اسرائیل ۶۰ سال است که همان سیاست را اجرا می کند . سرزمین فلسطینین را اشغال کرده ، و در این مورد گوش به حرف هیچ کس وهیچ نهادی نمی دهد ، ولی فلسطینیان را جنگ افروزانی می خواند که مانع آسایش اشغالگران متمدن شده اند. مهم نیست چه سازمانی در فلسطین مورد قبول مردم باشد، هر که باشد تروریست خوانده می شود .
چرا تمام انسانها و سازمانهای مترقی و سازمانهای حقوق بشر اسرائیل را محکوم می کنند و آن را ستمکارترین حکومت وقانون شکنترین کشور جهان می دانند، و هر سرکوبی که از فلسطین می کند خشم جمعیت وسیعی در جهان را بر می انگیزد . آیا واقعا کشتاری بیرحمانه تر از همه میکند ؟ آیا در دارفوروبیافرا کمتر انسان بیگناه کشته شد ؟ آیا ناتودر لیبی به اندازه تمام عمر حکومت اسرائیل مردمان غیر نظامی را نکشت ؟آیا کشتار مسلمانان در میانمار، یا کشتار دولت اندونزی در تیمور شرقی چندین برابرکشتار اسرائیل نبود؟ آیا حکومت ایران چندین هزار زندانی را در طی چند روز قتل عام نکرد؟ آیا در شیلی و اندونزی حکومتها دهها برابر اسرائیل نکشتند .؟ آیا کشتار در سوریه با کشتار فلسطین قابل مقایسه است .بگذرم از کشتار در عراق وافغانستان و … پس چرا از میان این همه اسرائیل چنین شاخص شده است. و چرا اسرائیل “نماد” سرکوب و زور شده است ؟
نماد : یک پدیده که سمبل یا نماد مفهومی می شود لزوما از مشابهات آن بدتر یا بهتر نیست . برای مثال سیاهکل برای روشنفکران ایران چنان سمبل مبارزه شده که حتی در مجالس و گردهم آییهای برای بزرگداشت هزاران شهید نیروهای چپ پس از انقلاب همیشه آن آهنگ خوانده میشود ،در حالی که همه کشتگان سیاهکل کمتر از کشته های یک گروه چپ در یک درگیری با جمهوری اسلامی است. یا واقعه کربلا در برابر تعداد شهیدان جنگ با عراق رقمی نیست. از آن سوی طالبان، فاشیسم، نازیسم نمادهای منفی هستند.
حق پیروز است یا زور : بشرها در طول تاریخ با یک چالش ذهنی در گیرند . کار جهان بر حق ودرستی استوار است یا زور. این سخنان در زبان مردم جاری است ” حق به حقدار میرسد ” “بی گناه تا پای دار میرود اما بر سردار نمی رود” ” به هر دستی که می دهی به همان دست می گیری” “سر ظالم به سنگ می خورد”ملک با ظلم نمی ماند” ” آه مظلوم دامن ظالم را می گیرد ” و …اما با آن که همه از آن میگویند واین سخنان را گرامی می دارندو به آن دل خوش میدارند اما در عمل چیز دیگری می بینند .
می خوانند سرخ پوستان نابود شدند و خونشان گردن سفید پوستان را نگرفت .اعراب و اعراب فاجعهها آفریدند و از کشتهها پشتهها ساختند، ولی قرنها حکومت کردند ، ونسلها بر گرده قربانیان ایرانی اشان سوار شدند. درسطح فردی هم در جهان واقعی همین را می بینند. تمام کسانی که در زمان شاه مملکت را غارت کردند در اروپا وامریکا خوش میگذرانند ،
مصدق و امیر کبیر و قائم مقام نه تنها خود منکوب شدند ، بلکه اولادشان هم خیری ندیدند . در حالی که شاهزاده فرمانفرما ها یا نوری ها یا وثوق الدولهها نه تنها خود خوب زندگی کردند، بلکه اولادشان نیز زندگی موفقی پیدا کردند.
کجا ستمگر به سزای اعمالش میرسد و حق به حق دار میرسد . حتی پرویز ثابتی شکنجه گردر رفاه در خارج زندگی میکند ، در حالی که بسیاری از قربانیان او در همین غربت زندگی سختی را می گذرانند. آیت اللهها خلخالی ، محمدی گیلانی یا فلاحیان چه زندگی سختی کردند. قاضی مرتضوی یا صلواتی تاوان کدام ظلمشان را دادند خود زندگی مرفهی می کنند و فرزندانشان ، مثل اسلاف اینان،از مزایای ظلم وغا رت پدر بهره ور می شوند و نه تنها سحرخیز وصابر به همان سرنوشت صور اسرافیل مبتلی می شوند ، فرزندانشان نیز چون فرزندان آنان می شوند.
