به زمان باید زمان داد

«بختیارِ» با اختیار، و نامه‌هایش به خمینی

بعد از تجاوز عراق به کشورمان، بختیار اگرچه معتقد بود وقتی به ایران حمله‌ای شود هر ایرانی، جدا از هر عقیده و مذهبی که دارد در دفاع از آب و خاک میهن با دیگران هماهنگ می‌شود و هیچ‌کس نمی‌تواند یک جنگ میهنی را جنگ امپریالیستی جلوه دهد، اما در مورد تنظیم رابطه وی با حزب بعث عراق حرف و حدیث کم نیست. یعنی همه چیز در روشنی قرار ندارد. اینکه این سازمان و آن گروه نیز به مناسبات غیرقابل دفاع تن دادند، چیزی را توجیه نمی‌کند.

دکتر شاپور بختیار، سه نامه برای آیت‌الله خمینی نوشته‌است. اولی به تاریخ هفتم شهریور ۱۳۵۶، که از طریق آقای بنی‌صدر به ایشان رسانده‌است. دومین نامه موقعی فرستاده می‌شود که سید جلال تهرانی از طرف شورای سلطنت به پاریس رفت و آنجا استعفا داد. نامه مزبور توسط مهندس مرزبان به احمد خمینی داده می‌شود و به دست آیت‌الله خمینی می‌رسد. سومین نامه در رادیو خوانده شده و اطلاعات و کیهان نیز انتشار داده‌اند.

قبل از اشاره به متن نامه‌ها، می‌خواهم از دکتر شاپور بختیار، بختیاری که بخت‌یار نبود و در زمانه خودش مهجور و تنها ماند یاد کنم. وقتی صحبت از وی به میان می‌آید خواه ناخواه به وقایع دوران انقلاب هم برخورد می‌کنیم و خاطرات زیادی زنده می‌شوند.

برخی نخست وزیری بختیار را حاصل انقلاب و فرصتی تاریخی که ایران از دست داد ارزیابی می‌کنند. از وی با عنوان «کرنسکی» ایران هم یاد شده‌است.

الکساندر فیودورویچ کرنسکی Александр Керенский سیاست‌مدار روسی پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ در مقام نخست وزیری بود اما با انقلاب اکتبر به‌وسیلهٔ بلشویکها سرنگون شد و به فرانسه تبعید شد.

به زمان باید زمان داد. زمان احکم الحاکمین است

دکتر شاپور بختیار مرا بیاد زندان دستگرد در اصفهان و «سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی»، افسر شجاعی که به نظرات وی متمایل بود و در اسیرکشی سال ۶۷ جانش را گرفتند می‌اندازد.

همچنین بیاد شُکری (شکرالله پاکنژاد) می‌افتم که سال ۱۳۵۷ در زندان وکیل‌آباد مشهد با ستودن زیرکی بختیار، از وی با عنوان «مُحلّل رژیم شاه» نام می‌برد. شکری البته جانب وی را نمی‌گرفت.

(از آنجا که رژیم شاه عملاً سه‌طلاقه شده و «نامحرم» انگاشته می‌شد، «مُحَلِّل»ی لازم بود تا دوباره بتواند رجعت کند.)

می‌توانم به جرئت بگویم بعد از آزادی زندانیان سیاسی در سال ۵۷ کمتر کسی منکر مرزبندی با شاپور بختیار می‌شد. جا افتاده بود که عامل انگلیس و سرویس‌های بیگانه‌است. اتهامی که بعداً شاه و امثال مظفر بقایی هم تکرار می‌کردند.

من نیز مثل بسیاری از زندانیان سیاسی دوران شاه معتقد بودم او نوکر بی اختیار و مُحلّل رژیم شاه است و خلاصه خودی نیست.

در گرماگرم انقلاب می‌شنیدم بختیار پیش از ملی شدن صنعت نفت رئیس اداره کار استان خوزستان بوده و این سابقه‌ در اداره کل استانی که تحت سلطۀ انگلیس‌ها بود، بدون توافق با شرکت نفت ایران و انگلیس امکان نداشت.

سلطنت طلبان او را «مُحلّل خمینی» و طرفداران آیت‌الله خمینی او را سلطنت طلب معرفی کردند. گرایش غالب روشنفکری ایران هم از بختیار حمایت نمی‌کرد و در آن روزگار، نتوانست از شور و شوق و هیجان انقلاب فاصله گرفته و با دیده عقل نقاد به رویدادها بنگرد.

