خاتمی شخصیتی مدنی با درجه تساهل بالا دارد. زبان و ادیبات او نرم است. او در برابر مخالفانش انعطاف پذیر است و جنسش نه از نوع مقاومت که از نوع مصالحه است. این گونه شخصیت ها در شرایط مساعد در نقش مرد اول بازی تاثیرگذار هستند اما در شرایط وخیم و اضطراری توانایی تحمل فشارهای سنگین را ندارند. خاتمی در سال 88 به رغم درخواست های فراوان نزدیکانش به خوبی و با زیرکی به این نکته واقف بود و نقشی را ایفا کرد که امورز باید ایفا کند. او ظرفیت خود را در خدمت موسوی قرار داد و هم حساسیت ها و بهانه های حاکمیت را گرفت و هم از پتانسیل خود برای جذب پایگاه مردمی برای مهندس موسوی به بهترین شیوه ممکن استفاده کرد. او در بازی شطرنج بهتر است نقش وزیر را ایفا کند تا نقش شاه.
حوادث سال 88 نشان داد که انتخابات می تواند عرصه عمومی ایران را به محلی برای ابراز مطالبات مدنی ایران ها تبدیل کند.مطالباتی که حاصل تغییرات عمیقی است که خواسته یا ناخواسته در جامعه ایران رخ داده است. این تغییرات هم به جامعه ایران پویایی داده و هم این جامعه را در معرض آسیب های جدی قرار داده است. در جامعه مطالباتی وجود دارد که باید به آنها پاسخ داده شود. این پاسخ اجتناب ناپذیر است. مردم ایران تا فرصتی را به دست آورند از بیان مطالبات خود دریغ نخواهند کرد. سیر حوادثی که از دوران اصلاحات رخ داده است به رغم همه ناکامی ها نکته مثبتی را نشان می دهد. فارغ از چهره ها و جریان های سیاسی این مطالبات هستند که برای مردم اهمیت دارند. اشتباهی که برخی از سیاستمداران سابق مرتکب می شوند این است که قصد دارند نماد بیان مطالبات شوند. یعنی مطالبات از کانال آنها و از زبان آنها بیان شود این در حالی است که مردم ایران نشان داده اند هر جریانی که بتواند نمایندگی تحقق این مطالبات را عهده دار شود از آن استقبال می کنند. پس حقانیت در گذشته تاریخی هر چند تا حدودی تاثیرگذار است اما تعیین کننده نیست.
مطالبات انباشته مردم ایران برای بیان خود نیاز به عرصه عمومی دارد. واقعیت این است که انتخابات ها در ایران بهترین فرصت برای بروز و ظهور این عرصه عمومی است جایی که در مورد مسائل خرد و کلان بحث می شود. نگاه به انتخابات از منظر عرصه عمومی می تواند افراد را از قید های ایدئولوژیک و بازدارنده برای حضور موثر در جامعه ایران رهایی دهد و در عین حال عرصه عمومی را به میدانی برای تبلیغ باورهای خود تبدیل کنند.
از این منظر بهتر است توجه داشت که عرصه عمومی در انتخابات است که برجسته می شود. حتی در صورت حضور فعال می توان به نتایج قابل توجهی نیز دست یافت. همان نتایجی که هم در خرداد 76 و هم در خرداد 88 واقعیت خود را نشان دادند. اگر در انتخابات اخیر عرصه عمومی به میدانی برای فعالیت اصلاح طلبان و سبز ها تبدیل شود از فضای رخوت وانفعالی که هم اکنون جامعه ایران را بعد از مهار جنبش سبز فرا گرفته است رهایی می یابیم.
با این مقدمه کوتاه حضور هدفمند و با برنامه در انتخابات می تواند تحرکی به وضعیت یخ زده فعلی بدهد. اما به این شرط که اصلاح طلبان برای این حضور برنامه داشته باشند. یعنی از انسجام کافی و برنامه ریزی مورد نیاز برای مواجهه با هر شرایطی برخوردار باشند.
جنبش سبز و هراس از تکرار آن
واقعیت این است که حاکمیت در برابر جنبش سبز ایران در سال 88 غافلگیر شد . اکنون نیز تمام تلاش خود را به کار گرفته تا از تکرار این تجربه ممانعت به عمل آورد.
