمیانه تشکیل دولت ملی را انگیزه تهاجم اسرائیل به غزه می دانند. ایلان پاپه تاریخدان و مدیر مرکز اروپایی مطالعات فلسطینی در دانشگاه اِکسِتِر به درستی پاسخ داد چگونه ریشه این منازعه به وحدت فلسطینی ها و مخالفت شدید دولت نتانیاهو با این وحدت بر می گردد. یا نورمن فینکلستین، استاد علوم سیاسی، و مولف کتاب “تصویر و واقعیت نبرد اسرائیل و فلسطین دقیقا همین نظر را دارد. در نتیجه نمی توان بدون تمسک به چنین رویداد مهمی با صدور احکام کلی و کلیشه ای مانند اینکه هم دولت نتانیاهودر این بحران نقش دارد و هم حماسی ها ریشه های اصلی این رویداد را نادیده گرفت و بخش بزرگی از اشتباهات دولت اسرائیل را تحت پوشش این استدلال قرار داد. به خصوص اینکه دولت وحدت ملی هم جایگاه فتح و هم جایگاه حماس را تقویت کرد و اسرائیل را تحت فشار بیشتری برای صلح قرار می داد.طبیعی است حتی اگر حماس نیز در جنگ اخیر نقش نداشته باشد مانعی برای نقد راهبرد این گروه نیست یا اینکه می توان دستاوردهای محمود عباس را در طول سال های اخیر در کفه ترازو قرار داد و آنها را نقد کرد اما هیچ یک از این نقد ها نمی تواند بدون عطف به سیاست تندروانه اسرائیل به خصوص در سال های اخیر صورت بگیرد که عموما هر گونه ابتکار صلح را آچمز کرده و بازیگران معتدل را به حاشیه برده است. سیاستی که به شدت از صلح ابا دارد.