بعد از تجاوز عراق به کشورمان، بختیار اگرچه معتقد بود وقتی به ایران حمله‌ای شود هر ایرانی، جدا از هر عقیده و مذهبی که دارد در دفاع از آب و خاک میهن با دیگران هماهنگ می‌شود و هیچ‌کس نمی‌تواند یک جنگ میهنی را جنگ امپریالیستی جلوه دهد، اما در مورد تنظیم رابطه وی با حزب بعث عراق حرف و حدیث کم نیست. یعنی همه چیز در روشنی قرار ندارد. اینکه این سازمان و آن گروه نیز به مناسبات غیرقابل دفاع تن دادند، چیزی را توجیه نمی‌کند.

از حق نگذریم. بختیار در اعلامیه ای که ۲۱ مهرماه ۱۳۵۹ در پاریس منتشر نمود به «تحریکات مستمر و مغرضانه رژیم روحانی نمایان در تحمیل حکومت خود از یک سو و دخالت در امور سایر کشورها از سوی دیگر که به دولت عراق امکان داده با استفاده از آشفتگی حاکم بر کشور به خاک میهن عزیز ما حمله ور گردد و مصیبت تازه ای برای مردم ستم دیده ایران ببار آورد» – اشاره نمود و بر دفاع از تمامیت ارضی و استقلال میهن انگشت گذاشت.

شاپور بختیار از معدود گروه‌ها و شخصیت‌های مخالف حکومت ایران بود که از همان روز اول از تصویب قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت استقبال و بر اجرای آن اصرار ورزیدند.

بختیار، دکتر مصدق را رهبر خود می‌دانست

شاپور بختیار که ۴ تیر ۱۲۹۳در شهرکرد به دنیا آمد و ۱۵ مرداد ۱۳۷۰در پاریس به خون خویش غلطید، دبیرکل حزب ایران، عضو جبهه ملی، از بنیان‌گذاران نهضت مقاومت پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آخرین نخست‌وزیر ایران، پیش از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی بود.

خانوادهٔ او از طوایف ایل بختیاری بودند. پدرش محمدرضا معروف به سردار فاتح بختیاری (در زمان رضا شاه) به جرم شورش مسلحانه، تیرباران شده بود و پدربزرگ مادریش، نجف قلی صمصمام‌السلطنه دو بار در ۱۲۹۱ و ۱۲۹۷ به نخست‌وزیری احمد شاه قاجار رسید.

شاپور بختیار با دومین همسر شاه (ثریا اسفندیاری) دختر عمو، و با تیمور بختیار که ۴ سال ریاست ساواک را بر عهده داشت، پسر عمو بود. زن دایی فرح پهلوی، لوئیز صمصام بختیاری، خاله شاپور بختیار می‌شد.

شاپور بختیار در ۱۵ دی ۱۳۵۷ با شاه بر سر نخست‌وزیری به توافق رسید و با این کار، هم‌مسلکانش در جبههٔ ملی رأی به اخراج او و رد همکاری با دولت وی دادند. البته در پیامد ورود آیت‌الله خمینی به ایران و چندی بعد با اعلام بی‌طرفی ارتش، دولت بختیار در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سقوط کرد.

وی پس از آن، ۶ ماه در ایران مخفیانه زندگی کرد و در تیر ۱۳۵۸ به فرانسه رفت و در قالب نهضت مقاومت ملی ایران به فعالیت علیه جمهوری اسلامی پرداخت.

اولین سوءقصد به جانش که البته ناموفق بود و توسط گروهی به رهبری انیس نقاش صورت گرفت، در تابستان ۱۳۵۹ رقم خورد. دومین ترور ۱۱ سال پس از آن، منجر به قتل بختیار در سن ۷۷ سالگی در پاریس شد.

مهم‌ترین ویژگی‌هایش، ایستادگی در برابر حکومت دینی، احیای مشروطه، اعتقاد و اصرار به اجرای قانون اساسی مشروطه است. در پیش‌گفتار کتابش، «یکرنگی» نوشته‌است پیش از آن‌که خود را ایرانی و پای‌بند مذهب خاصّی بداند، به انسان و انسانیت اعتقاد دارد. وی دکتر محمد مصدق را رهبر خود می‌دانست و به پیروی از او تأکید می‌کرد. عاقبت هم زیر عکس او کشته شد.

بختیار ۵ سال و ۸ ماه زندانی کشید

شاپور بختیار تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در شهرکرد و تحصیلات متوسطه را در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند و در ۱۳۱۵ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل شد. او در جنگ داخلی اسپانیا در صف مخالفان ژنرال فرانکو فعال بود. با نهضت مقاومت ملی فرانسه نیز همراهی داشت.