چنین است که مردم نماد سازی می کنند ، که یا با تجلیل آن نماد بازندگی پاکان رادر جهان واقعیت انکار کنند ، و یا با لعنت بر آن نماد، از ستمگر در جهان اخلاقیشان انتقامی را بگیرند ، که در جهان واقعی نمی توانند. یعنی می دانند که در جهان واقعی اسرائیل میزند و می کشد و سرزمین فلسطینیان را اشغال می کند ، ونزدیک به دومیلیون فلسطنی را مجبور می کند در فقر و تنگ دستی ، در فضای کوچکی که همه راههای خروجیاش را بسته است ، به نام نوار غزه ، نه زیست که برسرهم تلنبار شوند . زندان بزرگی که زندانبان حقوق اولیه آنان را هم نمی دهد ،و بعد هم هر زمان که بهر دلیلی اراده کند بهانهای بتراشد و صدها نفرشان ، از کودک و پیر و مردم غیر نظامی، قتل عام کند ،و مورد حمایت کامل دولتهای آمریکا و اروپا ،بلکه اعراب دست نشانده آنان ،چون مصر و عربستان و قطروغیره قرار گیرد. سازمان ملل هم سکوت کند ،که میدنند یا نمی تواند قطع نامهای در محکومیت اسرائیل تصویب کند ،و اگر به فرض محال تصویب شود اسرائیل بر آن هم مثل دهها قطع نامه دیگر می خندد
اما انسانها به امید احتیاج دارند ،و ترجیح می دهند د ر پس دیوار اخلاق ، از پذیرش واقعیت تسلط زور بر قانون سر باز زنند. لذا عاشورایی می سازند تا هر سال در آن بر یزیدیان لعنت کنند . وامام حسین را گرامی می دارند تا انکار کنند که در همین دوران زندگی خود یزیدیان حاکم و حسینیان مغلوبند. و نخواهد ببیند که قاتلان سیاهکل نه تنها راحت در کاخهایشان زندگی می کنند بلکه با گذر زمان نویسندگانی هم پیدا می شوند که آنان را اگر تجلیل نتوانستند حداقل تطهیر کنند.
چنین است که اسرائیل را نماد ظلم می کنند . اسرائیلی که سه نسل است جهانیان از ظلم آن می شنوند. از قتل عامهای دیر یاسین ( ۱۹۴۸) تل زعتر (۱۹۷۴)صبرا وشتیلا ( ۱۹۸۲ ) حملات خونین به غزه در ۲۰۰۹و۲۰۱۰ وبارها نشان داده که محکومیتهای نهادهای حقوق بشری ،سازمان ملل، روشنفکران، تودههای مردم بدون پشتوانه قدرت کاری از پیش نمی برد
بدین سان اسرائیل نمادی شده برای نشان دادن حکومت زور بر اخلاق.
در حالی که دولتها همه از حقوق بشر می گویند، و قدرتمندانشان نهادبزرگی به این منظور در دولت خود دارند، ولی داستان ” قلعه حیوانات” جورج اورول است ، که بر تابلوی میدان قلعه همانی نوشته می شود که خوکها می خواهند. در حالی که دائما از نقض حقوق بشر در چین و روسیه و ایران می گویند ،همان که پای اسرائیل پیش می آید همه آنها فراموش می شود ،و سناتور لینزی گراهام در پاسخ به کشتار بیرحمانه کودگان در غزه به سی ان ان می گوید اینها مهم نیست ،اسرائیل باید تاریشه کن کردن حماس دست از حمله بر ندارد، حتی اگر به قیمت کشتار صدها فلسطینی دیگرتمام شود. ویا سنا ۱۰۰ به صفر اعلام حمایت از عملیات ننتا نیاهو می کند ،حتی اوبامای برنده جایزه صلح ، سر تسلیم در برابر زور لابی اسرائیل ودست راستیها فرود می آورد و از این فجایع حمایت می کند .
ودر میان ایرانیان نیز کم نیستند که اگر مانندانگشت شماری بیشرمی حمایت از اسرائیل را ندارند ،با انواع حیل از محکوم کردن اسرائیل سرباز میزنند ،از آن جمله حماس را در کنار اسرائیل می گذارند تا نه سیخ بسوزد نه کباب . اسف بارتر آن که در حالی که تمام روشنفکران به نام جهان و وجدانهای بیدار بشریت جنایت اسرائیل را محکوم کرده اند پارهای از روشنفکران دینی ما چون دکتر سروش سکوت کامل پیش گرفته اند . گویی کشتار این همه مردم بیگناه ، و بیش از ۱۵۰ کودک ،خاطرشان را مکدر نمی دارد.
