تقدیم به روان پاک دکتر مهرداد بهار که خود به تنهایی به اندازهی یک تیم پژوهشی در اساطیر و آیینها و رسوم ایرانی و آسیایی پژوهش کرده است و آثار او منبعی گرانبها و عظیم است برای آنان که میخواهند خود و کشور و مردم و فرهنگ خود را بهتر و بهتر بشناسند. روانش شاد و یادش گرامی باد.
از هزارهی سوم پیش از میلاد در آسیای غربی دو عید رواج داشتهاند. عید آفرینش که در پاییز برگزار میشده و در ایران به عید مهرگان معروف است و عید باززایی که در بهار برگزار میشده و در ایران به نوروز شناخته میشود. یکی نماد خلقت و آفرینش آغازین محسوب میشده و دیگری نماد و نشانهای از رستاخیز وجود و باززایی و بازآفرینی هستی و انسان. به مرور اما این دو عید به هم آمیختند و آیینها و رسوم این اعیاد، یا تلفیقی از هر دو، با هم و در نوروز برگزار میشود. اتفاقی که با قدری فراز و فرود و کم و بیش، و آمیختن با آیین و مذهب اسلام، هم اکنون وجود دارد و از جانب مردم فلات ایران این جشن برگزار میشود و آیین مخصوص به آن، به جای آورده میشود.
این جشن به سان همهی جشنها و آیینها، رسمها و سنتها، برآمده از اساطیر است و ریشه در بینش اساطیری انسان دارد. نوروز، گذار از ظلمت مرگ به روشنایی زندگی است و نماد آن در ایران «حاجی فیروز» است.
حاجی فیروز تجلی دو ضد است. صورتی سیاه دارد که نماد و نشانهای از ظلمت و مرگ است و لباسی قرمز که نماد و نشانهی زندگی و حیات. حاجی فیروز، کیخسرویی از پشت سیاوش است که از بستر مرگ برخاسته و برای مردمان برکت و شادی و زندگی و خوشی آورده است. حاجی فیروز در فرهنگ عامیانهی ایرانیان، نماد جدال مستمر با خان، ارباب، پادشاه و این اواخر حاجی بازاری و آخوند و … است و با طنز خاص خود به تمسخر و محکوم کردن نمادها و نمونههای نوعی زر و زور و تزویر میپردازد. اما این همه آیین و نماد نوروز نیست و اگر هست بخشی از آن است و متاثر از شرایط و امکانات دورانی به روز شده است.
ریشهی اساطیری نوروز بسیار دورتر از حاجی فیروز و سیاوش است و به «دموزی» یا خدای شهید شونده برمیگردد. دموزی (Dumuzi) در اساطیر بینالنهرین خدایی است که هر سال شهید میشود و دگربار بازمیگردد و با خود خیر و برکت میآورد. خدای شهید شونده در روزهای پیش از بهار کشته میشود و جهان در ماتم و عزا فرو میرود. آدمی به اشک و زاری ( اشک نماد باران و جادوی بارندگی است) میپردازند و این ایزد شهید شده زنده میشود و با ایزدبانوی آب و عشق، که همسر اوست، زندگی از سر میگیرد و سالی را به پایان میبرند تا دگربار شهید میشود و زنده میگردد و زندگی از سر میگیرد.
دموزی که یکی از ایزدان اساطیر سومری است، در بابل در چهرهی «تموز» (tammuz) تجلی مییابد و همسرش «ایننا» (inanna) در چهرهی «ایشتر» بابلی رخ مینماید. در هزارهی اول پیش از میلاد که فرآیند یکتاپرستی در بینالنهرین آغاز میشود، خویشکاری خدایان و ایزدان اساطیری همه در خدای واحد جمع میشود و این خدایان همه در خدای بزرگ و یکتای هر قوم حل میشوند. همهی خدایان آشور به «خدای بزرگ آشور» تبدیل میشوند و خدایان و ایزدان بابلی در شخصیت «مردوک» نمود مییابند و … تحول از تعدد خدایان به یکتاپرستی، تغییری بعضاً عظیم در برخی باورها نیز ایجاد کرد.
با گذار به یکتاپرستی دیگر خدای یکتا هر ساله شهید نمیشد و از نوع دگربار زنده نمیگشت و این باور، در هر جا به گونهای دیگر منظم شد و هر قومی نوروز خویش را به باوری دورانی، و آیینی مبتنی بر آن باور جلوه داد. در بابل دیگر مردوک کشته نمیشد و مظهر زمینی او، شاه بابل، هنگام نوروز، به دیدار بت اعظم میرفت و در آنجا به نحوی صوری سلطنت را به دست کاهن بزرگ معبد میسپرد و به دفاع از سلطنت سال قبل خویش میپرداخت، کاهن بزرگ حتا، پادشاه را سیلی میزد، پادشاه اما با جلب رضایت مردوک، از نو به سلطنت میرسید و در آیینها شرکت میکرد و در نهایت، مراسم ازدواج مقدس با کاهنهی معبد انجام میپذیرفت و سال پر برکت دیگری انتظار میرفت.
در اقوام و ادیان دیگر اما، کسان دیگر و به گونههای دیگر این وظیفه را به عهده میگرفتند و همان مراسم و آیینها از جانب مردم برگزار میشد. در فرهنگ ایرانی، بعد از گذار به یکتاپرستی، وظایف خدایان را ابتدا «امشاسپندان» (فرشتگان) و «فروهرها» (روان مردگان) به عهده گرفتند و سپس پهلوانان و یلان و میدانداران. در ایران قرعه به نام پهلوانی سیاوش نام زده شد تا این وظیفهی خطیر شهید شدن را بر دوش گیرد و مردم به نام او و با یاد او آیین و مراسم پیشانوروزی را به جای میآوردند. عزاداری در اشکال و انواع سینهزنی و زنجیرزنی و قمهزنی و گریه و زاری و علم و کتل برداشتن، به جا میآمد و مردم آیین عزای سیاوش را هر ساله انجام میدادند. آیینی که بعدها در ایران با مذهب تشیع به هم آمیخت و در عزای حسین (ع) امام سوم شیعیان جلوهای دوباره و متناسب با باور و شرایط دوران یافت. ایرانیان دیگر عزای سیاوش را به کناری گذارده بودند و حسین را شهیدی میدانستند که اسوهی قیام و شهادت علیه ظلمت و تاریکی است و از او باید فلسفه و منش مبارزه را آموخت و در راه او گام گذارد. باری سیاوش در فرهنگ حماسی – پهلوانی ایران، پهلوانی است که شهید میشود و سوگی عظیم میآورد. اما از وجود او و در ادامهی راه او پهلوانی دیگر به نام کیخسرو میآید که این رفتن و آمدن به نوعی تجلی رفتن و بازآمدن خدای شهید شونده است. پهلوانی که با آمدنش خیر و برکت و بزم و شادی را به ارمغان میآورد و روز ایرانیان را نوروز میکند.
نوروز اما، در فرهنگ توحیدی سامیان در ابراهیم و یوسف جلوهگر میشود. یوسف همان سیاوش ایرانیان است که به ترفند زلیخا (در داستان سیاوش سودابه) به بند میرود. در بند شدن یوسف نمادی از مرگ است و آزاد شدنش نماد بازآمدن و با خود خیر و برکت آوردن است. خیر و برکتی که در تعبیر خواب عزیز مصر، برای مردمان مصر به ارمغان میآید. یوسف مردم مصر و دیگر مردمان اطراف و اکناف که گرفتار قحطی شدهاند را نجات میدهد و در اوج فقر و فاقه در کالبد جهان جان میدمد و امید میبخشد. یوسف نیز بیگناه دربند میشود و در داستان یوسف چون داستان سیاوش عدد هفت، محوریترین رقم متن است که در بینش اساطیری نماد بینهایت و ابدیت است. زیبارویی و کامگیری در هر دو داستان نقشی جدی دارند و قربانی شدن سیاوش و یوسف، بیگناه، در هر دو داستان یکی از فرازهای اصلی است و …
نوروز نماد باززایی و بازآفرینی است که رفتگان بازمیگردند و با خود خیر و برکت و شادی میآورند. پیش از جشن و شادی اما گاه عزاداری و شیون بوده است که در آن برای شهید عزاداری میکردهاند. تلفیق این اسطوره با باور و فرهنگ آریاییان بعدها در شکل عزای آخر سال تجلی یافت و بنابر این باور، ایرانیان زرتشتی در روزهای آخر سال، برای مردگان خود عزاداری میکردند و بر مزارشان از آب و غذا و خوراکی هر چه در توان داشته میبردهاند و بر بام خانهها و جلوی در منزلشان فانوس میگذاشتهاند و آتش برمیافروختهاند تا روح مردگان (فروهرها) راه خانهی کسان خود را بازجویند و از دنیای باقی برایشان خیر و برکت آورند و پس از آن و در آغاز روز نو ( سال جدید) به جشن و پایکوبی و شادی و شادمانی میپرداختهاند.
مراسم چهارشنبه سوری، هم میتواند بازماندهای از گذشتن سیاوش از آتش و ثابت شدن بیگناهی او بر همگان – و خصوصاً کاووس – و هم میتواند بازماندهای از آتش افروختن در روزهای آخر سال برای راهیابی روان مردگان و برکت آوردن آنها باشد. و هم تلفیقی از هر دو یا بیشتر! به هر حال چون در این روز (چهارشنبهی آخر سال یا چهارشنبه سوری) مردم به جشن و شادی میپردازند به احتمال زیاد باید نمادی از گذار سیاوش از آتش و اثبات بیگناهیش باشد. هم اکنون در ایران رسم است که پنجشنبه و جمعهی آخر سال را بر مزار کسان و عزیزان میروند و از خدا برای آنها آمرزش و برای خویش صبر و شادی میطلبند.
نوروز آیینی تاریخی است که مضمون مستمرش، تلاش آدمی برای شادی و شادکامی است. نوروز جشن گذار از ظلمت و سردی زمستان به روشنایی و گرمای بهار است و نماد رستاخیز و قیام آدمی است.
روزگار زمانی نو خواهد شد که انسان قیام کند برای شادی و شادکامی، و مدار بستهی غم، دلتنگی و خشونت را بدرد و رهایی یابد و در فراخنای زندگی ره آزادی زند و از بند و سیاهی به در آید. نوروز باید مضمون اصلی خویش که همانا زندگی و سرزندگی است را باز یابد و هر یک از ما که سیاوشهایی بیگناهیم و در بند استبداد گیر و درگیریم و چون یوسف به چاه حسادت درافتادهایم یا به بند حاکم ظالم به ترفند و حیلت حقهبازان و حیلتسازان درباری گرفتار شدهایم، باید برخیزیم، میدانداری کنیم و رقصکنان به سان حاجیفیروز در میانهی میدان، از یکتا خدای مهر و برکت، باران بخواهیم و خورشید را، تا سرما و خشکی و ظلمت را بشوید و بروبد و گرما و عشق و صلح و آزادی و برکت را جای گزیند. باشد که چنین باشد.
هر روزتان نوروز، نورزتان پیروز
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.