سال ۱۳۲۴ دکترای خود را در حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. رسالهٔ دکترایش که در سال ۱۹۴۵ نوشته، دربارهٔ رابطهٔ مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی (جدایی دین از سیاست) بود. در رساله مزبور تأکید می‌کند «اسلام در پاکی و بی‌آلایشی آغازینش، نه کلیسا دارد و نه دولت»

ایرج پزشکزاد می‌گوید: (بختیار) «با آنچنان ملایمت و ملاطفتی از ادیان و پیغمبران مختلف یاد می‌کند که می‌توان در انتسابش به یکی از مذاهب تردید کرد.»

البته وی در نامه‌هایی که به آیت‌الله خمینی نوشته، به گفتمان حوزوی توسل جسته‌است.

به زبان فرانسوی و انگلیسی صحبت می‌کرد و علاوه بر آن با زبان‌های آلمانی و عربی هم آشنایی نسبی داشت.

سال ۱۳۲۵ به ایران بازگشت. ۵ سال بعد به عنوان مدیر ادارهٔ کار استان اصفهان انتخاب شد و به هنگام نهضت ملی‌شدن نفت به سِمَت مدیرکل کار استان خوزستان (مرکز صنعت نفت ایران) ارتقا یافت.

در دولت دکتر مصدق، معاون وزارت کار شد و قانون بیمهٔ اجتماعی کارگران را با امضای نخست وزیر تصویب کرد که بعدها این قانون باعث پی‌ریزی سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران شد.

کودتای ۲۸ مرداد که روی داد به صف مخالفان شاه پیوست و چند بار دستگیر شد. در جبههٔ ملی دوم، هم فعال بود و در بهمن ۱۳۴۲ همراه با دیگر رهبران جبههٔ ملی به زندان افتاد. شاپور بختیار در مقطعی با مهندس بازرگان هم بند بود. در زندان شهربانی آن زمان، (خیابان باغ ملی که بعداً به کمیته مشترک به‌اصطلاح ضدخرابکاری تبدیل شد) با هم زندانی می‌کشیدند و حتی مهندس بازرگان نام دومین فرزندش «نوید» را در مشورت و با پیشنهاد شاپور بختیار برگزید.

در فاصلهٔ سال‌های میان کودتا و نخست‌وزیریِ محمدرضا پهلوی، جمعاً ۵ سال و ۸ ماه زندانی کشید و ۷ سال هم ممنوع‌الخروج بود.

بختیار و نامه سرگشاده به شاه

اواخر سال ۱۳۵۵ دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یداله سحابی و داریوش فروهر و… در تماس‌هایی که با هم داشتند، تصمیم می‌گیرند وضعیت حساس کشور را طی نامه ای به شاه گوشزد کنند. این جمع با همفکری یکدیگر نامه‌ای تهیه و تنظیم کردند تا برای شاه بفرستند اما درباره تعداد امضا کنندگان اختلاف نظر پدید آمد، قرار بر امضای محدود بود ولی مهندس بازرگان اعتقاد داشت عده ای از دوستان ایشان هم نامه را امضا کنند که مورد موافقت سایرین قرار نگرفت و درنتیجه وی و دکتر سحابی راضی به امضاء نشدند.

گویا آیت‌الله سید رضا زنجانی مورد مشورت قرار می‌گیرد و قرار می‌شود برای جلوگیری از تأخیر بیشتر، نامه با امضای آقایان دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر منتشر گردد.

۲۲ خرداد ۱۳۵۶ انتشار نامه‌ سرگشاده (توسط سه تن از سران جبههٔ ملی، کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، به محمدرضا پهلوی) بر سر زبانها افتاد. نویسندگان نامه از شاه می‌خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان دهد و اصول مشروطیت را تمکین کند. به واقع آن‌ها عامل بحران در ایران را شاه دانسته و او را متهم کردند که به واسطهٔ تورم و بی‌توجهی به کشاورزی، اقتصاد ایران را به نابودی کشانده‌است. نحوهٔ مدیریت شاه و عدم احترام و مغایرت آن با قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر از دیگر نکات مورد تأکید نویسندگان نامه بود. آنان در بخش پایانی نامه تنها راه برون رفت از چنین وضعیتی را ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، دادن آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع، آزادی زندانیان، دادن اجازه بازگشت به تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد، اعلام کردند.

در این نامه برخلاف سابق و به عمد تقویم شاهنشاهی و لقب همیشگی آریامهر در کنار نام شاه نیامده بود.

پذیرش شراط بختیار توسط شاه

در شرایط دم‌به‌دم متحول آن دوران، آتشهای زیر خاکستر زبانه می‌کشید و می‌رفت تا شیرازه امور را از هم بگسلد. رژیم به درد چه کنم چه کنم گرفتار شده و کفگیر شریف امامی و ازهاری هم به ته دیگ خورده بود.

