صنف و اجتماع بالاتر از سیاست

اگر به دانشگاه بر می گشتم

تقدیم به محمد رضایی، عبدالله مومنی و بهاره هدایت و همه یاران دبستانی که جوانی شان با زندان عجین شد

نگاه صنفی- اجتماعی به دید دانشجو استمرار می دهد چون او را با واقعیات زندگی آشنا می کند، حرکت او را در مدار میانه روی اما در دور پایدار قرار می دهد. در این مسیر از خروش های ناگهانی و زمستان های طولانی خبری نیست.

«اگربه دانشگاه بر می گشتم» بیشتر برای درس گرفتن خود من از یک تجربه است. تجربه ای تکرار نشدنی با مختصات ویژه خود در محدوده زمانی خاص. یعنی زمانی که در دوران اصلاحات در فضای نسبتا باز آن زمان به عنوان فعال دانشجویی بخشی از حیات خود را سپری کردم. این دوره را دوره آزمون و خطا می دانند و البته دانشگاه به معنای واقعی کلمه، محلی برای تمرین کردن است. شاید برخی از وجوه شخصیتی انسان در دوران زیست دانشجویی اش شکل بگیرد. با این حال تجربه یک دانشجوی سیاسی با دانشجوی عادی متفاوت است. ارتباط با گروه ها و احزاب سیاسی، تنفس در فضای رسانه ای و استفاده از امکانات و داشتن تریبون برای ارائه نقطه نظرات بستری متفاوت را در دانشگاه برای یک فعال دانشجویی فراهم می کند.

دوران دانشجویی ما عمدتا در فعالیت های انجمن های اسلامی به عنوان زیر مجموعه دفتر تحکیم وحدت گذشت. در دورانی که ما وارد شدیم افول اصلاحات آغاز شده بود، شکاف میان دانشگاه و اصلاح طلبان عمیق تر می شد و دانشگاه عصبانی از زخم 18 تیر 78 و ناتوانی اصلاح طلبان در پیشبرد پروژه های خود روز به روز بی حوصله تر می شد.

دوران فعالیت من در انجمن های اسلامی از سال 1379 تا 1384 ادامه داشت فعالیتی که از دانشکده ادبیات و زبان های خارجی علامه آغاز شد، به سطح دانشگاه علامه طباطبایی و تحکیم وحدت رسید و آخرین مرحله آن عضویت در شورای تحقیق تحکیم بود که موظف به برگزاری انتخابات شورای مرکزی بود.

بعد از این دوران از این تجربه چند ساله جمع بندی داشتم . این جمع بندی در سال 1384 تا 1386 در قالب سه مقاله انتقادی ارائه شد و این جمع بندی نیز با توجه به شرایط جدید در حال بازبینی و تکمیل شدن است.

در آن دوره تحکیم وحدت به عنوان نماد فعالیت دانشجویی شناخته می شد و اگر چه گرایش هایی دیگر نیز به صورت مستقل فعالیت خود را ادامه می دادند اما گرایش غالب در دانشگاه از آن تحکیم بود. در جمع بندی از فعالیت هایم به سه بحران تشکیلات، بحران آموزش و فقدان پایگاه صنفی- اجتماعی در انجمن اسلامی اشاره کردم. در تداوم این جمع بندی تلاش بر این است که با نگاه متحول شده امروز نوعی بازگشت فرضی به آن دوران را تصور کنم. به این معنی که اگر یک بار دیگر فرصت داشتم در انجمن اسلامی به عنوان فعال دانشجویی فعالیت کنم چه کارهایی را می کردم که آن روزها نکردم و چه کارهایی را انجام نمی دادم که آن روزها انجام دادم . برای پاسخ به این پرسش ابتدا در مورد سه نقد کلی به خود و دوستانی که در آن دوران فعالیت می کردند توضیح می دهم.

