روایت فخرالسادات محتشمی پور از جلسه محاکمه تاجزاده

فخرالسادات محتشمی پور، همسر سیدمصطفی تاج زاده در نامه ای خطاب به قاضی مقیسه، نوشته است: امیدوارم به زودی پرونده مرا نیز که همان مقامات امنیتی ساخته و پرداخته اند نزد شما آورند و شما که مانند همه از ما بهتران «عین نظام» هستید این مرقومه را نیز سندی دال بر مجرمیت این جانب اعتبار کنید و حکمی معادل همین حکم همسرجان برایم صادر کنید تا بیش از این احساس ضعف و مسکنت در برابر او نداشته باشم و حالا که نمی توانم در شجاعت و صلابت و مناعت و خلوص و بندگی اش با او برابر کنم در این یک فقره در کنارش بر یک سکو بایستم و شما و جمله خشونت طلبان نفس راحتی بکشید و بگویید خدا را شکر همسر تاجزاده را هم چون آن مرد عدالت طلب و حق گو به قفس انداختیم و بروید دنبال بقیه مأموریت های غیرممکنی که ممکن ساخته اید به امید اجری در سطح و شأن خودتان از کسانی که در جلسه دادگاه به من گفتید دوست دارید با آن ها محشور شوید!

به گزارش کلمه، قاضی مقیسه که هفته ی گذشته حکم یک سال حبس جدید تاج زاده را صادر کرده پیش از این نیز رییس دادگاه فخرالسادات محتشمی پور بوده است و اینک این فعال سیاسی در نامه ای خطاب به وی از آن جلسه می گوید.

متن این نامه به شرح زیر است:

جناب قاضی مقیسه

سلام

روز شنبه دهم خرداد در ملاقات کابینی از همسر عزیزم شنیدم که هفته گذشته حکم حبس یک ساله دیگری را در ایام مبارک ماه رجب به او ابلاغ کرده اید. آن هم در زمانی که هنوز شیرینی دیدار کوتاهمان را در ظهرگاهی بهاری مزمزه می کرده است. دیداری که برایمان چونان موهبتی در میان هجم انبوه ظلم مستمر دستگاه قضاست.

هرچند انتظار داشتم پس از امضای نامه درخواست تجمیع وادغام احکام، آقایان برای رها شدن از مخمصه ای که با دست خویش برای خود درست کرده اند، در این زمینه اقدام عاجل نمایند اما از شنیدن صدور حکم و هدیه جنابعالی به همسرم و خانواده اش هیچ تعجب نکردم چرا که کینه توزان پرونده ساز و حکم ساز و شخص شما را از نزدیک می شناسم.

شناختی که با واسطه و از طریق به اصطلاح متهمانی که شما برایشان حکم صادر کرده اید و توفیق حضور در محضر مزیّن به ادب و احترام شما را داشته اند! و شناخت حضوری و بلاواسطه خودم!

– یادتان هست که وقتی بازجوهای سپاهی برای اعتراض به صدور قرار بازداشت موقت مرا با لباس زندان و چادر سفید و دمپایی پلاستیکی سفید به دادگاه آوردند و من با خوش خیالی اعتراضم را بیان داشتم و شما با خونسردی تمام قرار را تأیید کردید فریاد کشیدم که لباس پیامبر را از تنتان درآورید و سپس ظلم کنید. من برای دفاع از حقوق همسرم متهم شده ام و وای بر شما که با ادعای مسلمانی شب عید فرزند مرا محروم از حضور پدر و مادرش، تؤامان، می کنید. و شما هم چنان با خونسردی مرا نگاه کردید و شاید هم سرتان را به پرونده های سیاسی دیگر گرم کردید و خود را به نشنیدن زدید! آن روز من با زبان روزه بیرون شعبه ۲۸ فریاد کشیدم: همسر تاجزاده را به جرم پی گیری حقوق او در شکنجه گاه انفرادی سپاه نگاه داشته اند! بازجوهای سپاهی سعی کردند مرا ساکت کنند اما هیچ کس نتوانست و نمی تواند مرا ساکت کند جز گوهر حقیقت و اجرای عدالت این را بعدها بهتر فهمیدید!