عدم صداقت رسانه ها: دیریست آگاهان جهان از جمله نوآم چامسکی از این دوگانگی و نفاق می گویند اما کم کم با تسلط چند خانواده بر رسانههای جهان وهم دستی آنها با دولتها آزادی مطبوعات هر روز کم رنگ می شود. با سیاستی که از حمله به عراق آغاز شد ، مردم کوچه و خیابان جهان سوم هم شاهد دو رنگی و دروغگویی حاکم بر رسانه هاشدند. این که صاحبان رسانهها ،چنان بخشی از قدرت جهان شده اندکه دیگر رکن اساسی دموکراسی نیستند ،و دست دردست قدرت برای جهان برنامه ریزی می کنند.انقلابات نارنجی ،اوکراین و دهها مورد دیگر بیانگر این پیوند بود. اما اگر با کنترل رسانهها مردم دور از محل را می توان فریفت یا در غفلت نگاه داشت. شتار مردم بیگناه در عراق را از چشم غیر عراقی می توان پنهان کرد ،تا مثل انعکاس اخبارکشتار در ویتنام وجدان مردم بیدار نشود و برعلیه جنگ اعتراض نکنند ، اما مردم عراق را که نمی توان فریفت. از همین خشم است که بوکو حرام وداعش و القاعده تغذیه می کنند. بهترین نماد این فریب و دو گانگی سرکوب اسرائیل از فلسطینیان است . مردم شاهدند رسانهها روزها و روزها از اسارت سیصد دختر به دست بوکوحرام می گویند ، اما دوربین تلویزیونها کشتار کودکان غزه را نشان نمی دهند ،و اگر برای خالی نبودن عریضه گوشهای را نشان دهد ،اولا سعی می کند قابل تحمل ترینش باشد. بعد هم بلا فاصله با یک مقام اسرائیلی مصاحبه می کنند تا برای این کشتار توجیهی ارائه شود .امادرمورد فاجعه سقوط هواپیمای مسافربری دراوکراین ،در به در میگردند تا آشنایی و فامیلی از قربانیان هواپیمای سقوط داده شده رابرای مصاحبه پیدا کنند.اماگویی مردم فلسطین سخن گفتن نمی دانند ،تا از بیدادی که بر آنان میرود بگویند. واز آنجا که میدانیم رسانهها و هالیوود تحت نفوذ شدید اسرائیلیان است ، لذا اسرائیل بهترین نماد این نفاق و دوریی می شود. این فشار بر رسانهها تا حدی است که دیگر هلن توماس افسانه شده..حتی فرید ذکریا هم برای بقایش باموج همراه میشود، ودر تمام مدت این یورش ،در برنامههایش در این مورد سکوت می کند.
تحریف واقعیت: کوچک که بودیم مثل بسیاری از مردمان جهان برای جان وین کف میزدیم ،که می آمد و زن وبچه مظلوم سفید پوستی را که مسیحیان پاکی بود ند که جز صلح نمی خواستند، از دست سرخ پوستان وحشیای که آنان را کشته و پوست سرشان را به یادگار میبردند، نجات دهد .سالها کشید تا برخی از ما متوجه شدیم این سفید پوستان بودند که محبت میزبانان سرخ پوست خودرا با گلوله پاسخ می گفتند و مثل اسرائیلیها زمین آنان راغصب می کردند. و دانستیم که پوست سر کندن از ابتکارات قانونی سفید پوستان بود و در پارهای از ایالت ها پوست سر سرخ پوستان را قانونا می خریدند. و همان هاسرخ پوستان را وحشی و خود را متمدن می خواندند . واین تحریف واقعیت در آفریقا و آسیا نیز تکرار میشد .
حال اسرائیل ۶۰ سال است که همان سیاست را اجرا می کند . سرزمین فلسطینین را اشغال کرده ، و در این مورد گوش به حرف هیچ کس وهیچ نهادی نمی دهد ، ولی فلسطینیان را جنگ افروزانی می خواند که مانع آسایش اشغالگران متمدن شده اند. مهم نیست چه سازمانی در فلسطین مورد قبول مردم باشد، هرکه باشد تروریست خوانده می شود . پیشتر الفتح بود و حال حماس .و آن قدر این دروغ را تکرار می کند ، که در اذهان جا بیفتد. از جمله نمی گوید که حماس دو ماه پس از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۶ به آقای بوش نامه نوشت که حاضر به رسمیت شناخته شدن اسرائیل و راه حل سیاسی نه نظامی است، و همین را در چند سال بعد رسما به آقای جیمی کارتر اعلام کرد . و در آوریل گذشته دولت اتحاد را با الفتح شکل داد، که لازمهاش به رسمیت شناختن اسرائیل و رد مبازه مسلحانه بود. جالب آن است که پذیرفت محمود عباس رئیس دولت شود، در حالی که محمود عباس چند سال است به طور غیر قانونی پست ریاست جمهوری را تصاحب کرده ، و با پشتیبانی اسرائیل و امریکا از انتخابات پرهیز می کند ، زیرا همه میداند در یک انتخابات آزاد حمس حتی در کرانه غربی هم برنده است .اما نتانیاهو مرتب اعلام می کند حماس حاضر نیست اسرائیل را به رسمیت بشناسد ، و نابودی اسرائیل برنامه رسمی آن است. و این دروغ را با در دست داشتن رسانهها و حمایت غرب آن قدر تکرار کرده که بیشتر مردم، حتی نیروهای مترقی، باور کرده اند
این گونه تحریفات را مردم جهان سوم با گوشت و خون خود لمس می کنند لذا اسرائیل را به عنوان بارزترین نماد تحریف واقعیت می شناسند.
منبع: جرس