نگاه انتزاعی و بریدن از دانشگاه و جامعه

عمده ترین نقد به خودم و دوستانم در دوران فعالیت دانشجویی نگاه انتزاعی به دانشگاه بود. دانشگاه برای بسیاری از فعالان دانشجویی جزیره ای جدا افتاده از جامعه بود که رسالتی نجات بخش برای جامعه داشت. در این نگاه دانشجو به عنوان گروه مرجع موظف به انجام رسالتی آگاهی بخشی بود . این رسالت بی تاثیر نبود اما زبان ما در آن دوره با زبان جامعه مان تا حدودی فرق داشت. ما زمانی که در انجام این رسالت به بن بست می رسیدیم در نهایت تعارض به طرد مردم می پرداختیم و در مقام آوانگارد، جامعه را به بی عملی و ناآگاهی و پذیرفتن ذلیلانه جبر تاریخی متهم می کردیم. اما این نگاه انتزاعی به خاطر فضایی روشنفکرانه خاص در دانشگاه شکل گرفته بود. فضایی که اصل را بر کسب معرفت از طریق خواندن و آشنایی با اندیشه های نوین گذاشته بود. یعنی هر چه بیشتر بدانی جایگاه بالاتری داری. این نگاه سرانجام به دو شکاف عمده منجر شد.

شکاف نخست با عموم دانشجویان بود. واقعیت این بود که همه دانشجویان نه اهل غرق شدن در سیاست بودند و نه علاقه ای به بازخوانی آثار متفکران ملی و بین المللی داشتند. دانشگاه نیز مانند جامعه است برای خود خاص و عام دارد. خاص بودن در دانشگاه به معنای داشتن ارزش برتر نیست بلکه به معنای داشتن رویکردی متفاوت است. به این معنا دانشجویان سیاسی خاص و در اقلیت بودند اما عموم دانشجویان رویکرد فردی را در قبال فعالیت های درسی شان در پیش گرفته بودند و در میانه این دانشجویان سیاسی خاص و دانشجویان عادی عده ای در نهادها و تشکل های غیر سیاسی مانند شورای صنفی و انجمن های علمی مشغول شده بودند .

مرور شعارهای آن زمان انجمن های اسلامی نشان می دهد این شکاف تا چه میزان عمیق بوده است. برگزاری رفراندوم، طرح شعارهایی مانند دوری از قدرت، آزادی زندانیان سیاسی قطعا برای عموم دانشجویان نه گیرایی داشت و نه جذابیت. دانشگاه در برخی موارد درست مانند جامعه تحت شرایط خاصی به خرو ش می آمد. مانند سلسله اعتراضات به حکم اعدام هاشم آغاجری. که این حرکت را هم می توان سیاسی-صنفی دانست زیرا اغاجری خود نیز استاد دانشگاه بود. با این وجود مواردی از این دست استثنا بودند اما در باقی موارد شاهد یک حرکت عمومی همگانی ار طرف دانشگاه نبودیم.

واقعیت این بود که در دوران فعالیت های دانشجویی ام شعارهای دانشجویان انجمنی که شاخص دانشجویان سیاسی آن دوره بودند انتزاعی بود، یعنی نه با عموم دانشجویان سرو کار داشت و نه با جامعه. دانشجویان در بسیاری از موارد از منتقدان گروه های سیاسی بودند اما فراموش نکنیم که نمی توان از ارتباط انجمن های اسلامی با گروه های سیاسی به راحتی گذشت. بحث بر سر بود یا نبود ارتباط نیست بلکه مهم تر از همه نوع تنظیم رابطه با احزاب سیاسی است. در آن دوران رابطه انجمن ها با احزاب سیاسی اصلاح طلب نوسان داشت و سال به سال هم بدتر می شد. در همین حال این رابطه با گروه های اپوزیسیون و خارج از حاکمیت رو به بهبودی می رفت.

انتزاعی بودن به این معنی است که دانشگاه به جای درون نگاه به بیرون داشت. در این معنا نوع تنظیم رابطه با احزاب سیاسی برای انجمن های اسلامی مهم تر از نوع تنظیم رابطه با دانشجویانی بود که عموم آنها غیر سیاسی بودند.

بی توجهی به مطالبات صنفی

مدت زمان زیادی طول کشید که بحث شعارهای صنفی در دانشگاه طرح شود، زمانی هم که طرح شد هم خیلی دیر شده بود. چون در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد نفس دانشگاه بریده شد. به خصوص دانشگاه علامه طباطبایی و امیر کبیر به خاطر فعالیت های سابقشان باید تنبیه می شدند. طرح بحث استقلال دانشگاه و رسیدگی به مطالبات آموزشی مبارک بود اما دیر اقدام شد و در دوران ما این بحث ها زیر مباحث سیاسی در حاشیه قرار گرفته بود.