– یادتان هست که چند روز بعد مجددا مرا با همان هیبت پیشین به قصد تحقیر بیشتر و به قول بازجوها برای شکستنم به دادگاه کشاندند و شما مرا به اتاق خود خواندید و بازجوهای سپاهی را بیرون در گذاشتید و در جواب اعتراضشان که ضرورت حضورشان را اعلام می کردند گفتید خود دادستان را هم راه نمی دهم و بعد درب را قفل کردید و من با خوش خیالی نفسی کشیدم که شاید به مکانی امن راه یافته ام و شما پس از انجام بعضی امور جاری جلو آمدید و گفتید فکر کردم دیدم حق با توست خوب نیست زن و شوهر شب عیدی هردو در زندان باشند. باید بالای سر دخترت باشی بیا بنویس دیگر مصاحبه نمی کنم و در اغتشاشات شرکت نمی کنم تا بفرستم بروی خانه. من ابتدا با غلبه احساسات مادرانه خواستم به این پیشنهاد فکر کنم اما خیلی زود با غلبه عقلانیتی که خداوند انسان را بدان موهبت آراست تا بر شیطان غلبه کند، گفتم من در هیچ اغتشاشی شرکت نداشته ام و خوب می دانید که به بهانه واهی مرا در ماشین متوقف پشت چراغ قرمز خیابان طالقانی با همراهانم بازداشت کرده اند اما در مورد مصاحبه، به همسرم ظلم نشود، همه حقوقش رعایت شود تا سکوت کنم. شما بنویسید که ظلم به تاجزاده متوقف می شود تا من پی گیری هایم را متوقف کنم. شما با خشم مرا نگاه کردید و گفتید نمی نویسی؟ گفتم با همان شرطی که گفتم چرا. فوری با خشمی افزون گفتید پس برگرد به زندان و من پاسخ دادم من در زندان به عبادت خود مشغول بودم وقتم را بی جا گرفتید! آن روز شما مطالب نرمی در مورد کروبی و موسوی عزیز گفتید و من هم به خیال خام خود سعی کردم با زبان نرم به شما بفهمانم که این حکم های سنگین برای بچه های مردم که بچه های خود ما هستند ظالمانه است و موجب خشم مردم است و هیچ رقم به مصلحت نیست و گفتم که با ما هرچه می خواهید بکنید ولی به این جوان ها رحم کنید از زندگی نیاندازیدشان. عبث بود همه گفتار و تلاش های من اما!

– یادتان هست که مرا به دادگاه کشاندید تا محاکمه کنید و من سوره عصر را تلاوت کردم و شما گفتید قرآن می خوانی؟ از خودت دفاع کن و من گفتم قرآن می خوانم و در اعتراض به ظلمی که به همسرم می رود از خودم دفاع نمی کنم و شما نسبت به وکلای محترم بی احترامی کردید و من آنان را درجا عزل کردم تا دیگر فرصت توهین نداشته باشید و شما گفتید براساس اقرارها حکم می دهم و من گفتم یک روز کمتر از همسرم به من حکم ندهید که جرممان یکی است: بی گناهی! و شما فرمایشات زیاد کردید از جمله این که می روم مکه دعا می کنم ریشه تان کنده شود! و من گفتم این کلام را از جناب قاضی نقل قول خواهم کرد و شما حرفتان را برگرداندید که می روم دعا می کنم ریشه فتنه کنده شود! وقتی تأکید کردم همه آن چه کرده ام و گفته ام برای دفاع از حقوق همسر مظلومم بوده است گفتید شوهرت در مقابل مقام معظم رهبری ایستاده است و من فهمیدم که شما پیشاپیش حکم همسرم را صادر نموده اید به دنبال حکم قاضی صلواتی مأمور معذور و قاضی مرتضوی معزول!

– یادتان هست که مرا برای ابلاغ حکم به دادگاه فراخواندید و من گفتم وقت ندارم بیایم و مسئول دفترتان اصرار کرد و من آمدم و متن مندرج در حکم را یادداشت کردم چون از باب باقی نماندن سند مظالمتان از ابلاغ رسمی متن حکم براساس کیفرخواست و اتهامات وارده خودداری می کنید. و چون از تعلیق حکم چهارساله ام مطلع شدم به شما گفتم به من توهین کرده اید و مرا خوار و خفیف کرده اید با این قسم حکم دادن. جرم من مانند همسرم بی گناهی است و مجازات آن ۶ سال حبس است! مسئول دفتر شما که اتفاقا هم نام کسی است که همسرجان می گوید پرونده او و خانواده تاجزاده دست اوست، در تمام این جلسات رسما اصرار می کرد مراعات حال شما را بکنم و عصبانی تان نکنم و کار خود را سخت نکنم و من دائم سوال می کردم مگر قاضی می تواند عصبانی شود و براساس سلیقه و احساس و هیجان حکم دهد و مگر الگوی داوری ها در دادگاه های ما عدالت علوی و سیره آن بزرگوار، که هنگام خشم از روی سینه دشمن برخاست تا به جای حکم خدا هوای نفسش غالب نباشد و چون به تیغ کین گرفتار آمد فرزندانش را به جوانمردی با قاتلش خواند، نیست؟! من به آقا مجتبی گفتم که با خدا معامله کرده ام و چیزی ندارم که از دست بدهم و گفتم که همه آموزه هایم از خانواده و مدرسه و جامعه براساس سیره معصومین مرا به مقابله با ظلم می خواند و در آستانه ۵۰ سالگی دیگر باید شعارها را تبدیل به عمل کنم برای ذخیره آخرتم!

