اصلاح‌طلبان، جنبش سبز و انتخابات 92

نه ذلت؛ نه سکوت

در صحنه سیاست و تصمیم‌گیری‌های سیاسی دو عامل را باید در نظر گرفت: امکانات و اراده. اگر کسی بدون امکانات وارد میدان شود طبیعتا می‌بازد. در عین حال اراده هم نقش اساسی در پیشبرد حرکت دارد.

الان آقای خامنه‌ای روی این موضوع که تمام ابزار قدرت را در دست دارد حساب می‌کند و اراده‌اش را هم به طور کامل دارد و تصمیم‌قاطع گرفته که به هیچ عنوان اجازه ندهد اصلاح‌طلبان به میدان بیایند مگر اینکه از هویت خودشان خالی شوند. به معنای دیگر یا باید حقارت را بپذیرند و یا از میدان بیرون شوند.

آقای خامنه‌ای فکر می‌کند آنها که قدرتی برای ایستادگی ندارند. نیروهای امنیتی و نظامی هم که به تمامی در اختیار خود اوست.

مردم هم در هر صورت حدود 50 درصد در انتخابات ریاست‌جمهوری و بیش از آن در انتخابات شوراهای شهر و روستا شرکت می‌کنند. علتش هم بسیار ساده است. در جوامعی مثل کشور ما تا زمانی که مردم به نظام اعتماد و اعتقاد دارند بیش از 80 یا 90 درصد در انتخابات مشارکت می‌کنند. و زمانی که فضا را سالم نمی‌دانند و از نظام هم ناامید هستند اما هنوز فضا را باز می‌بینند با انتخابات قهر می‌کنند همان طور که در ایران با انتخابات شوراها کردند و در این حالت مشارکت مردم در انتخابات پایین می‌آید ولی بعد وقتی به روال سنتی همیشگی برمی‌گردد مردم می‌گویند فرقی نمی‌کند چه کسی رای بیاورد این انتخابات هم نمایشی است و مشارکت یا عدم مشارکت ما هم فرقی نمی‌کند پس چرا ما خود را به خطر بیندازیم.

در جامعه استبداد زده ما، ترس در وجود جامعه عمیقا ریشه دار و فرهنگی است. حتی در خارج از کشور بسیار دیده می‌شود که وقتی به ایران می‌خواهند بروند می‌ترسند و می‌گویند خاله ، دایی یا فلان فامیل من در فلان جلسه فرهنگی شرکت کرده است.من موارد زیادی دیده‌ام که خانواده‌های شان گفته‌اند با فلان آدم که سیاسی است رفت و آمد نکنید تا دردسر برایمان ایجاد نشود.

جامعه ما، جامعه‌ای است که ترس چنان در آن درونی است که وقتی ما پلیس را می‌بینیم رنگ مان می‌پرد. تمام جامعه ما این ویژگی را دارد. این ویژگی جامعه استبدادزده است. فرد می‌گوید من برای چه خطر کنم؟ شاید برای انجام معامله‌ای بخواهند شناسنامه مرا کنترل کنند و بدانند که آیا من رای داده ام یا نه. تازه این مربوط به شهرهای بزرگ است که در آن نظارت نیست. در شهرها و جوامع کوچک این حالت بدتر است. چون آدمها همدیگر را می‌شناسند و می‌دانند چه کسی به تظاهرات رفته و چه کسی نرفته است. چه کسی را روز انتخابات دیده‌اند و چه کسی را نه. به هرحال در جامعه ایرانی ما، ترس در خون ماست و قدمت چند هزار ساله دارد و در نهایت می‌گوییم ما رای می‌دهیم و فرق نمی‌کند چه کسی بیاید.

در این شرایط آقای خامنه‌ای با خود می‌گوید من اجازه نمی‌دهم اصلاح‌طلبان بیایند و نظام را هم یک دست می‌کنم و به اندازه کافی بین خودمان هم دعوا داریم که سرمان گرم باشد.