آنچه که در دوران ما مشهود بود غیبت فاحش بحث های صنفی بود. ما حتی توانایی ارتبا ط گیری با اساتید دانشگاه را برای تحرک بخشیدن به آنها در جهت طرح مباحث صنفی و علمی را نداشتیم. چون اصولا دغدغه این کارها را نداشتیم. بر اساس فقدان این نگاه ما به راحتی با دانشجویان عادی و اساتید مرزبندی می کردیم. در برخی مواقع تا زمانی که شوراهای صنفی به صورت کامل در دانشگاه شکل گرفته نبودند انجمن های اسلامی مسائل صنفی از جمله کیفیت غذا و کمبود امکانات را طرح می کردند اما بعد از اینکه این اعتراض های صنفی گسترده می شدند سقف مطالبات آنچنان بالا می رفت که اصل مباحث صنفی زیر سایه مباحث سیاسی گم می شد. به خوبی به خاطر دارم چگونه مطالبه غذای با کیفیت در تجمع دانشکده ادبیات و زبان های خارجی علامه در عرض چند روز به تغییر ریاست دانشگاه منجر شد.

فقدان نگاه اجتماعی

دانشگاه درآن دوران از اجتماع بریده بود. به این معنی که دانشجویان با بحران های اجتماعی گسترده در جامعه تعامل مثبتی نداشتند. یعنی اینکه این بحران ها در مرکز توجه دانشجویان قرار نداشت. بحران های اجتماعی عمیق از جمله اعتیاد، فقر، طلاق، بیکاری وکودکان کار ،دختران فراری و… می توانستند در دانشگاه به صورت جدی مطرح شوند. به خاطردارم زمانی برای بازدید از یک شیرخوارگاه و یک مرکز نگهداری جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی برنامه گذاشتیم که هم استقبال دانشجویان قابل توجه بود و هم کمک های مادی آنها برای رساندن به دست این افراد دلگرم کننده بود. اما این برنامه موردی بود و انجام برنامه هایی از این دست به صورت سیستماتیک انجام نمی شد.

این در حالی است که توجه به مسائل اجتماعی نگاه انتزاعی را عینی می کند، دانشگاه را به جامعه نزدیک می کند و فعال دانشجویی را از آسمان به زمین می کشاند. ضمن اینکه برای دانشجو برخورد فعال با این بحران ها می تواند انگیزه بخش باشد و حامل نوعی از احساس رضایت نیز باشد. هزینه آن هم نسبت به فعالیت سیاسی کمتر و تاثیرگذاری اش بیشتر و احتمال جذب تعداد زیادی از دانشجویان نیز بالاتر است.

در مورد این سه نقد مطرح شده، نگاه انتزاعی، فقدان نگاه صنفی و اجتماعی بعضا دوستان پاسخ هایی داده اند. شاید برخی این مسئله را مطرح کنند که این نقدها در واکنش به شکست سیاسی دوران اصلاحات است. اگر اصلاحات پیروز می شد این نقد ها در میان نبود. شاید برخی مطرح کنند مگر می شود دانشگاه را تهی از سیاست کرد. سیاست نبض دانشگاه است و ایران نیز با ویژگی های خاص خود پر از التهاب سیاسی است و این سیاست در دانشگاه به خودی خود بازتاب دارد و دانشجو هم باید نسبت به این التهاب بی تفاوت نباشد.

واقعیت این است که پیروزی اصلاحات هم اگر اتفاق می افتاد باز هم این نقدها مطرح می شدند. چون ارتباط با پایگاه صنفی و تعامل با بحران های اجتماعی زمان و مکان نمی شناسد. این دو رویکرد به همان میزان که در فضای باز سیاسی موثر هستند در فضای بسته نیز راهگشا هستند. با این نگاه طیف بیشتری از دانشجویان عادی از لاک فردی خود بیرون می آیند و کار جمعی و احساس مسئولیت نسبت به محیط پیرامونشان را تجربه می کنند.