جنبش سبز ایران مرحله ای تکامل یافته تر از دوران اصلاحات بود، این جنبش در فقدان نهادهای قدرت در ساختارقوه مجریه و مقننه به زور خیابانی و حضور گسترده فعالان مدنی ایران در عرصه حقیقی و مجازی تکیه کرد. جنش سبز اصلاحات را با خیابان آشتی داد و اگر دوران اصلاحات استراتژی فشار از پایین و چانه زنی از بالا تنها قسمت دومش عملی شده بود این بار قسمت اول این راهبرد بدون ابزار لازم برای عملی کردن قسمت دومش تحقق یافت. یعنی فشار از پایین به معنای واقعی وجود داشت اما ارتباط با بیت رهبری و ساختار های قدرت برای مذاکره به هردلیلی چه ساختاری و چه اراده گرایانه قطع شده بود. جمهوری اسلامی در برابر جنبش سبز ایران غافلگیر شد زیرا این جنبش بر خلاف جنبش های قبلی ویژگی های قابل توجهی را نسبت به دوره اصلاحات داشت:
1-اول اینکه رهبران این جنبش تیپ هایی با سابقه از ساختار جمهوری اسلامی بودند که ساده صحبت می کردند اما در تحقق خواسته هایشان اصرار داشتند. موسوی و کروبی گر چه زبانی فیلسوفانه نداشتند اما در عمل جلوتر از شعارهایشان بودند. موسوی بیشتر بر اصلاح اقتصاد و مدیریت کشور تکیه می کرد و کروبی بر حقوق بشر و توجه به خواست اقلیت ها و محذوفین. حضور این دوچهره سنتی که خود معرف بخشی از تاریخ جمهوری اسلامی بودند باعث شده بود که بدنه وسیعی از حامیان جمهوری اسلامی در صف طالبان تغییر قرار بگیرند. حذف این دو رهبر سیاسی با تشر و تهدید چندان ساده نبود. به خصوص مناظره آخر تلویزیونی این دو کاندیدا و دیالوگ قابل توجه آنها مبنی بر ایستادن تا آخر راه نشان داد که این دو هبر جنبش سبز با علم به مخاطرات فراوان قدم به میدان گذاشته اند.
2-این جنبش به هر صورت توانسته بود در میان نخبگان جمهوری اسلامی شکافی عمده را به وجود بیاورد. بسیاری از چهره های سرشناس جمهوری اسلامی در ابتدای جنبش حاضر به محکوم کردن آن نبودند. برخی از آنها با اکراه و تحت فشار از رهبران جنبش سبز با اصلاح سران فتنه برائت جستند. حتی این سکوت در میان مراجع تقلید هم مشهود بود. نوع رفتار احمدی نژاد و نارضایتی روحانیت از عملکرد دولت نهم نیز مزید بر علت شده بود.
3-سومین ویژگی مهم جنبش سبز ظهور عرصه عمومی جدیدی بود که این بار بخشی از آن در فضای مجازی شکل گرفت. به نوعی می توان گفت در جنبش سبز شبکه های حقیقی و مجازی در کنار هم قرار گرفتند. فعالان این جنبش در این عرصه عمومی جدید اینترنتی با تولید پیام های ویدیویی، تصویر و کلیپ بعد عاطفی و انگیزشی این جنبش را تقویت می کردند. یعنی اگر در جنبش های قبلی ایران عرصه عمومی از اجتماع افراد حقیقی شکل می گرفت این بار در کنار این اجتماع جمع ها و گروه هایی نیز در اینترنت شکل گرفتند . این عرصه عمومی توانست جنبش سبز ایران را به افکار عمومی جهان پیوند بزند. زیرا بر خلاف حرکت های قبلی افکار عمومی جهان می توانست از طریق همین عرصه عمومی مجازی چالش طبقه متوسط ایران و حاکمیت را در قالب جنبش سبز به صورت آنلاین مشاهده کند. همین موضوع بود که مقامات نظام را وادار کرد در مورد برخورد با اینترنت در ایران تمهیدات ویژه ای را در نظر بگیرد. تشکبل شورای عالی مجازی و تشدید سیستم فیلترینگ در ایران در راستای برخورد با همین فضای مجازی صورت می گیرد.