– یادتان هست در همان روز ابلاغ حکم به شما گفتم اگر معنی حبس تعلیقی عدم تکرار جرم است باید به شما اطمینان بدهم که من به محض این که پایم به بیرون دادگاه برسد بر جرمم که دفاع از حقوق همسرجان و افشای ظلمی است که بر او می رود، اصرار خواهم ورزید! و اطلاعاتی هایی که معمولا در دفترتان هستند به من چشم غره رفتند و آقا مجتبی از من خواست که ادامه ندهم و بیرون بروم و شما هم گفته های مرا شوخی گرفتید؟!

– آقای مقیسه در پایان از شما سپاسگزارم که در متن حکم تان احساسات زن و شوهری ما را جدی گرفتید و بر عشق جاودانمان صحه گذاشتید. و سپاسگزارم که پیش از آن با تأیید قرار بازداشت موقت و تمدید آن به من فرصت دادید که به مدت ۴۵ روز در هوایی نفس بکشم که همسرعزیزتر از جانم در آن نفس می کشید. کاش بازجوها به من راست گفته بودند و خروجم از انفرادی منحوس سپاه فقط برای سه روز بود. کاش به آن شکنجه گاهی که خود عبادت گاهش ساخته بودم برمی گشتم تا طی این نزدیک چهار سال، حبس در بیرون زندان را تحمل نمی کردم. و اینک امیدوارم به زودی پرونده مرا نیز که همان مقامات امنیتی ساخته و پرداخته اند نزد شما آورند و شما که مانند همه از ما بهتران «عین نظام» هستید این مرقومه را نیز سندی دال بر مجرمیت این جانب اعتبار کنید و حکمی معادل همین حکم همسرجان برایم صادر کنید تا بیش از این احساس ضعف و مسکنت در برابر او نداشته باشم و حالا که نمی توانم در شجاعت و صلابت و مناعت و خلوص و بندگی اش با او برابر کنم در این یک فقره در کنارش بر یک سکو بایستم و شما و جمله خشونت طلبان نفس راحتی بکشید و بگویید خدا را شکر همسر تاجزاده را هم چون آن مرد عدالت طلب و حق گو به قفس انداختیم و بروید دنبال بقیه مأموریت های غیرممکنی که ممکن ساخته اید به امید اجری در سطح و شأن خودتان از کسانی که در جلسه دادگاه به من گفتید دوست دارید با آن ها محشور شوید!

با تشکر

فخرالسادات محتشمی پور

همسر زندانی خاص جمهوری اسلامی که با ۴۳ ماهه شدن روزه داری اعتراضی اش به مظالمی که بر او می رود، به زندانی اخص جمهوری اسلامی تبدیل شده است.

۱۲/ ۳ /۱۳۹۳

مطالب مرتبط

ضیا نبوی

اگر قرار است در کشاکشِ این تراژدی هولناک، جبهه‌ای را انتخاب کنیم، بهتر آن است که آن سو، طرفِ زندگی باشد و ازینکه بواسطه یک چنین انتخابی چگونه داوری می‌شویم و مطابقِ گفتارهای زندگی‌ناباورِ موجود، در کدام دسته قرار می‌گیریم، پروایی نداشته باشیم. اگر آری گفتن به شیوه‌ی پوششی که می‌پسندیم ما را از نظر مدافعین وضعیت، در صفِ براندازان تعریف می‌کند، نهراسیم و اگر بواسطه‌ی آری گفتن به غریزه‌ی زیستن یا همدلی با هموطنانمان آسیب‌دیده‌ از جنگ در صف مدافعین نظام قرارمان می‌دهند، پروایی نداشته باشیم.

گزاره ای خطرناک برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان

همه می‌دانیم جنگی که اکنون درگرفته، محصول مشترک «نظم بین الملل نابرابر» و وحشی، از یک طرف و «ساختار غیردموکراتیک و فاسد داخلی» از سوی دیگر است.
«این جنگ ما نیست، جنگ جمهوری اسلامی با اسراییل است». خطر این گزاره برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان در شرایط کنونی، بسیار بیشتر از جنگنده های F35 است. این گزاره ایست که اسراییل، خیلی بیشتر از ادوات جنگی اش روی آن حساب باز کرده است و بال رسانه ای اش یعنی شبکه اینترنشنال بسیار عریان در حال القای آن است و بی پروا مردم را به شورش دعوت می کند. متاسفانه بستر چنین گزاره ی خطرناکی را با هزار آه و افسوس، فساد نظام سیاسی ایران مهیا کرده است.

در پی حمله اسرائیل به مناطق غیرنظامی

بنا بر گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های بین‌المللی همچون هدف اصلی حملات، ایجاد اختلال در زیرساخت‌های برنامه هسته‌ای ایران و ضربه به فرماندهان ارشد نظامی اعلام شد. با این حال، شواهد میدانی و گزارش‌های منابع داخلی ایران از تلفات گسترده میان شهروندان غیرنظامی حکایت دارد.

مطالب پربازدید

مقاله