در مورد نقد دوم نیز باید اشاره کنم منظور این نیست که دانشگاه تهی از سیاست شود. سیاست خود به خود در دانشگاه جاری می شود. احزاب سیاسی و جریان های سیاسی نیازمند حفظ ارتباط با دانشگاه هستند. اما منظور نشاندن سیاست در دانشگاه در جایگاه شایسته خود است. دانشگاه برای تعامل بهتر و تاثیرگذاری بیشتر بر احزاب باید حرفی برای گفتن داشته باشد. با نگاه صنفی و اجتماعی دانشگاه می تواند مطالبه طرح کند و حرفی برای گفتن داشته باشد. احزاب هم در این شرایط می توانستند رابطه خود را با دانشگاه تنظیم کنند. اینکه در دوران اصلاحات زمان پیروزی به دانشجویان توصیه شد بروید درستان را بخوانید و در زمان هزیمت از دانشجویان کمک طلبیده می شد نشانه ای واضح از این عدم تنظیم رابطه احزاب با دانشگاه است.

یک فرض: اگر به دانشگاه بر می گشتم

اما بعد از این سه نقد قسمت دوم این نوشته شرایطی را به تصویر می کشد که با فرض ورود مجدد من به دوران دانشگاه و فعالیت دانشجویی بین سال های 79 تا 84 شکل می گرفت.

شاید نیاز امروز جامعه ما با توجه به عمق بحران های اجتماعیمان ارائه خوانشی اجتماعی از سیاست است. خوانشی که بر مبنای تعامل با بحران های اجتماعی کشور استوار شده و به جامعه و حوادثی که پیرامون ما اتفاق می افتد نگاه ویژه دارد. طبق این نگاه هر گونه حرکت در راستای تخفیف بحران های اجتماعی کشور و ساختن نهادهایی که جان دوباره در این سرزمین کم جان بدمد در راستای کمک به دموکراسی و منافع ملی است. در این نگاه توان افزایی اجتماعی چه در فضای بسته سیاسی و چه در فضای باز سیاسی باید صورت بگیرد.

بر این اساس اگر به دانشگاه بر می گشتم و به عنوان فعال دانشجویی در دانشگاه فعالیت می کردم در وهله نخست تلاش می کردم زمینه نزدیکی میان انجمن و دانشجویان را فراهم کنم. یکی از راه های این نزدیکی این است که جنس مطالبات باید صنفی باشد. زیرا در نگاه نخست، مخاطب اصلی یک فعال دانشجویی سیاسی عموم دانشجویان هستند که بیشتر از هر چیز به زندگی فردی علاقه دارند و تنها با ارائه محرکه ها و ایجاد زمینه سازی با هزینه کمتر حاضر هستند در فعالیت های جمعی تاثیرگذار باشند. به همین دلیل است که سیاست باید در جایگاه خود قرار بگیرد. حذف سیاست در دانشگاه نه امکانپذیر است و نه مفید و تنها باید تنظیم شود.

با توجه به این مولفه اگر به دانشگاه بر می گشتم تلاش می کردم شعار رفراندوم طرح نشود. زیرا نه وظیفه دانشجو طرح این مسائل است و نه از تاثیرگذاری خاصی برخوردار است. اگر به آن دوران بر می گشتم با نامه نگاری تحکیم با خاویر سولانا برای اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران مخالفت می کردم. زیرا این اقدامات نه کار ویژه دانشجو است نه اثرگذار است.

در وهله دوم فعال دانشجویی باید تلاش کند میان دانشگاه و اجتماع پل بزند. خوانش اجتماعی از سیاست به معنای طرح مسائلی است که عموم بیشتری از مردم را درگیر می کند، حساسیت ها را بر می انگیزاند و حل آنها می تواند در روند توسعه کشور موثر واقع شود. در همین راستا تلاش می کردم از ابزار انجمن های اسلامی برای طرح مسئله بحران های اجتماعی کشور در دانشگاه ها استفاده کنم. بحران هایی که عموم مردم را درگیر خود کرده است. از جمله اعتیاد، فقر، دختران فراری و…

بر این اساس مقصد برخی از اردوهای آموزشی می توانست سر زدن به یک «ان جی او» فعال در سازماندهی کودکان زلزله زده در رودبار یا بم باشد. یا بازدید از یک نهاد خیریه فعال در زمینه کمک به کودکان سرطانی باشد. با طرح تجربه های موفقی که بحران اعتیاد کشور را به چالش کشیده اند، می توانستیم تجربه های موفق و الگوهای زنده ای از مبارزه اجتماعی علیه بحران های اجتماعی را معرفی کنیم. یعنی اینکه اگر به دانشگاه بر می گشتم فعالیت هایم معطوف به طرح مطالبات صنفی و آسیب های اجتماعی و تلاش برای پیوند آنها با سیاست بود.

اگر فعالیت های سیاسی در دانشگاه معطوف به مطالبات صنفی و بحران های اجتماعی شود می تواند سیاست را در دانشگاه در جایگاه واقعی خود بنشاند. شاید برخی استدلال کنند که دانشگاه محل شور است و ایران ملتهب و نفوذ مسائل و جریان های سیاسی در دانشگاه طبیعی است اما واقعیت این است در طول 9 ماه سال تحصیلی همیشه اینگونه نیست. سیاست در دانشگاه گذر می کند اما پایدار نیست ولی مطالبات صنفی همیشه هستند و مسائل اجتماعی می توانند با دانشجویان همیشه همراه باشند زیرا بحران های اجتماعی در خانواده های ایرانی به وفور یافت می شوند و دانشجویان نیز خود به خود با آن درگیر هستند. اینها همه با اینکه در دانشگاه می توان تجمع سیاسی را سازماندهی کرد یا واقعه تاریخی را تجزیه و تحلیل کرد منافات ندارد اما مرکز ثقل فعالیت ها با بحران های اجتماعی و مطالبات صنفی است.

در نهایت اینکه باید نگاه ها در دانشگاه عینی تر و کارآمد تر شود. دانشگاه می تواند عرصه ای برای تمرین به دنیای واقعی زندگی باشد. می تواند در خلال یک تجربه موفق زمینه ساز نوعی دیدگاه عمیق اجتماعی باشد. اما در فضای انتزاعی و پرداختن به مسائل فارغ از واقعیات روان و جاری جامعه می تواند حامل یک نگاه دو سویه خطرناک باشد. نگاهی که یک سوی آن تندروی های بدون پشتوانه است. در این نگاه فعال دانشجویی خود را در مقام ژنرالی بزرگ می بیند که به زودی صندلی های ریاست بر این مملکت برای او مهیا می شوند یا خود را در مقام یک روشنفکر بزرگ مرجع قرار می دهد

اما سوی دیگر این نگاه یاس و سرخودگی و خزیدن در زندگی فردی و تن دادن به نوعی انفعال است. انفعالی که می تواند نتیجه طبیعی تندروی های بی پشتوانه باشد.

اما نگاه صنفی- اجتماعی به دید دانشجو استمرار می دهد چون او را با واقعیات زندگی آشنا می کند، حرکت او را در مدار میانه روی اما در دور پایدار قرار می دهد. در این مسیر از خروش های ناگهانی و زمستان های طولانی خبری نیست.

در نتیجه اینکه دانشجو باید نماد اعتراض باشد و باید فریاد بکشد. او حق دارد سیاست های حاکم را با شور دانشجویی اش به نقد بکشاند اما توجه داشته باشیم نگاه سلبی به نقد، کارآمد نیست باید به نقد ایجابی و کارآمد اندیشید و این نوع نقد نیازمند مدل است. مدل هایی که برای یک جوان دانشجوی 18 ساله روشنی بخش باشد. دانشگاه از این مدل ها یا نداشته یا کم داشته اما می توان به آنها فکر کرد.

می توان باز هم دوباره به بازخوانی عمیق تری پرداخت، در سال های اخیر پیشرفت هایی نیز صورت گرفته است. نگاه برخی از دانشجویان بیشتر صنفی- اجتماعی تر شد و این خود مبارک است اما این نگاه باید بر اساس مدل پیگیری شود. این نگاه برای نهادینه شدن نیازمند ارائه الگوهای عملی است.

فضای دانشگاه اینگونه نخواهد ماند و تغییر می کند. در فضاهای بسته باید روش را عوض کرد و در فضای باز باید اندیشید از امکانات آن فضا چگونه استفاده کرد. به هر روی دنیا به پایان نرسیده است و زندگی تنها صحنه افسوس و آه نیست می توان اندیشید به روزهای بهتر که با کارآمدی دانشگاه عجین شود.

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است. 

مطالب مرتبط

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

مطالب پربازدید

مقاله