کمی به عقب برگردیم.

زمانی که نه کنفرانس گوادلوپ تشکیل شده و نه «هایزر» به ایران آمده بود شاه به

ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران گوشی داده بود که از ایران خواهد رفت.

ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در کشور ما، در صفحه ۱۳۴ کتاب «مأموریت در ایران» نوشته است:

«شاه خودش برایم تعریف کرد که در نظر دارد مدتی به بندرعباس برود… چند روز بعد گفت که مایل است به جزیره کیش برود… یک بار هم حرف عجیبی زد و گفت چه طور است سوار کشتی بشود و مدتی در آب‌های بین‌المللی به سیر و سیاحت بپردازد… ولی سرانجام در اواخر ماه دسامبر (اواخر آذر، اوایل دی) که به کلی ناامید شده بود، تصمیم گرفت برای مدت نامعلومی از ایران خارج شود.»

جدا از واقعیتی که سولیوان بر آن انگشت نهاد، ابر و باد و مه و خورشید و فلک، نیز در کار بود تا او برود. در پی گسترش اعتراضات مردم و انقلاب در تقدیر، چاره‌ای هم جز این نبود. شاه می‌رفت اما در جستجوی شخصی بود که با خروجش از ایران در شرایط قابل قبول و محرمانه موافقت کند.

بعد از صحبت با احمد بنی‌احمد و کریم سنجابی و مظفر بقایی و غلامحسین صدیقی که هر یک از آنان به دلایلی از پذیرفتن حکومت سرباز زدند، در اواخر سال ۱۳۵۷ اعلیحضرت به ناچار از شاپور بختیار خواست که مقام نخست‌وزیری ایران را قبول کند.

شاه در این خصوص می‌گوید:

«با بی‌میلی و اکراه و به خاطر فشار خارجی، با انتصاب بختیار به سمت نخست‌وزیری موافقت کردم. همیشه او را دوستدار انگلیس و جاسوس پترولیوم انگلیس می‌دانستم. اما بالاخره بعد از دیدار با لرد جرج براون، وزیر امور خارجه وقت انگلیس تصمیم گرفتم نام بختیار را به عنوان نخست‌وزیر اعلام کنم، چرا که دیگر برگ برنده‌ای نداشتم.»

بختیار، شرایط زیر را پیش گذاشت تا ریاست یک دولت غیرنظامی را برعهده گیرد:

انتخاب وزرا فقط با خودش باشد و شاه دخالت نکند.

شاه از کشور خارج شود و تعهد نماید که از این به بعد سلطنت نماید و نه حکومت،

ساواک منحل گردد.

چهارده تن از نظامیان از جمله غلامعلی اویسی تبعید شوند.

زندانیان سیاسی آزاد شوند،

شرایط آزادی مطبوعات فراهم گردد،

بنیاد پهلوی به دولت منتقل شود،

کمسیون شاهنشاهی که در تمام امور دخالت می‌کند حذف شود.

شاه با قبول تمامی شرایط او در ۹ دی ۱۳۵۷ بختیار را به نخست‌وزیری منصوب کرد.

طرد بختیار از جبهه ملی

دکتر هوشنگ نهاوندی در فصل پایانی کتاب خود، آخرین تلاش‌ها و آخرین دسیسه‌ها نوشته‌است که علیاحضرت فرح پهلوی مسبب اصلی انتصاب شاپور بختیار به ریاست دولت بوده و ۳ ماه قبل از آن‌که شاپور در کاخ نیاوران با شاه ملاقات داشته‌باشد در ویلای محمدعلی قطبی [دائی‌اش] در خفا با او ملاقات کرده‌است. در آن دیدار شهبانو یک مجلّد از اشعار پُل الوار، شاعر معاصر معروف فرانسوی را هم به بختیار، هدیه می‌کند…

البته فرح پهلوی به گزارش فوق صحه نگذاشته و در خاطرات خود اولین ملاقات‌اش را با بختیار پس از نخست‌وزیری او، در اواخر نیمهٔ آذر ۱۳۵۸ می‌داند.

به اعتقاد فرح،غلامعلی اویسی و ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک نقش زیادی در معرفی و پیشنهاد بختیار به شاه داشتند.

القصه، بختیار علی‌رغم مخالفت جبههٔ ملی و بدون توجه به رأی شورای مرکزی مبنی بر خودداری اعضا از پذیرش نخست‌وزیری، این سمت را قبول کرد.