من بارها این موضوع را گفته‌ام که در زمان شاه بین حزب ایران نوین و حزب مردم، مثلا برای شما و ما که بیرون از آن دو حزب بودیم هیچ فرقی وجود نداشت اما اختلاف بین آنها چنان بالا بود که آقای عامری که دبیرکل حزب مردم بود را در یک صحنه‌سازی تصادف با گاو در جاده شمال کشتند. یا مثلا بین باند آقای اعلم و باند آقای هویدا دعوا خونین بود و یا بین نزدیکان اعلم اصطلاحی به نام کودتای فرح رایج بود.

الان هم بین اصول‌گراها و احمدی‌نژاد دعوا خیلی زیاد است. اصلاح‌طلبان هم حساب می‌کنند که از دل برود هر آن که از دیده برفت و وقتی در بازی نباشیم کم کم فراموش می‌شویم؛ مثل احزاب دیگر مثلا جبهه ملی در زمان شاه که دیگر تقریبا بعد از سال‌های 42 فراموش شد. پس ما به هرشکلی که شده باید وارد بازی شویم. تا اینجای استدلال درست است اما اشکالی که بر آن وارد است این است که به چه قیمتی؟

من از یک اصطلاح مذهبی استفاده می‌کنم. می‌دانیم که امام حسین هیچ وقت قیام نکرد. امام حسین را به کوفه دعوت کردند. او به آنجا رفت و وقتی کسانی که او را دعوت کرده بودند به او پشت کردند ؛ زمانی که سپاهیان یزید سر راهش را گرفتند ایشان خواست برگردد. و به هیچ عنوان قصد مقابله یا ستیزه نداشت. اما یزید تصمیمش قطعی بود. یا تسلیم حقارت می‌شوی و به آن صورت که من می‌گویم بیعت می‌کنی و یا از بین می‌روی. این جمله امام حسین معروف است که در اینجا به کار برد و گفت هیهات من الذله. یعنی اگر انتخابی باشد و در آن زندگی همراه با ذلت باشد من آن را نمی‌پذیرم. مسئله‌ای که برای اصلاح‌طلبان وجود دارد این است. آیا به قیمت ذلت می‌توان در بازی ایستاد یا نه؟ خوب طبیعی است که اگر هر مجموعه‌ای برای خودش اعتبار و غروری داشته باشد با ذلت، «تمام» می‌شود. اگر امام حسین بیعت کرده بود بعد از چند سال دیگر اسمی از او باقی نمی‌ماند.

ولی گاه بازی باخت – برد است. مثلا اصلا قرار نبود موسوی و امثالهم بیایند. اما آنها در یک فرصت آمدند. این را در مورد حکم حکومتی هم دیدیم. وقتی آقای خامنه‌ای بر سر جریان مطبوعات حکم حکومتی داد، مجلس مقابله کرد. اما در کمال تاسف وقتی که دید 200 – 300 نفر را بیرون گذاشتند و شلوغ کردند و گفتند که اینها قصد دارند کودتا کنند و مجلس را برای همیشه ببندند؛ برادر آقای خاتمی گفت که ما حکم حکومتی را می‌پذیریم. بعد گفت من توطئه را خنثی کردم و با پذیرش حکم حکومتی دیگر اینها نمی‌توانند مجلس را ببندند. در حالی که اگر می‌گذاشت مجلس را ببندند حکومت بدون مجلس می‌شد آن وقت نظام با مشکلات عظیمی مواجه می‌شد و عقب‌نشینی می‌کرد. اما اراده آقای خامنه‌ای و مجموعه‌اش بر اراده اصلاح‌طلبان فائق شد.

الان هم مسئله مانند همان موقع است. درست است که اصلاح‌طلبان الان قدرت ندارند و حکومت می‌ خواهد آنها را بیشتر به حاشیه براند، اما با این وجود آنها هم ابزاری دارند. نیازی در جامعه وجود دارد که بسیار مهم است. اینجاست که اگر درست بازی کنند باخت به برد تبدیل می‌شود.

اگر اصلاح‌طلبان قهر کنند، سرشان را به زیر بیندازند و یا بگویند در انتخابات شرکت نمی‌کنیم، حتما فراموش خواهند شد. مردم دنبال آدم بی‌حرکت نمی‌روند. ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید سگ دونده بهتر از شیر خفته است. اگر شما حرکت نکنید مردم فراموش‌تان می‌کنند. اصلاح‌طلبی و قانون‌مداری این نیست که وقتی شما را راه ندادند قهر کنید. گاندی در مبارزه‌اش با انگلستان از روال قانون خارج نشد ولی مرتب دنبال وسیله‌ای می‌گشت که انگلیس را مجبور به مقابله کند. وقتی جریان نمک را مطرح کرد این یک تاکتیک بود. او این کار را کرد که انگلیس را مجبور کند که جلوی تظاهرات آنها را بگیرد و آنها را سرکوب کند. با سرکوب خونین آنها پیروز می‌شدند و انگلیس اصلا این را نمی‌خواست. برای همین آنها به راحتی تا کنار دریا آمدند. انگلیس می‌خواست آنها بیایند نمکشان را بردارند و بروند. گاندی گفت حالا ما باید نمک‌ها را کیسه کنیم و بفروشیم. در واقع او می‌گفت من آنقدر با اینها کلنجارمی‌روم که بیایند مرا بزنند. راهی بجز این نیست. یعنی شما با مقابله منفی گوشه‌گیری نمی‌کنید. کاری می‌کنید که نظام شما را سرکوب کند. در این صورت مثل امام حسین علیه ظلم، مثل گاندی علیه خشونت و یا مثل مارتین لوترکینگ رفتار کرده‌اید. او راهپیمایی می‌گذاشت که آنها راهپیمایی را به خون بکشند یعنی تسلیم نمی‌شد و منفعل هم حرکت نمی‌کرد.

به نظر من کاری که الان باید اصلاح‌طلبان بکنند این است که ذلت را به هیچ عنوان نپذیرند، اما سکوت هم نباید بکنند. قهر کردن غلط است. تاکتیک سیاسی ذره ذره و بسته به شرایط معین می‌شود و نمی‌توان برای آن از قبل یک فرمول‌بندی ریزو جزئی انجام داد.

اصلاح‌طلبان باید به هر وسیله‌ای که شده مطالبه‌محور باشند. نه قهر و نه نفی. نگویند که ما در انتخابات شرکت نمی‌کنیم. این مطالبه‌محوری نیست. نگویند که اگر اینها را به ما ندهید شرکت نمی‌کنیم بلکه بگویند که اگر اینها را بدهید شرکت می‌کنیم. اینها با هم فرق می‌کند. یعنی اصلاح‌طلبان فکر نکنند که حکومت به اینها مرحمت می‌کند و اجازه می‌دهد که به بازی بیایند. انتخابات مال ماست. حکومت باید مانع از این شود که ما شرکت کنیم.

گاندی می‌گوید این کشور من است و من می‌روم نمک برمی‌دارم و می‌فروشم. گاندی نمی رود از انگلستان اجازه بگیرد که این کار را بکند یا نه.

جمع‌بندی

اصلاح‌طلبان به هیچ عنوان نباید قهرکنند وبگویند در انتخابات شرکت نمی‌کنیم. آن ها باید فعالانه برای شرکت به صورت مطالبه‌محور اقدام کنند. کاری کنند که نظام مجبور به سد کردن راه و برخورد با ایشان بشود. الان می‌بینیم که چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب ، از افراد دانشگاهی تا سیاسی اصل شان ساکت ‌هستند و یا می‌گویند شرایط غیردلخواه باشد ما قهر می‌کنیم و نمی‌آییم. این غلط است. هر روز بسته به شرایطی که پیش می‌آید باید برخورد کنند.اصلاح طلبان نباید اجازه دهند که حکومت لحظه‌ای آرام بگیرد و با این نحوه برخورد می توانند بگویند که انتخابات متعلق به همه است. این حق را حکومت باید به زور از آنها بگیرد. نه اینکه انتخابات متعلق به حکومت است و اینها بروند خواهش کنند که آن ها اجازه دهند در انتخابات شرکت کنند.

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله