چرا رسانه‌های ما استعفای وزیر را مطالبه نمی‌کنند؟

شین آباد، آندریاس برویک و نسرین ستوده

در تاریخ پانزدهم آذرماه 1391 در روستای شین آباد از شهرستان محروم پیرانشهر 33 دختر دانش آموز  بر اثر انفجار بخاری نفتی غیر استاندارد در کلاس درس در آتش سوختند.

طبق آخرین اخبار وضعیت جسمی هشت نفر از آنها وخیم گزارش شده  است و سایر این دختران نیز به خاطر سوختگی عمیق در بیمارستان بستری شده اند. خبر به میزان کافی دردناک است. در یکی از روستاهای دورافتاده  از شهرستانی محروم دخترانی از خانواده هایی کم در آمد به دلیل گناه ناکرده در آتش می سوزند. این برای نخستین بار نبود که در مدارس ابتدایی ایران چنین حادثه تلخی روی داد.

در سال 1383 سیزده دانش آموز به همراه معلمشان در روستای سفیلان از توابع استان چهارمحال و بختیاری  بر اثر شعله های آتش جان باختند. حادثه آتش سوزی در سال 85 تکرار شد و 6 دختر و دو پسر روستای درودزن مرودشت فارس  به سوختگی عمیق دچار شدند. در دی ماه سال 85 اگر فداکاری معلم دبستان روستای المنی استان لرستان  نبود مشخص نبود چه بر سر 23 دانش آموز این مدرسه می آمد. قربانی این حادثه معلم فداکار بود که صورت و دستانش شدیدا سوخت.  در سال 90 چهار دانش‌آموز چابهاری که خوابگاهشان در اثر اتصال سیم برق دچار آتش‌سوزی شده بود کشته شدند.

عامل مرگ و سوختگی دختران و پسران بخاری های نفتی و چراغ های دودی بوده است که همچنان در برخی از مدارس ایران مورد استفاده قرار می گیرند.

حادثه روستای شین آباد دردناک است. زیرا کافی است از وضعیت اقتصادی و رفاهی مردم این شهرستان و  روستاهای اطرافش اندکی آگاه باشیم تا رنج ناشی از سوختن فرزندان بیگناه این روستا را تصور کنیم. سوختگی مصیبتی فوق‌العاده بر دردها و رنج هایی است که به مردم  این روستاها تحمیل می شود. مردمی که دردهایشان، روستایشان و زندگی شان همه در حاشیه قرار دارند. در حاشیه قرار داشتن و دور بودن از متن خود درد بزرگی است. حادثه روستای شین آباد هم به راحتی می تواند فراموش شود همچنانکه حادثه روستای سفیلان فراموش شد  و یا فاجعه های دیگری که رخ داده است.

وقتی نروژ برای فرزندانش گریست

اندریاس برویک نژادپرست نروژی بود که در یک حرکت جنون آمیز  در سال 2011 با حمله به اردوگاه تابستانی حزب حاکم برای هشدار در مورد گسترش خطر اسلام  نزدیک به هفتاد  نفر از کودکان نروژی را کشت. او اکنون دوران زندان خود را سپری می کند. از کرده خود هم پشیمان نیست. او طبق قوانین حاکم بر نروژ اعدام هم نشد و تنها به حبس 20 ساله محکوم شد. واکنش جامعه نروژ در قبال نوجوانانی که در اردوی تابستانی حزب حاکم به سر می بردند شدید بود. مدت ها رسانه ها و مردم این کشور دنبال ریشه های این اقدام جنون آمیز بودند. فشارهای رسانه ای و همدردی های بزرگ آنچنان سنگین بود که حتی احزاب دست راستی افراطی این کشور را مجبور کرد این اقدام شنیع را محکوم کنند و آنها را تا مدتی به حاشیه راند. واقعیت این بود که در نروژ بسیاری  احساس می کردند فرزندانشان در یک اقدام جنون آمیز با انگیزه های نژاد پرستانه کشته شده اند . تب جامعه نروژ بالا رفت.بسیاری از اینکه امکان اعدام جنایتکارانی از این دست در جامعه وجود ندارد شدیدا عصبانی بودند به گونه ای که خواستار تغییر قوانین جزایی در نروژ شدند. در آن روزها اکثریت نروژی ها همه یک احساس داشتند، احساس می کردند فرزندان سرزمین شان کشته شده اند. حسی ملی به وجود آمده بود و جالب اینجا بود در رسانه ها و محافل آکادمیک و آموزشی شان بر مبارزه با نژاد پرستی تاکید شد. نیروی انتظامی نروژ به خاطر رسیدن به منطقه حادثه آن هم برای چند دقیقه مورد بازخواست قرار گرفت. با این وجود نروژی ها دولت را بی تقصیر در این حادثه عجیب می دانستند و به حمایت خود از حزب حاکم ادامه دادند.

فضای مجازی و اعتصاب غذای نسرین ستوده

در روزهای اخیر در شبکه های اجتماعی تا حدودی بحث اعتصاب غذای نسرین ستوده داغ شده بود. برخی از دوستان از این واکنش رسانه ای به عنوان عکس العمل جامعه یاد می کنند که چندان به نظر نمی رسد کاربرد این واژه درست باشد. اما به هر صورت فضای مجازی تا حدودی واکنش مناسبی را به اعتصاب غذای خانم ستوده نشان داد. طبیعی است اعتصاب غذا حق هر فردی برای احقاق حقوق از دست رفته اش هست. این واکنش رسانه ای پیش تر در جریان بازداشت خانم نرگس محمدی ، اعتصاب غذای اکبر گنجی و چندین مورد دیگر نیز اتفاق افتاده بود. به خصوص در سال های اخیر با گسترش شبکه های اجتماعی انلاین این واکنش ها در فضای مجازی از نظم و سازماندهی بهتری هم برخوردار بوده است.

فضای مجازی نشان داد نسبت به اعتصاب غذای خانم ستوده حساس است. زیرا او در مقام یک وکیل شجاع، مادری مظلوم و یک فعال مدنی از جان خود برای احقاق حقوقش مایه گذاشت. خیلی از فعالین سیاسی و اجتماعی از او خواستند به اعتصاب غذایش پایان دهد. بسیاری از گروه ها و شخصیت ها از او حمایت کردند. او نیز سرانجام به گفته خانواده خود با عدم تمدید ممنوع الخروجی مهراوه دخترش به اعتصابش پایان داد.

آیا کودکان شین آباد را فرزندان ایران می دانیم؟

اشاره به شین آباد، آندریاس برویک و نسرین ستوده تنها برای طرح یک مسئله و چند پرسش است. جامعه نروژ زمانی که فرزندانش کشته شدند جریحه دار شد. همه گویی داغدار شده اند. در جامعه ایران فجایع بزرگی رخ می رهد. همین آلودگی هوا، ارسال پارازیت ها، بحران دارو، مواد مخدر صنعتی سلامت و روان خیلی از ایرانی ها را در معرض خطر قرار داده است. قصد ورود  به این مباحث نیست تنها هدف اشاره به بی اهمیتی نسبت  به حادثه آتش سوزی در روستاهای کشور است. از سال 1383 نزدیک به 70 نفر از کودکان ایرانی بر اثر جراحت ناشی از سوختگی یا جان خود را از دست داده اند یا زخمی شده اند. آیا ما مردم ایران این احساس را داریم که فرزندان این سرزمین کشته و رخمی شده اند؟ همین احساسی که نروژی ها نسبت به نوجوانان کشته شده توسط برویک داشتند در ما ایرانی ها وجود دارد؟

شاید برخی این گزاره را طرح کنند که اصولا این مقایسه نادرست است. کشتار کودکان نروژی به دست برویک یک رویداد خارق العاده است در جامعه ای  متفاوت از ایران باویژگی ها و مختصات خاص خودش، با رسانه های آزاد و نهادهای غیر دولتی کثیر. این نقد درست است هر دو جامعه و هر دو حادثه تفاوت های عمیقی دارند اما برویک یک استثنا در جامه نروژ بود که از دل یک خانه در اوج انزوا به خاطر توهمات نژادپرستانه اش 77 کودک نروژی را به خاک و خون کشید.شاید نروژی ها این میزان از جنون را در جامعه آرامشان تصور نمی کردند.

 اما قاتل کودکان ایرانی کیست؟ بخاری نفتی و چراغ دودی که با هزینه نه چندان بالا می تواند مسئله حل شود. پس بعد فاجعه برای ما عمیق تر است چون اینجا بحث بی کفایتی مسئولان است. مسئولانی که حاضر نیستند جزئی کوچک و ناچیز از پول کلان نفت را خرج سیستم گرمایشی مدارس روستایی کنند. فاجعه های  شین آباد و سفیلان و درودزن و…عمیق تر هستند اما شکل رویداد را به خود نگرفته اند. چون اصولا ما رسانه آزاد نداریم تا راوی رنج خانواده های این کودکان باشد، تا از احساسات آنها بنویسد و انها را در کانون توجه افکار عمومی قرار دهد و به تبع آن مسئولان را بازخواست کند. اینجا برخی از رسانه ها نتوانستند بر محل حادثه حضور یابند. این فاجعه از کشتار برویک عمیق تر است چون سالیان طولانی است در حال تکرار است. اما ما نسبت به کشته شدن این کودکان حس نداریم حداقل اینکه احساس هایمان گذرا و مقطعی است. برای ما این فاجعه ها از فرط تکرارعادی شده اند.

پرسش دوم اینکه فضای مجازی ما که تحت سیطره دولت نیست نسبت به اعتصاب غذا و اخبار  برخی از فعالان سیاسی و مدنی حساس است. این حساسیت ها در جایی تاثیرگذار هم بوده است. نمونه آخرآن هم اعتصاب غذای خانم ستوده بود.  حساسیت رسانه ای در بخش غیر دولتی در برخی از رویدادهای بزرگ تر مانند زلزله ورزقان نیز مشهود بود. در برخی از حوادث هم کاملا نمایان است.اما این حساسیت رسانه ای در بسیاری از موارد در مورد فاجعه هایی که تکرار می شوند عمومیت ندارد. نمونه این عدم حساسیت ها نسبت به وقوع آتش سوزی ها در مدارس ابتدایی کشور است. شاید یکی از دلایل آن  عدم توجه به حاشیه ها باشد. بررسی مکان وقوع این حادثه های تلخ همه نشان می دهد در روستاهای دور افتاده و در شهرستان های کوچک رخ داده اند. اما جامعه رسانه ای به صورت اشاره ای و تلگرافی با این حادثه های تلخ برخورد می کند. مثلا وزیر آموزش و پرورش در برابر درخواست استعفا از سوی نمایندگان مجلس خنده تحویل می دهد. آیا فضا ی رسانه ای  ایران این توان را ندارد که که بر استعفای وزیر به دلیل بی کفایتی بیش از حد متمرکز شود؟ و آن را به صورت یک خواسته جدی دنبال کند؟

امکانات محدود رسانه ای و اولویت های گمشده

نکته آخر اینکه از فضای رسانه ای ایران به دلیلی امکانات و توانایی هایش نمی توان انتظار کارهای خارق العاده داشت اما در همین فضای رسانه ای توانایی هایی برای اثرگذاری وجود دارد به شرط اینکه در شناسایی اولویت ها دقیق تر باشیم. توانمان را در جایی صرف کنیم که بیشترین منفعت برای بیشترین افراد به وجود آید. بر اساس این اصل توجه به فاجعه هایی که تکرار می شوند و زندگی و جان بسیاری از هموطنان مان را تحت تاثیر قرار می دهد ضروری به نظر می رسد.

به نظر می رسد در حال حاضر توان رسانه ای کشور باید بر استعفای وزیر آموزش پروش متمرکز شود تا این حادثه تلخ زیر لبخندهای ملیح مسئولان این وزارتخانه فراموش نشود. شاید با این فشار مسئولان کشور فکری به حال سیستم گرمایشی در روستاهای دورافتاده بکنند.

مطالب مرتبط

آیا بمباران ایران را از دستیابی به سلاح اتمی باز داشت؟

ممکن است ایران از رویدادهای ۱۰ روز گذشته چنین نتیجه بگیرد که گزینه عاقلانه‌تر برای آینده، پیروی از مسیر کره شمالی است. کشوری که به‌جای نزدیک شدن به آستانه، آن را پشت سر گذاشت و نخستین آزمایش هسته‌ای‌اش را در سال ۲۰۰۶ و در زمانی که جورج بوش رئیس‌جمهوری آمریکا بود انجام داد

از سربازان تا کودکان و غیرنظامی ها

کاربران شبکه‌های اجتماعی از کشته شدن سه سرباز به نام‌های «امیرعلی فضلی»، ۱۹ ساله، «امیرمحمد رحمتی»، ۲۲ ساله و یک سرباز دیگر به نام «علیرضا محمودی»، اهل خمین در حمله اسراییل به ورودی زندان اوین خبر داده‌اند

«گنجشک درنده» چگونه نظام مالی ایران را مختل کرد؟

هکرها در عملیات علیه «نوبیتکس» کلیدهای کیف‌پول‌های رمزارزی این صرافی را که در اختیار افراد کلیدی در شرکت بود، به‌دست آورند. به گفته آقای راد، این کلیدها در اختیار کارکنان معتمد بوده است

مطالب پربازدید

مقاله