همین ویژگی ها بود که باعث شد نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی راهبرد کنترل انتخابات و ممانعت از بروز هر گونه حضور مردم در عرصه عمومی را در دستور کار خود قرار دهند. حاکمیت تمایل دارد انتخابات اخیر را کنترل کند.در نتیجه بر خلاف انتخابات های قبلی که چند ماه قبل از آن معمولا فضا آزاد می شد در انتخابات اخیر چند ماه قبل از آن بازداشت ها و فشارها افزایش می یابد و از تشکیل هر گونه ستاد از سوی کاندیداهای اصلاح طلب جلوگیری می شود. این فشارها معتدل ترین و کم اثرترین گروه های اصلاح طلب را نیز در بر گرفته است. بازداشت اخیر روزنامه نامه نگاران و احضار فعالان سیاسی و مدنی به نهادهای امنیتی و هشدار به آنها در مورد هر گونه موضع گیری انتخاباتی در همین راستا صورت می گیرد. حاکمیت تلاش می کند با حذف اصلاح طلبان از انتخابات یا حضور آنها با کاندیدایی ضعیف امکان هر گونه حضور مردمی آنها را در فضای انتخاباتی بگیرد. زیرا واضح است در صورت حضور یک کاندیدای اصلاح طلب که حداقلی از ویژگی های مورد نظر قشر متوسط ایران را تامین کند عرصه عمومی ایران تحرک خواهد شد. به خصوص اینکه با توسعه وسایل ارتباط جمعی جدید و رشد شبکه های اجتماعی در اینترنت فاصله زمانی برای تشکیل این عرصه عمومی نسبت به جنبش های قبلی کوتاه تر شده است. یعنی برای شناساندن یک کاندیدای مطلوب به مردم و بیان مطالبات به صورت سراسری در مدت زمان باقی مانده در انتخابات هنوز هم فرصت وجود دارد.
چرا خاتمی بهتر است اجماع سازی کند؟
اما مهم تر از برنامه های حاکمیت برای ایجاد تردید میان اصلاح طلبان و سردرگم کردن آنها این فقدان دورنما و راهبرد مناسب برای اصلاح طلبان است که نوعی بدبینی را به رویکرد انتخاباتی آنها به وجود آورده است. در حال حاضر محور تصمیم اصلاح طلبان بر ورود خاتمی و در وهله دوم هاشمی به انتخابات صورت گرفته است. در طول ماه گذشته دعوت های فراوانی از سید محمد خاتمی برای حضور در صحنه انتخابات صورت گرفته است. دعوت هایی که با محوریت ضرورت خروج از بحران فعلی و نجات ایران انجام شده است. تا لحظه تنظیم این متن نه نشانه ای از تمایل حاکمیت برای حضور اصلاح طلبان به ویژه اقای خاتمی دیده شده است و نه نشانه ای از تمایل سید محمد خاتمی برای حضور در انتخابات مشاهده است. این بیم وجود دارد در سایه دعوت های بی فرجام فرصت اصلاح طلبان برای حضور جدی در انتخابات سلب شود. با توجه به وخیم بودن شرایط احتمال اینکه سید محمد خاتمی در نهایت به حضور در این انتخابات تصمیم بگیرد کم است. زیرا محمد خاتمی خود نسبت به موقعیت و روحیاتش از همه نزدیکان و دوستانش بیشتر اشراف دارد. ارزیابی خاتمی از جایگاه و توان خود و نوع نگاه حاکمیت به وی او را دچار تردید کرده است. تردید نسبت به حضوری که می تواند بیشتر از فایده اش هزینه داشته باشد. تردید خاتمی می تواند به دلایل زیر باشد:
1- خاتمی مردد است چون که خود می داند در شرایط فعلی و تغییر آرایش سیاسی در ایران و ورود نظامیان و به حاشیه رفتن معتدل های اصولگرا این بازی قواعد بازی شطرنج را ندارد و شرایط نسبت به گذشته وخیم تر شده است. حاکمیت توانسته بسیاری از نهادهای مدنی که دستاورد دوران اصلاحات و رشد جامعه ایران در دو دهه اخیر بوه است را عقیم کند ؛ بسیاری از منتقدان و فعالان سیاسی را وادار به خروج از کشور و تنفس در فضای خارج از کشور کند و جنبش نیرومند سبز را تا حدود زیادی مهار کند. کاندیداتوری خاتمی به معنای زنده شدن فضای قبل از انتخابات 88 و جان تازه دادن به جنبشی است که به سختی و با تحمل هزینه های سنگین مهار شده است. در نتیجه به نظر می رسد با ورود خاتمی با توجه به جایگاه وی و محبوبیت فراون او شدیدا مخالفت شود.
2- دوم اینکه خاتمی شخصیتی مدنی با درجه تساهل بالا دارد. زبان و ادیبات او نرم است. او در برابر مخالفانش انعطاف پذیر است و جنسش نه از نوع مقاومت که از نوع مصالحه است. این گونه شخصیت ها در شرایط مساعد در نقش مرد اول بازی تاثیرگذار هستند اما در شرایط وخیم و اضطراری توانایی تحمل فشارهای سنگین را ندارند. خاتمی در سال 88 به رغم درخواست های فراوان نزدیکانش به خوبی و با زیرکی به این نکته واقف بود و نقشی را ایفا کرد که امورز باید ایفا کند. او ظرفیت خود را در خدمت موسوی قرار داد و هم حساسیت ها و بهانه های حاکمیت را گرفت و هم از پتانسیل خود برای جذب پایگاه مردمی برای مهندس موسوی به بهترین شیوه ممکن استفاده کرد. او در بازی شطرنج بهتر است نقش وزیر را ایفا کند تا نقش شاه.
3-باید پذیرفت در حال حاضر حاکمیت با توجه به امکاناتش توانایی تعیین قواعد بازی را دارد. دغدغه حاکمیت امروز مهار جریان انحرافی و جمع کردن بحرانی است که چند ماهی از سوی احمی نژاد و تیمش آغاز شده است، بحرانی که هر چند ایذایی است اما به نظر نمی رسد قابل جمع کردن نباشد. رد صلاحیت یا شکست نامزد دولت و خداحافظی احمدی نژاد و تیمش با امکانات دولتی می تواند این بحران را به پایان برساند. حاکمیت در حال حاضر دلیلی نمی بیند که در این شرایط بار دیگر چالش اصلاح طلبان را در انتخابات ریاست جمهوری تحمل کند و به چالش جریان انحرافی بیفزاید. به خصوص از حضور چهره های تاثیرگذار مانند خاتمی و مطرح شن آنها در عرصه عمومی ابا دارد. اگر حاکمیت به حضور اصلاح طلبان در انتخابات تن دهد به خاتمی تن نمی دهد.
در نتیجه با توجه به مخالفت هایی که با حضور خاتمی صورت گرفته و تردیدهای وی او بهتر است اکنون به منظور جلوگیری از هدر رفتن زمان نقش دوم خود را بیشتر مورد توجه قرار دهد. یعنی اینکه خاتمی بهتر است به فکر اجماع سازی برای کاندیدایی باشد که بتواند حداقلی از قشر متوسط ایران را جذب کند. اینجاست که اهمیت انتخاب این کاندیدا مشخص می شود.
چند دلیل برای کاندیداتوری نجفی
به نظر می رسد در میان کاندیداهای موجود عارف ، نجفی ، جهانگیری، اطاعت، که از نزدیکان خاتمی محسوب می شوند و کاندیداهای مستقلی مانند روحانی بهترین گزینه محمد علی نجفی به دلایل زیر است:
1_ نجفی چهر ه ای است که بیشترین اجماع ممکن می تواند حول محور وی صورت بگیرد. او در سال 84 هم اگر مشارکتی ها از گزینه کاندیداتوری دکتر معین می گذشتند می توانست گزینه مورد اجماع اصلاح طلبان محسوب باشد. حتی گفته می شود در همان سال مهدی کروبی با کاندیداتوری وی به عنوان کاندیدای واحد اصلاح طلبان موافق بوده است. او از سویی چهره کارگزارانی است و در دولت هاشمی وزیر آموزش و پرورش بوده است. در دولت خاتمی مدت زمانی مدیریت سازمان برنامه و بودجه را بر عهده داشته است. در سال 88 هم عضو تیم کروبی بوده است و در تبلیغات انتخاباتی در کنار رهبر محصور جنبش سبز نیز حضور داشته است. نگاه بسیاری از شخصیت ها و جریان های اصلاح طلب نسبت به وی مثبت است. نجفی کاندیدایی است که خاتمی می تواند حداکثر اجماع را برای وی ایجاد کند.
2- نجفی چهر ه ای تکنو کرات است. فاغ التحصیل غرب با دانش قابل توجه و البته تجربه مدیریتی قابل اعتنا می تواند تیپی جذاب برای قشر متوسط ایران باشد. به خصوص اینکه وی در دوران مدیریت خود در وزارت آموزش و پرورش کارنامه قابل قبولی داشته است و میان فرهنگیان چهره موجهی محسوب می شود. در میان وزرای آموزش و پرورش جمهوری اسلامی وی تنها گزینه ای است که توانسته تا حدودی رضایت معلمان را جلب کند.
3-حاکمیت حساسیت کمتری نسبت به حضور نجفی در انتخابات دارد. اگر این حساسیت نسبت به سید محمد خاتمی فوق العاده است در مورد نجفی کمتر است. اگرخاتمی در نظر حاکمیت به عنوان چهره ای با رای آوری بالا و امکان پیروزی بر رقبای خود مطرح است حاکمیت این وضعیت را برای نجفی متصور نیست. در نتیجه نجفی برای حاکمیت حساسیت زا نیست.
4- اگر فرض را بگیریم که خاتمی در انتخابات هم شرکت کند و از زیر تیغ رد صلاحیت شورای نگهبان هم رد شود نخواندن آرای وی نیز محتمل است و این بار بر خلاف دفعه قبل سخن گفتن از تقلب انتخاباتی به دلیل اشراف بر تجربه قبلی و پذیرفتن بازی رقیب چندان منطقی به نظر نمی رسد. لذا پذیرفتن نتیجه بازی مساوی ایجاد فضای یاس و ناامیدی در میان بدنه جنبش سبز و اصلاح طلبان است. شکست خاتمی در انتخاباتی که همه شرایطش در دستانش نیست موجی از یاس و نامیدی می افریند. اما این فرض برای کاندیداتوری نجفی چندان مصداق ندارد. نجفی حتی اگر بازی را واگذار کند با آرای قابل توجه بازنده خواهد شد و حتی اگر شکست سخت هم بخورد تاثیرات منفی این شکست بر روحیه اصلاح طلبان کمتر از شکست خاتمی است.
5- خاتمی را اجازه حضور نخواهند داد. او در غیاب موسوی و کروبی کاندیدای حداکثری اصلاح طلبان است. در صورت رعایت قواعد بازی او در این انتخابات بیشترین شانس پیروزی را خواهد داشت. او می تواند با سفرهایش یک بار دیگر موج آفرینی کند. می تواند بدنه عظیمی از جنبش اصلاح طلبی را امیدوار کند اما حاکمیت هم بیکار نخواهد نشست تا نظاره گر بازی او و دوستانش باشد. حاکمیت با تمام توان از ورود او جلوگیری خواهد کرد. پس بهتر است خاتمی به سمت اجماع سازی روی آورد. کاندیدایی را معرفی کند که برای طبقه متوسط ایران جذابیت داشته باشد. گزینه هایی مانند عارف و جهانگیری و مهر علیزاده از این جذابیت برخودار نیستند. اما نجفی گزینه ای میان عارف و خاتمی است. نه جایگاه رئیس جمهور پیشین ایران را دارد و نه محافظه کاری عارف و جهانگیری را. برای قشر متوسط ایران هم ناشناخته نیست. پس اگر گزینه های موجود فارغ از خاتمی را بررسی کنیم نجفی خیر الموجودین است.
6- در نهایت اینکه نجفی ویژگی هایی دارد که او را برای ریاست جمهوری گزینه مناسب تری نشان می دهد. آراستگی ، دانش کافی و تجربه کافی نسبت به مسائل اقتصادی کشور و توان مدیریتی بالا، عدم فساد وی و مواردی دیگر او را به گزینه قابل تاملی برای ریاست جمهوری تبدیل می کند و در صورت تبلیغات مناسب و تحرک قشر متوسط ایرانی او می تواند در قامت یک رئیس جمهور استاندارد معرفی شود.
در نهایت اینکه خاتمی و هاشمی بهتر است در این روزها و فرصت های کوتاه توان خود را صرف حمایت از کاندیدایی کنند که هم می تواند اجماع ساز باشد و هم برای طبقه متوسط ایران جذابیت داشته باشد. اگر این اجماع صورت بگیرد جا انداختن کاندیدای مورد نظر که حداقلی از ویژگی های مناسب برای انتخاب جامعه ایران را داشته باشد چندان سخت نیست.