با توجه به عدم تمکین بختیار از این موضوع او از جبههٔ ملی طرد شد و تمامی اعضای آن در رأی‌گیری که در این خصوص به عمل آمده بود، (حتی بدون رأی ممتنع) رأی به اخراج وی از جبههٔ ملی و همین‌طور حزب ایران دادند.

شماری از دوستان و هم‌حزبی‌های بختیار او را خائن و سلطنت‌طلب خواندند و او را متهم کردند که با نخست‌وزیر شدنش اعتبار و حیثیت جبهه ملی و خط مصدق را از بین برده و تک‌روی کرده‌است. اما بختیار، معتقد بود وی به هدف حزبی، که کسب قدرت از طریق مخالفت قانونی است، پایبند بوده و اکنون که بالاترین منصب قانونی ممکن در حکومت پهلوی به او پیشنهاد شده است، دلیلی برای امتناع از پذیرش آن نمی‌بیند.

من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان

گرچه خانم مهشید امیرشاهی و…به صورت علنی از بختیار حمایت کردند اما هواداران نخست وزیرشدن وی جمع بزرگی را شامل نمی‌شدند.

مهشید امیرشاهی در شمارهٔ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ در روزنامهٔ آیندگان مقاله‌ای با عنوان «کسی نیست از بختیار حمایت کند؟» منتشر کرد. او در مصاحبه‌ای بختیار را به عنوان «جلوه و اسوهٔ کمال انسانی و خرد» ستود.

روشنفکران، سازمان‌های سیاسی چپ، ملی‌گرا و لیبرال از بختیار حمایت نکردند و وی در دی‌ماه ۱۳۵۷، در انتهای پیام که به مردم ایران داد، بیتی از چکامه مرغ طوفان اثر غلامعلی رعدی آذرخشی را چاشنی کرد که:

من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان

موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد

اشاره وی به این شعر باعث شد که بعدها، هم موافقان و هم مخالفان از او با عنوان مرغ طوفان یاد کنند.

در آنزمان اسم بختیار (شاپور) هم ایجاد دافعه می‌کرد و برخی با اقتباس از ضرب‌المثل «قم بهتره یا کاشون، لعنت به هر دوتاشون» درانداختند: «شاه بهتره یا شاپور، اون خنجره، این ساطور»…

شاپور را با شاه و شاهزاده‌ها، این همانی می‌کردند.

برخی هم چون وی، قوم و خویش تیمور بختیار بود و تیمور بختیار ۴ سال مسئول اول امنیتی بوده، وی را از آن قماش تبیلغ می‌کردند، در حالیکه از اولین اقدامات شاهپور بختیار انحلال ساواک بود.

بختیار به نظام مشروطه (چه مشروطهٔ پادشاهی و چه مشروطهٔ پارلمانی) اعتقاد داشت. گرایش او به حکومت سوسیال دموکرات هم حاوی این طرز نگرش اوست. معتقد بود که نه به نظام آریامهری تن داده و نه با طرح جمهوری اسلامی کنار می‌آید و در تقابل با این دو، راه‌حل سومی را که برقراری نظامی دموکراتیک، دولتی سکولار و قانون‌مند، احیای مشروطهٔ پارلمانی و اجرای تمام و کمال قانون اساسی مشروطه بود، پیش روی ملت قرار خواهد داد. وی با ورود روحانیون به دستگاه دولتی و برقراری حکومت دینی (حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه) هیچ میانه‌ای نداشت.

رأی مجلس سنا و شورای ملی به بختیار

هنگامی که بختیار به نخست‌وزیری منصوب شد، شاه اعضای هیأت رئیسه دو مجلس شورای ملی و سنا را فرا خواند تا علت این انتخاب را توضیح دهد و به آنان توصیه کند که به دولت جدید رأی اعتماد بدهند. به گفته هوشنگ نهاوندی جلسه‌ای در یکی از تالارهای کاخ صاحبقرانیه در نزدیکی دفتر شاه تشکیل شد و طی مذاکرات، غالب حاضران به استحضار شاه رساندند که اصولاً شاپور بختیار را نمی‌شناسند و حتی اسم او را هم نشنیده‌اند…

بهرحال، بختیار دولت خود و برنامهٔ آن را در ۲۰ دی ۱۳۵۷ به مجلسین (شورای ملی و سنا) معرفی کرد و در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به همراه وزرایش با ۱۴۹ رأی موافق، ۴۳ رأی مخالف و ۱۳ رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت. البته مجلس شورای ملی قبلاً به او رأی اعتماد داده بود.

پس از اخذ رأی اعتماد، شاه که در فرودگاه انتظار می‌کشید، به همراه فرح پهلوی از کشور رفت که رفت. بختیار سعی داشت این موضوع را القا کند که وی باعث خروج شاه از ایران شده‌است.

۱۶ بهمن ۱۳۵۷ در مجلس شورای ملی گفت:

دولت او که همواره به اهداف جبههٔ ملی چشم خواهد دوخت ثمرهٔ انقلابی است که از ۲ سال پیش در گرفته و او میراث‌دار ۲۵ سال آشفتگی است که هیچ سهمی در آن جز زندان، تبعید و گوشه‌نشینی نداشته‌است.

شاپور بختیار در هنگام معرفی وزیرانش به پادشاه، در عین ادب و احترام، بدون دست بوسی و با نگاه به بالا در تلویزیون نمایان شد.

بختیار بر سر مزار دکتر مصدق

بختیار در همان بدو نخست‌وزیری با حضور در احمدآباد، تبعیدگاه مصدق و سوگند یاد کردن بر مزار او با آرمان‌های راهبر جبهه ملی تجدید میثاق کرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ این نخستین بار بود که نخست‌وزیری، اولین سخنرانی خود را با ادای احترام به مصدق، در کنار تصویر او و ننگین خواندن کودتای ۲۸ مرداد آغاز می‌کرد. بختیار با این اقدام، عملاً حقانیت شاه را که مشروعیت خود را از کودتای ۲۸ مرداد می‌دانست زیر سؤال می‌برد.

وی با تقدیم لایحهٔ قانونی به هیئت رئیسهٔ مجلس، خواستار اعادهٔ حیثیت از محکومان دادگاه نظامی از تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به این سو و محاکمه همهٔ نخست‌وزیران و وزیران دولت‌های ۲۵ سال اخیر شد. وی برداشتن تصاویر رسمی شاه از دفاتر سفارتخانه‌های ایران در خارج از کشور را در دستور کار خود گذاشت.

از دیگر اقدامات بختیار موارد زیر را می‌توان نام برد:

وعدهٔ لغو تدریجی حکومت نظامی و برگزاری انتخابات کاملاً آزاد؛

انحلال ساواک از نظر قانونی و جایگزین کردن آن با یک دستگاه اطلاعاتی که در خدمت استقلال و تأمین امنیت کشور باشد؛

آزادی کلیهٔ زندانیان سیاسی از زندان، اعادهٔ حیثیت و پرداخت غرامت به آن‌ها

محاکمهٔ متجاوزان به حقوق مردم (دستگیری عده‌ای از سرمایه‌داران و یا مدیران دولتی فاسد رژیم سابق، که گمان سوءاستفاده از مقام‌شان در این مورد می‌رفت.)

پشتیبانی بدون قید و شرط از اصول منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های مربوط به آن

قطع پیمان‌های نظامی با ایالات متحده آمریکا؛

واگذاری بنیاد پهلوی به عنوان وقف عام؛

لغو چند قرارداد تسلیحاتی به ارزش ۸ تا ۱۰ میلیارد دلار (که با حرف و حدیث بسیار همراه است و گفته می‌شود ایران از این بابت آسیب زیادی دید. در پانویس توضیح داده‌ام.)

متوقف ساختن خروج نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل،

اعلام این نکته که ایران از سازمان سنتو خارج شده‌است و دیگر ژاندارم خلیج‌فارس نخواهد بود؛

اعطای عنوان شهید به قربانیان انقلاب از طریق گذراندن قانون از مجلسین؛

اعلام آزادی بیان مطبوعات و لغو هر نوع سانسور

(به دنبال همین گفتهٔ بختیار بود که اعتصاب ۶۰ روزهٔ مطبوعات شکسته شد.)

 تق‌تق نعلین و صدای پای فاشیسم

بختیار مکرر به دموکراسی و اصول دموکراسی ارجاع می‌داد. در ۳۷ روز نخست‌وزیریش پی‌درپی از جایگزینی دیکتاتوری نعلین با دیکتاتوری چکمه حرف می‌زد. به اعتقاد او خطر روی کارآمدن و استقرار حکومت دینی، از دیکتاتوری چکمه به مراتب بدتر است. او از تق‌تق نعلین روحانیون صدای فاشیسم را می‌شنید.

در مصاحبه‌ای اعلام کرد که «هیچ گاه مخالف یک روحانی که کار روحانیت خویش را صرفاً انجام دهد نیست و خلاف این را مغایر با اصول آزادی می‌داند اما با روحانیتی که می‌خواهد بر تمام کشور حکومت کند و در امور سیاسی دخالت ورزد به شدت مخالف است و این جزء موضوعاتی است که به هیچ‌وجه قبول نخواهد کرد.

در مصاحبه با روزنامهٔ لومتن گفت:

جمهوری اسلامی خمینی یک مجهول مطلق است، اگر کسی برای فهمیدن این موضوع به متون گذشته مراجعه کند پشتش به لرزه در می‌آید. او نه تعدد گروه‌های سیاسی را می‌پذیرد و نه دموکراسی را، می‌خواهد روحانیت قانونی الهی را اجرا کند. همه چیز این‌جا شروع می‌شود و این‌جا تمام می‌شود.

در مقایسه منش سیاسی خود با آیت‌الله خمینی چنین گفت:

ایشان (خمینی) از یک موضعی صحبت می‌کنند که آن چه را که من می‌گویم باید بشود. من از یک موضع دیگر صحبت می‌کنم و آن این است که هرچه من می‌گویم بسنجید با معیار اصول فلسفی و اخلاقی و تعقل، بدون هیجان روحی، بدون داد و فریاد (با مشاوره با هر گونه حزب و اجتماعی که دارید) و بعد، راه خودتان را انتخاب کنید…

نامه‌های بختیار به خمینی

همانطور که درآغاز گفتم دکتر شاپور بختیار، سه نامه برای آیت‌الله خمینی نوشته‌است.

نامه اول

هفتم شهریور ماه ۵۶-

حضرت آیت‌الله خمینی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شاید از انتشار اعلامیه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اینجانب و آقایان دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در تهران انتشار یافته است اطلاع حاصل فرموده‌اید. ما در مقابل خلق و خدا بیان این حقایق را ادای وظیفه ملی و دینی خود دانسته‌ایم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود و دنیای خارج رساندیم. در این ایام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان و همفکران خود تبادل نظر کردم و اکنون به وسیله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی‌صدر این عریضه را به حضور آن حضرت تقدیم می‌دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمایم که به منظور وسعت بخشیدن به مبارزات و ایجاد هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانید به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه خیر، هدایت و حمایت فرمائید.

باسلام و تهیت [تحیت]، ارادتمند شاپور بختیار

نامه دوم

پس از عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مقدس آن پیشوای بزرگ روحانی که به الطاف الهی به فضیلت مجاهدت در راه حق آراسته است اجازه می‌خواهد به اختصار چند نکته قابل توجه آن رهبر عالیقدر اسلامی را به استحضار خاطر شریف برساند. امیدوارم به یاری خداوند بزرگ بتوانم آنچه را که بعنوان یک ایرانی مسلمان مبارز بعهده دارم به روشنی بیان کنم. مبادا که به سبب تردید در بیان حقیقت نزد بندگان حق پرست و حقیقت جوی خدا شرمسار شوم.

١ – آن حضرت واقفند که برنامه این دولت از صدر تا ذیل کاملاً و جزاً همان مطالبی است که طی سالیان دراز دوران اخافه و ارعاب و اختناق مورد نظر آن وجود مقدس و سایر مبارزان و شهیدان راه حق و آزادی بوده است و به محض تصدی نخست وزیری بلافاصله با توکل به خدای متعال با کمال اشتیاق و اخلاص شروع به اجرای آن کردم جای هیچگونه تردید نیست که اگر مهلت معقولی داده شود به خاطر صیانت حقوق حقه ملت مسلمان و مبارز ایران به حرمت روان پاک شهیدان راه آزادی و به حکم ٢۵ سال سابقه مبارزات سیاسی و برای حفظ استقلال و تمامیت خاک میهنم به خواست خدای متعال، تمام جرئیات این برنامه را مردانه و مخلصانه به موقع اجرا خواهم گذاشت.

این کار البته در گرو توفیق الهی است. امیدوارم در این راه از برکت انفاس قدسیه آن حضرت و دعای خیر همۀ نیک خواهان این مرز و بوم برخوردار شوم.

٢ – هرچند زیارت آن پیشوای بزرگ روحانی سعادتی است که من نیز مانند بسیاری از فرزندان ایران که هواخواه آزادی و استقلال آزادی ایران و مؤدّب به آداب اسلام در تجلیل مقام آیات عظام و علمای اعلام اند در آرزوی آنم، ولی اجازه می‌خواهم بعرضتان برسانم که به عقیده اینجانب در شرایط کنونی بسبب تحریکات گوناگون و حالت عصیانی که در گروههای موافق و مخالف وجود دارد، بازگشت آن وجود مغتنم موجب تشنجات و اختلالاتی خواهد شد که دولت را از ادامه برنامه ای که متفق الیه [علیه] همه آزادیخواهان خداپرست ایران است باز خواهد داشت. لذا تمنا دارد استدعای ارادتمند را در تأخیر عزیمت به ایران به سمع قبول تلقی فرمایند.

٣ – اگر پس از تشریف فرمائی مبادرت به اعلام یک سازمان سیاسی بفرمایند که با قانون اساسی کنونی سازگار نباشد، یقیناً دولت را در وضع بسیار دشوار و خطرناکی قرار خواهند داد که اینجانب نمی‌خواهد مسئولیت عواقب آن را بپذیرد.

۴ – امیدوارم با توجه به موقعیت اینجانب بحکم درایت حکیمانه و نیت مخلصانه و خیرخواهانه‌ای که برای سعادت مردم ایران داشته و دارید اجازه بفرمائید که هر تغییری در نظام مملکت از راه صحیح و سلم و آرامش بر طبق سنن دموکراتیک مقبول در تمام جهان انجام گیرد.

مبادا خدای ناخواسته پس از یک ربع قرن سیطره خودکامگی و درنده خوئی مطلق و فساد عام و شامل، دوباره گرفتار مصیبتی عمیق تر و بلائی بزرگتر گردیم که در آن صورت باید بگویم، مسکین من و رنجهای بی حاصل من.

حضرت آیت الله

از خدا دان خلاف دشمن و دوست،

که دل هردو در تصرف اوست.

من بحکم همین ایمان عمیق، آرزومندم که آن پیشوای بزرگ در این لحظه خطیر نیز با الهامات ربّانی ملهم شوند تا علیرغم احوال فعلی، صمیمیت و اخلاص من در راه حق و آزادی برای آن وجود مقدس آشکار گردد و به علم الیقین موفق گردند که این استدعا صرفاً بخاطر اجتناب از پیش آمدهائی است که در صورت بروز برای من نیز جز نهایت تأسف نتیجه ای نخواهد داشت و کوه اندوهی که از آن حوادث بر دل ما فرود خواهد آمد همه مبارزان راه حق و آزادی را سالیان دراز سوگوار خواهد کرد و روح پاک شهدای راه آزادی را تا ابد متألم خواهد ساخت.

والسلام علی من التبع الهدا [الهدی]

ارادتمند شاپور بختیار

نامه مزبور (که بیش از دو نامه دیگر، با گفتمان حوزوی درآمیخته)، در کیهان، شماره ١٠۶٢٣، ص٢ منتشر شده‌است.

نامه سوم

هفتم بهمن ۵۷ در ساعت ده و بیست دقیقه شب برنامه عادی رادیو و تلویزیون قطع شد و این متن قرائت گردید:

«آقای نخست وزیر بیانیه زیر را که متن آن مورد قبول حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی در پاریس نیز واقع شده است صادر کردند.

من به عنوان یک ایرانی وطن‌دوست که خود را جزو کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی می‌دانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی و رأی ایشان می‌تواند راه‌گشای مشکلات امروزی ما و ضامن شأن و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظم له نایل آیم و با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض در‌ باره آینده کشور کسب نظر نمایم.»

کسب تکلیف، نه کسب نظر

متن مزبور به تصویب شورای امنیت رسیده بود و مهندس بازرگان و دیگر اعضای شورای انقلاب هم در کل با آن مخالفتی نداشتند. علاوه بر شورای انقلاب، روحانیون مهاجر به پایتخت که در دانشگاه تهران متحصن بودند نیز مورد شور و مشورت اعضای شورای انقلاب قرار گرفته و آنان ضمن موافقت کلی با نامه، گفته بودند در پایان بیانیه بجای «کسب نظر…» حتماً باید ذکر شود «درباره آینده کشور و وضع دولت کسب تکلیف نمایم.‏»

بهر حال، مهندس بازرگان موضوع را با آیت‌‌الله خمینی در میان می‌گذارد و ایشان هم اصلاح عبارتی علمای مهاجر به تهران را (که به جای کسب نظر، کسب تکلیف گفته شود) تایید کردند.

نظر آیت‌الله خمینی این بود که اگر بختیار بیاید تا استعفا ندهد اجازه دیدار را نخواهد داشت.

قرار می‌شود متن بیانیه بختیار، با اصلاحات مورد نظر روحانیون مهاجر که به تایید امام هم رسیده بود همان شب توسط خود بختیار در رادیو و تلویزیون ایران خوانده شود…

البته گفته می‌شود علی‌رغم اصرار آیت‌الله بهشتی بر نوشتن «کسب تکلیف» به جای «کسب نظر»، بختیار نمی‌پذیرد.

 ادامه مطلب را در اینجا بخوانید

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله